نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی. نجفآباد اصفهان. ایران
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه پیامنور. اصفهان. ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the most important strategies in the battle of champions and warriors in Shahnameh is Rajazkhani or harangue considered as a kind of soft war. Champions in most of their one to one battles speak highly of their heroic deeds and in this way try to belittle their rivals. This verbal battle accompanied with humiliation and ridicule is sometimes directed towards the rival himself and sometimes extends to his family and his race. What is important is that Ferdowsi with utmost skill and mastery and with numerous tactics organized words in the form of couplets and with a sardonic and sarcastic tone lets his champions utter the words. There are not many champions who do not use this tactic. Rostam holds the principal role in declamatory defiance of his rivals. His nobility and dignity would not allow the slightest insult from his enemies. Accordingly, this research is concerned with the study and analysis of different aspects of the structure and the content of harangues in the heroic section of Shahnameh.
کلیدواژهها [English]
یکی از عناصر مهم داستان، گفتوگو میان شخصیتها است. عنصری که «پیرنگ را گسترش میدهد و شخصیتها را معرفی میکند.»(میرصادقی،464:1367) در نگاه نخست میتوان گفتوگوها را به دو دستة «گفتوگوهای رو در رو» و «گفتوگوهای دورادور» تقسیم کرد. با این توضیح، هرآنچه در حوزة معنایی پژوهش حاضر مطرح میشود، گفتوگوهای رودررو است. در متون حماسی اغلب این گفتوگوها میان پهلوانان و حریفانشان رخ میدهد و گاه زمینه ساز رجزخوانی و گواژه زنی میشود. شاهنامه فردوسی در طول حوادث و داستانهای خود بویژه در بخش پهلوانی، مشحون چنین گفتوگوهای مؤثر و حادثه ساز است.
رجز خوانی که از آداب مسلّم نبرد و بخشی از تاکتیک رزمی جنگاوران برای درهم شکستن روحیۀ دشمن بشمار میآمد، گونه ای از مناظره است که معمولاً پیش از آغاز نبرد بر زبان مبارزان جاری میشد و در بیشتر موارد به گواژه زنی میانجامیده است. از دیدگاه روانشناختی، رجزخوانی و گواژه زنی نشان از غرور، اعتماد به نفس و توانمندی گوینده در مقابل ترس و دلهره پنهانی حریف از شکست و مرگ دارد. در شعر عرب پیش از اسلام، حماسه، مفاخره و رجزخوانی بسامد بالایی دارد. «اشعار حماسی که بیشتر از مفاخرات فرد و قبیله حکایت میکند معمولاً رجزهایی است که پهلوانان و مبارزان در برابر صفوف دشمن بر زبان میآوردند و خود و قبیله و نیاکان خویش را میستودند.» (صفا، 1374: 17)
سرزمین ایران با تمدنی چند هزار ساله و پیشینة پر فراز و نشیب خود، منزلگاه مردان و زنان حماسهسازی است که با شجاعت، دلاوری، مردانگی و دینداری خود به فضایل نیکاخلاقی، مفهوم بخشیدند. «در ادبیات ایران باستان، روایات ملی، اساطیر دینی، حقایق تاریخی، سرگذشت پهلوانان ایران بهم آمیخت و داستانهای مرتبتی را پدید آورد که اساس آنها تاریخ و ظاهر آنها داستان و روش آنها اساطیری و دینی بود.» (صفا، 1374: 26) و طبعاَ رجزخوانی و گواژه زنی در این داستانها ابزاری مهم برای بیان مفاخرات غرورآمیز بوده است.
اوج حماسه سرایی در ادبیات فارسی مربوط به سدههای چهارم و پنجم هجری است که آثار مهمی همچون گشتاسپ نامۀ دقیقی،گرشاسب نامۀ اسدی طوسی و شاهنامه فردوسی به رشتۀ نظم درآمده است. در تمام این آثار، رجز خوانی و گواژه زنی جزو جدایی ناپذیر داستانها محسوب میشود. پهلوانان اسطورهای و حماسی، با گفتار و کردار خود، تاریخ دیرین ایران را شکل دادند و خود، زمینهساز آفرینش این آثار حماسی شدند. از این منظر، شاهنامه به عنوان اثری شاخص، جای خود را در میان آثار حماسی ایران و جهان باز کرده و الگوی آثار پس از خود شد. این حماسه، توانست نمایانگر روح خاص ایران زمین با تمام خصوصیات انسانی معنوی و تاریخیاش باشد. بر این اساس شناخت و شناساندن پهلوانان شاهنامه و منش و کردار ایشان یکی از ضروریات مسلم حوزة پژوهشهای ادبی است که مجالی وسیع و تحقیقات متعددی را میطلبد. یکی از این منشها یا به نوعی ویژگیهای پهلوانی، که متفاوت با دیگر کردار آنان است و شاید بتوان آن را از وجوه تمایز قهرمانان شاهنامه با شخصیتهای آثار حماسی دیگر ملل بشمارآورد، «گواژه زنی» است که نمودی از جنگ نرم بوده، در قالب تاکتیکهای هوشمندانه و روانشناختی پهلوانان قابل طرح و تبیین است.
دربارة عنوان پژوهش حاضر و انتخاب واژة «گواژه» بیان نکته ای ضرورت دارد؛ فردوسی خود گواژه را به معنای سخن نیش دار و سرزنش آمیز بکار برده است. از همین رو و به دلیل شیوایی و شمول آن بر آنچه بدین مفهوم در متون حماسی آمده است، به تبعیت از فردوسی، اصطلاح گواژه برای تحلیل این بخش از گفتوگوها و کردار پهلوانان شاهنامه انتخاب شده، عنوان پژوهش حاضر نیز بدین نام خوانده شد.
گــواژه بسی باشدت با فسوس |
|
نه مرد نبردی و گوپال و کوس |
و یا:
گواژه همیزد پس او فرود |
|
که این نامور پهلوان را چه بود |
لزوم شناخت پهلوانان شاهنامه و منش و کردار ایشان، تمایز گواژه با دیگر منشهای قهرمانان و تأثیرگذاری آن در خلق حوادث و رویدادهای میدان نبرد، ضرورت انجام این پژوهش را تبیین میکند.
نکتة درخور توجه دیگر، زمینة انجام این تحقیق است؛ با در نظر گرفتن این حقیقت که «گواژه» از سویی جزو ارکان اصلی گفتوگو و رجزخوانی پهلوانان شاهنامه است و از سوی دیگر بخش پهلوانی شاهنامه اصلی ترین زمینه برای بیان گزارش صحنههای نبرد پهلوانان و رجز خوانی آنان است، بررسی و تحلیل گواژه به بخش پهلوانی شاهنامه منحصر و محدود شد. بر این اساس جستار حاضر پس از استخراج و بررسی نمونههای مختلف گواژه زنی در بخش پهلوانی به تحلیل و تبیین یکی از وجوه شاخص رفتاری قهرمانان شاهنامه میپردازد.
- تنوع و تعدد کاربرد گواژههای فردوسی وجه شاخصی از زبان حماسی او بشمار میآید.
- فردوسی از ابزارهای مختلف بلاغی، ادبی، زبانی و حتا روانشناسی در ایجاد گواژهها بهره برده است.
