نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد طبس.
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد طبس
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
With respect to its infinite time and space span, Shahnameh Ferdowsi portrays variety of events. The cast of significant characters play their roles through different actions and human reactions hence the Shahnameh is an appropriate choice for those researches interested in interdisciplinary study of literature and science of psychology of personality. In describing main characters in Shahnameh, Ferdowsi had employed such semiology and imagery that with psychological analysis one can penetrate into the hidden layers of their psyche and personality. This shows how the composer is thorough and with his immaculate insight sees through the human nature and psyche. In this respect, the anti social character of Sudabeh is examined in order to find correspondence with those who suffer from anti social personality disorder.
کلیدواژهها [English]
امروزه با رشد و تکاپوی جامعه، ادبیّات هم رشد داشته است و صرفنظر از مفاهیم اخلاقی و زیباییشناسی، فهمی جدید به نام روانشناسی در آن وارد شده است. روانشناسی و ادبیّات بیشک ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند؛ یکی از این جهت که هر متن ادبی، زادة یک ذهن خلّاق و به نوعی یک آفرینش است که از درون و ذهن آفرینندهاش برآمده است؛ پس می تواند برانگیخته و منتج از نفسانیات و ذهنیات و همینطور حالات روانی نویسنده یا شاعرش باشد، دیگر آن که رنگ ولعاب هر متن ادبی - بویژه داستان - از قهرمان اثر و دیگر شخصیّتهای مطرح شده است. بسیاری از منتقدان و حتا سبکشناسان، معتقدند که قهرمان اصلی داستان، انعکاس و برآیندی از زندگی خود نویسنده و اجتماع اطرافش است؛ پس آثار ادبی میتواند بستری مناسب برای نقبزدن به زندگی و روان خالق اثر و همعصرانش باشد. سدیگر آن که، اگر یکی از ویژگی های آثار ادبی را – آنگونه که خواجه نصیر طوسی گفته است - ایجاد انفعال نفسانی در مخاطب بدانیم، تأثیر روانی یک اثر ادبی بر مخاطبانش غیر قابل انکار است و گواهی محکمی برای ضرورت تحقیقات تلفیقی میان روانشناسی و ادبیّات است. بطور خلاصه در تعریف ادبیّات، رابطة ادبیّات با روانشناسی نهفته است. هر دو، با شخصیّت ها سروکار دارند، هر دو روابط انسانی را بررسی میکنند همچنین هر دو در تلاشند تا لایههای تاریک ذهن را کشف کنند. این نقاط مشترک باعث شده، شیوههای تازة تحلیل متن در دنیای امروز، ذهن محققان را به خود مشغول کند. کشف دنیاهای ساکت و پنهان پشت متن و نظاممند کردن شیوههای مختلف بیان و تفکّر، از جملة این دلمشغولیهاست. متون فارسی را باید از دیدگاههای تازه جست و تحوّلی در ادبیّات بوجود آورد.(یاوری: 1384، 179). رابطه روانشناسی و ادبیّات در عصر امروز یک امر حیاتی است، زیرا خوانندگان نگرشی جدید برنوشتهها دارند. اگر در یک اثر ادبی، اطّلاعاتی مربوط به وقایع زندگانی و امیال و آرزوها و خصایص روحی و مناسبات فردی در دست باشد، میتوان بر مبنای اصول علمی روانشناسی شخصیّت او را مورد بررسی قرارداد.
با رشد و گسترش فعالیتهای میانرشتهای، رویکردها و گونههای مختلفی از آن مطرح شدهاند. رویکردها و گونههای میانرشتهای، مبیّن نسبت و نحوة پیوند و تعامل میان دانش، مفاهیم، روشها، تجارب، و ابزارهای مختلف از رشتههای گوناگون در خصوص موضوع یا مسألة مورد نظر هستند که نوع همکاری و مشارکت، و شیوههای مواجهه با موضوعات و مسایل پیچیده را به کنشگران فعالیتهای میانرشتهای نشان میدهند. حال با کمک دانش روانشناسی، مفاهیم و نظریه های موجود و تلفیق آن با ادبیّات، میتوان به تحلیل شخصیّتها و حتا خود نویسنده پرداخت و از رهگذر این مطلب، ضرورت مطالعات میان رشتهای بر همگان روشن میشود.
با بررسی شخصیّت سودابه و مطالعة کتب روانشناسی در مورد اختلالهای دهگانة شخصیّت، او به دلیل دارا بودن ویژگیهایی مانند پرخاشگری، سنگدلی و قساوت قلب، فریبکاری و دروغ، فقدان پشیمانی و غیره در ردیف بیماران دارای اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی قرار میگیرد.
