نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد پژوهش هنر دانشگاه علم و هنر یزد
2 دانشیار گروه پژوهش هنر دانشگاه الزهرا
3 استادیار گروه باستان شناسی واحد ابهر
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Ever since antiquity Iran and India were considered as rich ancient civilizations and their common cultural origin was the reason to leave behind symbols, signs and mysteries alike for later generations. The study of these common cultural characteristics by way of search for the surviving symbols from those golden era help to unveil mysteries hidden in the labyrinth of history.
In Persian paintings after Islam, the striking image of a bird is seen. Aesthetically speaking this is a massive bird with gigantic wings and beautiful colors in the heart of nature called Simorgh, a major mythological motif clearly manifested in our poetry and literary culture of our past. Similarly Garuda in Indian literary tradition is the counterpart of Simorgh famous as “king of birds” is considered as one of the Gods of animal origin, flies faster than the wind and serves as the mount of Vishnu respected greatly by the Hindus.
The image of Simorgh and Garuda are among the most beautiful images masterly employed in the embellishments of many works in the Islamic art particularly in paintings of the Safavid period. The purpose of this article is to explain the symbolic roles of these two birds in their respective cultures and then make a comparative study using a descriptive method to show their impact in the miniatures of the Safavid period.
کلیدواژهها [English]
سرزمین ایران و هند، دو تمدن باستانی بشمار میرود که قدمت آنها به چندین هزار سال میرسد و با یکدیگر اشتراکات فراوانی دارد و ریشۀ زبان هر دو، هند و اروپایی است. این اشتراکات در اساطیر که بنیان زندگی اجتماعی و فرهنگی آنهاست، فراوان بچشم میخورد. در واقع، اساطیر اصل پیدایش جهان، جانوران، گیاهان و انسان را شرح میدهد. در مورد جانوران، بسیاری از آنها نقشی مقدس در قبایل خود داشتهاند.
آفرینش زیبایی و ایجاد ملاحت در آثار هنرمندان مسلمان تنها هدف هنرمند نبوده است. هنرمندان ایرانی بسیار مشتاق بودند تا مفاهیم معنوی را به صورت رمز و نماد در قالب طرح و نقشهای زیبای ارائه دهند. نگارگر از عناصر تصویری شعر و داستان(با طرحی قوی، خطوط کنارهای و رنگهای درخشان که در سطوح متفاوت جای داده)، ترکیبی گیرا و دلنشین ایجاد میکند و آن را به جهان آرمانی پرداختۀ ذهن خود مبدل نموده، از این طریق راوی داستان میشود.(دورانت، 1365: 581)
حیوانات نه تنها در اسطورههای ایران، بلکه در تمام اسطورههای ملتها، از سویهای نمادین برخوردارند. آنها با چهرهای نمادین در بردارندۀ راز و رمزهای اساطیری هستند. شاید ریشۀ ارزشمندی حیوانات – حتی گاهی تا حد نیایش- به دورههای نخستین انسان بر میگردد، دورانی که انسانهای آغازین برای گذراندن زندگی، به شکار حیوانات نیازمند بودند و شکار آنها در طبیعت، خوراک انسانها بود. از این رو، رفته رفته جانوران در باورهای اساطیری جای باز کرده و نمادینه شدهاند. پس اگر جانوران نخستین سرچشمۀ شکارچیان ابتدایی هستند و اگر جهان بینی شکارچیان بر این تجربه مبتنی است، شگفت نیست که اساطیر قبیلههای شکارچی که در آن مرحله جای فلسفه و خداشناسی و دانش را میگرفته است، تمامی محتوایش را از همین سرچشمه فراهم آورد و از همین طریق در معمای گرایشهای توتمی، تصویر انسان و جانور در هم آمیزد و جانور جای پدر، آموزگار، نگهبان، جادوگر و... بنشیند.
تصویر پدیدههای افسانه آمیز به ادوار هند و اروپایی منتهی میشود و بیشتر نیز این جانوران، بویژه پرندگان، تجلیهای گوناگون صاعقه، خورشید، آتش، ابر و غیرهاند. آتش زمینی به صورت پرندهای نمایان میشود و از این رو، آن را «گروئمنت1» (پردار) میخوانند. مهمترین پرنده در کتاب ودا(هندوستان)، عقاب است و این همان پرندهای است که گیاه سوم «هوم»2 را به «ایندرا»3 میرساند و ظاهرا یکی از تجلیهای صاعقه است.(کارنوی، 1341: 49)
انسان به واسطۀ نیروی جانوران، آنها را میپرستیده و به خیال خود، به این ترتیب، وسایل خوشنودی آنها را فراهم میساخته است. اما هنگامی که زندگانی کشاورزی، فراهم گردید، رفته رفته حیوان پرستی کمتر شد؛ شاید خدایان انسانی اولیه، که جانشین خدایان حیوانی شدهاند، همان صفات درندگی حیوانی را داشتهاند؛ این حقیقت نشان میدهد که بسیاری از خدایان انسانی روزی به صورت جانوران بودهاند. (دورانت، 1365: 581)
در ذهن هندوان باستان، میان جانور و انسان شکافی نبود. هم حیوان و هم انسان هر دو روان داشتند. روانها هم همواره از انسانها در جانوران و از جانوران در انسانها حلول میکند. همۀ انواع در یک بافتۀ بیپایان و تناسخ به هم بافته شده بودند. در این رفت و آمد روان انسان و حیوان در کالبد یکدیگر وارد شده، عاقبت انسان به «نیروانا» صعود میکند، یعنی نقش حیوانی خود را ترک میکند.
