نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجو دکتری دانشگاه بو علی سینا، ایران
2 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
One of the main issues in studying literary movements in Persian national epics is the presence of religious elements within the heroic verse so called correspondence by the scholars. The story of the battle between Sam and ouj Ibn onogh which is considered as a major part of Samnameh lends itself readily to analysis according to the principle of correspondence. Sam is one of the national champions of Iran and his name is included both in Avesta and Pahlavi texts and in Shahnameh he is one of the notable champions during Manuchehr’s reign. Ouj Ibn onogh is a gigantic monster killed by Moses according to the religious texts. Although the story of ouj has Semitic and Hamitic roots, it should be considered that via religious texts it has found its way to epic stories. In this research the story of this battle is analyzed and its origin is investigated. Meanwhile several controversies around the story are included in the final section.
کلیدواژهها [English]
یکی از مسایل بسیار مهم در بررسی جریانهای فکری حاکم بر حماسههای ملی ایران تلفیق برخی از داستانهای دینی با حماسههای پهلوانی است. باید در نظر داشت که فضای داستانی منظومههای پهلوانی مربوط به پیش از اسلام بوده است و سرایندگان و پردازندگان این داستانها در دوران اسلامی میزیستهاند؛ بنابراین طبیعی است که شاعران این منظومهها برای توجیه آثار خود ناگزیر به حذف برخی از حادثهها یا رخدادهای داستان بودهاند که با عقاید اسلامی سازگار نبوده است و مواردی را که با نگرشهای اسلامی سازگارتر بوده در بطن داستان وارد کنند. از سوی دیگر شاعران در سرودن این داستانها خواه و ناخواه برخی از عقاید فکری و دینی خود را در بطن منظومههای حماسی جای دادهاند. در واقع برای پذیرش این داستانها نزد عموم مردم، عناصر دینی اسلامی در دورههای پس از اسلام وارد منظومههایی شد که داستانهایشان مربوط به پیش از اسلام بود؛ یعنی پردازندگان این داستانها به نوعی به آمیختگی جریانهای دینی و ملی روی آوردند که برخی محققین از جمله دکتر یاحقی و دکتر آیدنلو از آن به انطباق یا تلفیق یا اختلاط عناصر ملی و دینی یاد میکنند
(یاحقی، 1388: 123 و آیدنلو، 1387: 18). تطبیق داستانهای دینی و ملی دلایل گوناگونی دارد. آیدنلو معتقد است که این اختلاطها «نشاندهندۀ علاقه و احترام عموم ایرانیان به هر دو دسته از مظاهر ملی و دینی- مذهبی خویش و کوشش برای تطبیق
یا تقارن آنها به منظور ایستادگی در برابر تلقیات شماری دیگر است»
(آیدنلو، 1387: 17). سپس دو دلیل مهم برای این انطباقها میآورد: یکی آن که این اختلاط ناشی از تعدیل فضای شاهنامهستیزی دورههای بعد است و دیگر اینکه این موضوع از جمله مسائل مورد پسند مردم است؛ آنچنانکه برای نمونه رستم مسلمان بیشتر از رستم شاهنامه مورد نظر مردم بوده است(آیدنلو، 1387: 30).
یاحقی این تلفیق را نتیجۀ گزینش خاص مردم در هر عصری میداند و معتقد است که «این خاصیت انطباق و انعطاف نرمخویانه را هرگز نمیتوان و نباید به کوتهآمدگی و زبونی تفسیر کرد، برعکس باید آن را گونهای تاکتیک و یا بهتر، نوعی پایداری فرهنگی دانست که همواره حق به گزینی و حفظ ویژگیهای لازم را برای خود محفوظ داشته است»(یاحقی، 1388: 123).
دکتر ذبیحالله صفا در توجیه این آمیختگیهای دینی در روایات ملی بحث را از زاویۀ دیگر نگریسته و بر این باور است که ضعف روحیات ملی باعث این آمیختگیهاست؛ «از قرن ششم به بعد بر اثر دو عامل بزرگ مذکور یعنی نفوذ شدید اسلام و ضعف و انحطاط فکر ملی و تعصب نژادی، افکار حماسی نیز به تدریج راه فنا و زوال گرفت و حماسۀ ملی ایران به صورت حماسههای مذهبی و تاریخی درآمد»
(صفا، 1389: 155). همچنین دلایل دیگری نیز ذیل هفت موضوع دیگر نیز بیان میکنند. ایشان اعتقاد دارند که نفوذ داستانهایی مانند شداد و عوج و نظایر اینها در حماسۀ ملی نشانۀ سست شدن مبانی فکری ایرانیان است» (صفا، 1389: 337).
به هر روی باید توجه داشت که آمیختگی عناصر دینی با داستانهای پهلوانی از موضوعات بسیار مهم در تحلیل حماسههایی از قبیل سامنامه، برزونامه و شهریارنامه است. هر کدام از داستانهای موجود در این منظومهها، نیاز به بررسی و ریشهیابی کاملاً مجزایی دارد؛ بر اساس همین ضرورت در این مقاله داستان نبرد سام با عوج بن عنق در سامنامه بررسی و ریشهیابی شده است. باید در نظر داشت که داستان عوج در اصل از داستانهای سامی و حامی محسوب میشود؛ ولی از رهگذر متون دینی و تفسیری وارد تاریخ و سپس حماسههای ملی ایران شده است. در واقع به خاطر شخصیت حضرت موسی (ع)، که کشندۀ عوج بود، شخصیت عوج نیز اهمیت یافته و در داستانهای ایرانی وارد شده است. در این جستار پس از بیان پیشینۀ تحقیق ابتدا به داستانهای سام در ادب فارسی اشاراتی میشود؛ سپس داستان عوج و سام در سامنامه با جمال میآید و سرانجام به ذکر دلایلی که این داستان در سامنامه آورده شده است، مبادرت میشود.
