نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
پژوهشگر ادب حماسی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Razmnameh Kanizak is a national epic and a narrative from Yadegare Zariran. This epic is part of the manuscript verse Haft Lashkar (seven Army) in Gorani language and is a reflection of a literary genre of composing Shahnameh in the west of Iran.
The structure of the Razmnameh and its dramatic approach in two perspectives are reminiscent of Yadegare Zariran. A close look shows that the middle part is exactly a narrative from Yadegare Zariran in Pahlavi and in which Zoroastrianism is renounced and a change of name has occurred. In this perspective Razmnameh in comparison with Shahnameh and Gharar-ol-sayr is closer to the Pahlavi Yadegare Zariran, however a more general look at Razmnameh brings to mind the three stories of Goshtasp and Arjasp, Esfandyar and Arjasp and the seven trials of Esfandyar, which could be named the Parthian version of Yadegare Zariran. In this perspective, the Parthian version in transference to Khodaynameh and Shahnameh Abu Mansuri has lost its main structure but Razmnameh Kanizak has kept its Parthian structure and is the key to the first intact version of Yadegare Zariran.
کلیدواژهها [English]
رزمنامۀ کنیزک حماسهای به زبان گورانی و بخشی از دستنویس منظومۀ هفتلشکر است. این داستان که در ادبیات حماسی ایران جایگاه ویژهای دارد، در حماسههای فارسی و متون نقالی نمونهای ندارد. زبان گورانی از زبانهای گروه شمال غربی ایران نو است (بلو، 1383: 2/ 555). این زبان تحت تأثیر کردی، فارسی و عربی قرار گرفته و با لری و لکی نیز آمیخته شدهاست، اما واج شناسی آن متمایز از کردی و فارسی و به واجشناسی زبان پارتی باستان نزدیک است(Mackenzie, 2005: 401-40). گورانی زبانی مستقل است و با زبان کردی نسبتی ندارد (بلو، 1383: 2/ 555) و به نادرست کردی خواندهمیشود (رضایی، 2009: 181).
این زبان با ادبیاتی دیرینه (Minorsky, 1943: 89-103 ؛ صفیزاده، 1375: 20-22) در غرب ایران بویژه در استان کرمانشاه رایج است و کرانههای مرزی کرمانشاه و کشور عراق را در بر میگیرد. بیشتر گویشوران گورانی در شمال کرمانشاه، ناحیهای از دامان کوه شاهو تا مرز عراق، ساکن هستند و مهمترین شهر این ناحیه گهواره است (Mahmoudveysi, 2012). شماری از آنها نیز در شمال شرقی کرمانشاه؛ کندوله در نزدیکی دینور زندگی میکنند. اورامانیها از نظر زبانی به گورانیها نزدیک و در ناحیۀ جنوبی زاگرس در غرب سنندج هستند. آنها به دو دستۀ اورامان لُهون (با محوریت شهرستان نوسود)(Mackenzie, 1966) و اورامان تَخت (با محوریت شهرستان پاوه)(دبیرمقدم، 1392: 2/ بخش10). تقسیم میشوند. باجلانیها نیز که به گویشهای نزدیک به گورانی سخن میگویند در قصر شیرین، سرپل ذهاب، شمال خانقین و شرق موصل در عراق ساکنند (بلو، 1383: 2/ 555-556) از اینرو زبان گورانی را میتوان به چهار شاخۀ گویشی گهوارهای، کندولهای، اورامی و باجلانی تقسیم کرد (رضایی، 2009: 181؛ حسندوست، 1389: 1/ ص19). کندوله خاستگاه متون حماسی است. بیشتر متون حماسی گورانی را به منطقه کندوله و شاعر سرشناس آن، میرزا الماسخان کندولهای ــ معاصر نادرشاه افشار (حکـ: 1148-1160ق)ـ منسوب میکنند. اما بیشتر این انتسابها بهسبب شهرت اوست. تنها اثری که بطور قطع و یقین میتوان به وی نسبت داد جنگنامۀ نادر/ شاهنامۀ نادر است (الماسخان کندولهای؛ حسینی اشکوری، 1384: 1/ شمـ231).
در دورۀ باستان هیچ شاهد و مدرکی از زبان گورانی در دست نیست، اما احتمالاً در روزگار هخامنشی این زبان نیز مانند زبانهای کردی و زازا در حال شکلگیری بوده است. در گذشته دامنۀ زبان گورانی بسیار گستردهتر از امروز بوده است. اگر بتوان به برخی اطلاعات دربارۀ نامهای جغرافیایی اعتماد کرد، گورانها از سواحل دریای خزر به غرب کشور رانده شدهاند؛ اما دادههای زبانشناسی این فرضیه را تأیید نمیکند. بنظر میرسد آنان بومیان سرزمین خود بودهاند (لوکوک، 1382: 36، 160). زبان گورانی از سدههای نخستین هجری بهگونۀ یک زبان ادبی در غرب کشور رایج بوده و پوست نوشتهای به زبان گورانی و خط پهلوی منسوب به سدۀ نخست هجری از سلیمانیۀ عراق بدست آمدهاست (اکبری مفاخر، 1389). مهمترین بازتاب زبان گورانی در متون آیینی فرقۀ اهل حق دیده میشود که اشعاری منسوب به اوایل سدۀ سوم هجری از بهلول ماهی (د ح 190ق) و یاران وی در دست است(گنجینۀ یاری، 54-57؛ Mokri, 1974). گذشته از آن گورانی زبان شاعران دربار خاندان اردلان و تا اوایل قرن گذشته زبان دربار خاندان بابان در سلیمانیه بودهاست (بلو، 1383: 2/ 556). از زبان گورانی آثار بسیاری در دست است. این آثار، گفتاری و سینه به سینه منتقل شده و در سدههای نزدیک به ما بهگونه نوشتاری درآمدهاند. ادبیات گورانی را میتوان در شاخهها و انواع آیینی، حماسی، غنایی، عرفانی و. .. دستهبندی کرد. کهنترین آثار ادبی گورانی در شاخۀ آیینی و فراگیرترین آن در شاخۀ حماسیست.
ادب حماسی دربردارندۀ دورۀ کاملی از مجموعۀ تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در سپهر زمانی کیومرث تا بهمن است. اگرچه مجموعۀ یکسان و هماهنگ از این نوع ادب حماسی و یا شاهنامهسرایی در دست نیست، اما با کنار هم گذاشتن آثار بجای مانده و بازسازی آنها میتوان به این سپهر زمانی دست یافت. احتمالاً این آثار حماسی در تبارشناسی خود به شاهنامهای منثور به زبان گورانی - یادشده در حماسههای منظوم گورانی (جواهرپوش، برگ 86الف؛ هفتلشکر الفت، برگ 275ب؛ هفتلشکر سیدبهاء، برگ 70؛ داستان کودکی رستم، برگ4)ــ، شاهنامۀ پیروزان و شاهنامۀ رستم لارجانی (شهمردان، 1362: ص317-344؛ خالقی، 1390ج، 1390د) در غرب کشور میرسند. این آثار حماسی باتوجه به تفاوتهای عمده، وجود داستانهای ویژه و حفظ اصالتهای اساطیریْ مستقل از شاهنامۀ فردوسی و مربوط به شاخۀ غربی حماسهسرایی ایران هستند که سرچشمههای آن را باید در روزگار پارتی و بهپیرو آن در روزگار هخامنشی جست. البته در دورۀ کامل سپهر زمانی ایران باستان ــ کیومرث تا یزدگرد سوم ــ نیز سرودهای کوتاه حماسی وجود دارد که دارجنگه از سیدنوشاد ابوالوفایی نمونۀ برجستهای از آنهاست.1
دستنویس منظومۀ هفتلشکر بهتاریخ 1349 ق/ 1309 ش بنابر گفتۀ کاتب آن پنج جلد بوده است. از این منظومۀ پنج جلدی تنها جلد پنجم آن موجود است و از چهار جلد پیشین آن اطلاعی در دست نیست. باتوجه به ناقصبودن آغاز رزمنامۀ کنیزک بنظر میرسد که خطبه و مقدمۀ داستان در پایان جلد چهارم بوده باشد. خوشبختانه برای بازسازی کل منظومۀ هفتلشکر گورانی، طومار هفتلشکر نقالی به زبان فارسی وجود دارد که راهنمای ما در این بازسازیست.
