نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن
2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن
3 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی واحد رودهن
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Incest is one of the controversial and popular issues undertaken by the researchers in the history of Persia prior to Islam and Zoroastrianism and there has been numerous studies in this regard. In this essay a collection of records which directly or indirectly points to this issue has been compiled from different texts. This study first deals with an etymologic discussion about the word “ khovidoudah” followed respectively by the records of this sort of marriage among Gods, and myths in Transpotamia and the ancient Persia, Greek historians reference to incest in Iran in their works, records found in Middle Zoroastrian texts, and Islamic texts. Finally cases within Shahnameh which attest to this rite are introduced.
کلیدواژهها [English]
«ازدواج با خویشان نزدیک»، یکی از موضوعاتی است که همواره در بین محقّقان در زمینة تاریخ ایران پیش از اسلام و دین زرتشت مورد بحث بوده و حول محور آن، پژوهشهای بسیاری انجام گرفته است. این آیین- که هنوز در مورد منشأ و پیشینۀ تاریخی آن به روشنی نمیتوان سخن گفت- بر اساس نقطه نظرات موجود، به ریشهها و یا به سرزمینهای متفاوت ارجاع داده میشود.
شواهدی، مولد این آیین را تا سرحدّات سرزمین عیلام پیش میبرند، چنان چه نوشتهاند ازدواج درون گروهی، در میان عیلامیان رایج بوده است. (بروسیوس، 1387، 55)
گروهی از پژوهشگران نیز ضمن مردود دانستن رواج این آیین در میان قوم و ملّتی مشخّص، آن را رسمی در حدّ خانوادههای پادشاهی تلقّی میکنند؛ زیرا در میان پادشاهان عهد کهن، نمونههایی از ازدواج بین خواهر و برادر، مادر و پسر، پدر و دختر، و یا پیوند زناشویی میان زن یا مرد با خواهر زاده و برادر زاده شان دیده میشود که به «زنای با محارم شاه تباری» معروف است. (روح الامینی، 1375، 152و153)
پژوهش در این عرصه به طور طبیعی میتواند مبتنی بر شواهد تاریخی باشد و نیز بیاناتی از هرودوت، آگاثیاس و دیگر مورّخین یونانی و نیز ارمنی مانند ازنیک کلبی را - که در مورد این رسم اظهار اطّلاع کردهاند- مورد توجّه قرار دهد.
از کسانی که این زمینة پژوهشی را موضوع کار خود قرار داده است، یکی دکتر
ا. و. وست است که در جلد هجدهم (The Sacred Books of the east) مجموعه کتب مقدّسه شرق (از انتشارات پروفسور ماکس مولر) مقالهای منتشر کرد و تلاش کرد فرضیة خود را مبتنی بر وجود این رسم در میان ایرانیان، با تکیه بر نوشتههای پهلوی اثبات نماید. (کاتراک، 1342، 8)
به هر ترتیب، آنچه از بررسیهای تاریخی و فرهنگی به نظر میرسد، آن است که در مقاطعی از تاریخ این سرزمین، آیینها و رسومی از ازدواج مشاهده میشود که با منطق امروز و نیز سنّتهای شناخته شدۀ این سرزمین، بیگانه است. شاید قول هیون تسیانگ چینی در اوایل قرن هفتم میلادی که گفته است ازدواج ایرانیان عصر او، بسیار آشفته مینماید، همین رسوم را مدّ نظر داشته است. (کریستن سن، 1384، 322 به نقل از بیل، 287/2)
کلمة خویدوده1، در اوستایی، xaet aθ vada، هر چند در بخشهای کهن اوستا دیده نمیشود؛ امّا در نسکهای مفقود، بیشبهه، معنای مزاوجت با محارم را دارد. (کریستن سن، 1384: 322)
کانگا، اوستا شناس مشهور پارسی، در فرهنگ اوستایی خود، (خیتودت) را به معنی فداکاری و جانبازی میداند؛ در حالی که دکتر اشپیگل2 آلمانی در ترجمة اوستا به آلمانی، این کلمه را به Der VerWandte ترجمه کرده که به معنی «خویشاوندی» است و در شرح آن آورده است:
«خویش روحانی با اهورامزدا، به طوری که شخص، خودش را با او یکی بداند.» (آذرگشسب، 1354، 36)
آذرگشسب مینویسد: بخش دوّم از ریشۀ «دای»، اوستایی DA آمده که به معنی «دادن» است و در فرهنگها، معنی «ساختن»، «بخشیدن» و «آفریدن» نیز یافته است. به این ترتیب، آن را میتوان به معانی «خویشی دادن»، «همبستگی» و «یگانگی» ترجمه کرد. (آذرگشسب، 1354، 36)
در تفسیر اصطلاح «خویتوکدس» نیز نظرهای متفاوتی وجود دارد. برخی، آن را «ازدواج با محارم» دانستهاند، و بعضی دیگر، کمک به خویشاوندان (صلة رحم)، و ازدواج با خویشان معنی کردهاند. (روح الامینی، 1360، 525) ؛ امّا استاد ابراهیم پورداوود، «خوتوکدس» را از نظر لفظی، به معنی «خود داده» و مقصود آن را «ازدواج در میان خویشاوندان» دانسته است. ((روح الامینی، 1375، 76)
برخی پژوهشگران نیز کلمة aθ vada (ودثه) را «زناشویی» ترجمه کرده و کلّ ترکیب را بر روی هم، به معنی «زناشویی وابستگان»، «ازدواج با خویشان» و در نهایت، «ازدواج با محارم» آوردهاند.
گذشته از خدای خدایان ژوپیتر3 و خدای جنگ مارس4 که ادب باستان، داستان پیوندهای آمیخته به زنای هردوشان را به حدّ شیاع برایمان باز گفته است، از روی متون ودایی میدانیم که یامی5 زیبا، در آتش عشق برادرش یاما6 میسوخت.
(گزیده سرودهای ریگ ودا، جلالی نائینی، 1385، 502-506)
در بُندَهِشن نیز در این باره آمده:
این جفت عجیب و غریب، صاحب یک پسر و یک دختر شد. مشی و مشیانه که خواهر و برادر بودند - به هم کامه بردند و در کامهگزاری که چنین کردند، چنین بر اندیشیدند که ما را به پنجاه سال، کار، این بایست بود. (دادگی، 1385، 82 و83)
دینکرد میگوید:
(پس مشی و مشیانه) ورزیدند خویدودس را برای زایش و پیوند رفتن
(=ادامه نسل) و افزون شدن اندر آفریدگان جهان که [آن]، برترین کرفههای مردم [است]. (بهار، 1376: 206)
در بینالنهرین که سکنۀ بدوی آن، همان منشأ سکنه نجد ایران بودند، عقیده داشتند که حیات، آفریده یک ربّالنّوع است و جهان در نظر آنان حامله بود، نه زاییده؛ و منبع حیات به عکس آن چه معتقد بودند، مؤنّث بود نه مذکّر. دکتر گیرشمن که سالها در حفریات ایران کار کرده و ادیان ما قبل تاریخ ایران (هزاره چهارم قبل از میلاد) را بررسی کرده است، درباره تاریخچة ازدواج با محارم، ضمن برشمردن خصوصیات ربّ النّوعی که پیکرهای کوچک برهنهای از آن در امکنه ما قبل تاریخ ایران پیدا شده است، میگوید: این ربّ النّوع، احتمال میرود همسری داشته که او نیز ربّالنّوع بوده و در آن واحد، هم شوهر و هم فرزند محسوب میشده است. برخی معتقدند که مبدأ ازدواج بین برادران و خواهران را - که در مغرب آسیا رایج بوده است - در همین مذهب ابتدایی میتوان جست.