دربارۀ حضور عوج بن عنق در سامنامه تاکنون تحقیق جداگانهای صورت نپذیرفته است؛ اما برخی از پژوهشگران به برخی از وجوه این داستان و ریشههای آن اشاراتی داشتهاند. مهمترین جستار مستقلی که در این زمینه نوشته شده، مقالهای از آقای مهران افشاری با عنوان «از عوج بن عنق تا گندرو دیو» است که نخستین بار در مجلۀ پاژ سال اول شماره 4، زمستان 1387 نشر شد و سپس در مجموعه مقالات ایشان با نام «عشق و شباب و رندی» بازنشر شد. در این مقاله اشارهای به برخی ریشههای این داستان شده است(افشاری، 1391: 25-32). دکتر سرکاراتی نبرد عوج با سام را صورتی دیگر از نبرد گرشاسب با دیو گندرو میداند. ایشان نبرد گرشاسب با گندرو در سامنامه را ابتدا به صورت نبرد سام با نهنگال دیو تطبیق دادهاند و پس از آن گفتهاند:
«بازتاب افسانۀ جنگ گرشاسب با گندرو را در سامنامه به گونۀ دیگری نیز مشاهده میکنیم و آن تقریباً تکراری است از رزم سام و نهنگال، که ویراستار منظومۀ سامنامه از روی نسخۀ خطی دیگر (که قبلاً از آن یاد کردیم)، آن را آورده است، با این تفاوت که این بار، گندرو با غول مشهور در داستانهای عامیانه، یعنی عوج بن عنق، ظاهر میشود. توصیفی که از این هیولای آب زی شده، یکسره یادآور وصف گندرو است»
(سرکاراتی، 1376: 30). از جمله محققانی که به همسانی عوج و گندرو اشاره دارد هاشم رضی است؛ او میگوید: «گرشاسب دیوی به نام کندرب را که شبیه عوج در روایات سامی است کشته است» (رضی، 1381: 1634). ذبیح الله صفا هم به حضور عناصر سامی نظیر عوج در داستانهای سامنامه اشاراتی دارد(صفا، 1389: 337). در مقالهای دیگر که جلالالدین گرگیج و فرزاد قایمی نوشتهاند، به این موضوع پرداخته شده که اژدهای گندرو و عوج از جمله دیوهای آبی محسوب میشوند؛ همچنین در این مقاله مقالات دیگری است که اشارات مختصری به این موضوع کردهاند (گرگیج و قایمی، 1392: 50-29). در برخی از مقالاتی که به طور مستقل دربارۀ سامنامه نوشته شده اشارهای خاص دربارۀ عوج بن عنق و گندرو مشاهده نشد؛ از جمله، وحید رویانی در مقالهای با نام «بررسی تأثیر شاهنامه بر سامنامه»، اگر چه وجوه گوناگونی از تأثیرپذیری داستانسرایی سامنامه را از شاهنامه بیان کردهاند؛ اما اشارهای به داستان عوج بن عنق و گندرو ندارند(رویانی، 1390: 149). به جز این موارد تحقیقات و یا مقالات مشخصی که ریشههای حضور عوج در سامنامه را بررسی کرده باشد، به چشم نیامد.
داستانهای سام در ادب فارسی از شهرتی بسیار برخوردار بودهاند که در منابع کهن فارسی دری به این داستانها اشاره شده است. یکی از کتابهای کهن نثر فارسی نوشتۀ ابوالمؤید بلخی است که به گفتۀ نویسندۀ ناشناس مجملالتواریخ در آن اخبار سام هم آمده است(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 2). در شاهنامۀ فردوسی داستان سام از زمان منوچهر آغاز میشود. زمانی که منوچهر تصمیم دارد کین ایرج را از سلم و تور بستاند، دو سپهبد با نام قارن و سام دارد و با کمک این دو و دیگران سرانجام موفق به گرفتن کین ایرج میشود. داستان زال و سرنوشت شگفتآورش هم به گونهای به حکایت سام، پدر زال مربوط است که یکی از داستانهای دلانگیز شاهنامه بشمار میرود؛ پس از بازگشت زال از البرز ماجرای ازدواجش با دختر مهراب کابلی پیش میآید. سام در اواخر فرمانروایی خود سیستان را به زال میسپارد و سرانجام در دورۀ پادشاهی نوذر، زمانی که افراسیاب به ایران حمله میکند، از دنیا میرود
(فردوسی، 1389: ج1، 309).
در مجملالتواریخ دربارۀ سام مطالبی بیش از شاهنامه آورده و گفته شده که سام با تور فرزند فریدون به مشرق میرود و در فتح ممالک آنجا به تور کمک میکند و در لشکرکشی سلم نیز در ممالک روم کسی است که در نهایت سلم را بر تخت پادشاهی روم مینشاند و بر اساس برخی از روایات حتی لقب قیصر را او برای سلم بر میگزیند و بعدها این لقب نیز در امپراطوری روم باقی میماند(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 105 و 424). داستان سام در متون دورههای بعد شاخ و برگ بسیار مییابد و بعدها منظومهای هم به نام «سامنامه» سروده میشود.