ویژگی خدایان آیین هندو، نوعی نمایش تشریحی و مبالغه آمیز اعضای بدن بوده که به طوری مبهم و مرموز، دانش و کوشش و یا قدرت فوق العاده را مجسم میکردند.(دورانت،1365 :578)
رمز سیمرغ، همچون همۀ رمزها، دوسوگرا و لاجرم پیوند دهندۀ اضداد است. سیمرغ، (انسان– مرغ) است. انسان بالدار و رمز (طیران آدمیت)، اما گوهر انسانیت وی سرشته به حکمت و دانایی (پزشکی و داروشناسی) است. این، بدین معنی است که انسانی روشندل و راز آشنا و دستگیر و چاره ساز و نجات بخش است و بیگمان چنین انسانی(که مرغ سخنگوست) میتواند چون مرغ به عالم علوی پرواز کند، یا به بیانی دیگر، مرغ روحش به(مشرق لاهوت اعظم) به قول سهروردی، پر کشد. سیمرغ این دو معنی را در خود جمع کرده است. (کربن، 1376: 232-234) از مجموعۀ روایات چنین بر میآید که این مرغ افسانهای که در بیشتر فرهنگهای کهن، از جمله یونان، چین و هند، مظهری از کمال انسان معرفی شده، بر درختی درمانبخش که در بر دارندۀ همه رستنیهاست، آشیان کرده است. جایگاهش کوه قاف و به گمان قدما، گرداگرد عالم را فرا گرفته است. در اوستا «مرغوس» و در زبان پهلوی به «سین مورو4»
مبدل شده و از اینجا میتوان به سابقۀ حضور آن به فرهنگ پیش از اسلام پی برد.
روایات مربوط به جانوران در اساطیر جهان و اعصار متاخر فراوان است. بسیاری از جانوران در قبایل از تقدس برخوردارند و نقش توتم ایفا میکنند. بعضی از جانوران جلوهای از قداست دارند و در جادو، شکار و ... نقشی مهم بر عهده دارند. بهطور کلی، حیوانات از موجودات مورد پرستش اقوام ابتدایی بودهاند و تقریباً میتوان گفت هر جانوری - از سوسک تا فیل - در یک گوشۀ زمین، روزی به عنوان خدا مورد پرستش بودهاند. بدون تردید توتم پرستی مانند سایر عبادات و آداب مذهبی، نتیجۀ ترس یا امید به کمک خدایان بوده است. تا این که بتدریج خدایان حیوانی تبدیل به خدایان انسانی شدند، اما مشخصات روحی و بعضی از ویژگیهای جسمی آنها در خدایان انسانی مشهود است. (تاجبخش، 1355: 11)
در کتاب سمبلها، نوشتۀ «گرترود جابز»، در برابر نماد پرنده چنین آمده است: ((معنای سمبلیک: روح، نفس، ذات الاهی، روح زندگی و ...؛ باورهای قومی و اساطیری: در ایران، منتقل کنندۀ وحی و سروش، نمایندۀ عقل کل.)) .(محمدی بدرو همکاران، 1391: 11)
به گفتۀ یونگ، «پرنده» مناسبترین سمبل تعالی است. این سمبل نمایندۀ ماهیت عجیب شهود است که از طریق یک واسطه عمل میکند، یعنی فردی که قادر است با فرو رفتن در یک حالت شبه خلسه، معلوماتی درباره وقایع دوردست یا حقایقی که او به طور خود آگاه دربارۀ آنها چیزی نمیداند، بدست آورد. (یونگ، 1356: 232)
همواره بشر در آرزوی پرواز بوده و در اندیشه داشتن بال، که به نظارۀ آسمان نشسته است، چه انگیزۀ خیزش و برخاستن از ازل تا ابد همراه بشر بوده و از ایده آل او در استیلای بر مرگ حکایت میکند. (محمدی بدرو همکاران، 1391: 11)
«مرغ» نماد((جان)) یا ((نفس)) است، بدین معنی که انسان خود را به صورت ذاتی بالدار میبیند و به سوی عالم افلاک که موطن اوست، پرواز میکند و این رمزی بسیار کهن است. (جلال ستاری، 119:1376)
براین اساس فلاسفه معتقدندکه، هم چنان این تفکر نسل به نسل منتقل شده و امروز، انسان معاصر بخوبی در مییابد که((پرنده، رمز«روح» یا نفس ناطقه است که از دام تعلقات مادی رهایی یافته و همیشه پرواز به طرف آسمان دارند)). (محمدی بدر و همکاران، 1391: 11)
بنابراین، سیمرغ(عنقا)، شاه مرغان که در حکمت و عرفات مصدر جانهاست و جان جهان و جان جانان، تصویر فرشته جبرئیل و عقل فعال و روح القدس نیز است (شرح مثنوی، 284 و هانری کربن در کتاب خود بدان اشاره کردهاند.)
درکوه سینا که محل وحی به حضرت موسی است، با کوه قاف هویت مشترک پیدا میکند و این دو کوه، خود با کوه(هربرز) یا البرز که در شاهنامه آشیانگاه سیمرغ شمرده شده است، به سبب صفات مشترک یکی میشود. مفسران در تفسیر آیه
(ق القران المجید)، منظوراز(ق) را، کوه قاف شمرده، و در وصف آن نوشته اند: این کوه از زمرد سبز است و گرداگرد عالم را فراگرفته است و اشاره شده که پیامبر اکرم (ص) در معراج خود آن را میبیند. (کشف الاسرار، ج5:157)
یاقوت حمومی جغرافی دان معروف نیز بصراحت نوشته است:کوه قاف را سابقاً البرز میخواندهاند. (هانری کربن، 1365: 54-55)
گارودا در سمبل هندی گاهی تماماً به صورت پرنده نشان داده میشود، هر چند بعدها، معمولاً به صورت انسانی بالدار و گاهی با بینیِ منقار مانند در آثار و نقاشیها دیده میشود. (بهزادی، 1390: 381)
سابقه ورود اساطیر هند به ایران منحصر به این دوره نیست و جستوجوها و اشارات اهل فن، سابقۀ آن را به قبل از دوران زردشت میبرد. زمانی که سه تمدن ایرانی، هندی و یونانی در منطقۀ سند و بین النهرین در کنار هم میزیستهاند و مشغول داد و ستد اسطوره و آیین بودهاند از جمله این مناطق کوشان است:(کوشان سرزمینی است برای جمع آمدن فرهنگهای مختلف جهان متمدن آن روز: ایرانی، یونانی، رومی، چینی، هندی و فرهنگ خود این سرزمین، یعنی فرهنگ سکایی...). نتیجه آن که انتقال اساطیر و آیینهای هندی از زمان قدیم به نجد ایران سابقه داشته است. (بهار، 1387: 234)
مطالعه در اساطیر هند رد پای بن مایه جنگ پرندگان با مار و اژدها را نشان میدهد. شهریار پرندگان، پرندهای تشآآآنست تند پرواز تر از باد و مرکوب ویشنو5 که از احترامی بسیار نزد هندوان برخوردار است و معمولا آن را عقاب یا گاهی غاز وحشی میدانند.