- فردوسی در کاربرد گواژهها نگاه دقیقی به حالات مختلف روانی و درونیات پهلوانان داشته است.
- هدف اصلی پهلوانان شاهنامه از کاربرد گواژهها چه بوده است؟
- آیا ابعاد شاخص و منحصر بفردی در گواژههای فردوسی پدیدار است؟
به طور معمول وقتی سخن از رجزخوانی در شاهنامة فردوسی بمیان میآید ذهن مخاطب ناخودآگاه به سوی رزم رستم با اشکبوس کشانی و گفتوگوی میان این دو پهلوان سوق مییابد، در حالی که این همۀ مطلب نیست. با مطالعۀ منابع مربوط به شاهنامه که نام برخی در پایان مقاله آمده، آشکار میشود که تنها در یکی دو منبع، به اجمال به رجزخوانی و گواژه زنی در شاهنامه اشاره شده که شاهد مثال هم رزم رستم با اشکبوس یا رستم با اسفندیار است. البته مقاله ای هم با عنوان رجزخوانی در شاهنامه از غلامعلی فلاح، در مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی چاپ شده است، اما از آنجا که در هیچ یک به طور خاص و با بیان جزئیات به گواژه زنیهای شاهنامه پرداخته نشده است، جستار حاضر را میتوان نخستین گام در این بخش از پژوهشهای حماسی بشمارآورد که با نگاهی نظاممند به تحلیل ابعاد مختلف ساختاری و محتوایی این قابلیت کلامی در متن حماسی شاهنامه میپردازد. بویژه آنکه تحلیل قابلیتهای زبانی، بلاغی، روانشناسانه و اخلاقی مندرج در روش تحقیق این پژوهش در دیگر بررسیها دیده نشد.
در کتب مختلف لغت، معانی گوناگونی برای گواژه و استهزا بیان شده است از جمله؛ «با کسی تمسخر کردن و ریشخند نمودن، ....» (آنندراج: ذیل استهزا) بر کسی خندیدن، فسوس [کردن یا داشتن]، دست انداختن، تهکم و طنز، ضعیف و حقیر شمردن [یا] انکار چیزی [یا کسی] کردن (دهخدا: ذیل استهزا). محققان واژهشناس، استهزا را از مادة «هزء» و مترادف با تمسخر و تحقیر دانستهاند و گفتهاند: «استهزا یعنی انسان با هر وسیلهای، دیگری را تحقیرکند و در طلب آن باشد.» (مصطفوی، 1385: 256)
«کلمة گواژه در فرهنگها به معنی طعنه و سرزنش و گواژه زدن به معنی نکوهیدن و بدگویی کردن آمده است. ظاهراً این واژه از پیشوند گـ و کلمه واژه ترکیب یافته است. « گـ » بر سر پارهای از کلمات درآمده معنای آنها را به ضد مفهوم اولیهشان دگرگون میکند. از این دست است «گمان» که از گـ به علاوۀ مان = اندیشیدن و «گجسته» که از گـ به اضافه جسته = برخاسته است و کاملا ضد معنی خجسته یعنی خوب برخاسته و خوشایند را تداعی میکند.» (سرّامی، 1383: 270) بررسیها نشان میدهد فردوسی این کلمه را در مفهوم سخن نیشدار، سرزنش آلود، تحقیرکننده و گاه طنزآمیز بکار میبرد.
گواژه، دو نمود زبانی و عملی دارد. نوع زبانی آن در میان پهلوانان شاهنامه بسامد بسیار بالایی دارد که در جای خود به انواع آن اشاره خواهد شد. «نوع عملی شامل اشاره، کنایه، تعریض و تقلید حرکات و گفتار میشود. بهگونهای که بینندگان و شنودگان بالطبع از آن سخن، اشاره یا تقلید بخندند» (طباطبایی، 1375: 481).
«استهزاء و گواژه گاه صرفاً برای ایجاد زمینة خوشحالی و سرور خود و دیگران است و گاه از روی شیطنت و برای تقویت روحیه خود و جبران کمبود و شکست خویش یا ناچیز شمردن موفقیت کسی و درهم شکستن روحیه وی و آزار دادن اوست.» (نراقی،1387: 502)
از آنجا که گواژه و استهزا در طبیعت خود، با تحقیر و توهین همراه است، یا چنین صفاتی را تداعی میکند و در نتیجه باعث تخریب روحیه مبارزهجویی دشمن میشود، در میدانهای جنگ و نبرد، پهلوانان در ضمن رجزخوانی و برشمردن افتخارات خود و قوم و قبیله خویش، به ریشخند و گواژه زنی پهلوان مقابل و خانواده و قوم و تبار او میپردازند، تا در پایان به هدف اصلی خود یعنی تضعیف روحیة حریف دست یابند. تأثیر این کاربرد سخن تا حدی است که گاه حریف فرار از کارزار را بر قرار و ماندن ترجیح میدهد.
بر پایة آنچه بیان شد و پس از تبیین اصطلاح گواژه، جایگاه و کارکرد گواژه زنیهای پهلوانان شاهنامه بررسی و تحلیل میشود.
از میان داستانهای بخش پهلوانی شاهنامه، فردوسی در دوازده داستان خود از گواژه زنی استفاده کرده است. این داستانها عبارتند از: «کاموس کشانی، رستم و اسفندیار، سهراب، فرود و سیاوش، دوازده رخ، هفتخوان اسفندیار، منوچهر، رفتن کیکاووس به مازندران، خاقان چین، رزم کاووس با شاه هاماوران، سیاووش، بیژن و منیژه» که به ترتیب داستان "کاموس کشانی"، داستان "رستم و اسفندیار" و داستان "سهراب" سهم بیشتری نسبت به داستانهای دیگر دارند. در یک نگاه کلی میتوان گواژههای فردوسی را در دو محور ساخت و محتوا بررسی کرد که شامل موارد زیر است:
- هدف و محتوای گواژه
- بلاغت و زیباییشناسی آن نظیر؛ لحن کلام و کاربرد جملات انشایی
- ابعاد روانشناختی مستتر در هر یک، نظیر؛ حالات و رفتار پهلوانان و حریفانشان.
در بیشتر موارد، هدف اصلی گواژه زنیها حفظ و تقویت نیروی فردی و در عین حال تضعیف روحیة جنگاوری حریف است. علاوه بر این عوامل دیگری را میتوان زمینه ساز استهزا و گواژههای شاهنامه دانست: پاسخ به رجز خوانی، تصمیم بر انتقام، گریز حریف از میدان نبرد، بیخِردی طرف مقابل، سرزنش و توبیخ، خشمگینی از حریف و یا ضعف بدنی او. بلاغت کلام و مهارت فردوسی در کاربرد متنوع و متعدد گواژهها در خور توجه است. به طورمثال پهلوان ضمن برشمردن تواناییهای فردی خود دلاوری و مردانگی حریف را به سخره میگیرد، یا با حالتی تحقیرآمیز او را دلداری میدهد و یا حتا وی را لایق ترحم میبیند و امر به زنهار خواستن میکند. گاه حریف را زن خطاب کرده و بدین ترتیب مردانگی وی را زیر سوال میبرد. یا در مواردی دشمن به حیوان تشبیه میشود و گاهی هم مادر و چرخ و اختر به حال او گریان و مویه کنان میشوند.