سامنامه که ابتدا تصور میشد از خواجوی کرمانی است و بعدها اثبات شد از سراینده یا سرایندگانی ناشناس است(محمدزاده و رویانی، 1386: 159-176)، داستان سام نریمان است که با روایتهای بسیاری آمیخته شده و طرح کلی آن عاشق شدن سام بر پریدخت چینی است. بسیاری از وقایعی که در سامنامه برای سام به وقوع میپیوندد، در ارتباط با رسیدن سام به پریدخت است. در طومار هفتلشگر داستان سام و پریدخت در بخش پادشاهی منوچهر آمده است و با منظومۀ سامنامه، در برخی جزئیات، اختلافهایی دارد (هفتلشگر، 1377: 57-147).
هنگامی که سام برای یافتن پریدخت، ماجراهای بسیاری از سر میگذراند، در سفرهای خود به سرزمین شداد میرسد که پادشاه مغرب بوده است. سام با لشگریان شداد به مبارزه میپردازد. هنگامی که شداد از نبرد با سام عاجز میشود، پسرش یعنی؛ شدید فکری به ذهنش میرسد و آن اینکه، تنها کسی که میتواند با سام مبارزه کند و او را شکست دهد، عوج بن عنق است. شدید پسر شداد، پس از آنکه دلاوریهای سام را میبیند، از پدر خود میخواهد که عوج را از کوه بلور(سامنامه،1389: 385) فراخواند؛ زیرا فقط او توان مبارزه با سام را خواهد داشت.
فرستاده کز پیش کوه بلور |
|
همی عوج جنگی در آید به زور |
او نامهای مینویسد و به دست قهقهام میدهد تا آن را برای عوج ببرد. عوج موجودی بلندقامت است و آب دریا تا زانوهایش است و سرش در ابرها قرار دارد. قهقهام نامۀ شدید را برای عوج میبرد(سامنامه،1389: 455). عوج با دوازده هزار سپاه به یاری شدید میرود. سام از دیدن این موجود عظیمالجثه شگفتزده میشود؛ اما چون هنوز در فکر این است که معشوق خود پریدخت را نجات دهد، با جنگابزارهای بازمانده از جمشید قدم در میدان مینهد. ابتدا تعدادی از پهلوانان شدید به نبرد سام میروند و شکست میخورند. سپس عوج به میدان میآید. دو پهلوان، ابتدا همدیگر را نصیحت میکنند که طرف مقابل را از نبرد منصرف کنند؛ اما هیچ کدام منصرف نمیشوند و سرانجام مبارزه آغاز میشود. هنگام نبرد، سام انگشت شصت عوج را قطع میکند. عوج به قدری بزرگ است که تیرهای پرتابی سام حتا به بالای بدن او هم نمیرسد. سپس با استمداد از خدا کمندی را بر پای عوج میبندد و او را بر زمین میکوبد. سپس سام پای عوج را مجروح میکند. سام به نبرد با دیگر سپاهیان عوج میپردازد و به سپاه خود بر میگردد. عوج از دلیریهای سام نزد شدید سخن میراند و میگوید فقط مادرش یعنی خاتوره میتواند سام را شکست دهد. خاتوره، مادر عوج، هم با دوازده هزار جادو به نبرد سام میآید. سام پس از نبردی دشوار خاتوره را میکشد. عوج برای انتقامگیری دوباره به نبرد سام میآید. عوج با درخت برسر سام میکوبد و سام ناگزیر میشود پیاده به مبارزه بپردازد. سام با نیزه ران عوج را زخمی میکند و با گرز چهل ضربه بر سر عوج میزند؛ ولی ضربههایش بر عوج کارگر نمیشود. عوج، زخمی و خسته، با درختی بر سر سام میکوبد و سام از خدا کمک میخواهد. در این لحظه سام از هوش میرود. سروش در آن حالت به او میگوید:
که ای نامور گرد سام سوار |
|
چنین است فرمان پروردگار |
سام پس از آن که به هوش میآید، دردهایش هم مداوا میشود. از آن سوی، عوج که از نبرد سام زخمی و خسته شده است، از شداد جدا شده و به مصر میگریزد. پس از این نام عوج فقط چند بار در سامنامه ذکر میشود؛ آن هم زمانی که سام از افتخارات خود سخن میراند(سامنامه،1389: 574 و 597). شبیه همین گزارش، با کمی اختلاف در جزئیات توصیفات، در طومار هفت لشکر نیز آورده شده است(هفت لشکر،1377: 57-143).
برای تحلیل دقیق نبرد سام و عوج لازم است شخصیت سام و عوج از نظر تاریخی جداگانه بررسی شوند. در متون تاریخی و حماسی چهار شخصیت با نام سام وجود دارند: سام بن نوح، سام نیای بزرگ گرشاسب، سام نریمان و سام فرزند فرامرز. گذشته از این موارد، سام نام خاندان گرشاسب نیز هست و همچنین هاشم رضی از یک شخصیت دیگر هم به نام سام نام میبرد که پزشکی حاذق بوده است(رضی، 1381: 1345). بنابر این در مجموع میتوان گفت پنج شخصیت و یک نام خانوادگی برای سام در متون اساطیری و تاریخی فارسی، عربی، اوستایی و پهلوی قابل بررسی هستند و این موارد جدای از مواردی هستند که شاید برخی از چهرههای تاریخی با نام سام شناخته شده باشند. در این میان سام بن نوح و سام نریمان در متون تاریخی اهمیتی بسزا دارند.