اما نام این پرنده چیست؟ گارودا6، که در متون ترجمه شده به فارسی به شکلهای ذیل آمده است:
گارودا(ایونس، 1373:185)، گارودها(شایگان، 264:1383)، گرود
(ویاس، 510:13580)، و گرودا(فندرسکی، 17:1385). هم چنین نام این موجود به صورت گروتمان در ریگ ودا- در ستایش ویشودوا- نیز دیده میشود: (سخن را چهار درجۀ مشخص است: براهمن که دانا هستند آنها را میدانند. سه درجۀ آن نهان است و هیچ معنی بر آن مترتب نیست. مردم به درجۀ چهار سخن میگویند...) همچنین نوشته شده که: نام او(خورشید) را ایندرا، میترا7، ورونا8 و آگنی9 خوانده اند و او را گروتمت خوش بال آسمانی است.( فندرسکی، 17:1385) مترجم در واژه نامه در توضیح گروتمان نوشته است: (پرنده آسمانی، خورشید، این پرنده گروتمت و گرود10 و سوپرنه11 نیز خوانده میشود).(نائینی، 1385 : 425 -424)
ویشنو - یکی از خدایان هند - سوار پرندهای عجیب است که نیمه عقاب و نیمه انسان است و آن را «گارودا» یا «کلام بالدار» میگویند. گارودا از ریشه «گر»12 به معنی بالهای سخن مشتق شده است. «گارودا» مظهر الفاظ مرموز و سحر آمیز«وداها» است و هر آن کس که بر بال تیز رو این کلام الاهی قرار یابد، عرصه گیتی و کائنات را با سرعتی برق آسا طی میکند و از مرتبهای به مرتبۀ دیگر هستی در طرفۀ العین راه مییابد.(شایگان، 264:1383)
شاید همین قدر که مشخص شود در داستانی با عنوان گرودا، پرندهای
(شاه پرندگان) با اژدهایی جنگید و چون معمولاً در داستانهای پهلوانی به اعتبار پیروزمندی همیشگی پهلوان، نام پهلوان به علت شناخته بودن، در آنچه از عنوان داستان در ذهن خواننده باقی میماند، جایی ندارد و حذف میشود؛ بنابراین عنوان داستان به نام پتیارهای تعلق میگیرد که پهلوانان با آن خواهد جنگید.
(بیرونی، 1377ه/1958م:101-188)
تشبیه خدایان به عقاب سابقه دارد، چنان که در کتاب مذهبی برهمائیان، برخی از خدایان چون «اندرا» و «آگنی» به عقاب تشبیه شدهاند. (پورداود، 1373: 575)
نیرویی در اوستا به پرهای مرغ وارغن نسبت داده شده است، چنان که ساحری دشمنان را باطل میکند و دارندۀ خویش را در نبرد پیروزی میبخشد و به همین جهت «پورداوود» آن را ایزد پیروزی نام نهاده است که در اساطیر هند نیز دیده میشود. به عنوان مثال اندرا که خود به شاهین مانند شده، دارای چنان نیرویی است که رزمندگان در صف کارزار، آن را به یاری میخواهند. در پاسخ به این سوال که سیمرغ، عقاب یا شاهین است «جی.سی.کویاجی»، نویسندۀ کتاب آیینها و افسانههای ایران و چین باستان عقیده دارد سیمرغ تعبیری از درناست.کویاجی برای اثبات آن، کیفیت سیمرغ و وارغن را در اوستا با اوصاف درنا در افسانههای چین مقایسه میکند و میگوید(دراساطیر چین، پرندهای به نام سین هو9 بسیار مورد توجه است و نقشی معجزه آسا دارد و این همتای درناست) و در آخر نتیجه میگیرد سیمرغ همان درناست.( کویاجی، 1366: 36-60)
تصویر خدایی که روی حیوان یا پرندهای ایستاده یا نشسته است و(گردونه) نام دارد(به سنسکریت واهانا)، اصطلاحی متداول است، که ظاهراً از بین النهرین نشات گرفته و یکی از جنبههای چندین خدایی هندی است (موش صحرایی، شیر، طاووس، گاو نر، بز). (بهزادی، 1390:381) پدر او «کاشیاپه» و مادر او «ویناته» از دختران دکشنه است. او از تخمی که مادرش ویتانه نهاد با سر، بال، چنگال و منقار عقاب و تن و اندامهای انسانی هستی یافت. در روایات و تصاویر، چهره او سفید، بالش سرخ و تنش زرین فام است و میگویند وقتی از تخم ویناته سر بر آورد، چندان رخشان بود که او را به جای آگنی نیایش میکردند. این پرنده با نفرت بسیار از اهریمنان و بد زادها بزرگترین دشمن مردمان بد کار است. او از مارها نیز بسیار نفرت دارد؛ به دلیل اینکه پدر و مادر او کشتن برهمنان را بر او تحریم کردهاند و این ویژگی را از مادر خود به ارث برده است. (ایونس،185:1373)
داستان جنگ این پرنده با ماران نیز شگفت انگیز است. مادر او در مقابله با «هوویش» مغلوب شده، در قعر زمین توسط ماران زندانی میشود.گارودا برای نجات مادرش راضی میشود که جامی پر از نوشابه خدایان برای مارهایی که زندانبانان مادرش بودهاند. به رشوه ببرد. این نوشابه که هر کس آن را بنوشد نامیرا میشود، امریت نام دارد و در کوهی آسمانی نگهداری میشود و سه حصار: یکی از آتش، دیگری از تیغ چرخندهای بزرگ و در آخر دو اژدر مار آتش فشان، آن را پاسداری میکنند. او از همه این سدها با تدابیری میگذرد. آتش را با خوردن آب رودخانهها و ریختن روی آتش خاموش و خود را کوچک میکند و از میان تیغ گردنده میگذرد و در نهایت با پاشیدن خاک در چشم اژدر مارهای آتش افشان آنها را کور میکند و نوشابه را بدست میآورد و به قعر زمین میبرد و به زندان بانان میدهد و مادرش را آزاد میکند. از سوی دیگر خدایان که او را تعقیب کردهاند، سر میرسند و جام را از کف ماران در میآورد. قطراتی از آن جام بر زمین میریزد و مارها با خوردن آن نامیرا میشوند و زبانشان هم از نوشیدن آن بریده شده، دو شاخه میگردد. (ایونس، 1373: 185)