از آنجا که هفتلشکر فارسی مجموعهای از تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در سپهر زمانی کیومرث تا بهمن است، سپهر زمانی هفتلشکر گورانی نیز در این سپهر تاریخی بوده است. علاوه بر این داستانهای فراوان پراکندۀ دیگری دربارۀ تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان به زبان گورانی وجود دارد که این روند را کامل میکنند. به هر روی هفتلشکر گورانی در همان سپهر زمانی هفتلشکر فارسی البته با اختلافاتی گاه بسیار چشمگیر که ما را به وجود یک سنت حماسهسرایی در غرب کشور راهنمایی میکند. برخی از این اختلافها حضور داستانهای ویژهای به زبان گورانی است که نمونۀ فارسی و حتا اشارهای به آنها در ادبیات ایران باستان، حماسههای فارسی و متون نقالی ــ در حد بررسیهای نگارنده ــ وجود ندارد؛ داستانهای کنیزک2، رستم و زنون3 و رستم و زردهنگ4 از این جملهاند.
در شاخۀ شرقی سپهر زمانی هفتلشکر فارسی با طومار نقالی 1135 ق و دستنویسهای رستمنامۀ 1245 ق مجلس و رستمنامۀ 1245 ق ملک و هفتلشکر فارسی 1292 ق همسان است. بنابراین آثار برجستهای که در ساختار طومار نقالی و با نامهای هفتلشکر و رستمنامه به صورت کامل به ما رسیدهاند، در سپهر زمانی یکسان «کیومرث تا بهمن» و در یک سنت/ نوع ادبی قرار دارند، اما با نامهای متفاوتی معرفی شدهاند. این سپهر زمانی و نوع ادبی پیونددهندۀ متون نقالی به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان هستند. با توجه به خلاصهای که از این دو شاهنامه در تاریخ سیستان(1-38) و نزهتنامۀ علایی (شهمردان، 1362: 317-344) بر جای مانده است، این آثار نیز در سپهر زمانی کیومرث تا بهمن بودهاند و رویکرد نوع ادبی متون نقالی به آنها برمیگردد. نگارنده بر آن است که متون نقالی ما ساخته و پرداخته نقالان دورۀ صفوی نیست؛ بلکه این متون با واسطههایی ــ البته با رویکرد گفتاری ــ به شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان یا منابع آنها و یا رونوشتهای آنها بازمیگردند که بهدلیل علاقۀ عامۀ مردم بهگونۀ نقل و داستان منتقل شده و افزایش و کاهشهای گستردهای در آنها بوجود آمده است؛ از این رو هر نقال برجسته و صاحبسبک طوماری برای خود فراهم کرده و آن را به شاگردان خود آموزش و انتقال میداده است. روشن است راویان نیز در این دگرگونیها نقش داشتهاند.
این سنت/ نوع ادبی که شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی و شاهنامۀ پیروزان نمونۀ برجستۀ آن است، بطور طبیعی به روایتهای تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در پیوند با خداینامه بازمیگرددکه اصل آن نیز به متون پهلوی و اوستا مربوط است. خداینامه تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان را در چهار دورۀ پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان در بر داشته است (یارشاطر، 472-494؛ خالقی، 1386: بخش5-6؛Shahbazi, 1990 ). در آثار برجستۀ ادبیات پهلوی ساسانی نوشتارهایی در سپهر زمانی کیومرث تا بهمن دیده میشود که بیانگر اصالت متون نقالی است. در مینوی خرد (تفضلی، 1380: بخش26)، دینکرد؛ بویژه چهردادنسک(Madan, 1911: I/434-8, II/591-9, 688-90, 802ff) و بندهش (بندهش ایرانی، Pakzad, 2003: ch.3; 228-236؛ بهار، 1380: 150-152) کوتاهنوشتارهایی در این سپهر زمانی وجود دارد که آنها نیز برگرفته از همین رویکرد در اوستا هستند. در اوستا (یشت 5، 8، 13، 19) نیز نوشتارهای مربوط به تاریخ اساطیری ـ داستانی ایران باستان در همین سپهر زمانی آمدهاند.
رزمنامۀ کنیزک از داستانهای حماسی مشهور در غرب ایران به زبان گورانیست. این داستان با بنمایههای نمایشی نفوذ گستردهای در بین مردم داشته و روایتهای گفتاری و نوشتاری چندی از آن در بین مردم رایج است. کاملترین روایت از این داستان، روایتی است منسوب به الفت که در دستنویس هفتلشکر گورانی آمده است. این منظومه از برگ 8 ب تا برگ 45 الف هفتلشکر را دربردارد؛ در ساختار مثنوی و وزن ده هجایی با یک تکیه در میان هجای پنجم و ششم و شامل 1124 بیت است که آن را «روایت الف» نامیدهایم. روایتی دیگر از این داستان وجود دارد که داستان کنیزک و آغاز داستان برزونامه را در بر دارد که آن را «روایت ب» نامیدهایم. ایزدپناه (1384) «روایت ب» را همراه با عکس نسخۀ دستنویس چاپ و نیمی از آن را آوانگاری و ترجمه کرده است. شریفی (1374الف: ص951-953، 1374ب) روایتی از این داستان (کتابت 1327ق) را معرفی کرده، لطفینیا (1388: 122-123، 172-175) خلاصهای از این داستان را آورده و چمنآرا (1390: 137) نیز به روایتی از آن اشاره کرده است.
در متون اوستایی، پهلوی، فارسی زردشتی و حماسههای ملی - درحد بررسیهای نگارنده - از این داستان سخنی بمیان نیامده، همچنین در طومارهای نقالی(طومار نقالی شاهنامه 1135ق، هفتلشکر فارسی 1292ق و طومار شاهنامۀ فردوسی) و رستمنامهها (دستنویسهای 1245ق مجلس، 1245ق ملک، 1321ق مجلس) داستانی به نام «کنیزک» و یا داستانی که دربردارندۀ محتوای رزمنامۀ کنیزک باشد وجود ندارد. البته پیوند کمرنگی بین این داستان و آغاز داستان سیاوش ــ پیدا شدن مادر سیاوش در بیشه (شاهنامه، 2/202-206؛ شاهنامۀ کوردی، ص137 ببـ)ــ و همچنین رویدادهای پس از مرگ فرود که در آن فریبرز از هومان شکست میخورد، وجود دارد. (شاهنامه: 3/ 80-89 ؛ طومار نقالی شاهنامه، 544-547؛ هفتلشکر فارسی، 227؛ طومار شاهنامۀ فردوسی، 2/ 686-690) وجود دارد.