در این مقاله تلاش شده بر اساس شواهد موجود در شاهنامة حکیم فردوسی و تطبیق شخصیّت سودابه با ویژگیهای افراد مبتلا به اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی[1]، طبق ملاکهای تشخیصی در کتاب DSM-IV-TR بستری جدید برای پیوند ادبیّات و روانشناسی نشان داده شود.
مقالهها و تألیفات بیشماری دربارة شاهنامة فردوسی بتحریر درآمده و از دیدگاههایی مختلف به آن پرداخته شده است، اما از منظر روانشناسی شخصیّت، آنچنانکه شایستة اثری گرانقدر چون شاهنامه باشد، بدان نگریسته نشده است. در بعضی از پژوهشها جسته و گریخته به شخصیّت سودابه اشارهشده، امّا معرّفی اثری که بصورت ویژه، شخصیّت سودابه را بررسی کند ضروری است.
اشرف خسروی و احسان طغیانی در پژوهشی با عنوان «تحلیل روانشناسانة سودابه و رودابه» در سال 1389، سودابه را آنیمای منفی و تخریبگر و ویرانکننده معرفی میکنند. در مقالهای دیگر با عنوان «سودابه، وسوسة قدرت» به قلم آقای رحیم چراغی در سال 1377، به بررسی رفتارهای او از دیدگاه جاهطلبی و بدنبال قدرت بودن، بررسی شده است. شخصیّت مرزی سودابه به قلم نسرین داوودنیا و دکتر تجلیل در سال 92 که در راستای جستار اخیر انجامشده است؛ بهجز مورد اخیر، اثری از دیدگاههای تخصّصی در مورد شخصیّتشناسی سودابه دیده نشد. نگارنده در این نوشته، با نگاهی تازه و متفاوت، به تحلیل و نقد روانشناختی شخصیّت سودابه پرداخته است. با توجه به بسامد بالای ویژگیهای بیماران دارای اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی در شخصیّت سودابه، این نگاه جدید، قابل بررسی است.
در تعریف شخصیّت میتوان گفت که شخصیّت، الگوهای معیّنی از رفتار و شیوههای تفکّر است که نحوة سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند. هنگامی که دربارة رفتار بحث میکنیم به شخصیّت اجتماعی اشاره داریم، یعنی به آن قسمت از "شخص" که دیگران میبینند و میشنوند، همان تصویری که شخص از خودش به دنیا عرضه میکند. شخصیّت اجتماعی هر کس، شامل حرکات و اطوار ظاهری، مثل طرز سخن گفتن و نحوة راه رفتن، خلق و خوی کلّی- خوشخلق یا بدخلق بودن- و نحوة واکنش در برابر شرایط تهدید کننده همچنین نگرشهای مشاهده شده و بسیاری از واکنشهای دیگر وی است. با این حال، شخصیّت جنبة خصوصی و نا آشکاری نیز دارد. جنبة خصوصی شخصیّت شامل تخیّلات، تفکّرات و تجربههایی است که شخص نمیخواهد دیگران را در آنها سهیم کند. از آن جایی که شخصیّت خصوصی به دشواری قابل مطالعه است؛ بنابراین روانشناسان توجّه خود را به مطالعة شخصیّت اجتماعی متمرکز کردهاند(اتکینسون و همکاران:1392، 73). روانشناسی اجتماعی مطالعة موضوعات، مشکلات و مسایل مرتبط با روانشناسی و جامعه است. روانشناسی اجتماعی، اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد یا رفتار خود را تحت تأثیر گروه، بررسی و مطالعه میکند. روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین خود با دیگران است، بنابراین روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعة رفتار متقابل بین انسانها یا علم مطالعة تعامل انسانها شناخته میشود. به تعریفی دیگر، روانشناسی اجتماعی، روش مطالعة علمی رفتار، واکنش و عملکردهای فرد در حضور جمع یا حضور تلویحی افراد است.
شاهنامة فردوسی از سویی جایگاه روایت فردوسی از تمدّن، فرهنگ، اساطیر و تاریخ ایران زمین است و از سوی دیگر پهنة بروز و نمود بینش تحلیلی و نگاه شاعرانة وی به رویدادها و شخصیّتهای گونـاگون. در این میان، نگاه دقیق و ژرف کاوانة فردوسی به شخصیّتهای اثرش بهگونهایست که میتوان نبوغ ایـن شاعر را از رهگذر ایجاد تناسب میان پندار و گفتار و کـردار شخصیّتها دریافـت؛ بویژه هنگامیکه بـه توصیف و تبیین لایههای درونی رفتار و روان ایشان میپردازد. توصیفها و تصویرسازیهای فردوسی از شخصیّتهای شاهنامه بهگونهای اسـت کـه بـا مقایسة آنها و نظریههای شخصیّتشناسی در دانش روانشناسی میتوان به نوع شخصیّت ایشان پیبرد. روانشناسی علمی است که رفتار و روان انسان را مطالعه میکند و یکی از مسایل مهم در روانشناسی بحث شخصیّت و نظریههای مربوط به آن است.