در داستانها گارودا، فیل و لاک پشت را به چنگال میگیرد و به قلۀ کوهی عظیم فرود میآید و آنان را فرو میبلعد. گارودا پرواز میکند و خود را به ماه میرساند و ماه را میرباید و آن را زیر بال خود نهان کرده عازم سرزمین زیرین میشود. خدایان او را دنبال میکنند و وقتی نمیتوانند او را شکست دهند و ماه را از او بگیرند بناچار به او جاودانگی عنایت میکنند و او را مرکب ویشنو میسازند.( ورونیکا، 1373: 67). (تصویر2)
در هند، گارودا، عقاب- خورشید و مرکب ویشنو با کالیا مار بدی میجنگد. (بهزادی، 1390: 60)
در اساطیر هندی او را پرندۀ وحی میدانند جسم او آوای «ساماوادا»13 است. لفظ او حامل سخنان الاهی است. در داستان کریشنا نقشی بسیار مهم ایفا میکند: کریشنا بر پشت او طبقات آسمان را در مینوردد و حقایق هستی را بدین طریق آشکار میکند. شخصیت او را که کلام جاودان را بر خود حمل میکند، میتوان از یک سو با جبرائیل که مجرای نزول وحی است، قیاس کرد و از سوی دیگر به براق که مرکب پیامبر اکرم (ص) در سفر معراج بود، تشبیه کرد. رنگ او مایل به طلایی و منقار عقاب مانند او قرمز و دستان و بازوانی چون انسان دارد و شکمی بزرگ و بالهای بزرگش دو سو گشاده است. در کتاب مهابهارت نام «گارودا» به صورت «گاروتمن» آمده است. (دادور وهمکاران، 1358: 253-254) (تصویر 3)
تصویر: 3گارودا (www.exoticindiaart.com)
نام سیمرغ در سانسکریت سینا14 به معنی شاهین و با کلمۀ شاهین فارسی از یک ریشه است.
جلوههای گوناگون سیمرغ اساطیری شاهنامه در نگارگری اسلامی ایران و مکتبهای مختلف آن، به دلیل دارا بودن فرم بدن، دمی بلند و مواج، بالهای از هم گشاده با رنگهای نیکو، به کرّات دیده میشود.
در دورۀ اسلامی سیمرغ در ادبیات ایرانی حضور پیدا کرده است. در منطق الطیر عطار، آثار غزالی، سهروردی و... به سیمرغ اشاره شده است. در این باره سیمرغ نماد الوهیت، انسان کامل، جاودانگی و ذات واحد مطلق در عرفان اسلامی است. در شاهنامۀ فردوسی از وجود دو سیمرغ سخن رفته است که تقریباً نقش متضاد ایفا میکنند. بسیاری از پژوهشگران این دوگانگی را به نبرد جاودانۀ اهورمزدا و اهریمن منسوب میکنند. به عنوان مثال صادق هدایت در نیرنگستان، نجات دهندۀ زال را سیمرغ اهورایی و سیمرغ هفتخوان میداند و اسفندیار را اهریمنی از سوی دیگر. تمام صفات این پرنده در فرهنگ اسلامی با جبرئیل منطبق است. (خزائی، شماره 26)
سیمرغ با سه بعد مینوی، انسانی و جانوریش چشمگیرترین حیوان شاهنامه است. از دیدگاه مرحوم پور داوود، کلمه سیمرغ که در اوستا به صورت مرغو15سئن آمده است، جزء دوم آن با اندک دگرگونی به شکل «سین» و در فارسی دری با حذف «نون» و «سی» خوانده شده است. بنابراین، سی به هیچ رو نمایندۀ عددی نیست، بلکه در اوستا به معنای شاهین بکار رفته است. اما علاوه بر آن اوصافی که در کتابهای دینی زردشتی (اوستا یا کتب پهلوی) دربارۀ عقاب و(وارغن) آمده نیز همانندی بسیار با حالات سیمرغ دارد. اولین بخش کلمه سیمرغ در اوستا «مرغو»15 همان است که در زبان پهلوی (مرو) و در فارسی به صورت(مرغ) در آمده است.(یشت ها، 575، ج اول)
یک از مضامین قدیمی روایات ایرانی، جنگ پرندهای افسانهای همچون سیمرغ یا اژدها و یاری خواستن پرنده از پهلوانی برای دفع شر آن است. معمولا داستان با دادن تحفهای از طرف پرنده به پهلوانی که جان او یا جوجههایش را نجات داده تمام میشود.(آیدنلو، :446:1388)
سیمرغ در مورد درماندگی زال نقش یاری رسان دارد و خود هم به یاری انسان امیدوار است؛ چنان که آمده است: سام در جستوجوی محبوب خویش، پری دخت فغور چین است، شبی در خواب باغی را میبیند که در آن جمشید بر تخت نشسته است و چون جمشید او را میبیند، در مجلس بزم جام بدو میدهد و ضمن صحبت میگوید، دیوی به نام ارقم است که بچههای سیمرغ را میخورد، بنابراین سام باید برود و او را بکشد
بکش ارقم جادو از تیغ تیز |
|
زجانش بر آورتو یک رستخیز |
سام میپذیرد، در راه به سیمرغ برخورد میکند و سیمرغ نیز سه خواسته از سام طلب میکند که یکی از آنها همان کشتن ارقم است و به او وعده میدهد که اگراین خواسته را بر آوره سازد، نشانی دلبر مطلوب را به او خواهد داد. سام میپذیرد:
کنون کام سیمرغ جویم همی |
|
به پیکار ارقم بپویم همی |
سپس به جنگ او میشتابد و سیمرغ راهنماییش میکند که با شمشیر و تیر جمشید با او بجنگد. بنابراین نبرد در میگیرد:
بر آورد تیری ز جمشید جم |
|
چپش راست کرد و شدش راست خم |
سپس تیری دیگر میزند و هر دو چشم او را کور میکند. در اینجا ارقم پیکر گردانی میشود و به دود تبدیل میگردد.