در مجملالتواریخ گفته شده که سام یکی از فرزندان نوح بود که بسیاری از قبایل از نسل او هستند(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 149).
شخصیتی که با نام سام در داستانهای ملی ایران شناخته میشود، از منابع اوستایی و پهلوی گرفته شده است. «کلمۀ سام در اوستا به شکل سام آمده و نام خاندانی است و نه نام کسی؛ اما در روایات پهلوی نام دو تن از دلیران سیستان است: یکی پدر اثرط که در گرشاسب نامه به صورت شم میبینیم و باید اصل آن سام باشد ... و دیگر نوادۀ گرشاسب و پدر زال»(صفا، 1389: 556). دکتر صفا پس از آوردن استدلالهایی در منابع گوناگون پیرامون خاندان گرشاسب در نهایت چنین نتیجه گرفتهاند که سام و گرشاسب و نریمان به ترتیب نام خانوادگی، نام و صفت یک تن هستند(صفا، 1389: 558). برخی از محققان این نظر را که سام و نریمان و رستم همه از یک شخصیت منتزع شدهاند، تا حدودی قابل تأمل میدانند(رضی، 1381، 1628).
در اوستا سه بار نام سام آمده است. «جایی در اوستا ضمن یشت سیزدهم پدر گرشاسب با نام ثریته معرفی شده و گاه از سام به موجب بندهش کرشاسپ و اوراخش در اوستا اورواخشه دو برادر بودند از پسران اثرت که پسران سام بوده است... از سام بیشتر به عنوان یک خاندان بزرگ و سلحشور ایرانی یاد شده که نام بزرگ این خاندان نام فردی را در سایه قرار داده است»( صفا، 1389: 1345). این نام در فارسی سامان شده است.
در لغتنامه نیز به نقل از منتهیالارب و آنندراج و غیاثاللغات آمده است که نام مردی طویلالقامت که در منزل آدم متولد شد و تا زمان موسی زیست و سه هزار و پانصد سال بزیست(دهخدا: 1377 ذیل عوج). داستان عوج بن عنق در اصل از داستانهای سامی و حامی گرفته شده است؛ بنابراین برای ریشهشناسی این داستان باید به قدیمیترین متون بازمانده از عهد کهن که مربوط به این اقوام است، یعنی کتاب مقدس، مراجعه کرد. در کتاب مقدس این واژه به شکل عوگ تلفظ شده است(کتاب مقدس، 1380: 334) و در متون غربی نیز به شکل Og تلفظ میشود(اعلم، 1367: 48).
اگر چه در متون عربی و فارسی عوج فرزند عنق است؛ ولی در کتاب مقدس عوج ملک باشان است. در سفر تورات مثنی فصل سوم گوید که: ما سرزمین عوگ ملک ایشان را فتح کردیم و سپس گزارش این فتح را بیان میکند: «زیرا که عوگ ملک باشان از بقیۀ بلند قدان به تنها باقی بود. اینک بستر وی که بستر آهنین است، آیا در ربّث بنیعمّون نیست. طولش نه ذراع و عرضش چهار ذراع به پیمایش ذراع آدمی»(کتاب مقدس، 1380: 334). چنان که ملاحظه میشود یکی از ویژگیهای این پادشاه این بوده است که از نسل بلند قدان بوده است. عنق یا عناق در متن کتاب مقدس، به معنی گردن بلند، منظور عظیمالجثه است. وی پسر اربع، بانی قریۀ اربع است. او جد یک نژاد عظیمالجثه بود که بنیعناق نامیده میشدند. زمانی که کالیب جبرون را متصرف شد، این قوم را از آنجا بیرون کرد(محمدیان، 1381: 723). در کتاب مقدس دربارۀ فرزندان عناق آمده است که: «اَحیَمن و یَسعی و تَلمی پسران عناق در آنجا بودند...»(کتاب مقدس، اعداد، فصل سیزدهم: 22). در اینجا اشارهای به عوج نشده که از فرزندان او بودهاند؛ اما گویا چون واژۀ عنق یا عناق به معنی عظیمالجثه بوده، از نظر اسطورهسازان ارتباط عوج با عنق چندان دور از ذهن نبوده است.
یکی از متون مهم تاریخی که داستان عوج را آورده است، مجملالتواریخ است و متون تاریخی دیگر هم تا حدودی با آن هماهنگ هستند؛ «چون قابیل هابیل را بکشت به جهت خواهر –اعناق- و اعناقه را از او بستد و از آدم بگریخت وسوی یمن شد و او را از اعناقه دو پسر آمد یکی عوج که او را به مادر بازخوانند که از فرزندان آدم هیچ کس به بالای او نبود»(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 498). گفته شده که طوفان نوح تا ساق پای عوج بود. در برخی منابع گفته شده که چون نوح خواست کشتی بسازد، عوج هم در ساخت کشتی به نوح کمک کرد. سرانجام نیز عوج به دلیل نافرمانی به دست حضرت موسی(ع) کشته شد؛ «از آن روی موسی و هارون نزدیک عوج رسیدند و گویند بالای موسی چهل گز بود، و به روایتی ده گز، و همچندان درازای عصاش بود، و همین قدر برجست و به همه قوت عصا برگرفت و بر کعب عوج زد و بیفتاد، چند جهانی و کشته شد و چنان گویند که عوج کوهی برکنده بود و بر سر نهاده و میآمد که به لشکرگاه موسی زند، خدای تعالی مرغی را بفرستاد تا آن کوه را بسفت و در گردن عوج افتاد... »( مجملالتواریخ و القصص، 1389: 105 و 203).
