بررسی اسطورۀ ایزد گیاهی/خدای شهیدشونده در قصۀ پسر پادشاه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانش‌یار گروه زبان و ادبیات فارسی دانش‌گاه جهرم، جهرم، ایران

چکیده

ایزدان گیاهی و اساطیر مربوط به آن‌ها بخشی از اساطیر ملت‌های یونان، مصر، بین‌النهرین، هند و ایران را تشکیل می‌دهند. دُموزی/تموز، آتیس، آدونیس، دیونیزوس، اوزیریس، بَعَل، پرسفون و بالدر، معروف‌ترین ایزدان گیاهی در اساطیر ملل هستند. در اساطیر ایرانی نیز سیاوش ایزدی گیاهی به‌شمار می‌رود که ماجراهای مربوط به او بخشی از شاهنامۀ بزرگ فردوسی را به خود اختصاص داده است. نگارنده در بررسی‌های میدانی خود به روایتی عامیانه برخورده است که خمیرمایۀ اصلی آن، داستان ایزدی گیاهی است که در قالب پسر پادشاه نمود می‌یابد. هر چند نامی از او به میان نمی‌آید. این روایت عامیانه که از سوی «علی‌حسین عالی‌نژاد» یکی از کهن‌سال‌ترین راویان منطقۀ کوه‌مره سرخی فارس روایت می‌شود، پیش از این در هیچ منبع مکتوبی نیامده است. بررسی‌های نگارنده نشان می‌دهد این روایت، آمیزه‌ای از روایت‌های دینی، حماسی و اسطوره‌ای است؛ بخش‌هایی از این روایت، به ویژه آغاز داستان، تکرار روایت حماسی سیاوش و سودابه در شاهنامۀ فردوسی است. محورهایی از داستان نیز یادآور داستان یوسف پیامبر و زلیخا است. برخی از خطوط داستان هم زندگی دیگر ایزدان گیاهی در اساطیر جهان را به ذهن متبادر می‌کند. به نظر می‌رسد این روایت از دیرباز در میان مردم این منطقه رواج داشته و به مرور زمان و با تغییر و دگرگونی در ادیان و باورهای مردم منطقه، دست‌خوش تغییر و دگرگونی شده است؛ هم‌چنین بررسی تطبیقی این روایت با دیگر روایت‌های ایزدان گیاهی نشان می‌دهد که این روایت دست‌کم 14 وجه اشتراک با دیگر داستان‌های مربوط به ایزدان گیاهی دارد. بررسی آیین سوگ‌واری ایزد گیاهی در این منطقه نشان می‌دهد که مراسم بزرگ‌داشت این ایزد هرساله و با قربانی کردن پیش از کشت برنج انجام می‌شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The study of the myth of vegetation god / martyr god in tale of king’s son

نویسنده [English]

  • azim jabbareh naserou
Associate Professor, Persian Literature, Jahrom University, Jahrom, Iran
چکیده [English]

Vegetation gods and mythologies connected with them are regarded as part of the mythologies of the following nations Greece, Egypt, Mesopotamia, India, and Iran.  Dumuzi or Tammuz, Attis, Adonis, Dionysus, Osiris, Baal, Persephone, and Baldar are among the most significant vegetation gods in mythologies of nations.  In Persian mythology also Siavash is regarded as a vegetation god whose adventures cover a significant part of Shahnameh.  The writer of this article in his field investigation comes across a folk narrative whose main theme is the tale of vegetation god who appears as a King’s son.  This folk narrative is told by Ali Hossein Aalinezhad one of the eldest narrators in the Fars region of Kouhmareh Sorkhi, although his name is not seen in any written sources.  The studies conducted show that this narrative is a mingle of religious, epic, and mythological narratives.  Parts of this narrative in particular the opening of the tale is the repetition of the epic narrative of Siavash and Sudabeh in Ferdowsi’s Shahnameh.  Some sections are reminiscent of the tale or Prophet Yousuf and Zulaikha and certain other parts bring to mind other vegetation gods in the world mythologies.  It seems that this narrative had been popular among people in the region and in time upon change and transitions in religion and belief of the people had undergone transformations.  The comparative study of this narrative with other vegetation god narratives shows at least 14 common grounds exist between them.  The study of mourning rites regarding vegetation god in the region show that the commemoration ceremonies of this god was carried out by offering sacrifice every year before the rice plantation.
.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mourning rites
  • vegetation god
  • connection with plant
  • conspiracy of relatives