ـ خلاصۀ داستان: داستان با خطبهای 7 بیتی در مناجات و راز و نیاز با خداوند آغاز میشود. افراسیاب در بارگاه باشکوه خود بیان میکند که کیخسرو برای شکار ایران را ترک کرده است. رستم به زابلزمین رفته و فرزندان دستان نیز به سیستان رفتهاند. افراسیاب فرصت را غنیمت شمرده و به ایران حمله میکند. فریبرز در ری، با 20 هزار سوار در شابکتپه با تورانیان درگیر میشود. پیروزی با تورانیان است. فرامرز بههمراه فرزندش سام و برادرش جهانگیر برای شکار به مرز ترکستان میروند. به ناگاه گوری پرخط و خال نمایان میشود. سام و جهانگیر در میانۀ جست وجوی خود کنیزی را مییابند که در بیشهای نشسته، زار میگرید و به درگاه خداوند مینالد. کنیزک در نیایش خود از خداوند میخواهد او را از دست تورانیان و بدنامی نجات دهد و کیخسرو و شیرانش را بفرستد تا حال و روز آشفتۀ ایران را ببیند. کنیزک ماجرای هجوم افراسیاب و فرار خود را بازگو میکند. جهانگیر کنیز را سوار بر ترک خود به نزد فرامرز میبرد. کنیزک خود را با عنوان کنیز ویژۀ کیخسرو، اسیر تورانیان و چپاول کردۀ کرشیوز معرفی میکند. جهانگیر نیمه شب به دشت رم میرسد. در پایان نیمهشب جهانگیر با یکصد تن از مردان خود به میدان نبرد میرود و سام را در میدان نبرد میبیند بهگونهای که شرارۀ گرزش به آسمان میرود و صدای آن به ژرفای زمین میرسد. سام نعره برمیآورد و خود را نوۀ رستم معرفی میکند که فلک «درِ خیر» را بر رویش گشوده است. شاه افراسیاب که به میدان مینگرد پلنگ را فرا میخواند و به او میگوید اگر جهانگیر را بدست آورد هرچه بخواهد به وی میدهد. بین آنها گفتوگو و نبرد درمیگیرد. جهانگیر پلنگ را در کمند گرفتار کرده، به پایین میکشد. سام یل بهسوی جهانگیر میآید، پلنگ را به میدان میبرد و سر از تنش جدا میکند. افراسیاب با دیدن این صحنه سیاه میشود و پیران را به رایزنی فرا میخواند.
در این میان فرامرز با اژدهادرفش خود همراه سپاه دستان از راه میرسد و سپاه تورانی و دیگر همپیمانانش را تار و مار میکند. افراسیاب و پیران همچنان نظارهگر این رویدادها هستند. پیران بار دیگر پیشنهاد میکند که سپاه تورانی به انبوه بر ایرانیان بتازند. فرامرز یارانش را به پایداری فرامیخواند. یاران فرامرز در پاسخ او میگویند تا جان در بدن دارند، میجنگند و آنگاه میگریزند که سر از تنشان جدا شده باشد. فرامرز رو به میدان نهاده، با پیران سخن میگوید و او را از رستم میترساند. کوزیب، پهلوان تورانی، به قصد بستن دستان فرامرز و کشیدن وی به پای درفش افراسیاب رو به میدان مینهد. فرامرز خود را پیرِ ناتوان مینامد و سامِ نوجوان را به میدان میفرستد. سام خود را تازهکار میداند و از خداوند یاری میخواهد. سپس در برابر دو سپاه، کوزیب را از اسب به زیر میکشد؛ او را به زمین میزند و سر از تنش جدا میکند. سام سر کوزیب را بهسوی سپاه تور پرتاب میکند و پس از کشتن شماری دیگر بهسوی پدر و عمو بازمیگردد. افراسیاب که نظارهگر نبرد است، با تمام سپاهیان به سه پهلوان ایرانی هجوم میآورد. پیکی از ری خبر هجوم افراسیاب را برای کیخسرو میبرد. سربازان پیک را به پای درفش کیخسرو میبرند. کیخسرو از پیک نامه را خواسته و «کیومرث منشی» را فرا میخواند. منشی گزارش ویرانیها، اسیر شدن زنان و دختران و شکست سپاه فریبرز را برای کیخسرو میخواند. شاه خشمگین میشود و با طوس سخن میگوید. زال با میانجیگری از شاه اجازه میخواهد تا سپاهی به سپهداری طوس راهی ایران شود. همچنین پیکی به سیستان بفرستد و رستم را آگاه کند تا یک تن از فرزندان دستان و خسروپرستان در سیستان نمانند؛ زیرا هرکه نیاید مورد خشم کیخسرو قرار میگیرد و سرش را از دست میدهد. کیخسرو در نامهای به رستم از او میخواهد کودکان شش و ده ساله تا مردان کهنسال و همۀ نوادگان زال را با سپاه خود بیاورد و حتا یک تن در زابل و کابل بر جای نماند.
پیک (= زرعلی)5 نامه را برای رستم میبرد، رستم با خروش زرعلی از خواب بیدار شده و میفهمد که حادثه ناگواری روی داده است. رستم به زرعلی دستور میدهد رخش را زین کند. رستم کلۀ دیو سپید را بر سر میگذارد و سوار بر رخش درحالیکه زرعلی پیش روی آنان است، به راه میافتد. پیلتن با شنیدن صدای سپاه، زرعلی را برای آوردن خبر میفرستد. زرعلی با سپاهی انبوه که دشت را فراگرفته، روبهرو میشود. هومان از دور زرعلی را میبیند. زرعلی با کمند خود هومان را گرفتار میکند و او را از اسب به زیر میکشد. تورانیان هجوم میآورند و هومان را نجات میدهند و میگریزند. هومان شیوۀ گرفتاری خود را به پیران گزارش میدهد. پیران افراسیاب را از رویدادها آگاه میکند و میگوید اگر رستم آمده باشد، امشب به رزمگاه میتازد. در همین هنگام پیلتن و زرعلی به انجمن شاه توران یورش برده، ضربههای سختی به تورانیان وارد میکنند. صبحدم با برآمدن آفتاب پیران، ببرِ بیانپوش و رخش را در میدان میبیند و خبر حضور رستم را به افراسیاب میرساند. افراسیاب و پیران بهانبوه آمادۀ حمله میشوند. کیخسرو دستور میدهد کاویانیدرفش را به پیش بکشند. ناگاه گردی از راه کابل نمایان میشود. زواره خبر آمدن رستم و زرعلی به یاری ایرانیان را به شاه میدهد. زال و سپاهیانش بهیکباره بر سپاه افراسیاب میتازد و با نیروی بخت، آنان را شکست میدهند. افراسیاب و پیران میگریزند؛ سپاه چین و ماچین شکست میخورد و تورانیان تارومار میشوند. بیژن که در پی افراسیاب است، سرحلقۀ کمند را بهسوی او پرتاب میکند و تاجش را به بند میآورد. طوس خیمۀ زرنگار افراسیاب را بدست میآورد و بر تخت او مینشیند. اسیران ایرانی خوشحال و آزاد میشوند. سام و جهانگیر با سرکشان به سوی شهر خویش برمیگردند. کیخسرو، شاهزادۀ طیار، به انتقام ویرانی ایرانزمین سرزمین توران را ویران و مردانِ بسیاری را هلاک میکنند. اسیران زیادی از توران میآورد و شهر کرشیوز را ویران و غارت میکند. فرامرز نیز شهر پیران را زیر و زبر میکند. پس از سه ماه کیخسرو در آرزوی دیدن ایران با پیروزی و شادی برمیگردد.
رزمنامۀ کنیزک در نگاه نخست و در جزییات یادآور یادگار زریران پهلوی/ کوچک و درنگاهی جامع و در کلیات یادآور بخش برجستهای از شاهنامۀ فردوسی و غررالسیر ثعالبی در داستانهای گشتاسپ و ارجاسپ، اسفندیار و ارجاسپ، و هفتخان اسفندیار است. کلیت این 3 داستان را میتوان یادگار زریران پارتی/ بزرگ نامید.
یادگار زریران از آثار حماسی با ارزش ایرانیست که در اوستا (آبانیشت، بند109؛ گوشیشت، بند29-31) اشارههایی گذرا به آن موجود است. بنیاد شکلگیری این داستان به دوران اشکانی بازمیگردد؛ اما نوشتار نهایی آن در روزگار ساسانی به زبان پهلوی (فارسی میانه) همراه با تأثیراتی از زبان پارتی شکل گرفته است. این متن بهصورت نمایشنامه و با نثری آمیخته به شعر بوده است (ماهیار نوابی، 1374: 7؛ تفضلی، 1377: 268). متن پهلوی این داستان در متون پهلوی جاماسپ آسانا (Jamasp-Asana, 1897-1913: 1-17) به چاپ رسیده و بارها به زبانهای اروپایی و فارسی ترجمه شده است (ماهیار نوابی، 1374: 11-19؛ آموزگار، 1392: 5-11).