در مجملالتواریخ عوج عناقه و شداد را از نسل قحطانیان یمن میداند که همه از نسل سام بن نوح هستند(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 147).
ابن خلدون در «العبر» عوج را پادشاهی میداند که بر فرزندان کنعان پادشاهی میکرد(ابن خلدون، 1363: 11). او نگرش اساطیری را به کناری مینهد و میگوید: پس از آوارگی موسی و یارانش به رسیدن به سرزمین مقدس، هرون از دنیا رفت و سپس بحث نبرد با عوج بمیان آمد؛ «و سپس آهنگ نبرد با عوج و قوم او را از کنعانیان کردند. او به عوج پسر عناق شهرت دارد. پهلوانی سلحشور بود، بنیاسرائیل او و فرزندانش را نیز منهزم ساختند»(ابن خلدون، 1363: 89).
ابن خلدون در «مقدمه» در فصل هجدهم ذیل عنوان «در اینکه کلیۀ یادگارها و آثار دولت به نسبت نیرومندی دولت در اساس و اصل آن است» داستان عوج بن عنق را کاملاً افسانه بر میشمرد. او معتقد است: بناهای عظیم را انسان با کمک تعقل و کمک گرفتن از چرخ ایجاد کرده است و چون مردم عادی توان درک این سازههای عظیم را ندارند به افسانهسازی روی میآورند؛ «در این خصوص اخباری که دروغ بودن آنها محرز است دربارۀ عاد و ثمود و عمالقه نوشتهاند و شگفتآورترین آنها افسانهای است که دربارۀ عوج بن عناق مردی از عمالقه که بنیاسرائیل در شام با آنان جنگیده حکایت کرده و پنداشتهاند که عوج آنچنان درازقد بود که ماهی را با دست خویش از دریا بر میداشته و آن را در برابر خورشید بریان میکرده است. و بدینسان گذشته از نادانی آنان به احوال بشر جهل خود را به احوال ستارگان نیز آشکار ساختهاند» (ابن خلدون، 1362: 338). و سپس به بررسی وضع ستارگان و خورشید میپردازد و داستان عوج را غیر واقعی میداند
برخی از فلاسفه و مورخان سعی در عقلانی جلوه دادن این گونه داستانها داشتهاند. مسعودی از جمله این افراد بوده که میگفته سرشت انسانهای نخستین چنین بوده که انسانها قدبلند بودهاند؛ ابن خلدون شدیداً این نظریات را نیز رد میکند(ابن خلدون، 1362: 329).
در متون تفسیری قرآن در شرح و توضیح دو آیه بسیاری از داستانهای مربوط به عوج در تفاسیر اسلامی وارد شده است. یکی آیۀ 42 از سورۀ هود: وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ(هود/42). در تفسیر این آیه گفته شده که یکی از کسانی که نتوانست سوار بر کشتی نوح شود، عوج بود؛ چون قامت او بسیار بلند بود و حتی طوفان نوح تا ساق پای او بود. و دیگری در ذیل آیۀ 12 از سورۀ مائده: وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا(مائده/12). در تفسیر این آیه نیز گفته شده که این دوازده نقیب را عوج دستگیر کرده و در آستین خود نهاد و سرانجام موسی برای رسیدن به سرزمین مقدس عوج را از پای درآورد.
در قصصالانبیای ابوالهیثم البوشنجی که تا حدودی با سامنامه نیز یکسان است، داستان بدین قرار آمده است: موسی در بیابان تیه یوشع بن نون را با لشکر نزد قوم عمالقه فرستاد؛ «ملک عمالقه مردی بود که او را قابوس گفتندی و از جمله لشکر او عوج بن عنق بود و درازای او چندان بود که ابر بر کمر او رسیدی ... و بالای ملک ایشان صد و پنجاه گز بود و چون قابوس خبر آمدن موسی بشنید بترسید. عوج بن عنق او را گفت : مترس، من کار او را تمام کنم. چون این نقیبان دررفتند عوج تمامت ایشان را بگرفت و در آستین نهاد و پیش ملک در رفت و ایشان را از آستین بریخت و گفت: ای ملک از چنین کسان ضعیف چرا اندیشه در دل راه باید داد»(البوشنجی، 1384: 267).
ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ نوزده سورۀ مائده داستان عوج و موسی را به صورت مفصل با روایات گوناگون آورده است، از جمله اینکه: «سر عوج در ابر بودی و از آن آب خوردی» و پس از بیان روایت مشهور ازمرگ عوج، روایت دیگری نیز آورده است که در برخی کتب بدان اشاره شده است. و آن اینکه: «عوج در زمین بغی و طغیان از حد ببرد، خدای تعالی سباع زمین را بر او گماشت، شیران را هر شیری چند پیلی و هر گرگی چند شتری و هر کرکسی چند خری تا در او افتادند و او را بدریدند و بخوردند»(الخزاعی نیشابوری، 1374: 299). در تفسیر سورآبادی هم تنها تفاوت این است که موسی دوازده ارش بود (سورآبادی، 1365: 89).
برخی از مفسرین و مورخین این داستانها را جعلی دانسته و با دلایل گوناگون آن را رد کردهاند. ابن کثیر در تفسیر خویش، ابن قیّم در البدایه و النهایه و ابن قتیبه در تفسیر روحالمعانی این داستانها را رد کردهاند(محمدقاسمی، 1380: 370).