هرگاه محیط دستخوش تغییرات مهمّی شود که رویکردهای متفاوتی را اقتضا کند، چنانچه فرد نتواند رفتارش را تغییر دهد، آنگاه احتمالاً پای یک اختلال در میان است. توجه به اختلالهای شخصیّت، از سال1980، یعنی زمانی که راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی آمریکا برای نخستین بار، اختلال شخصیّت را توصیف کرد، رو به گسترش نهاد.(انجمن روانشناسی آمریکا(APA،1980). تعاریف اوّلیة این نوع اختلالها، دارای مبانی نظری نبودند، بلکه براساس توافق مشترک بین محققان و درمانگران غیررسمی، که بر اساس مشاهدات بالینی خود، به تقسیمبندی صفات شخصیّت علاقهمند بودند، شکل گرفت. در سال 1994 در ویرایش چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی(DSM-IV)، اختلال شخصیّت را با این عبارت توصیف میکنند: الگوهای پایدار در درک و برداشت ناسازگارانه، دربارة خویش و محیط اطراف که بصورتی چشمگیر، در ابعاد وسیعی از زمینههای اجتماعی ظهور مییابند و یا «دستة نامتجانس از اختلالها هستند که با الگوهای دیرینه، فراگیر و انعطافناپذیر رفتار و تجربة درونی تعریف میشوند که با انتظارات فرهنگ شخص مغایرت دارند»(کرینگ و همکاران،1391: 486). اصطلاح اختلال شخصیّت زمانی بکار میرود که اینگونه ویژگیهای شخصیّتی، در زمینههای اجتماعی یا فردی شخص، اختلال ایجاد کرده باشند، یا زمانی که این صفات به پریشانی و ناراحتی فرد منجر شده باشند. «اختلال شخصیّت، شامل آن دسته از نابهنجاریهای رفتاری میشود که عمیقاً در طی سالهای اوّل تکامل شخصیّت در فرد ایجاد شده و معمولاً در سنین نوجوانی یا پایینتر قابلشناسایی هستند»(شاملو:1388، 120). مشکلاتی که افراد مبتلا به اختلالهای شخصیّت دارند، هر روز و در بیشتر تعاملهای آنها با یکدیگر دیده میشود. از آنجا که اختلالهای شخصیّت، کل ساختار موجودیّت فرد را دربرمیگیرند، معمولاً متخصّصان بالینی آنها را دشوارترین اختلالهای روانی برای درمان میدانند؛ «تشخیص دادن اختلال شخصیّت به این علت دشوار است که خیلی از اختلالهای شخصیّت، ویژگیهای مشابهی دارند»(آزاد: 1389، 187). «این گروه از اختلالات، با الگوهای رفتاری ناسازگارانه و عمیقاً شکلگرفتهای مشخّص میشوند که از نظر کیفیّت با اختلالات دیگر چون روانپریشی و روانرنجوری متفاوتاند. این الگوها عموماً الگوهایی مادامالعمرند و غالباً در دوران بلوغ یا پیش از آن قابلتشخیصاند. گاهی این اختلالات با کژکاری مغز ارتباط دارند، اما چنین مواردی را باید جزو یکی از اختلالات عضوی غیر روانرنجورانه طبقهبندی کرد نه جزیی از اختلالات شخصیّتی»(کریمی: 1387، 191). اختلالات شخصیّت در DSM-IV-TR به سه دسته تقسیم شدهاند که هر دسته ویژگیهای خاصّی داشته و انواع خاصّی از اختلالات را در برمیگیرند:
1- طبقه اوّل: کسانی که رفتار آنان، به نظر بیگانه و یا عجیب میرسد. این طبقه سه نوع اختلال شخصیّت را شامل میشود که عبارت است از: اختلال شخصیّت پارانوییدی، اختلال شخصیّت اسکیزوییدی، و اختلال شخصیّت اسکیزوتایپال.
2- طبقه دوم، افرادی که رفتار آنان هیجانی، نمایشی، و جابهجا شونده است. این طبقه چهار نوع اختلال شخصیّت را در برمیگیرد که عبارتست از: اختلال شخصیّت خودشیفتگی، اختلال شخصیّت هیستریائیک (هنری، بازیگری)، اختلال شخصیّت مرزی، و اختلال شخصیّت ضدّ اجتماعی.