همچنین گفته شده که ایرانیان و سپس، نبطیان از میان ملل بومی، ازدواج خواهر و برادر را به ارث بردهاند. نیز چنین احتمال دادهاند که ازدواج میان مادر و پسر- که کمتر سابقه دارد؛ امّا نزد عیلامیان و مصریان رواج داشته است - از همین مذهب ابتدایی بینالنهرین ریشه گرفته باشد. (گیرشمن، 1372: 30)
این سنّت، در میان فراعنه مصر نیز دیده میشد. آنان به دلیل الوهیتی که برای خود قایل بودند، ازدواج با غیر سلسلة خود را روا نمیدانستند و میبایستی با افراد خانواده خود ازدواج میکردند. ممکن بود که حتّا این ازدواج، بین خواهر و برادر باشد. (روح الامینی، 1360: 150)
از شواهد عیلامیها نیز چنین بر میآید که پادشاهان عیلامی، روش ازدواج درون گروهی را دنبال میکردند. (بروسیوس، 1387: 55)
در سرود معروف ریگ ودا، آن جا که مکالمهای میان یمه و یمی است، میتوان استنباط کرد که هندیان با افسانهای آشنا بودهاند که بنا بر آن، یمه و خواهر توأمانش، یمی، نخستین زوج بشر و پدر و مادر همة آدمیان به شمار میآمدهاند، و از زمان وداها چون این افسانه را مخالف تصوّرات اخلاقی میپنداشتند، آن را طرد کردهاند. در میان کهنترین شواهد این «پدیده»، سرودهای مقدّس ودا، نمونۀ جالب توجّهی را به دست میدهند. در بند دهم، گفتوگوی جالب توجّهی میان «یمی» و «یمه» در جریان است:
خواهر میخواهد به برادر خویش، عشق سوزانی راـ که خود، گرفتار آن است ـ برساند؛ ولی یمه تقرّبهای او را با تکیه بر این که رابطه شهوانی میان برادر و خواهر، خلاف اخلاق است، نمیپذیرد. (کریستن سن، 1377، 286)
این سرود با این که حاصل تفکّر روحانیان است، از ظرافت شاعرانه برخوردار است. (کریستن سن، 287-289)
کتاب مقدّس یهود، عهد عتیق نیز در این مورد، شواهدی را در خود جای داده است. در این کتاب میخوانیم که ابراهیم پیغمبر با خواهر ناتنی خود ـ که سارا نام داشت ـ ازدواج کرد و ناهور7، خواهرزادۀ خود، میلکا8 را به زنی گرفت و امرام9، با عمّة خود، جکوبد10، زناشویی کرد و حتّا لوت11 پیغمبر، در زمان کهولت، با دو دختر خود، هم بستر شده و هر دو از وی آبستن شدند. (آذرگشسب، 1345: 42)
در میان اقوامی که در هزارههای پنجم و چهارم پیش از میلاد مسیح، دارای ساختهای اجتماعی و نهادهای فرهنگی مادرسالاری بودهاند، و بنا بر اساطیری که از این ملل بازمانده است، مادر به فرزند یا معشوق زیبای خویش، عشقی سخت میورزد و در اثر روی گرداندن معشوق و نپذیرفتن عشق، الهۀ فرزند یا معشوق خویش را میکشد، یا او را چنان ضربتی میزند که وی، دیوانه وار، خود را میدرد. پس از مرگ فرزند یا معشوق، مادر یا عاشق، سراسیمه به دنبال او میرود و بار دیگر، وی را حیات میبخشد. (بهار، 1385: 58)
بقایایی از ازدواج با محارم را که نمونه آن در شاهنامه، همسری همای با برادر یا پدر و یا سیاوش با یکی از خواهران خویش است، در ازدواجهای تاریخی ایران میتوان دید و آن زناشویی شاهان ایرانی با خواهران یا دختران خویش است، مثل ازدواج کمبوجیه با آتوسا، خواهر خویش و ازدواج اردشیر یکم ساسانی با دینک، خواهر خویش و شاپور یکم ساسانی با آذر ناهید، دختر خود، و نرسی ساسانی با شاپور دختک، دختر خود. این طرز ازدواج، ناشی از این واقعیت است که از نظر قانونی، رسم بوده پسرِ دختر و یا داماد (شوهر دخترِ) پادشاه پیشین، به سلطنت رسد و این قاعده، در آسیای میانه جاری بوده است. (مزداپور، 1354: 120)
شاید این نیز نکتهای مهم تلقّی شود که در یادگار زریران ـ که اصلاً به شعر و از دوره اشکانی بود ـ آمده است که گشتاسپ، همسر خواهر خود، هئوت (خوتوس)، بوده است. (یادگار زریران، - ماهیار نوّابی، 1374، 63، بند68) این نوع ازدواجهای بستة گروهی، در خانوادة بطالسه (فراعنه مصر، تقریباً در سه قرن پیش از میلاد) و در بین شاهزادگان قدیمِ هاوایی و خانوادة سلطنتی انکاها، شاهان مکزیک و بعضی از
پادشاهان ایران باستان چون کمبوجیه (به روایت هرودوت) و اردشیر دوّم هخامنشی
(به گفته پلوتارک) دیده شده است. (روح الامینی، 1360: 153)
در خانوادة شاهان ایران باستان، ازدواج با خواهر، نمونههایی دارد:
در عهد هخامنشیان، کمبوجیه، دو خواهر خود را در عقد ازدواج داشت که یکی از آنها Atossa بود.