مقدمه

بن‌مایۀ ایزدان گیاهی، از بن‌مایه‌های رایج در برخی از اساطیر ملل مانند یونان، مصر، بین‌النهرین، هند و ایران است. تموز در اساطیر بابلی، اوزیریس در اساطیر مصر، آتیس در آناتولی،آدونیس، دیونیزوس و پرسفون در اساطیر یونان، بالدر در اساطیر اسکاندیناوی، راما در اساطیر هند و سیاوش در اساطیر ایرانی از معروف‌ترین ایزدان گیاهی در اساطیر جهان هستند. نگارنده در بررسی‌های میدانی خویش بر روی قصه‌های منطقل کوه‌مره سرخی1، به قصه‌ای دست‌یافته است که قهرمان آن اشتراکات بسیار زیاد و غیرقابل انکاری با دیگر ایزدان گیاهی دارد. قهرمان این قصه نامی ندارد و تنها با عنوان پسر پادشاه از او یاد می‌شود؛ مادر او نیز مشخص نیست و به گونه‌ای شگرف از تنۀ درختی متولد می‌شود. ماجراهای او از ابتدای تولد تا مرگ، بسیار شبیه به دیگر هم‌تایان خود در اساطیر دیگر ملل است.

چند نکته دربارۀ این قصه گفتنی است: 1- راوی، این قصه را تنها برای کودکان مناسب می‌داند و بازمی‌گوید؛ هرچند او بر این باور است که کودکان در روزگار گذشته به این قصه‌ها اهمیت بیش‌تری می‌دادند. 2- از میان راویان متعدد، تنها یکی از ایشان قصه را به طور کامل در خاطر دارد و روایت می‌کند. راویان دیگر یا روایت را کامل از یاد برده‌اند و یا دست‌کم بخش‌هایی از قصه را به یاد نمی‌آورند. 3- هرچند بافت قصه منسجم است، اما بررسی دقیق‌تر قصه نشان می‌دهد که این روایت چندپاره است: بخش‌هایی از قصه یادآور داستان سیاوش است و جز در برخی جزئیات، تکرار روایت فردوسی از داستان سیاوش است. بخش دیگر قصه، یادآور داستان یوسف و زلیخا در قرآن و چگونگی اسیر شدن یوسف در زندان است. بخش‌هایی از قصه، به‌ویژه بخش پایانی نیز تقلیدی از فرجام ایزدانی مانند آدونیس است. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا این شباهت‌ها تصادفی است؟ آیا قصه از آغاز به همین شکل بوده است یا به مرور زمان دست‌خوش تغییر شده است؟ نمی‌توان جوابی قاطع به این پرسش داد؛ زیرا به این روایت و یا روایت‌های مشابه آن تاکنون در هیچ منبعی حتا اشاره هم نشده است و نمی‌توان به‌طور قاطع حکم داد که این روایت در آغاز چگونه بوده است و چه دگرگونی‌هایی را طی کرده است. 4- این قصه تاکنون در هیچ منبع مکتوبی ثبت نشده است. نگارنده با توجه به اهمیت این گونه از روایت‌ها در مطالعات مردم‌شناسی، اسطوره‌شناسی، دین‌پژوهی و مطالعات ادبی، کوشیده است نخست این روایت را به دقت ثبت و ضبط کند. برای ثبت این روایت، ابتدا از همۀ پیران و کهن‌سالان و به‌ویژه کسانی که به قصه‌گویی و نقّالی شهره بودند، خواسته شد تا روایت را به دقت نقل کنند. سپس از میان روایت‌ها، کامل‌ترین روایت - که در عین حال به‌وسیلۀ کهن‌سال‌ترین فرد هم روایت می‌شد- انتخاب و ثبت شد. در گام بعد، به بررسی وجوه اشتراک این قصه با ماجرای دیگر ایزدان گیاهی در اساطیر ملل پرداخته شد. 5- با توجه به سن راوی-حدود 80 سال- و با توجه به ادعای راوی/راویان مبنی بر این‌که این قصه را از پدران خود شنیده‌اند، به‌نظر می‌رسد این روایت از دیرباز در میان مردم این دیار رایج بوده و در گذر زمان به‌دست فراموشی سپرده شده است.