برخی محققان پس از آوردن دلایلی در رد این داستانها بیان میکنند که چون در قرآن، بسیاری از داستانها دربارۀ حضرت موسی (ع) و بنی اسرائیل وجود دارد به تبع آن داستانهای مرتبط با اسرائیلیات هم از این طریق به متون قرآنی راه یافته است و داستان غیر قابل باور عوج بن عنق نیز یکی از آنهاست(محمد قاسمی،1380: 371). این که چه دلایلی باعث شده این اسرائیلیات به متون تفسیری و به تبع آن به ادب فارسی راه یابد دلایل گوناگونی ذکر شده، از جمله: 1- حضور اهل کتاب در جزیرهالعرب پیش از اسلام. 2- ضعف فرهنگی عربی. 3- کینۀ یهود. 4- قصهسرایان و افسانهپردازان و نقش آنها. 5- حکومت اموی(دیاری، 1379: 31-81). ورود این داستانها به متون تفسیری زمینههایی نیز داشته است که میتوان به اجمال برخی از آن موارد را نام برد: 1- ارتباط مسلمانان با ال کتاب. 2- عظمت علمی اهل کتاب. 3- وجوه اشتراک متون یهود با قرآن کریم. 4- اسطورهگرایی و حس کنجکاوی مسلمانان. (دیاری،1379: 106).
در هر صورت با توجه به زمینهها و دلایلی که در جامعۀ اسلامی وجود داشته این داستانها به کتب دینی و پس از آن هم از طریق همین متون دینی به داستانهای ایرانی راه یافت.
باید در نظر داشت که اگر چه در سامنامه داستان عوج آورده شده است و ریشۀ این داستانها نیز در متون تفسیری و تاریخی قبل از سامنامه است؛ ولی دربارۀ عوج در سامنامه مطالبی است که در متون پیشین وجود ندارد که به چند مورد مهم اشاره میشود:
الف: در سامنامه گفته شده که عوج از نسل نهنگال دیو است.
چنین گفت موبد که عوج پلید |
|
ز تخم نهنگال آمد پدید |
ب: در متون دیگر عوج فرزند هابیل و اعناقه است که فرزندان آدم بودند.
پ: باز در سامنامه عوج یکی از بندگان شداد، دانسته شده است.
که دادار مغرب بود سختگیر |
|
چو روبه شود پیش او نره شیر |
ت: در متون دیگر دربارۀ ارتباط عوج و شداد مطالبی گوناگون آمده است. در تورات عوگ (عوج) ملک باشان معرفی شده است(کتاب مقدس، 334).
در مجملالتواریخ شداد و عوج هر دو از نسل قحطانیان دانسته شده است(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 147). البوشنجی عوج را یکی از بندگان و پهلوانان ملک عمالقه میداند(البوشنجی، 1384: 267). در هر صورت در متون دیگر شداد را شاهی دانستهاند و عوج را هم پهلوانی تنومند با رابطۀ خدایی و بندگی در سامنامه و متون نقالی آمده است.
در متون تاریخی و تفسیری یا از مادر عوج سخن نرفته و یا او را فرزند عناقه دانستهاند. در متونی همچون تفسیرالقمی، اصول کافی و بحارالانوار گفته شده که عناقه یکی از دختران آدم بود و اول کسی بود که در زمین بغی کرد. حق تعالی بیست انگشت برای او آفریده بود و در هر انگشتی دو ناخن به اندازۀ دو داس داشت و چون بر زمین مینشست، یک جریب را اشغال میکرد(محمدقاسمی، 1380: 368). در حالی که در متون کتاب مقدس عناق نام پادشاهی بوده که فرزندانی داشته و هیچ کدام عوج نبودهاند (کتاب مقدس، اعداد، فصل سیزدهم: 22). در سامنامه مادر عوج خاتوره نام دارد که جادوگری بسیار قدرتمند است و حتا جایی که عوج از نبرد سام به ستوه میآید، خاتوره به کمک فرزندش میآید(سامنامه، 1392: 508). علاوه بر این موارد جزئیات این داستان به هیچ وجه در متون قبل از خود سابقه ندارد.
در تحلیل داستان نبرد عوج و سام یکی از سؤالاتی که مطرح میشود این است که چرا داستان عوج در متون حماسی ایران با داستان سام ادغام شده است؛ مثلاً چرا داستان عوج با داستانهای رستم و یا کاوه و یا دیگر چهرههای حماسی ایران خلط نشده است. این موضوع دلایلی دارد که به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود:
در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار، رستم ضمن برشمردن افتخارات خود کشتن دیوی عظیمالجثه به نام کندرو را به سام نسبت میدهد:
همانا شنیدستی آوای سام |
|
نبد در زمانه چنو نیکنام |
این توصیفات در سامنامه کاملاً منطبق با عوج است و بسیاری از محققان هم به این نکته تأکید کردهاند، باید در نظر داشت که حتا ابیات شاهنامه هم با کمی تغییر عیناً در سامنامه آمده است. برای نمونه شدید در نامهای که به عوج مینویسد در وصف او میگوید:
که دریای چین تا میانت بود |
|
ز تابیدن خور زیانت بود |
خالقی مطلق دربارۀ کندرو به داستان ضحاک ارجاع داده و در توضیح کندرو در داستان ضحاک میگوید: «در همان اژدهای دریای زره که گرشاسب اورا کشت و محتمل است فردوسی آن را کُندرو خوانده باشد»(فردوسی، 1389: ج10: 292)؛ ولی به احتمال قوی کندرو که پیشکار ضحاک است با این گندرو متفاوت است. نکتۀ مهمی که دراین ابیات از نبرد رستم و اسفندیار وجود دارد این است که در این ابیات به کشتن دیو اشاره دارد و کشتن اژدها در بیتهای قبل وجود دارد.