خلاصۀ داستان: داستان به شرح جنگ گشتاسپ، پادشاه ایران، با ارجاسپ، پادشاه خیونان، میپردازد. هنگامیکه ارجاسپ از پذیرش دین زردشت ازسوی گشتاسپ آگاه میشود، نامهای مینویسد و ویدرفش جادو و نامخواست هزاران را با دو بیور
(دههزار) سپاه به ایران میفرستد. آندو بهنزد گشتاسپ بارمییابند. اَبَرسام، مهتر دبیران، نامه را با صدای بلند میخواند. ارجاسپ در نامهاش از گشتاسپ میخواهد دین ویژۀ مزداپرستی را رهاکند و همکیش وی باشد و گرنه آمادۀ جنگ شود. گشتاسپ با شنیدن نامه پریشان میشود. زریر با اجازۀ گشتاسپ در پاسخ نامه مینویسد که ما دین نو را فرونمیگذاریم و یکماه دیگر شربت مرگ را به شما میچشانیم پس برای نبرد به دشت هامون بیایید. ابرسام نامه را مهر کرده و به پیکها میدهد. گشتاسپ به برادرش زریر فرمان میدهد بر فراز کوهها آتش برافروزد و مردم را از دهساله تا هشتادساله به نبرد فرابخواند. مردم دستهدسته به درگاه گشتاسپ میآیند. کاروان سپاه ایران به راه میافتد آنگونه که گرد و خاک سپاه، خورشید و ماه و ستارگان را میپوشاند و روز از شب پیدا نیست. در میانۀ راه سپاه ایران اردو میزند. گشتاسپ بر تخت مینشیند و آیندۀ جنگ را از جاماسپ میپرسد. جاماسپ نیز آیندۀ جنگ و رویدادهای آن را برایش بازگو میکند. روز بعد گشتاسپ و جاماسپ هریک بر سر کوهی به تماشای میدان جنگ مینشینند. زریر چون آتش در نیستان به میدان میرود و خیونان بسیاری را میکشد. ارجاسپ با وعدۀ وزیری و دامادی، ویدرفش جادو را به میدان میفرستد. ویدرفش از پشت، زریر را با خنجر میکشد. پس از آن بستور، کودک هفتساله، برای کینخواهی پدرش، زریر به میدان میرود و ویدرفش را با تیر میزند. با رشادتهای گرامیکرد و اسفندیار در میدان همۀ خیونان کشته میشوند. ارجاسپ گرفتار میشود. اسفندیار یکدست، پا و گوش وی را میبرد، یک چشمش را با آتش میسوزاند و او را سوار بر خر دُمبریدهای به کشور خویش بازمیفرستد.
چکیدهای از این داستان در دینکرد، کتاب پنجم (Madan, 1911: I.436.8-17, 437.3-8؛ آموزگارـ تفضلی، 1386: بخش2، بند11-12؛ 3، 1) و کتاب هفتم
(Madan, 1911: II.642.20-643.22؛ راشد محصل، 1389: بخش4، بند87-90) آمده است (آموزگارـ تفضلی، 1375). در بندهشن (بهار، 1380: 72، 140؛Pakzad, 2003: 9.35, 33.15-17) و زند بهمنیسن (Anklesaria, 1957: 6.9؛ راشد محصل، 1385: 12) نیز به این نبردها اشاره شده است. تاریخنگاران پس از اسلام نیز از جمله طبری (1387: 1/ 561-563، ترجمة فارسی، 2/ 478)، بلعمی (1380: 462-463) و مسکویه (1379: 1/ 86-88، ترجمة فارسی، 1/ 83-85) به این داستان اشاره کردهاند
(خالقی، 1389: 2، 249-252). این داستان توسط دقیقی به شعر درآمده و فردوسی آن را در شاهنامه (5/ 76-149) آورده است. ثعالبی نیز (1963: 263-276، ترجمه فارسی،
165-172) بهتفصیل و با کمی اختلاف از این داستان یاد میکند (ماهیار نوابی، 1374: 8-9، 41-76؛ راشد محصل، 1367). روایت ثعالبی در مقایسه با روایت شاهنامه، از بسیاری نظرها به متن پهلوی (غیبی، 1390: 59-60) و روایت فردوسی به روایت طبری نزدیکتر است (خالقی، 1390: 630). گذشته از این دو اثر یادگار زریران بیشترین تأثیر را در حماسههای زبان گورانی بطور عام و در «رزمنامۀ کنیزک» بهطور خاص داشته است.
ـ همسانسازی رزمنامۀ کنیزک با روایت پهلوی یادگار زریران
بخش میانی رزمنامۀ کنیزک بههمراه چند قطعه از حماسههای گورانی6 پس از بازشناسی و بازسازیهای جزیی، روایتی از یادگار زریران با دگردیسی نامهاست. ساختار نمایشی، چارچوب داستانی و سیر رویدادها (با اختلافات جزیی) در هر دو روایت پهلوی و گورانی یکسان است و در نام شخصیتهای داستان اختلاف وجود دارد؛ گشتاسپ به کیخسرو، ارجاسپ به افراسیاب، زریر به جهانگیر و فرامرز، بستور کودک به سام نوجوان، اسفندیار به رستم و خانواده گشتاسپ به خانوادۀ رستم دگرگونی یافتهاند. در روایتهای دقیقی (ماهیار نوابی، 1374: 43-76؛ اکبرزاده، 1379: 129-162) و ثعالبی (راشد محصل، 1367؛ خالقی، 1389: 2/219-252؛ پریشروی، 1390: 187-196) به این جزییات اشارهای نشده است:
یادگار زریران ـ دو بیور سپاه ارجاسپ (بند6) ـ حضور ابرسام دبیر (بند9، 22) ـ فراخواندن کودکان 10 ساله تا مردان 80 ساله به نبرد (بند24). ـ فرمان گشتاسپ به آوردن «دار/ گال»7 (= دارودسته/ سپاه) و نیاوردنش برابر است با به دار آویختهشدن (بند25). ـ حضور بستور کودک (7-10 ساله) در صحنههای نبرد (بند 79، 95) ـ بر «بخت » بودن بستور (بند 90) ـ واگویة بستور به ناآزمودگی خود در جنگ (بند 101).