از دیگر موارد قابل بررسی؛ حالات متنوع پهلوانان در آغاز گواژه زنی هاست: گاه پهلوان با لحن پرسش و طرح سؤال عرصه را بر حریف تنگ میسازد و گاهی با خندههای تمسخرآمیز و گواژه آلود و یا افسوس خوردن بر حریف به استقبال او میرود تا در همان ابتدای کار از روحیه دلاوری وی بکاهد. در همین زمینه عملکرد رستم متمایز و شاخص است. وی در بیشتر موارد با حفظ خونسردی و آرامش خود و گاه حتا با خنده ای ملیح از سر اعتماد به نفس، حریف را مورد استهزا قرار میدهد.
آنچه در قالب ویژگی گواژههای شاهنامه به صورت کلی و فهرستوار بیان شد، در این بخش، به تفصیل مورد تحلیل و تبیین قرار میگیرد. برای پرهیز از کلی گویی و تحلیل و تبیین دقیق و مستند این موضوع در بخش پهلوانی شاهنامه و از آنجا که در جای جای این اثر حماسی با ظرایف و دقایق ادبی، بلاغی و روانشناختی آن روبهرو هستیم، نیز ضرورت توصیف و تحلیل طرفین گواژه و فضا، مکان و زمان آن شیوة بررسی و تحلیل در پژوهش حاضر؛ بر اساس ذکر نمونهها و مصادیق موجود صورت گرفته، در پایان به ارائه نتایج حاصل میپردازیم.
در نگاه اول باید، گواژههای شاهنامه را به دو گونه کلی تقسیم کرد:
1. فرد مورد خطاب قرار میگیرد.
2. خانواده و نژاد فرد مورد خطاب قرار میگیرد.
البته از آنجا که رستم نقشی شاخص و گاه منحصر بفرد در گواژه زنی حریفان دارد، در این پژوهش گواژههای مربوط به وی در بخش مجزایی به تفصیل تحلیل میشود.
در این نوع از گواژه نیروی فردی، توان رزمی، قابلیتهای شخصی، سلاحهای جنگی و حتا تاج و تخت فرد به سخره گرفته میشود. گاه نیزحریف، زن یا دیوانه خطاب شده و یا به حیوانات تشبیه میشود.
یک. نخستین نمونه از این نوع گواژه، در برخورد منوچهر با سلم آمده است. آنجا که سلم در حال فرار از کارزار است و منوچهر در حالی که او را بیدادگرِ شوم میخواند با گواژه و تمسخر، از تاج و تختی که به ارمغان آورده آگاهش میکند:
رسید آنگهی تنگ در شاه روم |
|
خروشید کای مرد بیداد شوم |
در این نمونه و نظایر آن، پهلوان با خشونت نسبت به حریف و با هدف انتقام از وی گواژه را آغاز میکند. فردوسی برای نشان دادن این خشم از قرینه ای نظیر فعل «خروشید» بهره میجوید، همچنین با آوردن جملهای خبری در بیت سوم با مفهومی طعنه آمیز ظرافت و بلاغت خاصی را در انتقال مفهوم مورد نظر خود، بکار میبرد.
دو. در داستان رزم کاووس با شاه هاماوران، هنگامیکه کاووس به کمک عقابها قصد رفتن به آسمان دارد و در این راه ناکام میماند، گودرز که چنین کارهایی را نشانة نادانی و بیخردی او میداند، با گواژهزنی، بیمارستان را برای او شایستهتر میبیند تا شارستان:
بدو گفت گودرز بیمارستان |
|
تو را جای زیباتر از شارستان! |
یکی از مواردی که «شاه» مخاطب گواژههای پهلوان قرار میگیرد، اینجاست؛ شاه کاووسی که رای خود را با کسی در میان نمیگذارد، از رنج و سختیهای گذشته تجربه نمیگیرد و اینک قصد سفر به آسمانها دارد، توسط پهلوان گودرز و با کلامی گواژه آمیز مورد سرزنش قرار میگیرد. در این نمونه، سرزنش و توبیخ زمینه ساز گواژه میشود. اما استفاده از مفهوم کنایی «صنم بودی اکنون برهمن شدی» و همچنین حالت پرسشی آمیخته به طعنه در بیت آخر سبب شده که مفهوم اصلی گواژه که سرزنش شاه است بی هیچ توهینی منتقل شود. این بلاغت گفتار و القای دقیق مقصود را باید حاصل قابلیتهای ادبی و روانشناختی فردوسی در مقام گویندهای بلیغ و داستان سرایی توانمند دانست.
سه. نوع دیگری از گواژه در داستان سهراب آمده است؛ پس از آنکه گردآفرید سهراب را لایق خود نمیداند با به سخره گرفتن نژاد وی و پیشنهاد فرمانبرداری به او، نیروی فردی اش را هم نا ایمن جلوه میدهد:
تو را بهتر آید که فرمان کنی |
|
رخ نامور سوی توران کنی |
بدیهی است، استفاده از مفهوم کنایی در ضرب المثلِ «خورد گاو نادان ز پهلوی خویش» بر انتقال سریعتر مفهوم گواژه افزوده است.
چهار. در ادامه زمانی که سهراب به سمت سپاهیان ایران یورش میآورد و کسی را همآورد خود نمیبیند، با لحنی گواژه آمیز بر کیکاووس خروشیده، او را حتا در خور چنین نامی نمیبیند:
چنین گفت با شاه آزاد مرد |
|
که چون است کارت به دشت نبرد؟! |
این بار هم خشم زمینه ساز گواژه، لحن کلام پهلوان، پرسشی و هدف از گواژه تحقیر نام و القاب حریف است.
پنج. در همین داستان، وقتی رستم از ضربۀ گرز سهراب در مقابل دیدگان او به خود میپیچد، در واقع زمینة به استهزا گرفتن وی توسط سهراب فراهم میشود:
بخندید سهراب و گفت ای سوار |
|
به زخم دلیران نهای پایدار |
آشکار است که با کاربرد فعل «خندیدن»(بخندید سهراب) و تشبیه رخش - که برای رستم، ارزش فراوانی دارد- به خر، داستان در جهت تضعیف هر چه بیشتر نیرو و توان رستم و رخش او و قدرتمند نشان دادن سهراب پیش میرود. نیز در مصراع آخر تعبیر مثل گونة «کانا بودن پیری که جوانی میکند»، نوعی گواژة غیر مستقیم اما توهین آمیز را به ذهن مخاطب تداعی میکند.
شش. در داستان سیاوش نوعی دیگر از گواژه پدیدار است؛ وقتی گیو در میدان نبرد با پیران روبهرو میشود، پس از برشمردن تواناییهای خود، پیران را تحقیر و به زنان تشبیه میکند:
من اندر فراز و تو اندر نشیب |
|
تو اندر شتاب و من اندر شکیب |
در این نمونه از تکرار مفهوم تشبیه کردن به زنان و نسبت دادن ویژگیهایی چون «غریوان و مویه کنان» رفتن که خاص زنان است، جهت تضعیف هر چه بیشتر روحیه دلاوری حریف استفاده شده و در کنار آن استفاده از جملات انشایی و عاطفی متعدد بر ظرافت و زیبایی مقصود مورد نظر فردوسی و تأثیر درونی آن افزوده است.