3- طبقه سوّم، افرادی که رفتارشان همراه با ترس و دلواپسی است. این طبقه نیز شامل سه نوع اختلال شخصیّت میشود که عبارت است از: اختلال شخصیّت اجتنابی، اختلال شخصیّت وابسته، اختلال شخصیّت وسواسی (آزاد، 1389: 212).
در اختلال شخصیّت ضدّ اجتماعی، افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی، بدنی شکل و سایر اختلالات غیر سیکوتیک مبتلا هستند و از این موضوع، رنج و ناراحتی ندارند. نشانۀ مشخص این اختلال عبارت است از: یک نگرش درّندهخویی نسبت به دیگران، و بیاحساسی مزمن و بیتفاوتی نسبت به حقوق آنانکه بصورت دروغ، دزدی، کلاهبرداری، و سوء رفتار جلوهگر میشود. ارتباط با شخصیّتهای ضدّ اجتماعی ممکن است خطرات آشکاری به همراه داشته باشد، زیرا بسیاری از آنان، آشکارا تمایلات مجرمانۀ خود را بروز میدهند. عدّۀ این افراد به نسبت زیاد است و به همان اندازه که مشکلات روانی برای دیگران میآفرینند، ممکن است که مسایل اساسی اجتماعی و قانونی نیز برای آنان بوجود آورند. اینگونه افراد از هنجارهای اجتماعی و رفتارهای قـانونی پیـروی نمیکنند.
«اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی دیرپا و دوامدار است. اگر این اختلال در کودکی یا اوایل نوجوانی ظاهر شود، اختلال سلوکی نامیده شده، و ممکن است تا بزرگسالی ادامه یابد. چهار منبع بالقوّه برای این اختلال موردتوجّه واقعشده که عبارتند از:
1- زمینۀ خانوادگی و اجتماعی 2- نارساییهای یادگیری 3- وراثت 4- بدعملکردی فیزیولوژیایی دستگاه عصبی مرکزی»(آزاد، 1389: 220).
«سودابه دختر شاه هاماوران است. او پس از جنگ، طرف دلبستگی کاووس قرار میگیرد و به همسری وی درمیآید. او در شاهنامه نهتنها زاینده و آفرینندۀ هیچ قهرمان و شاهزادهای نیست، بلکه سمبل ناپاکی و پلیدی شده است؛ کسی که سیاوش را به کام مرگ میفرستد»(خسروی و طغیانی، 1389: 16). او شرورترین و نابکارترین زن شاهنامه است.
سودابه، شخصیّتی دوگانه دارد؛ درواقع در شاهنامه با دو سودابۀ کاملاً متفاوت (شاید هم مکمّل) روبهرو هستیم: یکی دخت شاه هاماوران که باهوش و فداکار است و به ظاهر برای حمایت از همسرش، پشت پا به پدر، وطن و آزادیش میزند، مرگ و اسارت را به جان میخرد تا غمگسار شویش شود(فردوسی،1391، ج دوم، 75-80) و دیگری سودابهای، پلید و خودکامه(فردوسی، 1391، ج دوم، 211-238). در شاهنامه و افکار عامّه، بیشتر به این جنبة شخصیّت سودابه پرداختهشده است تا حدّی که آن دگر بهکل محو گشته است. این نگاه به حدّی منفی است که وفاداری به شوهرش نیز در مقالة «سودابه، وسوسة قدرت» تحتالشّعاع قرار میگیرد. این فداکاری، رشادت، ایستادن در برابر پدر و دفاع از همسر خود در برابر او، از دیدگاه آقای چراغی، نهتنها به خاطر عشق به همسر نیست، بلکه نشان از خوی قدرتطلبی و بدست آوردن قدرت بوده است.(چراغی، 1377: 623) البته این ویژگی در داستان سیاوش نیز تکرار میشود؛ سودابه در این ماجرا، بر اساس اعتراف آشکار خود، دو چیز را دنبال میکند: در ابتدا، ارضای غرایز جسمانی و نفسانی خود:
یکی شاد کن در نهانی مرا |
|
ببخشای روز جوانی مرا |
دوم، تأمین و تضمین قدرت و منافعش بعد از کیکاووس:
چو بیرون شود زین جهان شهریار |
|
تو خواهی بدن زو مرا یادگار |
نویسندۀ جستار حاضر، نظر خواننده را به هالۀ فریبی که گرد این گفتار دیده میشود، جلب میکند.
خصوصیّات اخلاقی و شخصیّتی سودابه، با بیماران دچار اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی در موارد زیر مشترک است:
افرادی که دارای شخصیّت ضدّ اجتماعی هستند «قـادر بـه وفـادار مانـدن بـه افـراد، ارزشها و میثاقهای اجتماعی نیستند و رفتارهـایشان مکـرراً آنها را بـه کشـمکش بـا جامعـه وادار میکند»(کریمی، 1380: 254).