|
رزمنامة کنیزک ـ دو نهصد هزار سپاه افراسیاب (روایت الف، برگ8 الف) ـ حضور کیومرث منشی(روایت الف، برگ26ب) ـ فراخواندن کودکان 6 و 10 ساله تا مردان کهنسال به نبرد (روایت الف، برگ27الف، 31ب؛ روایت ب، ص233، 234). ـ فرمان کیخسرو به آوردن «سپاه» و نیاوردنش برابر است با از دست دادن سر. (روایت الف، برگ28ب) ـ حضور سام نورس (نوجوان) در صحنههای نبرد (روایت الف، برگ25الف) ـ گشودهبودن «درِ خیر» بر سام (روایت الف، برگ 18الف) ـ واگویة سام به ناآزمودگی خود در جنگ (روایت الف، برگ25الف) |
با این رویکرد خلاصۀ داستان در هر دو روایت چنین است:
ارجاسپ/ افراسیاب با دو ده هزار/ دو نُهصد هزار سپاهی به ایران میآید. گشتاسپ/ کیخسرو پیکی را که نامهای آورده میپذیرد. ابرسام دبیر/ کیومرث منشی نامه را برای شاه میخواند. شاه با شنیدن مضمون نامه خشمگین میشود. زریر/ زال با دیدن آشفتگی شاه پیشنهاد میکند نامه را پاسخ دهد. شاه دستور میدهد تا جار بزنند/ نامه بنویسند که هیچکس حتا کودکان دهساله/ شش و دهساله تا مردان هشتادساله/ کهنسالان در خانه نمانند و با دار و دستۀ خود برای جنگ حاضر شوند؛ زیرا هرکس که نیاید به دار آویخته میشود/ سرش را از دست میدهد. مردم دستهدسته با صدای تنبک و نای/ دهل به درگاه میآیند. کاروان به راه میافتد، گرد و غبار آن ماه و خورشید را میپوشاند و بانگ سپاه و هیاهوی میدان به آسمان و دوزخ/ پردۀ زمین میرسد. جاماسپ آینده و مرگ فرزندان گشتاسپ/ رستم را پیشگویی میکند. گشتاسپ/ کیخسرو با شنیدن رویدادهای جنگ از تخت بر زمین میافتد. اسفندیار/ رستم، گشتاسپ/ کیخسرو را دوباره برروی تخت بازمیگرداند. نبرد آغاز میشود. ارجاسپ/ افراسیاب میدان نبرد را نظاره میکند. زریر/ جهانگیر مردانه کارزار میکند. ارجاسپ/ افراسیاب میگوید: هرکس زریر/ جهانگیر را بکشد دخترم و وزیری/ دخترم و هرچه را بخواهد به او میدهم. ویدرفش/ پلنگ به میدان میرود. .. بستور/ سام ازپیِ پدر/ عمو به نبرد میرود. .. بستور/ سام از میدان برمیگردد. گشتاسپ/ فرامرز دوباره بستور کودک/ سام نوجوان را چون بر بخت است/ در خیر بر رویش گشوده شده، به میدان میفرستد. بستور/ سام دلیرانه کارزار میکند. ارجاسپ/ افراسیاب به رزمگاه مینگرد و رو به سپاه میگوید: این کودک/ نوجوان ما را به تنگ آورده است. ویدرفش/ کوزیب بر پای خاسته و به میدان نبرد میرود. بستور/ سام به ناآزمودگی خود در رزم اشاره میکند، اما سرانجام ویدرفش/ کوزیب را میکشد. اسفندیار و گرامیکرد/ رستم و جهاندار نیز در حال نبرد هستند. گرامیکرد/ جهاندار درفش شاهی/ زنجیر تیمور را با دندان برمیدارد/ میبُرد. و در پایان ارجاسپ/ افراسیاب با ستاندن یک دست و پایش/ تاجش توسط اسفندیار/ بیژن به کشور خویش بازمیگردد.
اگرچه پیشینۀ یادگار زریران به متنی اوستایی میرسد (تفضلی، 1377: 268) اما در اوستای موجود جز اشارههایی به شخصیتهای آن مطلب دیگری نیامده است. نام متن نشان میدهد که این حماسه پیرامون شخصیت زریر8 بوجود آمده است. فروهر زریر در فروردینیشت (بند 101) ستوده شده است. او از آناهیتا یاری میخواهد تا ارجاسپ خیون را در میدان جنگ شکست دهد و آناهیتا وی را کامیاب میکند
(آبانیشت، بند 112-114). باتوجه به این دو یادکرد در اوستا (Bartholomae, 1961: 1682)
و زمان تألیف این دو یشت (کریستنسن، 1388: ص117) شخصیت زریر در روزگار هخامنشی و پیش از آن شناخته شده بوده و احتمالاً پیرامون نام وی داستانهای دیگری وجود داشته و در روزگار خود تأثیرگذار بوده است. در پایان روزگار هخامنشی خارس میتیلنی9 (سدۀ 4 پ.م) بنابر گزارش آثنایوس10 (سدۀ 2م، آثنایس، 1386: 55-57) داستانی عاشقانه از سرزمین ماد (بویس، 1384: 159؛ گرشویچ، 1378: 14، 29) روایت میکند که شخصیت اصلی آن زردیارس11 (= زریر) است. به احتمال فراوان میتوان گفت که نام زردیارس جانشینی هخامنشی برای شخصیت مادی داستان است که از نام وی آگاهی نداریم و در اصل داستان این نام، نامی مادی بوده است. در گردشی دیگر از زردیارس به گشتاسپ دگرگون شده و به داستان گشتاسپ و کتایون شاهنامه
(5/ 4-71) راه یافته است و نامگردانی گستردهای در آن روی داده است.12
شخصیت دیگر یادگار زریران گشتاسپ است که در گاهان (یسن 46، بند14) بارها از وی به نیکی یاد شده است. در یشتها به سه کردار مهم گشتاسپ درپیوند با یادگار زریران اشاره شده است. در فروردینیشت (بند 99-100) به پذیرش دین زردشت از سوی وی و در زامیادیشت (بند86-87) و آبانیشت (بند 108-110) به پیروزی وی بر ارجاسپ خیون اشاره شده است. در ارتیشت (بند 49-52) گشتاسپ از اَرت13 میخواهد تا وی را بر ارجاسپ خیون در میدان کارزار پیروز کند و وی را برای رهایی دخترانش، همای و واریذکنا14 (= بهآفرید)، از دست ارجاسپ و برگرداندن آنان به خانه یاری کند و ارت وی را کامیاب میسازد. برپایۀ این اشارههای اندک پس از آنکه گشتاسپ دین بهی را از زردشت میپذیرد، ارجاسپ بر وی میتازد و دو دخترش را به اسارت میبرد؛ گشتاسپ بر ارجاسپ پیروز میشود و همای و بهآفرید را آزاد میکند.
باتوجه به آنکه فروردینیشت به دورانهای کهن ایرانی پیش از هخامنشیان میپردازد و زامیادیشت نیز احتمالاً در دوران پیش از هخامنشی یا اوایل آن تنظیم شده، بنظر میرسد این داستان بهگونهای در روزگار پیش از هخامنشیان و اوایل آن رایج بوده است، همچنین وجود این داستان در ارتیشت و آبانیشت که مربوط به سدههای پیش از چهارم میلاد و همزمان با اردشیر دوم هخامنشی (حکـ: 404-358 پ.م) است، دلیلی بر رواج این داستان در روزگار هخامنشیان است. اشاره به این مطالب در گوشیشت (بند29-32) که مربوط به دوران اشکانیست15 نیز بیانگر رواج یادگار زریران در این دوران است. اما نکتۀ مهم آن شخصیت اصلی یادگار زریران در دوران هخامنشی و اشکانی گشتاسپ است که ارجاسپ را شکست داده و دخترانش را آزاد میکند. نکته درخور نگرش دیگر آن است که گویا کردار کشتهشدن ارجاسپ به دست زریر نمونۀ اصلی است که اشارۀ آبانیشت (بند112-114) و نام داستان نیز میتواند گویای این نامگردانی از زریر به گشتاسپ باشد و همسان با نامگردانی زردیارس به گشتاسپ در شاهنامه است.
بنابر این اشارات میتوان به روایتهای اوستایی، هخامنشی و پارتی از این داستان باور داشت، بویژه آنکه نسخهای اشکانی از این داستان وجود داشته است (بویس، 1389: 142؛ غیبی، 1390: 56) احتمالاً این نسخۀ اشکانی باتوجه به گوشیشت برپایۀ همان سه کردار گشتاسپ یعنی پذیرفتن دین زردشت، کشتن ارجاسپ و آزادی دختران بوده است. داستان یادگار زریران پارتی در گذر از دوران پارتی به ساسانی تغییرات گستردهای پذیرفته و در سدۀ نهم میلادی/ سوم هجری به نگارش درآمده است(بویس، 1389: 142). نسخۀ موجود یادگار زریران خلاصهای از آنچه در روزگار پارتی وجود داشته همراه با دگرگونیها ست و تنها بخش بدون تغییر آن دینپذیری گشتاسپ است. این خلاصه را میتوان یادگار زریران کوچک نامید. در این متن کشتن ارجاسپ از گشتاسپ به اسفندیار و در متون عربی و فارسی پس از اسلام آزادی دختران گشتاسپ نیز به اسفندیار واگذار شده که بهنوبۀ خود به روایتهای خداینامه برمیگردد. نکتۀ مهم دیگر آن است که در متن موجود یکبار (بند 29) به نام «رستم» اشاره شده است.