هفت. در داستان فرود و سیاوش، پس از آنکه طوس برای گرفتن انتقام داماد و پسر خود، آشفته و خشمگین از کوه به سمت فرود بالا میرود، فرود به اشارة تخوار اسب او را از پای در میآورد. طوس که پیاده به جنگ نمیپردازد، ناگزیر سپر بر سر کشیده، به لشکرگاه باز میگردد. سپس فرود به استهزای وی زبان میگشاید:
گواژه همیزد پس او فرود |
|
که این نامور پهلوان را چه بود |
در این نمونه، فرارِ حریف از کارزار زمینه ساز گواژه شده است. همچنین کلام گواژه آمیز با جملة پرسشی بر زبان فرود جاری میشود تا با استفاده از تأثیر قالب پرسش در جلب توجه و اندیشة مخاطب، مفهوم و ساختار آن را برجسته تر کند. نکتة درخور توجه کاربرد تعبیر «گواژه زدن» از سوی فردوسی است.
هشت. فردوسی در همین داستان، نمونهای دیگر از گواژه را آورده است که در آن فرود مورد استهزا قرار میگیرد. هنگامی که بیژن با اجازه پدر و با گرفتن اسبی نیرومند و کوهپیما برای انتقام از فرود به طرف او حرکت میکند، با آنکه فرود با تیری اسبش را از پا درمیآورد تا مگر همچون دیگر پهلوانان باز گردد، اما بیژن سپر بر سر کشیده، پیاده خود را به فرود میرساند و به او حمله میبرد. فرود هم که تاب مقاومت ندارد به قلعه میگریزد و مورد استهزای بیژن قرار میگیرد:
خروشید بیژن که ای نامدار |
|
ز مردی پیاده دلیر و سوار |
در این نمونه هم انتقام و فرار حریف از کارزار زمینه ساز گواژه میشود و پهلوان با حالتی خشم آلود بر حریف میخروشد و در قالب پرسش، نام او را به سخره میگیرد. تنها تفاوت این دو نمونه نقش فرود است. با این توضیح که در یکی گوینده گواژه و در دیگری مخاطب گواژه است. نکته آنکه؛ در هر دو موضوع گریز پهلوان از میدان مبارزه است. این کاربرد مکرر و متنوع، نشان میدهد؛ گواژه یکی از اصلی ترین ابزارهای بیانی فردوسی است. نمونه بعدی هم استنباط محقق را مؤکد میکند. هنر و مهارت فردوسی در داستانپردازی و سخنوری تا آنجاست که در نمونة پس از این خود بیژن مورد استهزا قرار میگیرد:
نه. بیژن با اجازة پدر، زره سیاوش را بر تن کرده، به مقابله با پلاشان میرود. در این صحنه از داستان، پلاشان با استهزا و گواژه بیژن را که خود در نمونه پیشین فرود را به استهزا گرفته بود، مورد خطاب قرار میدهد:
یکی بانگ برزد به بیژن بلند |
|
منم گفت شیر اوژن و دیو بند |
باز هم پهلوان با لحن پرسش و این بار با سوال از نام حریف به استقبال او میآید. پرسشی که نه برای دانستن بلکه با غرض ثانوی تحقیر و استهزاست. چرا که به خوبی از نام حریف خود آگاه است. همچنین با اشاره به گریستن اختر به حال وی قصد دارد تا او را تهدید به سرانجامی شوم کرده و از روحیه جنگی اش بکاهد.
ده. در جنگ کاسه رود، وقتیتژاو، داماد افراسیاب، در گروگرد با گروهی از سپاهیان خود به جنگ با سپاه ایران میآید، و در مقابل گیو شروع به رجز خواندن نموده، خود را مرزبان و داماد شاه توران و از نژاد ایران میداند، گیو با ریشخند پاسخ او را میدهد:
بدو گفت گیو این که گفتی مگوی! |
|
که تیره شود زین سخن آبروی |
این از جمله مواردی است که زمینه ساز گواژه زنی، پاسخ به رجز خوانی حریف است که از قابلیتهای بلاغی دو نوع انشایی جمله یعنی نهی و پرسش بهره برده است.
یازده. این نمونه از گواژه، بیانگر تنوع کاربرد آن در شاهنامه است. به عبارت دیگر گواژه فقط در اثنای مبارزات تحقق نمییابد بلکه جایی هم که مبارزهای شکل نمیگیرد، میتواند کاربرد داشته باشد: در داستان دوازده رخ، وقتی که هومان از درنگ سپاه ایران و توران در برابر هم خسته میشود، نزد یکایک سرداران سپاه ایران از جمله رهّام و فریبرز رفته و آنها را به مبارزه میطلبد. امّا ایشان هومان را به سوی گودرز هدایت میکنند. گودرز نیز در پاسخ به او میگوید که بهتر است با افتخار به لشکرگاه خود بازگردد و نبرد را برای روزی دیگر بگذارد. در مقابل، هومان پاسخی گواژه آلود به گودرز میدهد و ضمن به سخره گرفتن سلاح او، وی را ترک میکند:
چنین پاسخش داد هومان که بس |
|
به گفتار بینم تو را دسترس |
دوازده. گودرز هم در پاسخ، او را به روباهی پیر تشبیه میکند و چنین میگوید:
شما هم به کردار روباه پیر |
|
به بیشه در از بیم نخچیر گیر |
آنچه در اینجا به زیبایی کلام و انتقال سریع مفهوم گواژه کمک میکند، استفاده از آرایههای تشبیه و استعاره است.
سیزده. در ادامه و در پایان جنگ دوازده رخ، وقتی پیران از گودرز شکست میخورد و چاره را در فرار به سمت کوهسار میبیند، گودرز با لحنی گواژه آمیز او را خطاب قرار میدهد:
فغان کرد کای نامور پهلوان |
|
چه بودت که ایدون پیاده دمان |
در این نمونه هم فرار حریف از میدان نبرد زمینه ساز گواژه شده و استفاده از بسامد بالای پرسش و نیز آرایۀ تشبیه، جلوه مؤثرتری به آن بخشیده است.
چهارده. نمونة دیگری از گواژه در داستان هفتخوان اسفندیار آمده است. ویژگی خاص این نمونه کاربرد شاخص طنز است. البته طنزی که مفید معنای تمسخر و تحقیر است: پس از آنکه سپاه ایران به فرماندهی پشوتن به رویین دژ حمله میآورند، ارجاسپ از هیاهوی مردم بیدار شده، هنگامهای برپا میبیند، امّا وقتی از خوابگاه خود بیرون میآید با اسفندیار که در لباس بازرگان به دژ راه یافته بود، روبهرو میشود. اسفندیار نیز به طعنه به او میگوید که این مرد بازرگان هدیهای لهراسپی که مُهر گشتاسپی بر آن نهاده شده برایش آورده است و سپس شمشیرش را حوالة سر ارجاسپ میکند:
بجست از در کاخش اسفندیار |
|
به دست اندرش تیغ زهرآبدار |
پانزده. پس از آنکه الوای توسط نوش آذر کشته میشود و زواره انتقام او را میگیرد، فرامرز نیز مهرنوش را از پای درمیآورد. همینکه خبر کشته شدن فرزندان اسفندیار به او میرسد با حالت خشم رستم را پیمان شکن میخواند. رستم سوگند یاد میکند که دستور جنگ نداده است. اما اسفندیار با استهزا پاسخ او را میدهد:
چنین گفت با رستم اسفندیار |
|
که: بر کین طاووس نر خون مار |
در این مورد هم تصمیم بر انتقام خشم به بار میآورد و زمینه ساز گواژه میشود با این وجه شاخص که گواژه بیش از آنکه مفهوم استهزا داشته باشد، مفید معنای تهدید است. ضمن آنکه استفاده از آرایة ادبی استعاره در بیت اول بر انسجام و زیبایی کلام افزوده است.