هرودوت در بارة ازدواج کمبوجیه با یکی از خواهران خود آورده است:
کمبوجیه، عاشق یکی از خواهران خود شد و خواست او را به حبالۀ نکاح خود در آورد. بدین منظور، قضات شاهی را – که در پارس، از میان پارسیها انتخاب میشدهاند و مادام که بیعدالتی از آنها سر نزده باشد، در این شغل، باقی هستند و مجری و مفسّر قوانین پارسیان بودهاند - خواسته، پرسید که آیا قانونی هست که ازدواج خواهر را اجازه داده باشد؟ قضات شاهی، به کمبوجیه پاسخی دادند که هم عادلانه و هم بیخطر بود... گفتند: قانونی که چنین اجازهای داده باشد، نیافتهایم؛ ولی قانون دیگری هست که به شاه اجازه میدهد آن چه خواهد، بکند... پس از آن، کمبوجیه با خواهری که دوست داشت، ازدواج کرد و پس از چندی، خواهری دیگر را به همسری گرفت. (هرودوت، 1384: 207)
در عین حال، هرودوت، ازدواج کمبوجیه با خواهرش را عملی بر خلاف رسم ایرانیان میداند و میگوید: «رسم ایرانیان قبل از آن، این نبود که با خواهران خود ازدواج کنند؛ ولی کمبوجیه، عاشق یکی از خواهران خود شده بود و میدانست که این کار بر خلاف رسم و عادت است... »
و پس از آن مینویسد: «کمبوجیه از این پاسخ «قضات شاهی» که:شاه ایران هر کار بخواهد میتواند بکند، استفاده کرد و با خواهر خود، آتوسا، ازدواج کرد و طولی نکشید که خواهر دیگر خود را هم به زنی گرفت.» (هرودوت، 1384: 208)
در زمان ساسانیان نیز نه تنها در کتب معاصران مانند آگاثیاس و کتاب منسوب به ابن دهیان ذکر این عمل رفته؛ بلکه در وقایع آن دوره هم، شواهد چندی میبینیم: (کریستن سن، 1384: 321و322)
- قباد (پدر انوشیروان) با خواهر خود، و چندی بعد با خواهرزادة خود ازدواج کرد. (زرّین کوب، 1375: 214)
همچنین در تاریخ بلعمی آمده است:
«چون ده سال از ملک قباد بگذشت، مردی به سوی او بیرون آمد. نام او، مژدک، از زمین خراسان بود، از شهر نسا و دعوی پیغامبری کردی و ایشان را هیچ شریعتی نو ننهاد، مگر همان شریعت مغی و آتش پرستیدن و مادر و دختر و خواهر را به زنی کردن و به حلال داشتن، مگر آن که نکاح از زن بیفتد». (طبری، 1341: 967) که البته نوشتۀ بلعمی دربارۀ مزدک و آرای او نیاز به بررسی کامل علمی دارد.
- دکتر زرین کوب در کتاب «روزگاران ایران»، نمونة دیگری را از دوره ساسانی به دست میدهد. این نمونه، ازدواج یزدگرد با دختر خود است. (زرین کوب، 1375: 207)
در جامعة یونانی، نوعی بخصوص از ازدواج با محارم، غیرقابل قبول بود. یونانیان متوجّه شده بودند که در خاندان سلطنتی پارس، ظاهراً ازدواج با محارم، رایج است و با توصیف این کار، بر شرارت شاهان هخامشی، فساد و تسلّط زنان بر آنان تأکید میکردند؛ امّا آن چه نویسندگان یونانی خوب درک نکرده بودند، آن انگیزههای سیاسی بود که منشأ این کارها بود. (بروسیوس، 1387: 51)
گفته شده است منظور کمبوجیه از این ازدواجها، تقلیدی تعمّدی از رسوم و آداب فراعنۀ مصر بوده است تا بدین وسیله، بر مشروعیّت خود و همانندی با فراعنه تأکید کرده باشد.
امّا تحقیق دربارة این ازدواجها، بدون در نظر گرفتن رسم دیرپا و مستند خویدودس [khvaetvadatha = ازدواج با محارم]، ناممکن است. (بویس، 1375: 115)
رسمی که به تحقیق، کمبوجیه، آغازگر آن نبوده است؛ زیرا در این صورت، هر قدر هم در مدّت کوتاه سلطنت خویش، نفوذ شخصی اعمال کرد (بویس، 1375 ، 116)
ارداویرافنامه12 که به نیوشاپور13، مفسّری که مشاور خسرو اوّل یا مردی هم نام بوده است، اسناد داده میشود و به احتمال زیاد در اواخر قرن ششم میلادی نوشته شده است، از عروج قدّیس به آسمان به مدّت هفت روز سخن میگوید و قدّیس در جریان این هفت روز، در مرتبه دوّم آسمان، در میان چیزهای دیگر، ارواح آن کسانی را میبیند که چون آیین «خویت ودثه» را به جای آوردهاند و به زبان دیگر، زناشویی همخون کردهاند، از سعادت جاودانی برخوردار میشوند. و در اعماق دوزخ، روح زنی را میبیند که خویت ودثه را زیر پا گذاشته و گرفتار بدترین شکنجهها و عذابها شده است. چنین مینماید که ویراز قدّیس، خود، قهرمان خویت ودثه بوده و هفت تن از خواهرانش را به زنی گرفته است.
اینک شواهد:
- ویراف را هفت خواهر بود، و هر هفت خواهر، ویراف را چون زن بودند.
- ... ما هفت خواهریم، و این یک برادر، و هر هفت خواهر، این برادر را چون زن هستیم. (ارداویراف نامه، -عفیفی، 1372، 24، فرگرد2)
مفسّری که نامش نوسای برزمهر14 است، وصلتهای همخون را دارای خوش فرجامترین و خجستهترین نتیجهها میداند، از جمله میگوید که زناشوییهای همخون، معاصی کبیره را خنثی و نابود میکند. (شایست ناشایست، -مزداپور، 1390، 101)
بندهشن که به منزلة «سفر تکوین» ایرانیان است، همچنان این کارهای کهن را به «پهلوانان» اسطورهها اِسناد میدهد: «از زناشویی منوش خورشید – ونیک
Manus i Xˇ arsed venig و خواهرش، منوش خورنر Manus i Xˇarnar تولّد یافت. از زناشویی منوش خورنر (و خواهرش)، منوش چهر- منوچهر- Manus – Cihar بزاد.» (دادگی، 1385: 150)
مینوی خرد، خویت ودثه را در میان سی و سه کردار نیک، در مرتبة نهم جای میدهد (مینوی خرد، -تفضّلی، 1354، 36، بند12) و به عکس، فسخ ازدواج همخون را در میان سی گناهی که بدترین گناهها باشد، در ردة چهارم میگذارد. (مینوی خرد، -تفضّلی، 1354، 35، بند7)
در میان گفتههای پند آمیز آذر باد مهر سپندان، موبد بزرگ زمان شاپور دوم ساسانی، سخنانی مبتنی بر توصیه به انجام این امر به چشم میخورد:
«(11) زن از پیوند خویش کنید کِتان پیوند، زودتر (ن)رود.