در این بیت برای نخستین بار در منظومه، نامی را که مسبوق به سابقه نیست، به ارقم، یعنی اژدهای داستان اطلاق میکند؛ آن نام «گرود» است:
بپیچید ارقم ابر خویشتن |
|
بسی نعره برزد به جوش اهرمن |
سیمرغ مرغی است ایزدی، که بر کوه البرز آشیان دارد و زال را با خویش میپروراند. سیمرغ پدر خواندۀ زال، پدر رستم میشود. هنگامی که زال به آغوش خانواده بر میگردد، پری از سیمرغ را با خود میآورد تا هنگام درماندگی، وی را یاری کند. دو بار سیمرغ در شاهنامه، وارد میشود و هر بار گرهی از کار فروبسته زال میگشاید: یک بار هنگام زادن رستم از مادر؛ و بار دیگر در نبرد رستم با اسفندیار؛ در آن هنگام که رستم و رخش زخمهای سهمگین برداشته بودند و زال با چارهجویی سیمرغ بر درخت گز دست یافت و رستم با پیکان به زهر آب داده، کار اسفندیار را یکسره کرد. بنابراین سیمرغ در این جا از هنگام قدرت یافتن زال و رستم تا روزگار ناپدید شدن آنان، عامل بهروزی و کامروایی آن دو بشمار میرود. از این رو برخی نظر دادهاند که این مرغ، فرشتۀ نگهبان یا «توتم» قوم سکا(خاندان رستم) شمرده میشد. (یا حقی، 1369: 266 -267)
صفتهایی که در اوستا و کتابهای مذهبی زردشتی و شاهنامه به سیمرغ نسبت داده شده است، کاملاً رنگ انسانی دارد. مانند چارهگری، پزشکی یا سخن گفتن. جز اصلی نام سیمرغ در اوستا «سئنه» است که در مورد انسان به کار برده شده است. نخست، در بخش نود و هفتم فروردین یشت به این نام بر میخوریم: فروهر پاکدین(سئن) پسر (اهوم ستوت) را میستاییم، نخستین کسی که با صد نفر پیرو در این زمین ظهور کرد. در بخش صد و بیست و ششم فروردین یشت نیز از یک خانواده به نام سئن و سه تن از افرادآن یاد شده است. در برخی از فرهنگهای فارسی سیمرغ را نام حکیم و دانایی دانستهاند؛ مثلاً در برهان قاطع چنین آمده است: (سیمرغ به معنای نام حکیمی است که زال در خدمت او کسب کمال کرد). سیمرغ به هر حال مرغی بوده (درنا، شاهین، عقاب یا غیر آنها) و برای خاندان زال و شاید قوم سکاها نقش توتمی داشته است. (سلطانی گرد فرامرزی، 343: 15 -16)
در میان دو عرصۀ وسیع حماسه و عرفان مجالی نیک برای این اسطوره فراهم نمانده تا بتواند در آنها جلوهگری و ایفای نقش نماید، با این تفاوت که قدمت حضور سیمرغ در آثار حماسی نسبت به حضورش در آثار عرفانی بیشتر است و در واقع این مرغ اسطورهای از عرصۀ حماسه قدم در وادی عرفان نهاده است و این تغییر صحنه به قدری آرام و نامحسوس بوده که تعیین مقطع زمانی خاص برای آن ممکن نیست. چنان که دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب منطقالطیر مینویسد: ((معلوم نیست از چه زمانی و به دست چه کسانی سیمرغ صبغۀ عرفانی به خود گرفته و رمزی از وجود حق تعالی شده است. قدر مسلم این است که در نوشتههای ابو الرجاء چاچی(متوفی516) و احمد غزالی متوفی(520) و عین القضات همدانی(متوفی525) سیمرغ رمزی از حقیقت بیکرانۀ ذات الاهی تلقی شده است همچنان که عطار در غزلی معروف با مطلع زیر بدان اشاره داشته است:
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود |
|
سیمرغِ عشق را دل من آشیانه بود |
سیمرغ با گذشت زمان، در چهرههایی متفاوت رخ نموده است، تا بدان جا که صفات پرندگان و آدمیان و خدایان را یکجا در وجود خود گردآورد. مانند مرغان سبک بال بر هوا اوج میگرفت، بسان مردمان دانا چارهگری میکرد و همچون ایزدان آیین زردشت نیرویی برتر از توان آدمیان داشت؛ چنان که در اوستا ایزد بهرام در کالبد سیمرغ جلوه گر شده بود. موجودی چنین اسرار آمیز که مرکز همۀ نیروهاست، در عین حال وجود خارجی و عینی ندارد و برای صوفی بهترین وسیلهای است که میتواند حقیقت مطلق و ذات بیهمتای پروردگار را بدان تشبیه کند و با این تمثیل زیبا
راهگشای دلها به سوی حق باشد و اصل وحدت وجود را که ستون اصلی عرفان اسلامی است روشن کند. (فرنبغ دادگی، 1369: 122)
شیخ عطار، سیمرغ را آشکارا در جایگاه والای الوهیت نشانده و در توصیفی که از زبان هدهد در وصفش میسراید، گفته است: نام او سیمرغ، نماد ذات الاهی است و اشارات عطار در لابهلای این ابیات به آیات قرانی و احادیث مربوط به توصیف ذات مقدس باری تعالی، خود دلیلی متقن و واضح در تایید این امر است. به عنوان مثال، مصراع دوم بیت اول اشاره دارد به بخشی از آیه 16 سوره((ق)) که خداوند متعال در توصیف خویش میفرماید: ((نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیه مِنْ حَبْلِ الوَرید))(ما از رگ گردن به او نزدیکتریم) و بیت آخر همچنان که دکتر شفیعی کدکنی در تعلیقات منطقالطیر نوشته است، اشاره است به احادیثی از نوع ((اِنَّ للهِ سبعینَ الفَ حجابٍ مِنْ نورٍ و ظلمةٍ لَوْ کَشَفَها لَاَحْرَقَتْ سُبُحاتُ وَجْههِ کلّ مَنْ اَدْرَکَهُ بَصَرُه)) خدای تعالی را هفتاد هزار پرده و حجاب است از نور و ظلمت که اگر آنها را از میان بر گیرد پر تو وجه او هر که را چشمش بر آن افتد خواهد سوخت. (عطار، 1388: 264)