سنجش متن یادگار زریران با روایت فشردۀ اوستایی آن ــ رایج در دوران هخامنشی و اوایل اشکانی ــ آشکار میسازد که اسفندیار در آن نقشی نداشته و شاید در روزگار هخامنشی به نام اسفندیار و در دوران اشکانی هم به نام رستم ــ بدون آنکه نقشی داشته باشد ــ اشاره شده باشد. با توجه به یادکرد نام رستم و اسفندیار در درخت آسوریک (بند 70-71)، این دو پهلوان در روزگار اشکانی بخوبی برای مردم شناخته شده، بودهاند.16 پس در دوران اشکانیان و بویژه ساسانیان با دو افزوده در متن یادگار زریران مواجهیم که میتوان آنها را «اسفندیارافزایی» و «رستمافزایی» نامید. داستان یادگار زریران بطور طبیعی یکی از منابع مهم گردآورندگان خداینامههای دوران ساسانی بوده است. اگرچه از این خداینامهها چیزی باقی نمانده است؛ اما دو سرچشمۀ مهم در دوران پس از اسلام نشانگر گزارش خداینامه از داستان یادگار زریران است. نخست روایت طبری و دیگر روایت گردآورندگان شاهنامۀ ابومنصوری.
در گزارش فشردۀ طبری (1387: 1/ 561-564، ترجمۀ فارسی، 2/ 461-468.) و گزارشهای برگرفته از آن: بلعمی (1380: 461-468)، مسعودی (1965: 1/ 561-563، ترجمۀ فارسی، 2/ 476)، مسکویه (1379: 1/ 86-90، ترجمۀ فارسی، 1/ 82-85)، ابن اثیر (1385: 1/ 273-275، ترجمۀ فارسی، 2/ 141-146) سه رکن مهم یادگار زریران بزرگ دینپذیری گشتاسپ، کشتن ارجاسپ و آزادی دختران دیده میشود، اما دو رکن داستان یعنی کشتن ارجاسپ و آزادی دختران به اسفندیار منتقل شده است. ازسوی دیگر در مقایسه با متن پهلوی یادگار کشتن بیدرفش نیز از بستور به اسفندیار واگذار شده است. اگرچه مطلبی از روایت شاهنامۀ ابومنصوری باقی نمانده است، اما باتوجه به دو روایت شاهنامه و غررالسیر خلاصۀ روایت ابومنصوری را (البته با تأکید بر نکات مشترک) میتوان به سه داستان مستقل تقسیم کرد. البته ازآنجایی که رزمنامۀ کنیزک همانند یادگار زریران پهلوی به غررالسیر ثعالبی نزدیکتر است خلاصۀ این داستانها برپایۀ روایت ثعالبی آورده میشود:
1- گشتاسپ و ارجاسپ (غررالسیر، ص 255-276، ترجمۀ فارسی،
ص 162-172؛ شاهنامه، 5/ 76-149)
گشتاسپ پس از بازگشت از روم به جای پدر به پادشاهی مینشیند. گشتاسپ دین نو را پذیرفته و به یاری برادرش زریر و پسرش اسفندیار آیین زردشت را در سراسر کشور گسترش میدهد. در این میان گشتاسپ در نامهای ارجاسپ را به آیین زردشت فرامیخواند. پس از آن سپاهی فراهم میکند و با ویژگان خود به راه میافتد. جاماسپ در پیشگویی خود از مرگ عزیزان گشتاسپ و پیروزی وی در فرجام نبرد خبر میدهد. گشتاسپ با شنیدن این سخن بیهوش میشود. پس از به هوش آمدن از تخت به زیر آمده و شروع به گریستن میکند، اما با اندرزهای جاماسپ آرام میگیرد. فردای آن روز سپاه را حرکت داده و روبهروی سپاه ارجاسپ میرسد. گشتاسپ در بالای کوهی نشسته و به تماشای میدان نبرد میپردازد. فردای آن روز نبرد تنبهتن آغاز میشود. در روز هشتم چند تن از پسران گشتاسپ کشته میشوند. گرامیکرد، پسر جاماسپ نیز به میدان میرود؛ درفش کاویان را که بر زمین افتاده، به دندان میگیرد و همچنان شمشیر میزند. سرانجام زریر به میدان نبرد میرود. ارجاسپ ازدواج با دخترش را جایزۀ کشتن زریر تعیین میکند. بیدرفش به میدان نبرد آمده، از پشت خنجری به زریر میزند؛ او را میکشد و اسب وی را برای ارجاسپ میبرد. بستور به خونخواهی پدر رفته، خردسالی و ناتوانی خود را به بیدرفش گوشزد میکند و با تیری بیدرفش را از اسب به زمین میافکند و سر او را که از تن جدا کرده برای گشتاسپ میآورد. سپس اسفندیار، گرامی کرد و بستور بر تورانیان میتازند و آنان را شکست میدهند، اما ارجاسپ میگریزد. بستور ارجاسپ را تا جیحون دنبال میکند، اما ارجاسپ از دست وی میگریزد.
2- اسفندیار و ارجاسپ (غررالسیر، ص 277-302، ترجمۀ فارسی،
ص 172-184؛ شاهنامه، 5/ 150-280)
پس از فرار ارجاسپ، اسفندیار به سر و سامان دادن کشور و گسترش دین زردشت میپردازد. گشتاسپ اسفندیار را به نافرمانی متهم کرده و دستور میدهد او را با غُل و زنجیر به زندان بیندازند. پس از آن گشتاسپ پایتخت را ترک کرده و به اطراف کشور میرود. در این میان ارجاسپ نیز فرصت را غنیمت شمرده و به ایران میتازد؛ آتشکدهها را ویران میکند؛ لهراسپ سالخورده و بسیاری از هیربدان و موبدان و مردم را میکشد و دختران گشتاسپ را به اسیری میبرد. (یکی از همسران گشتاسپ خبر هجوم ارجاسپ را به شاه و سپاهیانش میرساند.) گشتاسپ جاماسپ را بهسوی اسفندیار میفرستد و وی را به یاری فرامیخواند. اسفندیار سپاهی گرد میآورد و برای نبرد به راه میافتد. خبر آزادی اسفندیار و آمدن وی به نبرد به گوش تورانیان میرسد. ارجاسپ گرگسار را به فرماندهی سپاه برمیگزیند. اسفندیار گرگسار را اسیر کرده و به نزد گشتاسپ میآورد. پس از این ماجرا ارجاسپ از راه بیابان میگریزد. سپاهیان ارجاسپ نیز تسلیم میشوند و اسفندیار به آنان زینهار میدهد. اسفندیار جامۀ رزم را از تن به در آورده، جامۀ نیایش میپوشد و خدا را ستایش میکند. گشتاسپ از اسفندیار میخواهد جان شاه ترکان را بستاند و خواهرانش را از بند آزاد کند تا پس از آن پادشاهی را به وی بسپارد.
3- هفتخان اسفندیار (غررالسیر، ص 302-339، ترجمۀ فارسی، ص 184-202؛ شاهنامه،5/ 219-289)
اسفندیار برای کشتن ارجاسپ و آزادی خواهرانش راهی روییندژ میشود، وی پس از طی هفتخان (نبرد با اژدها، نبرد با شیران، نبرد با اژدها، کشتن زن جادو، کشتن سیمرغ، گذر از برف و رفتن به روییندژ) وارد روییندژ میشود و در میهمانی شبانۀ ارجاسپ دو پسر او و بزرگان توران را میکشد. پس از آن ارجاسپ را کشته، سر وی را از تن جدا میکند و شهر توران را غارت میکند. اسفندیار فرمانروایی هریک از شهرهای توران را به یکی از سرداران خود میسپارد و با بسیاری از اسیران تورانی و دو خواهر خود به ایران بازمیگردد.