شانزده. پس از آن، دو پهلوان کمان به دست گرفته، تیرباران آغاز میشود. در این واقعه تن رخش و رستم مجروح میشود. اسفندیار هم با خندهای تمسخرآمیز او را به روباهی تشبیه و به ادامه مبارزه دعوت میکند:
بخندید چون دیدش اسفندیار |
|
بدو گفت کای رستم نامدار! |
در اینجا هم حالت خندیدن و استفاده از قالب پرسش مکرر و آرایۀ تشبیه پدیدار است. علاوه بر این همان صدا زدن حریف با حالتی محترمانه اما طعنه آمیز
(ای رستم نامدار!)، که تداعی کنندة استعارة تهکمیه یا مجاز به علاقة تضاد است، به تأکید لحن گواژه آلود پهلوان و تأثیر آن بر حریف بسیار کمک میکند.
در گواژههای شاهنامه، آنجا که نژاد و خانودۀ فرد مورد گواژه قرار میگیرد پای پدر، مادر و برادر نیز به میدان مبارزه باز میشود و در برخی نمونهها با آنکه پهلوان حریف خود را میشناسد اما با حالتی از تجاهل همراه با تمسخر از نام و نژاد وی در جهت تحقیر پرسش میکند تا او را بی نام و نشان جلوه دهد.
یک. نخستین نمونه از این نوع گواژه، آنجاست که منوچهر توسط تور به استهزا گرفته میشود. آنگاه که خبر حرکت منوچهر برای نبرد میرسد، تور به واسطة قباد پیغامی به او میدهد و در این پیغام منوچهر را شاهی بیپدر و در واقع بینژاد خطاب میکند. در اصل هدف وی، تحقیرکردن و خوارنمودن منوچهر شاه است:
یکایک طلایه بیامد قباد |
|
چو تور آگهی یافت آمد چو باد |
ظرافت کار در این است که علاوه بر استفاده از قالب پرسش و گواژه زنی به خانوادۀ حریف، با فرستادن یک واسطه یا پیغام رسان، صبغة تحقیر هم بیشتر میشود.
دو. سهراب نیز به عنوان یکی از پهلوانان شاهنامه، دشمنان و مخالفان خود را به استهزا میگیرد. نمونة آن را میتوان در برخورد او با هجیر دید؛ آنجا که سهراب به دژ سپید نزدیک میشود و هجیر تازان به سمت دشت نبرد به حرکت درمیآید:
چو سهراب جنگآور او را بدید |
|
برآشفت و شمشیر کین برکشید |
و این چنین، سهراب با کلامی در قالب پرسش با بی نام و نشان جلوه دادن هجیر و نیز به گریه نشاندن زایندهاش به حال او، در پی تضعیف روحیة جنگاوری وی و همزمان، برتر نشان دادن خود و نژادش است.
سه. در جای دیگر خود سهراب هدف تیر استهزا قرار میگیرد. وقتی گردآفرید با نیرنگ، از نبرد با سهراب، نجات مییابد وخود را به بالای دژ میرساند، با لحنی تمسخرآمیز با سهراب سخن گفته، نژاد خود را از نژاد او برتر میداند:
بخندید بسیار گردآفرید |
|
به باره برآمد، سپه بنگرید |
و بدینگونه با خندههای تمسخرآمیز و افسوس خوردن بر سهراب (در جهت القای بیشتر مفهوم گواژه)، ضمن دلداری دادن او با لحنی طعنه آمیز، وی را ضعیف و نالایق جلوه میدهد تا از روحیۀ دلاوری او بکاهد. این از ظرایف زبان شاهنامه و دقایق داستان سرایی فردوسی است که سهراب هم مورد گواژه قرار میگیرد.
چهار. در داستان کاموس کشانی، وقتی طوس از هومان میخواهد که با برادرش پیران و دیگر بستگان، روی سوی ایران نهند و در پناه کیخسرو آیند، سخن میان این دو پهلوان به درازا میکشد و همین امر موجب آشفته شدن گیو میشود، پس به طوس میگوید که این ترک فریبکار با سخنان بیهودۀ خود، ما را از جنگ بازداشته است. در مقابل هومان نیز به خشم میآید و ضمن پاسخ به گیو، او را مورد استهزا و طعنة خود قرار میدهد و از او میخواهد که سوگوار برادرش باشد نه داور طوس:
چو بشنید هومان برآشفت سخت |
|
چنین گفت با گیو بیدار بخت ... |
در این نمونه نیز برآشفتن پهلوان موجب گواژه زنی میشود و باز هم سخن در قالب پرسش تبیین میگردد تا تأثیر بیشتری داشته باشد.
پیشتر بیان شد که رستم به دلیل اینکه جهان پهلوان است و کمترین تحقیر و توهینی را برنمی تابد، نقش ویژه و مؤثری در استهزا و گواژه زنی حریفان خود دارد. نکات درخور توجه؛ یکی آنکه، تمامی موارد ذکر شده در بخش پیشین، در گواژههای رستم نیز قابل مشاهده است. بدین معنا که رستم از طریق کاربرد گواژه هم حریف و هم خانواده و نژاد وی را مورد استهزا و تحقیر قرار داده است و دیگر اینکه در بیشتر موارد خونسردی و آرامش خود را در برابر حریف حفظ میکند و هدف او از گواژه زنی صرفاً تحقیر یا تمسخر نیست بلکه گاه کلام و منش وی دارای پیامی اخلاقی و انسانی هم هست که در جای خود اشاره خواهد شد. بر این اساس، گواژه زنیهای رستم به طور جداگانه بررسی و تحلیل میشود:
یک. اولین نمونه از گواژههای رستم در داستان رفتن کیکاووس به مازندران پدیدار است. آنجا که رستم برای نجات کاووس رفته، دو گوش دشتبان را به دلیل آزار رساندن به رخش میبُرد و دشتبان هم اولاد پهلوان را خبردار میکند. اولاد هم که پهلوان نیرومندی است با سپاهش آمادة نبرد با رستم میشود. رستم در رویارویی با او، برای تضعیف روحیه و تحقیر وی، با گفتاری طنز آلود این اقدامش را بیفایده و «گوز بر گنبد افشاندن» میخواند:
هرآن مام کو چون تو زاید پسر |
|
کفن دوز خوانیمش ار مویه گر! |
همانطور که آشکار است، در این مورد، استفاده از مفهوم کنایی ضرب المثل «گوز بر گنبد افشاندن»، به القای سریع گواژه کمک کرده است.