(12) چه، (تباهی) این از بزرگترین آشوب و کین و زیانی که به آفریدگان هورمزد آمده (است)، بیشتر بود که دخت خویش (به زنی، به پسر دیگر کسان) بدهند و پسر خویش را دخت کسان، به زنی خواهند، تا دوده تباه شود.» (ماهیار نوّابی، بی تا، 563/1)
در هر صورت، آنچه از مجموعه مدارک بدست میآید، آن است که ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان وجود داشته و در متون کهن ما به این امر، سفارش فراوان شده است: «پرسید دانا از مینوی خرد که کدام کار نیک، مِهتر و بهتر است. مینوی خرد پاسخ داد که مهمترین کار نیک، رادی و دوّم، راستی و ازدواج با نزدیکان.» (مینوی خرد، -تفضّلی، 1354، 17و18، بند3)
در کیش مزدیسنی، از بیست و یک مورد ممنوعیّت ازدواج با خویشاوندان، منع ازدواج با زن پدر (نامادری)، چهارمین است. (شاهرخ، 1337: پاورقی86)
در بغ نسک (دینکرد، کتاب نهم، فصل60، فقره3-2) و وَرشتمانسر نسک، (دینکرد، کتاب نهم فصل41، فقره27)، اشاره به اجرای این عمل رفته؛ مثلاً این که مزاوجت بین برادر و خواهر، به وسیلۀ فرّه ایزدی روشن میشود و دیوان را به دور میدارد.
کریستن سن نیز با توجّه به این متون میگوید: از آنجا که این هم خوابگی میان برادر و خواهر، کار نیکی است، بسیاری از دیوان، بر اثر خاصیّت معجزهآسای این «خویدودس» مُردند و دیگر دیوان در دوزخ باز افتادند. (کریستن سن، 1377، 336)
بطریق ماربها15، هم عصر انوشیران، در کتاب حقوق سریانی ـ که راجع به ازدواج است ـ گوید: «عدالتِ خاصۀ پرستندگانِ اوهرمزد، به نحوی جاری میشود که مرد، مُجاز است با مادر و دختر و خواهر خود مزاوجت کند»؛ و مثالهایی آورده است که زردشتیان برای تأیید و تقدیس این امر، روایت میکردهاند.
همان گونه که ملاحظه میشود با وجود اسناد معتبری که در منابع زردشتی و کتب بیگانگانِ معاصرِ عهد ساسانی دیده میشود، کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل، یعنی وصلت با اقارب میکنند، بیاساس و سبکسرانه به نظر میرسد. مثلاً تأویلی که بلسارا16 از کلمه خویدوده کرده و گفته است معنی آن، «حصول رابطه است بین خدا و بنده، به وسیله زهد و پرهیزگاری»، و نیز او گوید در زمان تحریر کتب پهلوی که معنی ازدواج نامشروع به این کلمه، تعلّق گرفته است، ظاهراً مراد، اعمالی بوده که منحصراً به حکمای مزدکی مذهب نسبت میدادهاند، نه زردشتیان».
کریستن سن همچنین ادامه میدهد که: در آن روزگار، ازدواج با اقارب، به هیچ وجه، زنا محسوب نمیشده؛ بلکه عملی ثواب بوده که از لحاظ دینی، اجری عظیم داشته است. (کریستین سن، 1384: 336)
در ارداویراف نامه نیز آمده:
(4) سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این جای ستاره پایه و این روانانی هستند که به گیتی پشت نکردند، و گاهان نسرودند و با نزدیکان زناشویی نکردند، و پادشاهی، و شهریاری، و سرداری نکرده بودند.
(5) به سبب ثوابهای دیگر، پاک و اهروب(پاک و پرهیزگار) بودهاند. (ارداویرافنامه، 1372، 32، فرگرد7)
(3) سروش پاک، و ایزد آذر گفتند که این جای ماه پایه، و این روان آنان است که به گیتی یشت نکردند و گاهان نسرودند و با نزدیکان، زناشویی نورزیدند.
(4) به سبب ثوابهای دیگر، آنجا آمدهاند. (ارداویرافنامه1372، فرگرد8)
(1) آن گاه دیدم روان زنی که ماری هولناک به تن بر شد و به دهان بیامد.
(2) پرسیدم که این تن چه گناه کرد که روان اینگونه گران بادافراه برد.
(3) سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روان آن بدکار زن است که خویتوکدس تباه کرد. (ارداویرافنامه1372، 69، فرگرد86)
«روایت پهلوی»، در این باره میگوید:خویدوده چنان شگفتانگیز است که جایی پیداست که هرمزد به زرتشت گفت: این چهار چیز، برترین است: هرمزد خدای را نیایش کردن، به آتش، هیزم و بوی خوش و زوهر دادن، مرد پرهیزگار را خوشنود کردن، و کسی که با مادر یا دختر یا خواهر خویدوده کند. (روایت پهلوی، -میرفخرایی، 1367: 5)
در یادگار زریران نیز آمده است:«پس گوید کی گشتاسپ شاه که: اگر چه پسر[ان] اُ برادر[ان] اُ وسپوران من، کی گشتاسپ شاه، اُ هوتوس- کِم خواهر اُ زن [است]، که از پسر تا دختر، سی تن ازش زاده شده است - همه بمیرند، پس من این دین ویژۀ مزدیسنان، چنان که از هرمزد پذیرفتم، بِنَهِلم. » (یادگار زریران،1374: 63 بند 68)
از کتب پهلوی دیگر که اصطلاح خویدوده در آن به کار رفته، میتوان از زاداسپرم، روایاتِ امید و... نام برد.