این افراد بندرت به قول خود وفا میکنند و گفتههایشان هیچ ارتباطی با احساسات و اعمالشان ندارد (اتکینسون و همکاران، 1392: 548). سودابه سیاوش را به بهانۀ دیدار خواهران و عقد همسری همتا، به حرمسرا میآورد. این نیّت زیبا با آنچه در درون ناپاک او میگذرد، تفاوتی فاحش دارد. او سادهدلی و خامی کیکاووس را ابزار کار خود میکند و از او میخواهد که سیاوش را به شبستان دعوت کند تا پس از انتخاب سیاوش، نژاد شاهانة کاووس پایدار بماند.
بدو گفت سوداوه گر گفت من |
|
پذیرد، شود رأی او جفت من |
سودابه زنی بیوفاست. او به معیارهای زندگی زناشویی خود پایبند نیست. او با وجود داشتن همسری قدرتمند، عاشق سیاوش میشود. عشقی که رسوایی بدی بدنبال دارد. با توجّه به شاخصههای مطرح شده، این افراد در مسایل خانوادگی پایبندی لازم به معیارها ندارند که نتیجۀ آن روابط جنسی نامشروع است؛ بهعبارتی دیگر در افراد مبتلا، «بیمبالاتی جنسی» شایع است(هنر پروران، 1384: 149).
سیاوش به حرمسرا آمده است. نگاه محجوب و رفتار عفیف او مانع خودسری سودابه نیست. او تمام ترفندهای طنّازانه را بکار میبرد تا جایی در دل سیاوش باز کند و به کام برسد؛ برای رسیدن به هدف از به زبان آوردن این عشق ممنوع هم امتناع نمیکند. سودابه با بیپروایی و صراحت، تن و جان خود را بر سیاوش عرضه میدارد:
من اینک به پیش تو استادهام |
|
تن و جان روشن ترا دادهام |
بیماران دارای اختلال شخصیّت ضدّ اجتماعی وقتی رسوا و گرفتار قانون میشوند، توبههایشان چنان متقاعدکننده است که از تنبیه معاف میشوند و فرصت دیگری به آنان داده میشود؛ امّا همان طور که گفته شد، این پیمانها نه اجرایی میشود و نه به احساسات آنان ارتباطی مییابد. (اتکینسون وهمکاران،1392: 548).
دروغ سودابه برملا شده است. شاه با بوییدن سیاوش به صداقت او پی برده است؛ اما برنامهریزی با دقت انجامشده و سودابه چنان چهرهای حق بهجانب دارد و رفتاری متقاعد کننده پیش میگیرد که کاووس در تنبیه کردن او دچار تردید میشود.
دو کودک بدیدند مرده به تشت |
|
از ایوان به کیوان فغان برگذشت |
هروی کلک لی[2]ازجمله روانشناسانی است که رفتارهای این افراد را بصورت درازمدت بررسی کرده است. او در کتاب «نقاب سلامت روان» شانزده ویژگی رفتار شخصیّت ضدّ اجتماعی را فهرست بندی کرده است. این شانزده ویژگی به سه گروه دستهبندی شدهاند که عبارتاند از: بیهدف بودن رفتار ضدّ اجتماعی برانگیخته شده، فقدان وجدان و احساس مسؤولیّت نسبت به دیگران و فقر هیجانی.
در راستای مورد اوّل او معتقد است جرم، برای مجرمان عادی، معنی و مفهوم خاصی را بدنبال دارد. میتوان فهمید که آنان چه عملی را به چه دلیلی انجام دادهاند؛ مثلاً میخواهند که سریعاً ثروتمند شوند یا موقعیّت کسب کنند. گرچه بسیاری از این رفتارها مورد تأیید نیستند، ولی انگیزههایی قابل فهم دارند. امّا جرمهای افراد ضدّاجتماعی اغلب به نظر بیهدف، تصادفی و تکانهای میرسند. نه خود میتوانند درک کنند و نه دیگران قادرند بفهمند که چرا و به چه دلیل این افراد عمل خاصّی را مرتکب شدهاند. بنظر میرسد که آنان به دلیل یک هدف منطقی برانگیخته نشدهاند، بلکه بیشتر بصورت تکانهای، رفتار منحرفی را مرتکب شدهاند(آزاد، 1389: 219-220). بطورکلی«افراد مبتلا به این اختلال بصورت تکانشی، پرخاشگرانه و بیملاحظه رفتار میکنند»(هالجین و ویتبورن، 1391: 191).