دو. رستم در نبرد با جویان نیز از چنین شیوهای در جهت تضعیف روحیۀ جنگی حریف خود بهره میگیرد و جویان را قابل ترحم و لایق بخشایش خود دانسته، او را به آرامش دعوت میکند تا فکر جنگ و نبرد را از سرش بیرون کند:
به جویان چنین گفت کای بدنشان |
|
بیفگنده نامت ز گردنکشان |
پیشتر نیز اشاره شد که گاه پهلوان برای استهزای حریف او را لایق ترحم میبیند. بدیهی است برای پهلوانان و شخصیتهای متون حماسی، ترحم و دلسوزی از سوی حریف ننگ و ذلّت محسوب میشود. این مورد یکی از همین موارد است که رستم با چنین سخنی حریف را تحقیر و روحیه اش را تضعیف میکند.
سه. نمونة دیگر، زمانی است که رستم در آمدن به دربار کاووس تأخیر میکند و همین امر موجب خشم شاه گشته، دستور میدهد او را زنده بر دار کنند. رستم که سرآمد پهلوانان است و تاب چنین خشم بیجایی را ندارد، آشفته میشود و شاه را نه تنها ناتوان از مقابله با سهراب میداند، بلکه گام را فراتر نهاده و بیپرده به کاووس میگوید که لایق شهریاری هم نیست:
تهمتن برآشفت با شهریار |
|
که: چندین مدار آتش اندر کنار |
این، از جمله مواردی است که رستم خشمگین میشود و نکتة درخور توجه آنکه مخاطب وی در این گواژه زنی شاه است نه پهلوان یا حریفی دیگر. چنین کاربرد صریح و جسورانة گواژه تنها دربارة رستم مطرح شده است.
چهار. به جرأت میتوان گفت که یکی از زیباترین گواژه زنیها و طعنه گوییهای شاهنامه، در داستان کاموس کشانی میان رستم و اشکبوس روی میدهد زیرا گواژهها در قالب گفتوگویی دوسویه گنجانده شده و از مسیر اندیشۀ بلیغ فردوسی گذر کرده تا در روایتی حماسی بنشیند: پس از آنکه رستم به دلیل گریز رهّام از چنگ اشکبوس خشمگین میشود، سپاه را به طوس میسپارد و خود پیاده به مبارزه میرود. اشکبوس همین که چشمش بر تهمتن میافتد با طعنه:
بدو گفت خندان که نام تو چیست |
|
تن بیسرت را که خواهد گریست؟! |
می بینیم که استفاده از قید حالت «خندان» و بیان سخن در قالب پرسش و مهمتر، تجاهل العارف در معنای منفی آن از سوی اشکبوس، نمایانگر هوشمندی و بلاغت فردوسی در القای مقصود خود است. در مقابل رستم نیز پاسخش را با استهزا میگوید:
تهمتن چنین داد پاسخ که نام |
|
چه پرسی کزین پس نبینی تو کام! |
سپس اشکبوس به رستم میگوید که بدون اسب سر خود را به باد خواهد داد. اما همانگونه که پیش از این اشاره شد، رستم بی آنکه به روحیه دلاوریش آسیبی برسد، در جهت تضعیف روحیة حریف، باز هم در کمال خونسردی و حفظ آرامش با طعنه پاسخ آن مرد پرخاشجوی را میدهد. در این مورد هم استفاده از آرایة استعاره و قالب پرسش، به تأثیر کلام میافزاید:
پیاده ندیدی که جنگ آورد؟! |
|
سر سرکشان زیر سنگ آورد؟! |
و در ادامه:
کشانی بدو گفت با تو سلیح |
|
نبینم همی جز فسوس و مزیح! (فردوسی، 1384،ج4: ص200) |
اما تهمتن همچنان زبان طعنه و استهزا بر او میگشاید:
بدو گفت رستم که تیر و کمان |
|
ببین تا هم اکنون سر آری زمان! |
پس جهان پهلوان تیری در کمان مینهد و بر سینة اسب اشکبوس میزند و آن را بر زمین میافکند. کشانی هم از پشت زین بر زمین فرود میآید. آنگاه باز هم با گواژهزنی:
بخندید رستم به آواز گفت |
|
که بنشین به پیش گرانمایه جفت! |
سپس اشکبوس خشمناک اما هراسان دست بر کمان میبرد و تیر بر رستم میباراند. اما تهمتن همچنان خونسرد، با طعنه گویی با او برخورد میکند:
به رستم بر آنگه ببارید تیر |
|
تهمتن بدو گفت بر خیره خیر |
پنج. نمونة دیگری از گواژههای رستم در داستان خاقان چین و خطاب به پهلوانی «چنگش» است. چنگش که برای گرفتن انتقام خون کاموس به میدان آمده از نام و نسب رستم میپرسد. امّا تهمتن به استهزا پاسخ میدهد:
بدو گفت رستم که ای شوربخت |
|
که هرگز مبادا گل آن درخت |
شش. در ادامة همین داستان، وقتی شنگل به مبارزه با رستم میآید، برای اینکه جهان پهلوان را تحقیر و نیرویش را تضعیف کند، او را به طعنه «سگزی» میخواند. امّا در مقابل، رستم نیز با استهزا و گواژه پاسخ او را میدهد:
برِ شنگل آمد به آواز گفت |
|
که: ای بدنژاد فرومایه جفت! |
لازم به ذکر است که در اغلب موارد رستم در پاسخ به گواژه زنی یا رجز خوانی حریف به استهزای او میپردازد که این خود نشان از رعایت اخلاق پهلوانی از سوی پهلوانان ایران زمین دارد. ضمن اینکه رستم، بیشتر خود را مرگ حریف مینامد. شاید به این دلیل که مرگ برای حریفانش هولناک است و یا اینکه رستم برای به رخ کشیدن توان خود و تضعیف هرچه بیشتر حریف، آنها را از همان ابتدا مرده میپندارد و این تأثیر روحی روانی مخرّبی بر حریف میگذارد که نشان از زیرکی رستم دارد.
هفت. در داستان بیژن و منیژه، پس از آنکه رستم بیژن را نجات میدهد، او را با اشکش و منیژه به ایران میفرستد و خود با دیگر گردان به قصر افراسیاب شبیخون میزند و تا ایوان او پیش میرود. پس بانگ بر او سر میدهد و با طعنه و استهزا چنین میگوید:
شکستم در بند زندان تو |
|
که سنگ گران بد نگهبان تو |
هشت. در داستان نبرد رستم و اسفندیار، وقتی بهمن به دستور پدرش، اسفندیار نزد رستم میآید تا پیام او را به تهمتن بدهد، رستم گورخری بریان میکند و بهمن را به همراه زواره و فرامرز بر سر خوان مینشاند. امّا همین که با اندکخوری بهمن روبهرو میشود، به گواژه به او میگوید که تو با چنین خوراک اندکی، چگونه به هفتخوان رفتی؟! این گونه گواژه که از سوی رستم رخ میدهد آمیخته به طعن و تمسخر و تحقیر نیست بلکه با دیدگاه طنز بیان شده است. این نوع طنز میتواند نمایانگر اخلاق مدار بودن گواژههای رستم باشد. نیز از کارکردهای متنوع گواژههای فردوسی است.