همچنین در برخی منابع متون میانه در مدح این رسم، سخنان بیسابقهای آمده است:
خویدوده، چنان شگفت انگیز است که گرانترین (سخت ترین) گناه، مانند جادوگری راـ که گناه مرگ ارزان است ـ سبب نجات از دوزخ است، و دوری از دوزخ و دوری از اهریمن و دیوان بدان زمان باشد که چون کسی جادوگری آموخت، گناه مرگ ارزان کرد و اگر خویدودَه کند، آن گاه از دوزخ، زندان اهریمن و دیوان، نجات یافته و دور باشد. (روایت پهلوی، همان)
نگاهی به متون دینی میانه، آن چنان که در «روایت آذر فرنبغ فرّخزادان» آمده است، واجد نکات تازهای است:
(143) پرسش: مردی نوآموز که خواهر خویش را در جمع به زنی (خویش) میپذیرد، و او را بدان سبب چند سال از شوهر کردن بازداشت، و سرانجام خود هم به زنی نگرفت، و به زنی به مردی داد، اکنون (که آن مرد) به پذیرفتن خویدوده آشناست، و (لی) به نکردن (آن) نامعترف (ناآگاه) است، (پرسش) این (است) که دربارۀ یزش کردن افراد چه میفرمایید؟
پاسخ: اگر از آغاز کار، ازدواج کردن با خواهرش را و اجرای خویدوده را عملاً پذیرفت، آن گاه برای او به خاطر آن پذیرش، کرفه بود؛ (امّا) اگر از آن به بعد چنان که وظیفه و توانش بود، عمل نمیکرد، آن گاه پس از پانزده سالگی زن، برای هر دشتان ماه، مطابق دین نسبت به وی کفّاره مند است، و به خاطر عمل نکردن به کرفه خویدوده (و) مانع شدن از آن کرفه خویدوده، (برای او) گناه بدتر (= کبیره) است؛ و چون در آغاز به کرفه خویدوده عمل نکرد و به خاطر نقض آن پذیرش و پیمان که از آغاز از آنِ او بود، بهخاطر آن محکومتر (= بسیار محکوم) است؛ و میزان دشتان ماه و مقدار زمان را برای جبران گناه باید دانست. (اگر) زن را رها کند، بود کسی که مرگ ارزان گفت، و بود کسی که خوارتر (گفت)؛ امّا (نقض) خویدوده، گرانتر است. و سپس اگر او را به مردی داد، و اگر مرد، نیک (بود) و زن با او موافق بود، آنگاه از دادنش خطایی نمیشناسم؛ چرا که، اکنون باید (او را) به خاطر ممانعت از گناهِ بازداشتن زن، قابل بخشایش انگاشت؛ امّا باید برای آن (گناه) پیشین، کفّارهمند باشد؛ و اگر خود از آغاز، مُجاز به پذیرفتن آن کار بود و سپس او را توانِ عمل کردن (بدان کار) نبود، درمانش باید به اندازه توان (اش) نپرداخته شود (= کاسته شود)؛ اگر امیدواریاش که چنین دانسته شود، آنگاه باید او را با توافق (دختر)، به مردی پارسا و شایسته بدهد؛ در (این) عمل او گناهی نمیشناسم؛ و برای عمل قانونی او نیز آن عذر را میشناسم که در سکادم میگوید: جایز است هر یک از سالاران، پارسا زن خویش را به هر یک از افراد پارسا با پرهیزگاری بدهد. (روایت آذر فرنبغ فرّخزادان، -رضایی باغ بیدی، 1384، 123و124)
در نفثة المصدور زیدری نسوی، در مذمّت ازدواج با محارم، اینگونه آمده است:
«چه صلاح توان کرد از حرام زادهای (صاحب شهرِ آمِد) که در نزوان17 امّهات، سیرت تیوس18 پسندیده باشد؟! و در إتیان19 محارم و أخَوات، مذهب مجوس گزیده؟!» (زیدری نسوی، 1343، 62)
امّا در منظومۀ «ویس و رامین»، ویس، برادرش، ویرو را شایستة همسری خویش مییابد و بدان خرسند است و ازدواج غیر از خانه و خاندان خویش را برای کسانی میداند که در درون خانه و خانواده، شخص مورد علاقه خود را نمییابند:
مرا جفت و برادر، هر دو، ویروست |
|
همیدون مادرم، شایسته شهروست |
در منظومة «خسرو و شیرین»، شیرویه، پسر خسرو پرویز، بعد از مرگ پدر، به خواستگاری شیرین، همسر خسرو پرویز میرود. (نظامی گنجوی، 1390، 419و420)
در تاریخ یعقوبی نیز نمونههایی از ازدواج با محارم را میبینیم؛ از جمله: ازدواج بهرام چوبین با گردویه، خواهرش(یعقوبی، 1342، 211و212). در این کتاب، در مورد ازدواج با محارم این گونه آمده است:
«ایرانیان، ... مادران و خواهران و دختران را به زنی میگرفتند و این کار را پیوند و نیکی با آنها و سبب نزدیکی به خدا میدانستند.» (یعقوبی، 1342: 216)
امّا نمونههای ازدواج با خویشان نزدیک در شاهنامه فردوسی عبارتند از:
بهمن، پسر اسفندیار، با دخترش، همای چهرآزاد ازدواج میکند. فردوسی یادآوری میکند که این ازدواج، به قاعدة "دین پهلوی" است:
یکی دخترش بود نامش همای |
|
هنرمند و با دانش و پاک رای |
ازدواج بهمن با همای، دخترش، در سال آخر عمرش بود. شش ماه از آبستنی همای گذشته بود که بهمن درگذشت. داراب، حاصل این ازدواج بود. (همان، ب143؛ص488-492، ب10-63)
در بین رسمها و آیینهای دینی، تا آنجا که اطلاع داریم، در دین یهود، ازدواج با برادرزاده وخواهرزاده منع نشده است. (روح الامینی، 1360: 153 )
فردوسی، نمونهای از ازدواج با برادرزاده یا خواهرزاده را آورده است:
به روایت شاهنامه، داراب، دو پسر داشت: اسکندر و دارا. اسکندر- که مادرش ناهید، دختر فیلقوس (قیصر روم، فیلیپ مقدونی) بود و پس از رانده شدنِ مادر از ایران، در روم متولّد شد- با دارا جنگ کرد و او را شکست داد. در هنگام مرگ، دارا به اسکندر توصیه کرد که با دخترش، روشنک، ازدواج کند. اسکندر هنگامی که بر بالین دارا مینشیند، یادآور میشود که از این خویشاوندی آگاه شده است:
چنان چون ز پیران شنیدیم دوش |
|
دلم گشت پر خون و جان، پر خروش |
این سردار فاتح رومی، با دل سوزی برادرانه، میخواهد که دارا را نجات دهد؛ امّا دارا بهبود نمییابد و اسکندر به وصیّت او عمل کرده و با روشنک ازدواج میکند. (فردوسی1389، ص555، ب334-340؛ ج6، ص4-10، ب13-98)
دینوری نیز از قول دارا به اسکندر آورده:
و من سفارش بازماندگان خود را از زن و فرزندان به تو میکنم، و از تو میخواهم که با دخترم، روشنک، ازدواج کنی؛ زیرا نور دیده و میوة دل من بود. اسکندر گفت: چنان خواهم کرد. (دینوری، 1346، 36)
- ازدواج اسفندیار و همای:
در شاهنامه، اسفندیار پس از کشتن بیدرفش، به افتخارِ ازدواج با خواهر خویش، همای، نایل- میآید. (فردوسی، 1389، ج5، ص134، ب625و626؛ فردوسی،1389، ص150، ب800 و 801)