سیمرغ یا(سی مرغ) در منظومۀ عرفانی منطقالطیر عطار تمثیلی از کثرت و وحدت است. وجودی یگانه، که در عین حال، چندین و بسیار است. و نگارگران همواره سیمرغ را مرغی شکوهمند با پرهای رنگارنگ مجسم کردهاند، امّا الگویی معین در تجسم او بکار نبردهاند.(پاکباز، 1390: 987)
با نگاهی به دورههای نخستین در مییابیم که انسان ابتدایی از طبیعت و جهان، دریافتی عجیب، اما مشخص دارد. در بینش اساطیری او، پدیدههای طبیعی دارای شعور و ارادهاند و از این رو، در سرنوشت بشر سهیم و دخیل هستند. این اعتقاد، قابلیتی عجیب در پیوند و ارتباط با جانورانی نظیر انسان بدوی پیدا کرده است. از آنجایی که موقع و مقام جانوران در نظر چنین انسانی روحانی، خود بیش از زندگی مادی سهیم و موثر شمرده میشود، جانوران برای او به منزلۀ نیروهایی بودهاند که نه تنها بر رازهای زندگی و طبیعت، بلکه بر رازهای جاودانگی و فنا ناپذیری نیز آگاه بودهاند. که از دو سو میتوان آنها را بررسی کرد.
سیمرغ را به معانی نمادینی چون آرزو، آتش، آزادی، الوهیت، بردباری، پاکدامنی، جوانمردی، حاصلخیزی، رعد و برق، شیطان، فراوانی، خودرایی نامیدهاند.
- سلطان پرندگان؛ یگانه پرندهای که قادر است به خورشید خیره شود. کنایه از حقیر شمردن عظمت دنیا، پرنده شکاری، دشمن مار و ماهی.
- در افسانه قرون وسطا، این پرندۀ پیر به سوی فضای آتشین خورشید پرواز میکند؛ پرهایش میسوزد وبه درون چشمۀ آبی سقوط میکند و جوانیش دوباره به او باز گردانده میشود. از این رو تجدد حیات جسمی و روحی است. (هال، 1380: 115)
- در میان سرخپوستان، نشانه، همان مرغ افسانهای رعد و خدای بزرگ است. (هال، 1380: 112)
- در اساطیر یونان، هنگامی که زؤوس17 خود را از کرونوس18 مخفی مینمود، عقاب برایش شراب نکتار19 میبرد (و در تنبیه پرومته از طرف زؤوس)، عقابی مامور خوردن جگر او بود. (هال، 1380: 112)
- در ایران، شکلی از خدای طوفان است که روی درخت گئوکرن20 سکنا دارد. این شکل، علامت امپراتوری ایران بوده است.(یاحقی، 1369: 34)
- در سومر، نشانه، ارواح را به عالم اموات منتقل میکرد. همچنین عقاب مظهر خورشید بشمار میرفت. یکی از صو(زو) یا پرنده طوفان، عقابی است با پنجههای سبعانه که مقهور(ninurt) خدای خورشید21 گشته است.(هال، 1380: 118)
- در هند، صفت ایزدان آتش، فراوانی، مرگ و در افسانههای هند و اروپایی، آورنده آتش(برق) از آسمان به زمین است. (واحد دوست، 300:1387)
- این دو پرنده روزگاری به طوری گسترده با خورشید – خداها، یکسان شناخته میشد و به گارودا به عنوان «پرنده زرین خورشید» ارجاع میشود.
(بهزادی، 381:1390)
اساطیر ایران و هند اشتراکاتی فراوان دارد و درباره منشاء پیدایش جانوران و نیز دیدگاه تمدن باستان، دربارۀ نمادهای این جانوران، قدرت و استفادۀ آنها در جوامع کهن یافته و ناشناختههایی بسیار برای اهل هنر آشکار میگردد.
در هندوستان، اسطورهها در اعماق تاریخ نیز زنده و تمام مردم از خرد و بزرگ، ثروتمند و فقیر تا فضانورد و عالمان و دانشمندان علوم جدید، اسطوره را در همه جا در کنار و پیش خود محفوظ نگه میدارند. با توجه به این نشانهها که همگی بر گرفته از روایات تاریخی میان دو سرزمین ایران است، میتوان از آن دری به سوی پژوهش بر تاریخ و تمدن و اسطورههای این سرزمینهای کهن یافت.
از آنجا که اسطورهها به تاریخ قدیمی اقوام گوناگون باز میگردد، شباهتها بسیار بیشتر از تفاوتها بود، چه بشر در ابتدا یکسان بود و به مرور سرزمینهای گوناگون و آداب و رسوم و فرهنگ پدید آمدند.
با مطالعه تطبیقی میان اسطورۀ سیمرغ در شاهنامه و از طرفی پرداختن به شخصیت و اسطورۀ گارودا، تحقیق بدیع و بکر در علم اسطوره شناسی جریان خواهد افتاد.
سیمرغ یک نماد و سمبل ظاهری از قدرت بیکران است که در داستان زال حمایت خود را از انسان نشان میدهد و قدرت و توان خود را جلوه گر میسازد.
سیمرغ نمادی از ذات معبود و دارای چنان شخصیتی است که تنها حواس ظاهری قادر به درک آن نیست، بلکه عقل و جان هم در شناخت و ادراک او خیره و عاجز مانده است و دانش و بینش بشری گنجایش معرفت ذات بینظیرش ندارد و تصورات ذهنی خلق از او، مشتی خیال است و آنها را سودایی وی کرده است. کمتر سخنی از زاد و ولد و بچه دار شدن این اسطوره بمیان آمده و موجودی شکست ناپذیر و بیمرگ(جاودانه) معرفی شده است.