بخندید رستم بدو گفت: شاه |
|
ز بهر خورش دارد این پیشگاه؟! |
نه. از نمونههای دیگر گواژه زنیها در شاهنامه که در قالب گفتوگویی دوسویه رخ میدهد، میان رستم و اسفندیار است: نخستین مورد وقتی که اسفندیار آمده تا رستم را دست بسته نزد گشتاسپ شاه ببرد، اما تهمتن ضمن اندرز او با لحنی گواژه آمیز پاسخ میدهد:
چه نازی بدین تاج گشتاسپی؟ |
|
بدین تازه آیین لهراسپی؟ |
در ادامه، وقتی اسفندیار از زور بازوی خود با رستم سخن میگوید و اینکه فردا او را دست بسته نزد شاه خواهد برد، در مقابل:
بخندید رستم از اسفندیار |
|
بدو گفت: سیر آیی از کارزار! |
در اینجا نیز همراهی گواژۀ رستم با پند و اندرز، گواهی دیگر بر اخلاق مداری اوست.
پس از آنکه رستم، اسفندیار را پند واندرز میدهد و پهلوان جوان نمیپذیرد و خود را مطیع امر پدر میداند، رستم نیز پاسخش را به گواژه میدهد:
بدو گفت رستم که: ای شیر خوی |
|
تو را گر چنین آمدست آرزوی |
و اینگونه رستم حریف مغرور و لجباز خود را لایق تگ رخش خود میداند.
البته اسفندیار نیز با بیانی تمسخرآمیز پاسخ او را میدهد:
گر از گرز من باد یابد سرت |
|
بگرید به درد جگر مادرت |
در ادامه وقتی رستم قصد بازگشت دارد، در آستانة در درنگ کرده، رو به سراپرده سخنانی در جهت تحقیر گشتاسپ بر زبان میآورد. پس اسفندیار ناراحت شده، خطاب به رستم سخنان تحقیر آمیز و گواژه آلود بیان میدارد:
به رستم چنین گفت کای سر گرای |
|
چرا تیز گشتی به پرده سرای؟ |
ده. آخرین نمونة استهزا و گواژه زنی، از زبان رستم و باز هم در قالب پرسش خطاب به اسفندیار بیان میشود. زمانی که تیر دو شاخه را بر چشمان اسفندیار میزند:
چنین گفت رستم به اسفندیار |
|
که: آوردی آن تخم زفتی به بار |
بر اساس آنچه شیوة تحقیق و تحلیل این پژوهش است، در ضمن بیان هر یک از نمونههای گواژه زنی فردوسی و به اقتضای ویژگیهای مختلف ظاهری و محتوایی، زبانی و بلاغی و بررسی بسامدها، تحلیلها و نتیجه گیریهایی ارائه شد. اینک بر اساس مجموع آنچه بیان شد و در مقام نتیجهگیری کلی و نهایی و با روش کمی و کیفی نتایج زیر ارائه میشود:
1. از میان همۀ داستانهای بخش پهلوانی، در 12 داستان گواژه زنی بکار رفته است که در این میان داستان کاموس کشانی با 8 مورد، بیشترین کاربرد را دارد. جدول شماره (1) تعداد کاربرد گواژه را در هر داستان نشان میدهد که برای هر مورد نمونهای بیان شده است.
نام داستان |
تعداد |
نمـونه |
منبع |
کاموس کشانی |
8 |
مرا مادرم نام مرگ تو کرد/ زمانه مرا پتک ترگ تو کرد! |
(فردوسی، 1384،ج4: 195) |
رستم و اسفندیار |
7 |
گر از گرز من باد یابد سرت/ بگرید به درد جگر مادرت |
(فردوسی، 1384،ج6: 270) |
سهراب |
6 |
نباشی بس ایمن به بازوی خویش/ خورد گاو نادان ز پهلوی خویش! |
(فردوسی، 1384،ج2: 189) |
فرود و سیاوش |
3 |
بگو آشکارا که نام تو چیست؟ / که اختر همی بر تو خواهد گریست! |
(فردوسی، 1384،ج4 : 69) |
دوازده رخ |
3 |
دلیری مکن جنگ ما را مخواه/ که روباه با شیر ناید به راه! |
(فردوسی، 1384،ج5: 115) |
هفتخوان اسفندیار |
3 |
بر رخش با هر دو رانت به تیر/ برآمیزم اکنون، چو با آب شیر |
(فردوسی، 1384،ج6: 285) |
منوچهر |
2 |
بکشتی برادر ز بهر کلاه/ کله یافتی چند پویی به راه؟ |
(فردوسی، 1384،ج1: 129) |
رفتن کیکاووس به مازندران |
2 |
تو با این سپه پیش من راندهای؟!/ همی گوز بر گنبد افشاندهای! |
(فردوسی، 1384،ج2: 101) |
خاقان چین |
2 |
سر نیزه و نام من مرگ توست!/ سرت را بباید ز تن دست شست! |
(فردوسی، 1384،ج4: 211) |
رزم کاووس با شاه هاماوران |
1 |
بدو گفت گودرز بیمارستان/ تو را جای زیباتر از شارستان! |
(فردوسی، 1384،ج2: 154) |
سیاووش |
1 |
نمودی به من پشت همچون زنان!/ برفتی غریوان و مویهکنان |
(فردوسی، 1384،ج3: 258) |
بیژن و منیژه |
1 |
تو را رزم و کین سیاوخش بس/ بدین دشت گردیدن رخش بس! |
(فردوسی، 1384،ج5: 74) |
2. آشکار شد هدف اصلی از گواژه زنی شخصیتهای داستان فردوسی؛ حفظ نیروی فردی و در عین حال تضعیف روحیۀ جنگاوری دشمن بوده است. اما در کنار این هدف، دلایل خاص دیگری هم زمینه ساز گواژه زنی بوده که در جدول شمارۀ (2) تعداد کاربرد آنها و نیز نمونهای از هریک ذکر شده است.