شاه هاماوران کاووس را اسیر کرده است. پس فرستادگانی را بدنبال سودابه میفرستد تا او را به هاماوران بازگردانند، اما سودابه که این رفتار پدر را مانع و سدّی در راه رسیدن به اهداف قدرتطلبانهاش میبیند چشمهایش را میبندد و دهان باز میکند. بدون توجه به شأن اجتماعیاش شروع به خودزنی میکند. هموطنانش را حیوان میخواند و آنان را به زشتی از خود میراند. او بطور مکرّر درگیر منازعات فیزیکی شـده و مرتکـب اعمـال خشونتآمیز جسمانی میشود (هامایک،1389: 1027).
فرستادگان را سگان کرد نام |
|
سمن کرد پر خون از آن ننگ و نام |
سودابه در ابتدا به کاووس وفادار است؛ اما همین سودابه در تناقضی شگفتانگیز با ویژگیهای گذشته، عاشق ناپسریاش میشود(حمیدیان، 1383: 215-216). او در پی رد دعوتش از سوی سیاوش برای سومین بار، پرده از خواستهاش برمیدارد، اما با مخالفت شدید سیاوش مواجه میشود. رفتار غیرعاقلانۀ او و تهدید سیاوش، شنیدنی است:
اگر سر بپیچی ز فرمان من |
|
نیاید دلت سوی پیمان من |
هنگامی که تهدید راه بهجایی نمیبرد:
از آن تخت برخاست باخشم و جنگ |
|
بدو اندر آویخت سوداوه چنگ |
بدون توجّه به طراز خانوادگی خود و سیاوش، بی آنکه فکر کند هر عمل او که بهعنوان همسر شاه مطرح است چه قدر میتواند برای دربار گران تمام شود، بجای پنهان کردن عملی چنین زشت، دست به افشاگری میزند:
بزد دست و جامه بدرید پاک |
|
به ناخن دو رخ را همی کرد چاک |
تکانشی بودن و نداشتن مسؤولیّت، تحمّل کـم دربرابر ناکامی و ناتـوانی در قضـاوت درست، لذّتجویی همراه با هدفهای غیرواقعی ویژگی شخصیّت ضدّاجتماعی از دیدگاه کلمن(coleman-1964) است(کریمی، 1380: 254).
نویسنده توجه خوانندگان را به تعارض آشکاری که در رفتار سودابه وجود دارد جلب میکند.
ارتباط با شخصیّتهای ضدّاجتماعی، ممکن است خطرات آشکاری به همراه داشته باشد، زیرا بسیاری از آنان آشکارا تمایلات مجرمانۀ خود را بروز میدهند. این تیپ شخصیّتی به دیگران با درّندهخویی مینگرند. (آزاد، 1389: 217).
رفتار ددمنشانۀ سودابه ریشه در سرشت بدکارۀ او دارد. سیاوش چشم بر تمام اعمال سودابه بسته است؛ اما سودابه که تیرش به سنگ خورده با سنگدلی تمام برای از بین بردن جایگاه سیاوش نزد پدر و بدنام کردن او در پیش خاص و عام تلاش میکند. خشم کینهجویانهای به دل میگیرد و کمر به نابودی او میبندد. او با بیشرمی مهر بیعفّتی بر پیشانی سیاوش میزند، در حالیکه میداند این عمل ممکن است به قیمت جان سیاوش تمام شود:
چنین گفت سوداوه کین نیست راست |
|
که او از بتان جز تن من نخواست |
ویژگی اصلی افراد ضدّاجتماعی این است که آنان «یک الگوی فراگیر از بیاعتنایی و تجاوز به حقوق دیگران هستند»(هامایاک آوادیس، 1389: 1026). سودابه، دستش به خون دو کودک بیگناه هم آلوده میشود. این نقشة قتل چنان با آرامش طرحریزی میشود که تعجّب هر شنودهای را برمیانگیزد. او به زنی باردار دستور میدهد سقطجنین کند تا از جنازۀ آن دو کودک برای سیاه نمایی بیشتر رفتار سیاوش و برانگیختن خشم کاووس بهره برد. او براحتی مادری را از حق مسلمش محروم میکند:
چو پیمان ستد، زر بسیار داد |
|
سخن گفت ازین در مکن هیچ یاد |
این بیرحمی به همینجا ختم نمیشود. سیاوش از آتش به سلامتی گذشته است. شاه خشمگین، تصمیم به مجازات سودابه میگیرد؛ امّا سیاوش جانش را میخرد. او بهجای حقشناسی باز از پای نمینشیند و برای نابودی او، از هیچ دشمنی در حقش فروگذار نمیکند. بصورتی که با دسیسهها و اعمالش خواسته یا ناخواسته، مقدّمات مرگ سیاوش را مهیا میکند. سیاوش هم این را بخوبی میداند. در جنگ ایران و توران، پس از اینکه پدر صلح را نمیپذیرد، بر سر دوراهی میماند. او به ایران نمیآید زیرا:
بدان مهربانی دل شهریار |
|
بسان درختی پر از برگ و بار |
شاید او بخوبی میداند سودابه فردی «رنجاننده، ناامیدکننده و آزاردهنده برای او خواهد بود»(کریمی، 1380: 254).