به این مورد از ازدواج با محارم در گشتاسب نامه دقیقی نیز بر میخوریم. ظاهراً پس از پیروزی اسفندیار بر بیدرفش، گشتاسپ بنا به قولی که داده است، دختر خویش، همای را به همسری اسفندیار در میآورد. دقیقی از این پیوند بدین گونه یاد کرده است:
چو شاه جهان باز شد بازِ جای |
|
به پورِ مهین داد، فرّخ همای |
در شاهنامه، همچنین رضایت و خوشحالی پادشاهی را از این که میشنود پسرش میخواهد با خواهر خود (از مادری دیگر) ازدواج کند، میبینیم. البتّه این ازدواج صورت نگرفت و علّت آن، حیله و دروغ زنی واسطه کار بود. داستان بدین شرح است که سودابه، زن کی کاووس، برای نزدیکی با سیاوش، ناپسری خود، او را به حرمسرا میخوانَد و پس از آن که با سردی و امتناع سیاوش روبهرو میشود، به کی کاووس پیشنهاد میکند که برای پاک ماندن نژاد، بهتر خواهد بود که یکی از دخترانم را به سیاوش بدهم (و این یعنی ازدواج خواهر و برادری از یک پدر و دو مادر)، و کاووس از این پیشنهاد استقبال میکند:
بدو گفت سوداوه، گر گفت من |
|
پذیرد، شود رای او جفت من |
سودابه، مجلسی آراست و دختران خود را به سیاوش عرضه داشت و علاقه و عشق خودش را نیز به او اظهار کرد. سیاوش از مکر سودابه اندیش ناک شد. با او مدارا کرد و قول داد که با دختر سودابه (خواهر خود) ازدواج کند:
کنون دخترت بس که باشد مرا |
|
نباید جز او کس که باشد مرا |
سودابه، خبر ازدواج را به کاووس رساند و کاووس بسیار شاد شد:
برِ شاه شد، زان سخن، مژده داد |
|
ز کار سیاوش بسی کرد یاد |
البتّه این ازدواج انجام نگرفت؛ زیرا این پیشنهاد سودابه -که کاووس از آن بیخبر بود- بهانهای برای رام کردن سیاوش بود. (فردوسی،1389، ص223و224، ب307-322)
ماحصل کلام، آن که این ازدواج بین خواهر و برادر انجام نگرفت؛ ولی از داستان بر میآید که برای هیچ یک امری غیر عادی و بر خلاف رسم نبوده است و شادمانی زیاد کاووس شاه، تأکیدی دیگر بر ازدواجهای درون همسری بستۀ خانوادة شاهی برای حفظ «نژاد» و «اصالت» است. (روح الامینی، 1375، 156)
مورد دیگر، تقاضای شیرویه، پسر خسروپرویز، از نامادری خود، شیرین، برای ازدواج است. شیرویه، بر پدر طغیان کرد و سرانجام او را زندانی کرد و به قتل رسانید و به جای پدر به تخت پادشاهی نشست، و از شیرین- که یکی از زنان حرمسرای پدر بود- پس از دو ماه، تقاضای ازدواج کرد:
به نزدیک او، کس فرستاد، شاه |
|
که از سوگ خسرو برآمد دو ماه |
شیرین که خود را مجبور به ازدواج با شیرویه دید، برای پذیرفتن، سه شرط تعیین کرد که یکی از شرطها، رفتن به دخمه و گور خسروپرویز بود. شیرویه، موافقت کرد. شیرین، «زهر هلالی» را که به همراه داشت، بر گور خسرو بخورد و همان جا درگذشت. (فردوسی 1389، ص369، ب563؛ فردوسی 1389، ص372، ب600-607)
برخی صاحبنظران بر این باورند که در سیر و روند تغییر ازدواج با محارم و تبدیل آن به ازدواج تک- زوجی، مرحلة دیگری هست که برادر شوهر، موظّف به ازدواج با بیوه برادر خود است. گرچه نشان روشنی، از این مرحله، در شاهنامه نیست؛ امّا به نظر میرسد ازدواجِ مای با زن جمهور، مثال خوبی باشد. البته باید توجّه داشت که اسطورهها کاملاً با تاریخ مطابقت ندارند و مراحل، در آنها، آرمانی و اعتلایی عنوان شده است: (رضوی، 1369، 77)
- جمهور، مردی سرافراز و دادگر، زنی هوشمند و هنرمند دارد. پسری از او به دنیا میآید که نامش را «گَو» مینهند. پس از اندک زمانی، جمهور از دنیا میرود و برادرش، مای، بر تخت سلطنت مینشیند. زن جمهورـ که شویش مرده است ـ بنا به درخواست برادر شوهرش، مای، همسری وی را میپذیرد:
چو با ساز شد، مامِ گَو را بخواست |
|
بپرورد و با جان همی داشت راست |
داراب دستور پشوتن سنجانا 21، نخستین کسی بود که موضوع «ازدواج با همخون» را بهطور کامل موشکافی و پاسخگویی نمود. وی بدین منظور، مقالهای مبسوط در این باب، تهیّه و در سال 1887 میلادی در انجمن پادشاهی آسیایی22 در بمبئی به شکل سخنرانی، ایراد و پس از آن، تدوین و منتشر کرد. (آذرگشسب، 1354: 6)
بررسی سخنان او و دیگرانی که در این باره نظراتی ابراز کردهاند، نتایج زیر را به دست میدهد:
- اگر ازدواج با محارم در ایران باستان مرسوم بود، چه علّتی داشت که پادشاه مقتدر و بزرگی چون کامبوزیا، پادشاه هخامنشی، از گرفتن خواهر خود، آتوسا، به زنی، خجالت بکشد و از افشای این راز خودداری کند؟ باز هم چرا بدون مشورت و مصلحت با موبدان و مشاوران خود، به این کار دست نزد؟
- اگر این قانونِ زشت و غیرانسانی شیوع داشت، موبدان آن را عنوان میکردند و ناچار نبودند در جواب پادشاهی مستبد و خودکامه، متوسّل به جواب دیگری شوند.
آنان بر این باورند که: ازدواج با محارم در هیچ دورهای در بین زرتشتیان متداول نبوده و این تهمت ناروا را دشمنان ما یا عمداً، یا از نادانی و ناآگاهی نسبت به رسوم و قوانین مزدیسنی، به پدران ما وارد ساختهاند. (آذرگشسپ، 1345: 16و17)
همچنین میگویند: این افترا، نخست از سوی یونانیان ـ که با پدران ما دشمنی دیرینه داشتند ـ و با اهداف خاصی به آنها نسبت داده شد.
تاریخ نویس یونانی (هرودوت) با این که کامبوزیا را به زنا شویی با خواهر خود منتسب میکند، در عین حال، به طور آشکار، مینویسد که ازدواج برادر و خواهر در ایران آن روز، مرسوم و متداول نبوده و کاری غیرعادی بوده است؛ بویژه در جایی که مینویسد داوران سلطنتی نتوانستند از میان تمام قوانین مملکتی، قانونی بیابند که خواهر را به برادر حلال کند؛ این جمله، مبیّن آن است که ازدواج با محارم، در دورة هخامنشی عملاً مرسوم نبوده و قوانین مملکتی و مذهبی آن عهد، چنین کاری را مُجاز و مباح نمیدانستند؛ ولی متأسفانه، نویسندگان دیگر که بعد از هرودوت آمده و این مطلب را از او گرفتهاند، چون فاقد حسن نیّت بودند، به نفع خود، تغییراتی در این جملات ساده داده و پدران ما را بهطور کلّی، متّهم به این عمل زشت کردند.