دلیل گواژه زنی |
تعداد |
نمـونه |
منبع |
پاسخ به رجزخوانی |
15 |
بخندید رستم از اسفندیار/ بدو گفت: سیر آیی از کارزار! کجا دیدهای رزم جنگاوران؟!/ کجا یافتی باد گرز گران؟! |
(فردوسی، 1384،ج6: 239) |
انتقام |
8 |
گواژه همیزد پس او فرود/ که این نامور پهلوان را چه بود که ایدون ستوه آمد از یک سوار / چگونه چمد در صف کارزار؟! |
(فردوسی، 1384،ج4 : 54) |
گریز از کارزار |
6 |
خروشید بیژن که ای نامدار/ ز مردی پیاده دلیر و سوار چنین بازگشتی و شرمت نبود؟! / دریغ آن دل و نام جنگی فرود! |
(فردوسی، 1384،ج4 : 54) |
تحقیر توان جسمی |
5 |
نگه کن که سگزی کنون مرگ توست!/ کفن بیگمان جوشن و ترگ توست! |
(فردوسی، 1384،ج4: 243) |
خشم و آشفتگی |
4 |
تهمتن برآشفت با شهریار / که: چندین مدار آتش اندر کنار همه کارت از یکدگر بدتر است!/ تو را شهریاری نه اندر خورست! |
(فردوسی، 1384،ج2: 200) |
بی خردی طرف مقابل |
1 |
به جنگ زمین سر به سر تاختی/ کنون باسمان نیز پرداختی؟! |
(فردوسی، 1384،ج2: 154) |
3. یکی از زیباییهای کاربرد گواژهها در شاهنامه، بیان حالاتی است که فردوسی با ظرافتی خاص و با توجه به مقتضیات موجود و در قالب قرینههایی دال بر مقصود مورد نظر خود، به کلام گواژه آمیز پهلوانان میافزاید و اینگونه تأثیر و القای کلامش را بیشتر میکند. حالاتی همچون خندههای تمسخرآمیز یا افسوس خوردن بر حریف و یا سؤالاتی تجاهل العارف گونه در مورد نام و القاب و نژاد حریف. در این میان بسامد بالای پرسش نشان دهندۀ میزان تأثیر زیاد آن در انتقال مفهوم گواژه است. جدول شمارۀ ( 3) نشان دهندۀ میزان کاربرد این حالات است که برای هرکدام نمونهای ذکر شده است.
حالت گواژه زننده |
تعداد |
نمونه |
منبع |
در قالب پرسش |
20 |
چرا کردهای نام کاووس کی؟! که در جنگ نه تاو داری نه پی! |
(فردوسی، 1384،ج2: 220) |
در حال خندیدن |
8 |
بخندید سهراب و گفت ای سوار به زخم دلیران نهای پایدار |
(فردوسی، 1384،ج2: 225) |
در حال افسوس خوردن |
2 |
بخندید و او را به افسوس گفت که: ترکان ز ایران نیابند جفت! |
(فردوسی، 1384،ج2: 188) |
4. دیگر ظرافت و مهارت فردوسی در تنوع کارکرد گواژه هاست که با استفاده از ابزارهای مختلف بلاغی، ادبی و کلامی، تنوع خاصی به سخن بخشیده است. این تنوع و تعداد کاربرد هرکدام با ذکر نمونه در جدول شمارۀ (4) تبیین شده است.
نوع گواژه زنی |
تعداد |
نمونه |
منبع |
تحقیر نام و القاب و نژاد |
6 |
بدو گفت نزد منوچهر شو / بگویش که ای بیپدر شاه نو اگر دختر آمد ز ایرج نژاد/ تو را تیغ و کوپال و جوشن که داد ؟! |
(فردوسی، 1384،ج1: 120)
|
تشبیه به حیوانات |
6 |
شما هم به کردار روباه پیر/ به بیشه در از بیم نخچیر گیر همی چاره سازید و دستان و بند/ گریزان ز گرز و سنان و کمند |
(فردوسی، 1384،ج5: 115) |
تحقیر نیروی فردی حریف |
5 |
کجات آن همه زور و مردانگی؟/ سلیح و دل و گنج و فرزانگی؟ |
(فردوسی، 1384،ج4 : 201) |
گریان ساختن مادر یا چرخ و اختر |
5 |
بگو آشکارا که نام تو چیست؟/ که اختر همی بر تو خواهد گریست! |
(فردوسی، 1384،ج4 : 69) |
استفاده از مفهوم کنایی (ضرب المثل) |
3 |
نباشی بس ایمن به بازوی خویش/خورد گاو نادان ز پهلوی خویش! |
(فردوسی، 1384،ج2: 189) |
استعاره |
2 |
دلیری مکن جنگ ما را مخواه /که روباه با شیر ناید به راه! |
(فردوسی، 1384،ج5: 116) |
برشمردن تواناییهای فردی |
2 |
که گفتت برو دست رستم ببند؟/ نبندد مرا دست چرخ بلند! که گر چرخ گوید مرا کاین بنوش/ به گرز گرانش بمالم دو گوش |
(فردوسی، 1384،ج6: 239) |
ترحم و دلسوزی بر حریف |
2 |
کنون بر تو بر جای بخشایش است/ نه هنگام آورد و آرامش است! |
(فردوسی، 1384،ج2: 119) |
دلداری برای تحقیر |
1 |
چو سهراب را دید بر پشت زین/ چنین گفت: کای شاه ترکان چین! چرا رنجه گشتی؟! کنون باز گرد/ هم از آمدن هم ز دشت نبرد... |
(فردوسی، 1384،ج2: 188) |
تشبیه به زنان |
1 |
نمودی به من پشت همچون زنان!/ برفتی غریوان و مویهکنان |
(فردوسی، 1384،ج3: 258) |
تحقیر سلاح |
1 |
بدین تیغ کاندر میان بستهای/ گیا بُر که از جنگ خود رستهای |
(فردوسی، 1384،ج5: 114) |
تشبیه به دیوانگان |
1 |
بدو گفت گودرز بیمارستان/ تو را جای زیباتر از شارستان! |
(فردوسی، 1384،ج2: 154) |
5. مخاطب اغلب گواژه زنیهای فردوسی یک پهلوان است. تنها در 5 مورد شاه، مخاطب گواژه قرار میگیرد: از این 5 مورد: 3 مورد مربوط به کیکاووس، 1 مورد مربوط به افراسیاب و 1 مورد مربوط به منوچهر است:
کیکاووس:
«بدو گفت گودرز بیمارستان |
|
تو را جای زیباتر از شارستان!..» |
منوچهر:
« بدو گفت نزد منوچهر شو |
|
بگویش که ای بیپدر شاه نو |
افراسیاب:
« اگر مرزبانی و داماد شاه |
|
چرا بیشتر زین نداری سپاه؟!» |
در مجموع باید گفت، هرچند گاه استهزا و گواژه زنی در زمرة منشهای نیک پهلوانان بشمار نمیآید، اما باید دانست پهلوانی که نمایندة یک قوم و یک سرزمین است و جز دفاع از مرز و بوم و مردمان خویش هدفی دیگر در سر نمیپروراند برای تضعیف روحیة جنگی دشمن و رسیدن به این هدف، حتا از ابزاری به نام گواژه یاری میگیرد و در این راه هم خود حریف، هم سلاح و ابزار جنگی و یا تاج وتخت او و هم خانواده و نژاد و تبارش به سخره گرفته میشود. گاه به حیوانی ضعیف و ترسو وگاهی هم به زنان و دیوانگان تشبیه میشود. همة اینها به این دلیل است که برای چنین پهلوانی گواژه زنی آنقدر مهم است که پیش از آغاز مبارزه و یا هر امری که در راستای دفاع از سرزمین و مردمش باشد، از این حربه نهایت استفاده را بکند، حتا اگر مانند رزم رستم و اشکبوس کشانی کلام پیش از مبارزه به درازا کشد. بنابراین گواژه زنی فقط یک بیان تمسخر آمیز نیست، بلکه حربهای کارساز در قالب نوعی جنگ نرم است که در عین تضعیف روحیة دلاوری و جنگاوری حریف (بویژه وقتی سخن از خانواده و نژاد به میان میآید)، پهلوان را به هدف نهایی خود نزدیکتر میکند.