نبود شرم و پشیمانی برای کارهای بد گذشته، از هر قبیل و هر اندازه که ناپسند باشند، از متداولترین ویژگیهای افراد ضدّاجتماعی است که گواهی مناسب برای تأیید قسمت دوم نظریۀ هروی کلک لی مبنی بر فقدان وجدان و احساس مسؤولیت نسبت به دیگران است(آزاد، 1389: 219-220).
افراد بیمار دچار این اختلال، «جذّاباند و از این جذّابیت برای آلت دست قراردادن دیگران برای نفع شخصی استفاده میکنند»(کرینگ و همکاران، 1391: 502). سودابه زنی جذّاب است؛ گواه آن، دلدادگی بی قید و شرط کاووس به اوست؛ شاید همین ویژگی باعث شده برای رسیدن به هدفش از هیچ دروغ و فریبکاری، ابایی نداشته باشد و از آن به عنوان وسیلهای برای پیشبرد نقشههای شوم خود برای رسیدن به خواستهاش استفاده کند. آن زمان که هوس سیاوش در دل سودابه افتاده است، او به هر ترفندی دست میزند تا او را تصاحب کند. دیدار خواهران را بهانه میکند تا بتواند کاووس را متقاعد کند که سیاوش را به شبستان بفرستد.
فرستش بهسوی شبستان خویش |
|
بر خواهران و فغستان خویش |
دلیلی فریبندهتر:
که از تخم خویشش یکی زن دهد |
|
نه از نامداران برزن دهد |
توطئۀ او بیجواب میماند. تشت رسوایی سودابه از بام افتاده است. او را فریبی دیگر در سر است. جادو زنی آبستن را تطمیع میکند تا با افکندن بیهنگام فرزندان، نقشۀ او را تکمیل کند:
مگر کین چنین بند و چندین دروغ |
|
بدین بچگان تو گیرد فروغ |
چنین صحنۀ نمایش بینقصی که با مهارت تمام طراحیشده است، مهر تأییدی بر چهرۀ فریبکار سودابه است:
یکی تشت زرین بیاورد پیش |
|
بگفت آن سخن با پرستار خویش |
سودابه کاملاً فاقد وجدان اخلاقیست بدین ترتیب، هیچ توجهی به حقوق دیگران ندارند؛ بنابراین، روابط او با دیگران کاملاً سطحی و بمنظور بهرهبرداری از آنان است. او نهتنها توانایی عشق و وابستگی دایمی را ندارد، بلکه نسبت به عطوفت، مهربانی و محبّت تأثیرناپذیر است. بیشرمانه دروغ میگوید و بیرحمانه نسبت به کسانی که به او اعتماد کردهاند، تعدّی و ظلم روا میدارد(آزاد، 1389: 219-220).
این قبیل مردم، غالباً مردمانی جذّاب و گیرا و باهوش هستند(اتکینسون و همکاران، 1392: 548) و در ظاهر فریبنده و جذّابند(کرینگ و همکاران، 1391: 502).
جذّابیت ظاهری سودابه، کاووس را به دام عشق او گرفتار کرده است. او میداند که هر چه از کاووس بخواهد بدون چونوچرا قبول میکند. پس چربزبانی را چاشنی زیبایی میکند. طنّازانه به نزد شاه میرود و برای آوردن سیاوش به شبستان با زبانی نرم، پدر را متقاعد میکند که فرزند را به مسلخ بفرستد:
بدو گفت کای شهریار سپاه |
|
که چون تو ندیده ست خورشید و ماه |
این سخنان فریبنده طوری در کاووس اثر میکند که عنوان مادری را به سودابه میدهد:
بدو گفت شاه این سخن در خورست |
|
برو بر ترا مهر صد مادرست |
ترسیم آیندة فرزندخوانده با نیک نظری، بستر مناسبی برای پذیرش سخنان او فراهم میکند:
بدو گفت سوداوه همتای شاه |
|
ندیده ست بر گاه خورشید و ماه |
او خوب میداند شاه نگران آیندۀ فرزندش است:
بدو گفت شاه او به مردی رسد |
|
نباید که بیند ورا چشم بد |
پس با مهارت و چربزبانی شاه را متقاعد میکند تا با طیب خاطر در راستای هدفش با او همسو شود:
بدو گفت سوداوه گر گفت من |
|
پذیرد شود رأی او جفت من |
سودابه در جریان درگیری با سیاوش با فرافکنی لباس خود را میدرد. ماجرا به گوش شاه رسیده است. او عصبانی وارد شبستان میشود. سودابه پیشدستی کرده، گریان و حق بهجانب چنین میگوید:
خروشید سوداوه در پیش اوی |
|
همی ریخت آب و همی کند موی |
توانایی این افراد در بـوجـود آوردن ظاهری مطلوب برای تحت تأثیر قراردادن و بهرهبرداری از دیگران، طرد قدرت و انضباط مستقرشده در جامعـه، توانـایی دلیـلتراشـی سریع و فرافکنی تقصیرات برای رفتارهای نادرست خود به دیگران از ملاکهای کلمن برای شخصیّت ضدّ اجتماعی است(کریمی، 1380: 254) که در نمونههای ذکرشده بسیار پررنگ است.