(آذرگشسپ، 1354: 31)
پلوتارک مینویسد: «پریزاد بارها دیده بود که پادشاه (اردشیر دوّم) نسبت به یکی از دخترهای خود که آتوسا نام داشت، علاقة زیادی دارد؛ ولی میکوشد که این عشق و علاقه را از مادر خود و از مردم پوشیده نگه دارد، امّا او به محض اطّلاع از این موضوع کوشید تا نسبت به نوهاش آتوسا علاقة بیشتری نشان دهد و هر وقت فرصت مییافت از زیبایی و حسن رفتار او نزد پادشاه تعریف میکرد و میگفت که او لیاقت پادشاهی دارد و عاقبت هم شاه را تحریک نمود تا با او ازدواج کند.»
آگاثیاس23 که در حدود 536 یا 538 میلادی متولّد شده، وقتی این موضوع را مطرح میکند، میگوید که اردشیر دوّم به پیشنهاد زناشویی با دخترش، پس از بارها اصرار، به کراهت تن در داد، چون میدانست مردم از آن متنفّرند.
(، 32و33)
آگاثیاس که در عهد سلطنت انوشیروان دادگر میزیست موضوع «گرفتن قباد، دختر خود را به زنی»، برای نخستین بار مطرح کرده و میگوید که قباد، پدر انوشیروان با دختر خود ـ که نامش زنبق24 بود- ازدواج کرد؛ ولی تعجّب در این است که نه فردوسی روان شاد در شاهنامه به این موضوع اشاره میکند، نه تاریخ نویسان عرب و نه آن عدّه از نویسندگان ایرانیای که به زرتشتیان و ایرنیان باستان، بد و بیراه گفتهاند، در این باره چیزی ننوشتهاند؛ خاورشناسان عیسوی مذهب به ویژه پروفسور رالینسون25 مترجم تاریخ هرودوت به انگلیسی، در این باره، ذکری نکرده؛ ولی اگر شبهه را قوی گرفته، بگوییم که قباد به راستی، مرتکب این عمل زشت شده باشد، باید آن را نتیجۀ تأثیر مذهب مزدک در او بدانیم؛ زیرا در زمان پادشاهی قباد، شخصی به نام مزدک پیدا شده، ادّعای پیغمبری کرد و عدّهای از مردم ایران، از جمله قباد، دین او را پذیرفتند.
دینی که مزدک به قباد عرضه نمود، پایهاش بر روی اشتراک همه چیز دور میزد. مزدک میگفت خداوند، همه چیز را برای همگان آفریده است و نباید آن را به شخص معیّنی، اختصاص داد. دین جدید، با قوانین اشتراکی خود، به اساس قانون مالکیت و زناشویی و مراسم و سنن خانوادگی ایرانیان، لطمة بزرگی زد، آنها را سست کرد و بعید به نظر نمیرسد اگر قباد- که دین مزدک را پذیرفته بود- در اثر تعلیمات مذهب جدید، به این کار زشت و خلاف شریعت دست زده باشد؛ در هر حال، قدر مسلّم این است که این کار، کاملاً بر خلاف عقیده و ایمان و مذهب قاطبۀ مردم ایران، بویژه زرتشتیان بوده، به حدّی که در اندک مدّتی با دیدن این گونه خلاف قانونها، بر قباد شوریدند و او را خلع کرده، در قلعه فراموشی، به زندان انداختند.
به علاوه، آگاثیاس- که این موضوع را عنوان کرده- در دنبالة آن مینویسد که «عمل ازدواج با محارم، اخیراً در ایران پیدا شده است» و این جمله، دو چیز را ثابت میکند:
یکی این که همه این خلاف قانونها و بینظمیها، در اثر تعلیمات دین مزدکی در ایران پیدا شده بود که با خلع قباد از پادشاهی و کشته شدن مزدک و مزدکیان ریشهکن شد.
دوّم اینکه، پیش از پادشاهی قباد و ظهور مزدک، عمل ازدواج با محارم، در ایران متداول نبوده و به قول آگاثیاس به تازگی شیوع یافته است.
مخالفان قبول ازدواج با محارم نهایتا با آقای آدام26 هم صدا شده و گفتههای سایر نویسندگان پیش از کتزیاس- که ازدواجهای نامشروع را در ایران عهد هخامنشی، معمول و متداول میدانند- همه را باطل دانسته و درحقیقتِ آنها مشکوک هستند. (آذرگشسپ،34و35)
از طرف دیگر، مترجمین دورة ساسانی، هنگام ترجمه کردن اوستا به پهلوی، هر جا به این کلمه (خیتوَدَت Khitvadat) برخورد کردهاند، آن را به شکل خیتوک دات khituk Dat و خیتوک داسی به پهلوی برگرداندهاند، بدون این که آن را ترجمه کنند یا بر آن شرح و تفسیری بنویسند.
علّت این کار را امروز نمیتوانیم به خوبی درک کنیم. تنها حدسی که میتوانیم بزنیم، این است که بگوییم این واژه در عهد ساسانیان معروف بوده و مردم با معنی آن آشنایی کامل داشتهاند، بنابراین ترجمه کنندگان اوستا، به پهلوی ترجمة کردن و نوشتن تفسیر بر آن را توضیح واضحات دانسته و از ترجمه آن خودداری کردهاند یا این که ممکن است در آن دوره، در معنی درست این واژه، مشکوک بودند و بهتر آن دیدند که آن را مستقیماً و بدون حواشی از زبان اوستا به پهلوی برگردانند.
در هر حال، قدر مسلّم این است که امروز ما نمیتوانیم از ترجمة پهلوی اوستا در این خصوص استفاده کنیم و به معنی واژه «خیتودت» پیببریم. (آذرگشسپ، 36)
بررسی اظهار نظرهای متفاوتی که پیرامون این مبحث وجود دارد، همچنان راهی برای رسیدن به نتیجهای قطعی و علمی نمیگشاید؛ امّا امکان برخی حدسیات را در مورد منشأ این آیین تقویت میکند. چیزی را که برخی از زرتشتیان عصر ما
«افترایی زاییدة جهل» بر میشمارند و آن را سنّتی از سوی اهل رفض و مزدکیان تلقّی میکنند، در همه حال، شواهدی از تاریخ و فرهنگ و ادبیات پشتیبانی میکند و باید برای آن، دلایلی عقل پذیر یافت.