لازم به ذکر است که در متون اوستایی هم اژدهایی به نام GandarƏwa وجود دارد؛ این اژدها با صفات: زرین پاشنه، آب زی و دهان گشاده آمده است و گرشاسب او را کشته است و در برخی متون پهلوی هم به نحوۀ کشته شدنش به دست گرشاسب اشاراتی شده است(رستگار فسایی، 1379: 12). دربارۀ تلفظ و معانی گندرو دیدگاههای گوناگونی مطرح شده است، از جمله این که برخی میگویند کَندَرو kandro درست است (مولایی، 1385: 29). و یا اینکه تحریفی از کنّدو و کوندی است(شهبازی، 1380: 316-324) و یا اینکه کندرب و کندروق نامهای دیگر این اژدها در متون دیگر است(دهخدا، ذیل گندرو). به گمان هندوان گندرو در آسمان است و گاهی در اعماق آبها و گاهی فرشته باروری و حاصل خیزی است. در ایران علاوه بر این که در دریاهاست از ارواح پلید هم هست و گرشاسب او را کشته است.( قلی زاده، 1390: 355). دکتر معین ضمن بر شمردن کردارهای گرشاسب یکی از کردارهای او را به نقل از بندهشن کشتن دیوی به نام کندرب میداند: «گرشاسب دیوی را موسوم به کندرب کشت که سرش به خورشید میرسید، او را زرهپاشنه میگفتند. مسکنش در کوه و دره و دریا بود، دریای زره تا پاشنهاش و دریای چین تا به زانویش بود، از دریا ماهی گرفته با حرارت خورشید بریان میکرد... از این داستان که بیشباهت به داستان عوج بن عنق نیست در گرشاسبنامه ذکری به میان نیامده است»(معین، 1388،ج2: 158).
رستگار فسایی در داستان نبرد بیوولف با دیوی به نام گرندل به همسانیهای رفتاری این دو اشاره دارد مثلاً این که گرندل در دریا زندگی میکند و عظیم الجثه است و این که گرندل و گندرو از نظر تلفظ شباهتهایی به هم دارند ...
(اژدها در اساطیر ایران، ص12)
چنانکه ملاحظه شد گندرو نام اژدهایی است که گرشاسب او را کشته است. این که چرا کشته شدن آن اژدها در شاهنامه به سام نسبت داده شده، باید گفت به دلیل تحولاتی است که در سیر اساطیر وجود دارد. بسیاری از اعمال گرشاسب به سام و زال نسبت داده شده و هم چنین بالعکس و این اختلاط بسیار است(صدیقیان، 1386: 309). به احتمال قوی موضوع شباهت گندرو با عوج و همچنین اختلاط در شخصیت سام و گرشاسب یکی از زمینههایی بوده که بعدها در نظر داستانسازان توجیه شده که میتوان داستان عوج را در بطن داستانهای سام قرار داد.آقای مهران افشاری نیز در این باره میگوید: «اینگونه شباهتهای گندرودیو و عوج بن عنق باعث آن شده است که سرایندۀ سامنامه که مسلمان بوده و با روایتهای اسلامی راجع به عوج آشنا بوده است و از سویی دیگر میدانسته که گرشاسب یا همان سام، دیوی را با مشخصات عوج کشته است، به جای گندرودیو، عوج بن عنق را در داستان ذکر کند»(افشاری، 1391: 30).
یکی از موضوعات بسیار مهمی که در متون تاریخی و حماسی ایران وجود دارد، همزمانی برخی از پیامبران الهی با برخی از پادشاهان است. از جملۀ این موارد اشارات متعدد به همزمانی منوچهر شاه با حضرت موسی (ع) است. در بسیاری از متون تاریخی همچون: تاریخ طبری، الملل و نحل، تاریخ بلعمی، زینالاخبار گردیزی، آفرینش و تاریخ مقدسی و ... به همزمانی موسی (ع) با منوچهر شاه اشاره شده است(صدیقیان، 1386: 278). به تبع این متون تاریخی این اختلاط در منظومههای تاریخی و حماسی نیز وارد شده است. برای نمونه در همایوننامه از حکیم زجاجی هنگامی که سخن از پادشاهی منوچهر شاه است، چنین آمده است:
روان گشت موسای پیغمبری |
|
به ایام او بد گهر سامری |
در برخی از دستنویسهای شاهنامه فردوسی نیز در داستان منوچهر به همزمانی موسی با منوچهر شاه اشاره شده است؛ آقای خالقی مطلق این بیت را در پاورقی داستان منوچهر شاه نقل کردهاند:
کنون نو شود در جهان داوری |
|
چو موسی بیاید به پیغمبری |
و اشاره کردهاند که بنداری هم این مطالب را در ترجمة خود دارد، متن بنداری بدین قرار است: «و ستجدّد عن قلیل نبوۀ فیبعث الله عزوجلّ موسی نبیاً بناحیۀ المغرب. فصدّقه و آمن به و لا تحیدن عن طاعته»(فردوسی، 1386، ج1: 281).