یکی از خصوصیّات این بیماران «عدم احساس شرم و گناه به معنای ناتوانی از احساس پشیمانی نسبت به اعمال خود» است(اتکینسون و همکاران، 1392: 549)؛ یعنی طبق نظریۀ کلمن، در این افراد، وجدان رشدی ناکافی دارد و اضطراب یا احساس گناه در این افراد دیده نمیشود. در درس گرفتن از اشتباهات خود ناتواناند (کریمی، 1380: 254). بطورکلی چیزی بهعنوان وجدان اخلاقی در آنان وجود ندارد.
در تمام حوادثی که برای سودابه در شاهنامه ترسیمشده است اثری از پشیمانی دیده نمیشود. او هیچگاه حتا زمانی که خطایش آشکار میشود از اعمال نابهنجارش احساس گناه نمیکند. زمانی که در شبستان دست رد سیاوش بر سینهاش میخورد و او جامه بر تن میدرد و آن را به سیاوش نسبت میدهد، شاه با بوییدن لباس سیاوش بهدروغ او پی میبرد. در اینجا سودابه بهجای اینکه از این کار زشتش خجالت بکشد و ابراز ندامت کند، میگوید:
چو دانست سوداوه کو گشت خوار |
|
نیاویخت اندر دل شهریار |
تمام سعی سودابه براین است که خود را تبرئه کند، پس بدون نگرانی هدفش را دنبال میکند تا:
مگر کین شود بر سیاوش درست |
|
کنون چارۀ این ببایدت جست |
این وجدان خفته، در ماجرای گذر سیاوش از آتش بیشتر خودنمایی میکند. سیاوش سالم از آتش بیرون میآید. کاووس دستور میدهد که سودابه را دار بزنند. سیاوش پادرمیانی میکند و از پدرش میخواهد که او را ببخشد و کاووس:
سیاوخش را گفت بخشیدمش |
|
ازآنپس که خون ریختن دیدمش |
عمق احساسات تجربه شدۀ سودابه بسیار سطحیست. رفتار او بنحوی است که گویی قادر به ادامة عشق، خشم، اندوه، لذّت، و ناامیدی نیست. با اطمینان میتوان گفت ناتوانی او در تجربۀ هیجانی بطور معنیدار با فقدان وجدان اخلاقی او در ارتباط است؛ به همین دلیل به سهولت حقوق دیگران را پایمال میکند. این نوع رفتار مساوی نظریۀ فقر هیجانی هروی کلک لی است(آزاد، 1389: 219-220).
زمان میگذرد. گویا کاووس همه چیز را به فراموشی سپرده است؛ اما سودابه که جانش را مدیون سیاوش است باز هم دست از کینهاش برنمیدارد و بدون آنکه لحظهای به وجدانش رجوع کند تلاش مضاعفی را برای نابودی سیاوش میکند:
برین نیز بگذشت یک روزگار |
|
برو گرمتر شد دل شهریـــار |
سودابه ازجمله معدود زنان شرور شاهنامه است که در جریان داستان سیاوش رخ مینماید و با کارهایی که انجام میدهد منجر به قتل سیاوش به دست تورانیان میشود. با مقایسۀ ملاکهای تشخیصی بیمار مبتلا به اختلال شخصیّت ضدّاجتماعی با نمونه رفتارها و مثالها از رفتار و گفتار سودابه، پژوهشگر به این نتیجه میرسد که سودابه به دلیل داشتن ویژگیهایی چون پایبند نبودن به ارزشها و آرمانها، قساوت و بیرحمی، عدم احساس گناه و پشیمانی از اعمال خود، ظاهرسازی و چربزبانی و درنهایت دروغ و پرخاشگری، به خصوصیّات شخصیّتی بیماران مبتلا به اختلال شخصیّت ضدّ اجتماعی، بسیار نزدیک است.