در روایتهای ثعالبی و فردوسی سه تکرار مهم که درواقع ساختار اصلی داستان است دیدهمیشود:
- تکرار 1) آمدن گشتاسپ به ایران
1-1) به پادشاهی نشستن گشتاسپ
1-2) به گاه آمدن از رزمگاه و گسترش دین زردشت
- تکرار 2) هجوم ارجاسپ به ایران
2-1) در آغاز پادشاهی گشتاسپ
2-2) در میانۀ پادشاهی گشتاسپ
- تکرار 3) نبرد اسفندیار با ارجاسپ
3-1) فرار ارجاسپ در پایان نبرد یکم از دست اسفندیار.
3-2) فرار ارجاسپ در پایان نبرد دوم از دست اسفندیار.
3-3) کشتهشدن ارجاسپ به دست اسفندیار در پایان هفتخان
اگر از این سه تکرار عناصر اصلی داستان را در نظر بگیریم و تکرارهای فرعی را حذف کنیم به سه رویداد مهم دست مییابیم:
1) به پادشاهی نشستن گشتاسپ و پذیرش دین زردشت
2) هجوم ارجاسپ به ایران پس از زردشتیشدن گشتاسپ
3) کشتن ارجاسپ و بریدن سر وی به دست اسفندیار
این سه رویداد درواقع همان طرح داستان یادگار زریران است:
1) پذیرش دین زردشت توسط گشتاسپ
2) هجوم ارجاسپ به ایران پس از زردشتیشدن گشتاسپ
3) بریدهشدن دست و پا و گوش ارجاسپ توسط اسفندیار
روایتهای غررالسیر و شاهنامه و یادگار هرسه با هجوم ارجاسپ آغاز و با شکست وی به پایان میرسد، حال اگر تکرارهای فرعی حذف شود، در غررالسیر و شاهنامه قطعات و عناصری وجود دارد که نشانگر نوعی بینظمی است. ظاهراً بعضی از این قطعات در جای اصلی خود قرار نگرفتهاند. به عنوان مثال اگر «آمدن گشتاسپ به ایران برای بار دوم» حذف شود رویداد پس از آن یعنی «بازداشت اسفندیار» و «خبررسانی یکی از همسران گشتاسپ به وی» با متن داستان ناهماهنگ است.
مهمترین ناهماهنگی در انتقال یادگار زریران به خداینامه و از راه خداینامه به گزارشهای طبری، بلعمی و... از راه شاهنامۀ ابومنصوری به شاهنامۀ فردوسی و غررالسیر ثعالبی، دگرگونی در سونوشت ارجاسپ است. در پایان یادگار زریران اسفندیار ارجاسپ را گرفتار کرده، یک دست، پا و گوش وی را میبرد؛ یک چشم وی را درمیآورد و او را به شهر خود بازپس میفرستد. این روند با ادامۀ داستان در روایتهای دیگر ناسازگار است زیرا ارجاسپ پس از پایان یادگار زریران در طبری، بلعمی، فردوسی و ثعالبی در روییندژ سالم است و این در حالی است که در این روایتها ارجاسپ سالم میگریزد و دوباره به ایران میتازد و دیگرباره میگریزد تا اینکه در پایان هفتخان توسط اسفندیار کشته و سرش از تن جدا میشود. با توجه به روند منطقی داستان احتمال زنده ماندن فردی با دست و پای بریده بسیار کم است و در صورت زنده ماندن هم توان حضور در میدانهای جنگ و نبردهای تن به تن را ندارد.
نولدکه (1357: 22) بر آن است که «وقتی که نامۀ زریران را جزو دیوان جامع کردند، لازم شد که همان قسمت آخر را حذف کنند». کیا (1375: 35) نیز سرانجام ارجاسپ در یادگار را، بازتابی از ویژگی نمایشی یادگار میداند نه سرنوشت حقیقی ارجاسپ. وی مینویسد «به گمان نزدیک به یقین این تصویر ارجاسپ نمایشی است از آدمک مسخرهای که در پایان مراسم بر خری مینشاندند و به احتمال قوی میسوزاندند. .. و به گمان ما آدمک ارجاسپ را بر خری دمبریده مینشاندند و میگرداندند و شاید هم. .. به آتش میکشند.» این دو نظر پذیرفتنی نمینماید بلکه سرنوشت واقعی ارجاسپ که در پایان یادگار آمده در گزارشهای طبری، بلعمی، فردوسی و ثعالبی در پایان هفتخان اسفندیار آمده و دو بار گریختن ارجاسپ افزودههایی بر متن اصلی داستان است که روند نخستین را آشفته کرده است. تازش دوباره ارجاسپ به ایران نیز برگرفته از تازش نخستین او به ایران است؛ به عبارتی از آغاز پادشاهی گشتاسپ تا سرنوشت ارجاسپ روایتی بلند از یادگار زریران است که با تکرارها و افزودهها به سه داستان گشتاسپ و ارجاسپ، اسفندیار و ارجاسپ و هفتخان اسفندیار تقسیم شده است.
روایت فردوسی نسبت به ثعالبی در کلیت داستان به روایت طبری نزدیکتر است و روایت ثعالبی در داستان گشتاسپ و ارجاسپ با متن پهلوی یادگار زریران همخوانی بیشتری دارد (خالقی، 1389:2/ 234؛ غیبی، 1390: 59). اگرچه در این دو متن تفاوتهای مهمی هم دیده میشود:
- در غررالسیر زردشت از آذربایجان گسترش دین خود را آغاز میکند و در شاهنامه از بلخ.
- در غررالسیر گشتاسپ به ارجاسپ نامه مینویسد و در یادگار و شاهنامه ارجاسپ به گشتاسپ.
- در غررالسیر گشتاسپ پس از به هوش آمدن از تخت به پایین میآید، اما در یادگار پس از بیهوشی از تخت بر زمین میافتد و با خواهش چهار پهلوان به تخت بازنمیگردد و تنها بار پنجم به خواهش اسفندیار بر تخت مینشیند. در شاهنامه فقط بخش مربوط به اسفندیار آمده است.
- در غررالسیر گشتاسپ به تورانیان زینهار میدهد اما در شاهنامه اسفندیار.
پس از این بررسیها با برداشتن نمونههای تکراری و ناهماهنگ از روایتهای طبری، بلعمی، دقیقیـ فردوسی و ثعالبی، میتوان به طرحی مشترک در این چهار منبع دست یافت که هستۀ اصلی یادگار زریران در روزگار اشکانی بوده است:
- پذیرش دین زردشت از سوی گشتاسپ
- لشکرآراستن ارجاسپ و تاختن به ایران
- فراخوان گشتاسپ برای دفاع
- نبرد زریر و بیدرفش و مرگ زریر
- نبرد بستور و ویدرفش و مرگ ویدرفش
- گرفتاری ارجاسپ و بریدهشدن دست و پا و گوش وی و بازگرداندن وی
- آزادی اسیران
- بازگشت به ایران
این طرح همراه با افزایههایی از جمله اسفندیارافزایی به خداینامههای دوران ساسانی و سپس به متون فارسی و عربی پس از اسلام از جمله شاهنامۀ ابومنصوری راه یافته است. این ساختار داستانی همراه با رستمافزایی بهجای اسفندیارافزایی در متن یادگار زریران بخوبی یادآور ساختار حماسۀ رزمنامۀ کنیزک به زبان گورانی است که در زیر به همسانسازی این دو پرداخته میشود.