تقدّس سیمرغ تا بدانجا رسید که این پرنده را صورتی فلکی دانسته اند و آنها را نمادی از برکت، باران و آب و حاصلخیزی میدانند.
سیمرغ خود شخصیتی منحصر به فرد و بیهمتاست که بر شکلگیری مرغان اساطیری دیگر تاثیری شگرف گذاشته است.
سیمرغ و گارودا هر دو به گونهای مقدس و مثبت قلمداد میشدند و صعود به عالم بالا را نشان میدادند و نمایندۀ ایزدان و خدایان، فرّه و تاییدات الاهی و انوار راهنمایی سالکان هستند و پر و حتّی سایۀ آنان باعث دوری دیوان و شر و دفع آسیب میگشت.
یاری خواستن پرنده(سیمرغ) از پهلوانی در جنگ با اژدها یا مار، برای دفع شر بود. تنها فرق او با گارودا در این مورد است که پهلوانی یا خدایی به کمک او در جنگ با مارها نمیآید. نبرد سیمرغ با مار یا اژدهایی است که نامی بیسابقه در نظم و نثر پارسی به آن اطلاق شده است. آیدنلو در کتاب خود به این نام اشاره کرده و آن را مجهول یا از جمله مجعولات اساطیری بشمار آورده است.(آیدنلو، 1388: 447)
گارودا و سیمرغ هر دو پرندگانی بزرگ هستند که هر دو نابود کنندۀ مار بشمار میروند. اما باید اشاره کرد که در شاهنامه ماری نابود نمیگردد و این امر مربوط به سام نامه است.
نقش گارودا و سیمرغ هر دو به عنوان مرغ بهشتی مورد توجه بوده است. عطار سیمرغ را مظهر بهشت پرستان میداند او مشتاق بازگشت به بهشتی است که به گناه همدستی با مار از آنجا رانده شد. (عطار، 1388: 264)
هر دو به عنوان نماد الوهیت، انسان کامل، جاودانگی و ذات واحد مطلق در عرفان اسلامی و هندی شناخته شدهاند. در اساطیر هند و ایران این دو به صورت صاعقه و طوفان تجلی یافتهاند و با باران مرتبطند و در اساطیر ایرانی و هندی به عنوان پیک خورشید معرفی شدهاند.
سیمرغ همانند گارودا موجودی خارق العاده و شگفت آور است. پرهای گستردهاش به ابری فراخ میماند که از آب کوهساران لبریز است. در پرواز خود پهنای کوه را فرا میگیرد. از هر طرف چهار بال با رنگهای نیکو دارد. منقارش چون عقاب، کلفت و صورتش چون صورت آدمیان است. فیل را بآسانی شکار میکند، از این رو به «پادشاه مرغان» شهرت یافته است.
یک از مضامین قدیمی روایات ایرانی، جنگ افسانهای یا مقدس سیمرغ با اژدها یا مار و یاری خواستن پرنده از پهلوانی برای دفع شر آن است. معمولاً داستان با دادن تحفهای از طرف پرنده به پهلوانی که جان او یا جوجه هایش را نجات داده تمام میشود.(آیدنلو، 1388:446) و همچنین دادن استخوان یا پری ازخود به عنوان تحفه به کسی، باعث میشود که هیچ مرد دلیری او را نمیتواند براندازد، و آن پر همواره او را نزد کسان گرامی میدارد؛ مانند دادن پر خود به زال:
بر آتش بر افکن یکی پرّ من |
|
که بینی هم اندر زمان فرّ من |
در نوروز نامه نیز مار پیچیده بر دور گردن همایی با تیر پادشاه زاده هرات کشته میشود و همای نجات یافته برای منجی خود، به رسم تحفه دانه انگور را که تا آن زمان برای آدمیان ناشناخته بوده است، میآورد که نشانۀ چهار فصل است.
(خیام، 1357: 77)
در اساطیر هند، گارودا آورندۀ نوشابه مقدس «سوما» است، که نوشابهای سکرآور است و دردها را شفا میدهد.
سیمرغ و گارودا در عرفان اسلامی و هندی هر دو به عنوان انسان کامل که از دیدهها پوشیده است و وجود ناپیدا و بینشان دارد، بکار میرود و هر دو حیوان را بر روی زمین و آب و در آسمان میبینیم، هر دو نماد خورشید در زمین و آسمان هستند. بنابراین دو جنبۀ متضاد روان آدمی، یعنی زمینی و آسمانی بودن همچنین، نماد دانش و هوش هستند. هر دو همچون خدایی هستند که از همه چیز آگاهی دارند و به صورت نشسته یا ایستاده نمایان شدهاند، مثل اینکه سیمرغ سه بار شاهد ویرانی دنیا بوده و از تمام علوم دوران آگاهی دارد، از این رو نمایندۀ خدای خدایان است.
در هند، جنبۀ مارکشی طاووس باعث رواج این باور شد که زرداب و خون طاووس پادزهر است، اگر پرش را بسوزانند، دشمنی و کینه دور میشود و دودِ حاصل از سوختن پرهایش، میتواند سیمرغ را در هر نقطۀ جهان که باشد به سوی خود فرا خواند.
سیمرغ و گارودا هر دو به عنوان پزشکی ماهر هستند، چنان که سیمرغ در علاج زخمها و جراحی و زایمان ماهر است. افزون بر پادزهر طاووس معتقدند که بخشهای مختلف بدن گارودا، انواع بیماریها و ناتوانیها را شفا میبخشد، از بیماری سل، انواع فلج، تنگی نفس، زکام و سردرد گرفته تا نازایی. هر دو، دشمنی دیرینه با مار دارند. (واحد دوست، 1379: 229-307)
در مبحث مربوط به خدایان، پهلوانان و داستانهای مذهبی، موارد مشترک بسیار یافت شد، چه آنها بشرهایی بودند که از همان ابتدا و به طور ذاتی و فطری قدرتی برتر محسوب میشدند تا تنها را بپرستند و یا بزرگان و پهلوانانی بودند که آنها را محافظت کنند. خدایان در همه سرزمینها مظهر بزرگی، جذابیت، خیر و برکت، هستی و سایر برتریها هستند.