کریستن سن با وجود آن که کوشش برخی پارسیان برای انکار این عمل یعنی وصلت با اقارب را بیاساس و سبکسرانه میخواند (کریستن سن، 1384: 336 )؛ امّا در همه حال، مسألة ازدواج با اقارب را از چهار وجه خارج نمیبیند:
1- اصلاً در شریعت زرتشتی چنین رسمی وجود نداشته است: سند کریستن سن، اشارات نسکهای مفقود است از روی خلاصة دینکرد، و دینکرد دو قرن پس از اسلام نگاشته شده است. به علاوه، نه تنها معنای خویتوه دثه اوستایی واضح نیست؛ بلکه عقلاً نیز شمول و عموم چنین رسمی محال است، زیرا که اساس خانواده و جامعه بر آن قرار نتواند گرفت. (کریستن سن، 1384: 323)
2- چنین رسمی وجود داشته؛ امّا اختصاص به فرقة معیّنی داشته است:
این احتمال را اقوال برخی مورّخان عیسوی آن عصر تأیید میدارد که احتمالاً ناظر به فرقة معیّنی بوده است و عیسویان از روی تعصّب، آن را به همة ایرانیان نسبت دادهاند؛ چنان که در مکتب فقهی اسلامی، نام مجوس به همة زرتشتیان نسبت داده شده، در حالی که نام یکی از طوایف است.
3- اگر در اصل شریعت آن را ثابت بدانیم، نظری بوده و از فروع مباحث فقها
بشمار میآمده است. کریستن سن مینویسد بنا بر عادت، هر جا نهی حریمی نباشد، فقها به تجزیه و تشقیق میپردازند. یکی از آنها هم این شق بوده که هر چند عملی نمیشده، ولی نظراً در عهد ساسانی از مسایل فقهی بشمار میآمده است (مثل مناکحة الجن). (کریستن سن، 1384: ص 323)
4- اگر این مورد به عمل آمده باشد، آن را نادر الوقوع باید به حساب آورد. مؤلّف مینویسد این عمل چنان نادر بوده که جز مثالی چند مشکوک برای آن نیافتهاند، ترغیبی هم اگر به این کار میشده، دلیل نفرت مردم و عدم رواج آن است.
در این میان، دلایلی کهمری بویس ارایه میدهد نیز قابل توجّه است. وی مینویسد:
میتوان پنداشت که در همان نخستین مراحل بسیار دشوار ظهور تحوّل زرتشتیگری، شاید بلافاصله در روزهای پس از سقوط کی گشتاسب که جامعة زرتشتی از قلّت پیروان به سختی آسیبپذیر بوده است و زرتشتیان واجب میدانستهاند مؤمنین هر چه بیشتر ازدواج کنند، بر ازدواج با محارم صحّه گذاشته میشود. (بویس، 1375: 116و117)
روحانی زرتشتی - که در احترام و اهمیّت گذاردن به سابقه امر و سنّت شهرت دارد- بر مبنای آنچه در گذشته روی داده، این نظریه را پروراند که ازدواج با محارم، سبب نیرومندی و قوّت کیش «به دینی» میشود، پس ستودنی، نیک و دارای ثواب است. این گونه حدس و گمان، دست کم تا اندازهای توجیه میکند که چرا «خویدودس»، نه تنها رسمی پذیرفتنی میشود؛ بلکه از نظر دینی واجب نیز بشمار میآید.
همچنین بر اساس قول هرودوت، کمبوجیه برای ازدواج با خواهر خود با داوران سلطنتی مشورت کرده و در جستوجوی حکم شرعی و یا همه پسند برای انجام این کار است، که نشان میدهد عملی خلاف سنّتهای قوم و مردم زرتشتی دورۀ او بشمار میآمده است. (بویس،1375: 116و117)
آن گونه که گفته آمد در شاهنامة فردوسی، تنها با سه مورد از ازدواج با خویشان نزدیک (از نوع ازدواج پدر با دختر خود، وصلت عمو با دختر برادر و پیوند زناشویی میان برادر و خواهر) تنها در بخش تاریخی روبهرو هستیم. در اینجا نیز ناگزیریم حدسهایی را در این باره مرور کنیم؛ زیرا بسامد بالای تأکیدات دینی ایران باستان از خلال متون میانه و کتب فقهی زرتشتی، نظیر آنچه آذر فرنبغ فرخزادان در رسالة دینی خود در بارة پر ثواب بودن آن برای عموم آورده و نیز شواهدی که در «ارداویرافنامه» و
«ویس و رامین» موجود است و ازدواج با محارم را در مجموع، رسمی واقعی و نه ذهنی معرّفی میکند، با سکوتی که شاهنامه دربارة ازدواج محارم (در بخش پهلوانی) دارد، متناقض مینماید. هر چند پاسخی که بویس و کریستین سن دربارة این رسم دادهاند و تداول آن را تنها در میان فرقهای خاص از دینداران دانسته و یا آن را در عداد شقوق فرعی و حاشیهای فقه زرتشتی احتساب کردهاند، میتواند سکوت شاهنامه را در این باره توجیه کند، امّا در عین حال باعث نمیشود که نویسنده، حدسی دیگر را از مجموعه نظرات و احتمالات از نظر دور دارد:
میدانیم که مرجع اصلی شاهنامه در سرایش بخشهای اساطیری، حماسی و تاریخی، شاهنامة ابو منصوری و نهایتاً سیر الملوکها و خداینامههاست. (صفا، 1384، 71؛خالقی مطلق، 1381، 301و302، 324، 346، 464، 472، 474 و475 ؛خالقی مطلق، 1377، 513، 533 و534، 535-537) بر اساس نقطه نظراتی که نولدکه در زمینة آبشخورهای فکری سیرالملوکها ابراز داشته است، به نظر میرسد که آنها، تنها، منتقل کنندة بخشی از خداینامهها هستند که با منطق روزگار سازگاری بیشتر داشته و نقل آن، تهمت خرافه را از جانب تازه مسلمانان و گبر ستیزان متوجّه آنان نمیساخته است. (نولدکه، 1379، 54 و 55؛ صفا،1384: 71) به عنوان یک حدس میتوان افزود که شاید منبع شاهنامة فردوسی یعنی شاهنامة ابو منصوری نیز از خداینامههایی تأثیر پذیرفته است که این رسمِ غیر منطبق با باورها و اخلاق زمانه را از مجموع حکایات خود کنار نهادهاند.
1. خویدوده (xwedodah)
2. Dr.spiegel
3. Jupiter
4. Mars
5. yami
6. yama
7. Nahor
8. Milcah
9. Amram
10. Jechobed
11. Lot
12. Arta – Viraz Namak
13. Nivsapor
14. Nosaiburzmitr
15. Marabha
16. Bulsara در دو کتاب اثیرپتستان و نیرنگستان، از ایشان نقل قول شده است
17. برجستن نر بر ماده
18. بز بزرگ
19. با زن هم آغوشی کردن
20. تا اوایل این قرن، این نوع ازدواج، دربین یهودیان ایران نیز وجود داشت.
21. D. D. P. sunjana
22. Royal Asiatic Society
23. Agathias
24. Sambyke
25. Prof. Rawlinson
26. Adam F. R.