رزمنامۀ کنیزک نبودن کیخسرو در ایران رفتن رستم به سیستان تاختن افراسیاب به ایران خبرآوردن کنیزک نبردهای پهلوانان رزم جهانگیر و پلنگ مرگ پلنگ به دست سام رزم فرامرز و کوزیب مرگ کوزیب به دست سام آمدن پیک با نامه بهسوی کیخسرو فراخوان کیخسرو رفتن پیک و زرعلی بهسوی رستم دیدار رستم و زرعلی آمدن رستم به میدان آمدن رستم به نزد کیخسرو شکست افراسیاب گرفتاری افراسیاب جداکردن تاج از افراسیاب بازگشت افراسیاب آزادی اسیران بازگشت به ایران |
غررالسیر و شاهنامه نبودن گشتاسپ در ایران در بازداشت بودن اسفندیار تاختن ارجاسپ به ایران خبرآوردن بانوی گشتاسپ نبردهای پهلوانان نبرد زریر و بیدرفش مرگ زریر بهدست بیدرفش نبرد اسفندیار/ بستور و بیدرفش مرگ بیدرفش بهدست اسفندیار/ بستور آمدن نامۀ ارجاسپ فراخوان گشتاسپ رفتن جاماسپ بهسوی اسفندیار دیدار جاماسپ و اسفندیار آمدن اسفندیار به میدان آمدن اسفندیار بهنزد گشتاسپ شکست ارجاسپ گرفتاری ارجاسپ جداکردن سر ارجاسپ ـــــــــــــــــــــ آزادی دختران بازگشت به ایران |
یادگار زریران پهلوی ـــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ تاختن ارجاسپ به ایران ــــــــــــــــ نبردهای پهلوانان نبرد زریر و بیدرفش مرگ زریر بهدست بیدرفش نبرد بستور و بیدرفش مرگ بیدرفش بهدست بستور آمدن نامۀ ارجاسپ فراخوان گشتاسپ ـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ شکست ارجاسپ گرفتاری ارجاسپ جداکردن دست و پای ارجاسپ بازگشت ارجاسپ ـــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ |
ـ همسانسازی رزمنامۀ کنیزک با روایت پارتی یادگار زریران پارتی
رزمنامۀ کنیزک با تاخت و تازهای افراسیاب/ ارجاسپ با دو نُهصدهزار سپاهی به ایران پس از به پادشاهی نشستن کیخسرو/ گشتاسپ آغاز میشود. افراسیاب/ ارجاسپ پس از هجوم به ری/ بلخ و ویرانی آنجا و شکستدادن سپاهیان ایرانی، بسیاری از زنان و دختران/ دختران گشتاسپ را به اسیری میبرد. کنیز ویژۀ کیخسرو/ یکی از همسران گشتاسپ خبر ویرانی ایران به دست افراسیاب/ ارجاسپ را به ایرانیان میرساند و از نبودن شاه و رستم/ اسفندیار مینالد. افراسیاب/ ارجاسپ برای مبارزه با جهانگیر/ زریر، پلنگپوش/ بیدرفش را به میدان میفرستد. در این نبردها تمامی سربازان ایرانی/ تعدادی از فرزندان گشتاسپ کشته میشوند. در این بین کوزیب/ بیدرفش، پهلوان تورانی به میدان میآید و فرامرز/ گشتاسپ، سام نوجوان/ بستور کورک را به مبارزۀ با وی میفرستد. در این نبرد سام/ بستور وی را در حضور افراسیاب/ ارجاسپ میکشد. خبر هجوم افراسیاب/ ارجاسپ به ایران را پیکی برای کیخسرو/ گشتاسپ میآورد. کیخسرو/ گشتاسپ پیکی ــ زرعلی/ جاماسپ ــ را بهسوی رستم/ اسفندیار میفرستد و او را فرامیخواند. رستم/ اسفندیار به سوی ایران به راه میافتد، به سپاه توران میتازد و سپاه را درهم میشکند. افراسیاب/ ارجاسپ فرار میکند و بیژن/ بستور افراسیاب را دنبال میکند. رزمنامۀ کنیزک/ یادگار زریران پارتی با فرار افراسیاب/ مرگ ارجاسپ، آزادی اسیران ایرانی/ دختران گشتاسپ، غارت توران به دست فرامرز/ اسفندیار، بازگشت رستم به سیستان/ بازگشت اسفندیار به ایران، بازگشت کیخسرو/ گشتاسپ به ایران به پایان میرسد.
رزمنامۀ کنیزک از نابترین حماسههای ملی به زبان گورانی در غرب ایران است. این داستان با رویکردی نمایشی که در زیرساخت داستان نهفته است روایتهای گفتاری و نوشتاری چندی در غرب ایران دارد. این رویکرد نمایشی و کنشهای داستان در بخش میانی بخوبی یادآور داستان یادگار زریران به زبان پهلوی ساسانیست. با مقایسۀ ساختار دو داستان درمییابیم که بخشی از رزمنامۀ کنیزک دقیقاً روایت یادگار زریران پهلوی موجود ــ خلاصۀ یادگار زریران پارتی ــ است که در غرب ایران روایت میشده است و در آن زردشتیزدایی و رستمافزایی گستردهای صورت گرفته است؛ بهعبارتی دیگر عناصر زردشتی آن حذف و رستم و خانوادهاش جایگزین پهلوانان یادگار زریران شده است. کیخسرو و افراسیاب نیز که شخصیتهای شناختهشدهتری هستند بهترتیب جایگزین گشتاسپ و ارجاسپ شدهاند.
در یک نگاه کلی رزمنامۀ کنیزک یادآور بخش مهمی از شاهنامۀ فردوسی و غررالسیر ثعالبی یعنی 3 داستان گشتاسپ و ارجاسپ و اسفندیار و ارجاسپ، و هفتخان اسفندیار است. تکرار پیدرپی کنشهای بازگشت گشتاسپ به ایران، هجوم ارجاسپ و فرار او نشانگر شکستهشدن داستان اصلی به 3 داستان است که با حذف تکرارهای فرعی صورت نخستین و اصلی یادگار زریران که میتواند همان روایت روزگار پارتی باشد بدست میآید. داستان بدست آمده با بعضی تغییرات جزیی دقیقاً همان رزمنامۀ کنیزک است که در آن نامگردانی صورت گرفته است.
به هر روی میتوان گفت یادگار زریران پارتی در دو شاخۀ غربی و شرقی روایت شده است: در شاخۀ غربی بهگونۀ کامل و مستقیم به رزمنامۀ کنیزک به زبان گورانی رسیده و در شاخۀ شرقی بصورت خلاصه به یادگار زریران پهلوی و بصورت کامل ـ البته با ساختارشکنی ــ به خداینامه، شاهنامۀ ابومنصوری و سپس شاهنامه و غررالسیر رسیده است. اگر رزمنامۀ کنیزک را با غررالسیر و شاهنامه مقایسه کنیم، به غررالسیر نزدیکتر است. ازسویی غررالسیر نیز در مقایسه با شاهنامه به یادگار زریران پهلوی شباهت بیشتری دارد. همچنین رزمنامۀ کنیزک نسبت به غررالسیر و شاهنامه به یادگار زریران پهلوی نزدیکتر است که نشانهای از اصالت و دیرینگی رزمنامۀ کنیزک است.
- فراخواندن مردم برای جنگ (جارزدن زریر= جارزدن طوس) جنگنامۀ رستم و زنون← هفتلشکر گورانی، برگ125 الف)
- از آمدن پیک تا فراخواندن مردم (برزو و فولادوند، ص 152-153)
- پیشگویی جاماسپ (هفتلشکر گورانی، برگ 358 ب- 359 الف)
- افتادن پادشاه (گشتاسپ/ کیخسرو) از تخت (برزو و فولادوند، ص 139)
- بخشیدن دختر (همان، ص 173)
- به دندان کار برآوردن (رستم و زردهنگ، ص34)
اکبری مفاخر، آرش، «یادگار زریران و رزمنامۀ کنیزک» مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی زبانها و گویشهای ایرانی، دیماه 1393، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
(زیر چاپ).
برای ریشهشناسی نام وی نکـ :
Hübschmann, 1895: 69, no.654; Justi, 1963: 382b-383a; Mayrhofer, 1979: I/104, no.414