چنانکه دیده میشود، همزمانی موسی با منوچهر برای مورخان و داستانسرایان گذشته امری بدیهی بوده است؛ چنانکه در سامنامه هم به این امر تأکید شده است(سامنامه، 1392 :202). حال باید در نظر گرفت که سام در متون حماسی و تاریخی ایرانی یکی از پهلوانان بزرگ و برجستۀ منوچهر محسوب میشود و عوج هم یکی از پهلوانان بزرگ و دشمنان قدرتمند موسی (ع) است؛ همین همزمانی زمینهساز بسیاری از داستانها پیرامون عوج و سام در متون دورههای بعد شده که در سامنامه به شکلی حماسی و تکامل یافته خود را نشان داده است. تا جایی که شداد در سامنامه عوج را مأمور میکند که با منوچهر هم بجنگد:
فرستاده تا عوج آید به جنگ |
|
جهان را کند بر منوچهر تنگ |
یکی از موارد قابل بررسی در شخصیت گندرو و عوج بحث آسیب دیدن از پا برای هر دو شخصیت است. از این منظر این دوشخصیت با آشیل قابل مقایسه هستند. آسیبزا بودن پای گندرو و آشیل را هم هاشم رضی اشاره کرده است؛ حتا کرشاسب نیز مانند آشیل پس از کشتن گندرو که قاتل برادرش هم هست، او را بر ارابه بسته و دور شهر میگرداند. (رضی، 1381: 1607). در داستان عوج در متون تفسیری و تاریخی هم حضرت موسی (ع) با عصا بر پای عوج میکوبد و او را از پای میاندازد. در سامنامه نیز اشاره شده که سام با ضربهای که بر پای عوج میزند، اورا زخمی میکند و از میدان جنگ فراری میدهد. اگر چه کشته شدن عوج در سامنامه نیامده است؛ ولی انعکاس مرگ عوج در نحوۀ مبارزۀ سام با مادر عوج مجدداً نمایان میشود و عوج با صدمهای که به پای مادر عوج میزند او را از پای میاندازد. سام ابتدا پای خاتوره را و بعد سرش را میبرد. این موضوع شبیه به خوان هفتم رستم است که رستم ابتدا پای دیو سپید را قطع میکند و سپس او را میکشد.
در سامنامه عوج، دوازده هزار مرد جنگی دارد و بارها هم به این موضوع اشاره شده است(سامنامه، 1392: 467). همچنین زمانی که خاتوره برای کمک به فرزندش عوج، به نبرد سام میآید، دوازده هزار جادو همراه اوست(سامنامه، 1392: 503). این که دوازده در این داستان نقش اساسی دارد ریشه در منابع دینی و تاریخی دارد. در ذیل آیۀ 12 از سورۀ مائده گفته شده که نقیبان موسی که با او بودند دوازده تن بودند: وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا؛ و در واقع این آیه یکی از آیاتی است که در تفسیر داستان عوج آورده شده است.
در تفسیر سورآبادی بر روی عدد دوازده تأکید شده و گفته شده که موسی دوازده ارش بود و عصایش هم دوازده ارش و دوازده ارش هم بر آسمان بلند شد و عصا بر کعب عوج زد(سورآبادی، 1365: 89).
در متون تاریخی و دینی صریحاً اشاره شده که حضرت موسی (ع) عوج را میکشد. در سامنامه نیز عوج در پایان نبرد با سام فرار میکند؛ اما صریحاً اشاره شده که بعدها موسی او را خواهد کشت:
که موسی پیغمبر او را بکشت |
|
همه روزگارش از او شد درشت |
یکی از مسایل مهم در آمیختگی دو داستان عوج با سام این است که در متون پیش از سامنامه به حضور عوج در داستانهای ملی ایران اشاراتی شده است. در مجملالتواریخ و القصص گفته شده که عوج بن عناقه یکی از مبارزانی بوده که طهمورث با او نبرد داشته است(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 89). همچنین حضور سام بن نوح در بطن تاریخ اساطیری ایران از جهت دیگر نیز مورد توجه است، از جمله اینکه جمشید را در برخی از منابع از نبیرگان سام بن نوح دانستهاند(مجملالتواریخ و القصص، 1389: 186). شاید همنامی سام نریمان با سام بن نوح هم چندان در اختلاط داستانهای ایرانی و سامی از نظر سازندگان داستان دور از ذهن نبوده باشد.
نبرد سام با عوج بن عنق در سامنامه از بخشهای مهم سامنامه است. سام پهلوانی ایرانی است که در متون کهن اوستایی و پهلوی داستانهایش ذکر شده است و عوج شخصیتی است که در متون تاریخی وکهن و یا متون تفسیری به دست حضرت موسی (ع) کشته شده است. این که چرا این دو داستان با هم تلفیق شده و یک داستان مجزا به وجود آورده است، به اندیشهای در فرهنگ ایرانی باز میگردد که دوست داشتهاند داستانهای دینی و ملی با هم آمیخته شود؛ برخی از محققان از این جریان با نام «تلفیق» و یا «انطباق» نام بردهاند. این که چرا داستان عوج در بخش داستان سام آمده است دلایلی دارد از جمله اینکه: سام پهلوان دورۀ منوچهر است و عوج را هم حضرت موسی کشته است و در متون کهن منوچهر و موسی (ع) را همعصر دانستهاند. دیگر اینکه کشته شدن دیوی به نام گندرو را به سام نسبت میدهند که این دیو در ظاهر و حتا نحوۀ کشته شدنش شبیه عوج است.