به دلیل نزدیکی و همریشه بودن در بسیاری از هنرها و اسطورههای ایران و هند، این دو تمدن وجه اشتراکاتی بسیار دارند. ارتباط تجاری و سیاسی در دورههای متعدد توانسته است این نزدیکی فرهنگی و هنری را ایجاد کند. نمادهای اسطورهای که جلوای از هنر و اندیشه هر قوم و ملتی محسوب میشود، ماندگارترین پدیدهای است که با دو روی آشکار و پنهان، معانی و تعالیم فرهنگی را در خود جای میدهد. در این رابطه سیمرغ به عنوان نماد ایرانی و گارودا سمبل هندی وجه اشتراکاتی بسیار نزدیک دارند. سیمرغ و گارودا هر دو مظهر وجود خداوند و حامل وحی و سخنان الاهی هستند. این سخنان راهنمای طریقت انسانها واقع میشود و همیشه در موضوعات حماسی، معرفت آموزی و مخصوصاً عرفان در این نمادها بچشم میخورد و حضور پر رنگی دارند. البته سیمرغ در حماسۀ پهلوی ایران هم وجود داشته است.
پرواز دربلندی آسمان بر سر قلههای سر به فلک کشیده، نشان تسلط و تیزبینی هر دو نماد و به مفهوم درک و آگاهی از تمامی اتفاقات روی زمین است. بالهای باز و کشیده نشان دهندۀ قدرت و احاطۀ این نماد اسطورهای در هر دو تمدن ایران و هند بشمار میرود. برای اینکه در عمل هم این معانی را به منصۀ ظهور برسانند، هر کدام از یک شخصیت با ارزش و مهم نگهداری و مواظبت مینمایند.
سیمرغ همانند بچههای خود از زال سرپرستی میکند که در یک دوره مسؤولیت بزرگ کردن زال را بر عهده میگیرد. سمبل گارودا در این مورد مشابه عملکرد نماد سیمرغ در ایران است. گارودا از همسر ویشنو محافظت و جهت آسایش آن تلاش میکند و در فراز آسمان به همراه خود همسر ویشنو به پرواز در میآید. مشخص است که این اسطورهها دارای توانمندی و قدرت ماورایی است که در فرهنگ ایرانی، دانشمندان، عارفان و ادیبان ایرانی آن را جلوۀ ظاهری از قدرت بیکران الاهی میدانند و وجود آن باعث سرور و شادی مردمان است و میتواند در فرهنگ اسلامی به موضوع(حبل الله)، دلالت داشته باشد. یعنی نشانی از آن عظمت که یک جلوۀ کوچک آن در یک پرندۀ افسانهای نمایان گشته تا راه را به منظرۀ یک چراغ هدایت گر برای اهل طریقتش روشن نماید. البته این نگاه پر معنا در گارودا کم تر بچشم میآید و شاید دلیل آن این باشد که در هند شعرا و اهل عرفان نتوانستهاند آن گونه که باید و شاید به مسایل ریز و اساسی گارودا بپردازند، اما یکی از نتایج مهم و موثر این اسطورهها سرپرستی و تربیت است و هر دو با قوای اهریمنی و دوزخی مار در پیکار هستند.
1. گروئمنت (Grvymnt)
2. هوم( اوستایی: هوم/هئوم و سنسکریت: سوم/سومه) گیاهی مقدس نزد ایرانیان و هندوان است. هوم در اوستا در دو غالب ظاهر میشود، یکی گیاه هوم که از فشردن آن گونهای آیینی به نام پاهوم تهیه شده و در مراسم ستایش و نیایش(یزشن) استفاده میشود و دیگری نام ایزدی است که نماد و نگهدارندۀ گیاه هوم است و در اوستا بخشی از یسنه به نام هوم یشت را به خود اختصاص داده است. هوم در شاهنامه نیز نقش مردی پرهیزگار را دارد که در کوه بسر میبرد.
3. ایندرا Indra)) از خدایان قدیمی است که او را خداوند تندر، خدای برق و خدای باران لقب دادهاند. حاصلخیزی مراتع، رشد دانهها و ثمردهی اشجار که حیات انسان به آنها وابسته است، همگی در گرو عنایت الطاف و فرمان اوست.
4. سین مورو (sen-murv)
5. ویشنو= بشن (Vishns) در حالی که سوار بر مرکبش گرور است، در یکی از چهار دستش حازونی که در او میدمد، در دیگر دستش، چکر که سلاحی است گرد و برنده، در دودیگر دستش حرز است و در سه دیگر گل نیلوفر سرخ است.
6. گارودا (Garuda)
7. میترا Mithras)) از خدایان کهن آریایی است.
8. ورونا varuna)) ایزد اسرار آمیز که در مقام شهریار آسمانی در کاخ آسمانی فرمان میراند. مسؤولیت او نظم بخشیدن به کیهان و تضمین گردش روز و شب و فصلها به ترتیب یکی پس از دیگری بود. صفت بارز و دانش و فرهیختگی بود. او در همه مبادلات انسانی حضور داشت و از گناه، بویژه از سرمستی و شرط بندیهایی که ویژۀ جامعه آریایی بود، بیزاری میجست. بد کاران را پادافره میبخشید و همه با ترس و فروتنی و احساس پشیمانی بدو نزدیک میشدند.
9. آگنیAgni)) در هند و آیین هندو مبدّل آتش به نام آگنی شناخته شده است. او اکنون به عنوان خدای آتش نیایش میشود و بیش تر به پالایش کننده وفدایان قربانی در مراسم مختلف چون ازدواج و مرگ مورد توجه قرار میگیرد.
10. گرود (Garude)
11. سوپرنه (Suprana)
12. گر (gri)
13. ساماودا (Samavada)
14. سینا (syena)
15. مرغو (meregho)
16. این غزل – که گویی زبان حال ابلیس است – به گویندگانی چون سنایی و خاقانی نیز نسبت دادهاند.
17. زؤوس Zeus) )
18. کرونوس( Cronus)
19. نکتار( Nectar)
20. گئوکرن(Geokerena)
21. خدای خورشید (zamama)