تاکنون دربارۀ افسانۀ مورد بحث در این مقاله، پژوهشی انجام نشده است؛ اما در بارۀ ایزدان گیاهی، پژوهش‌هایی انجام شده است. برای نمونه: سجاد آیدنلو (1393) در مقاله‌ای با عنوان «اسفندیار ایزدی گیاهی؟»، ضمن معرفی الگوی سرگذشت خدایان نباتی، این احتمال را بررسی می‌کند که شاید اسفندیار در سرشت اساطیری و باستانی خود، یکی از ایزدان گیاهی بوده که در ساختار داستان‌های حماسی ایران، شخصیت او دچار تغییر و فراموشی شده است. فرامرز خجسته و محمدرضا حسنی جلیلیان (1389) در مقاله‌ای با عنوان «تحلیل داستان سیاوش بر بنیاد ژرف ساخت اسطورۀ الهۀ باروری و ایزد گیاهی» عناصر مشترک داستان سیاوش و اسطورۀ الهۀ باروری و ایزد گیاهی را بررسی کرده‌اند. محمود رضایی دشت ارژنه (1390) در مقالۀ «بررسی تحلیلی-تطبیقی سیاوش، اوزیریس و آتیس» به این نتیجه می‌رسد که خدایان یاد شده، خویش‌کاری‌های مشترکی دارند و در بسیاری از جهات هم‌گون هستند؛ هم‌چنین ایشان (1389) در مقاله‌ای دیگر با عنوان «بررسی تحلیلی-تطبیقی سیاوش و دموزی» به خویش‌کاری‌ها و شباهت‌های این دو ایزد پرداخته‌اند.

خلاصۀ روایت شفاهی:2 پادشاه ایران پسری بسیار زیبارو داشت که چون از کودکی علاقه‌ای به ماندن در کاخ نداشت به هم‌راه چوپانان پادشاه راهی دشت و صحرا شده بود و در آن‌جا روزگار می‌گذراند. مردم و درباریان اعتقاد داشتند این پسر از درون درختی متولد شده است. سال‌ها گذشت تا این‌که پسر پادشاه در یک روز بهاری، تصمیم گرفت برای دیدار پدرش راهی قصر شود. نامادری که مدت‌ها پسر را ندیده بود، با دیدن جمال پسر که اکنون جوانی بسیار زیبارو شده بود، عاشق و شیفتۀ او شد. نامادری از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا از پسر کام بگیرد. پسر که ابتدا متوجه نیت نامادری نبود، مهرورزی‌های نامادری را به حساب حس مادرانه می‌گذاشت و روزبه‌روز به او نزدیک‌تر می‌شد؛ تا این‌که یک روز که هر دو در کاخ تنها بودند، نامادری پسرک را در آغوش کشید و به او ابراز عشق کرد؛ پسرک که حسابی وحشت‌زده شده بود، خود را از آغوش نامادری بیرون کشید و با خشم و غضب از کاخ بیرون رفت.

نامادری که می‌ترسید رازش فاش شود، سراسیمه خود را به پادشاه رساند و نزد پادشاه چنین وانمود کرد که پسر پادشاه قصد کام گرفتن از او داشته است. پادشاه که تحت تأثیر گفته‌های هم‌سرش قرار گرفته بود، دستور داد پسر را در صندوقی چوبی بگذارند و روی رودخانه رها کنند. بر طبق سنت ایرانیان، اگر پسر از امواج پرتلاطم رودخانه جان سالم به‌درمی‌برد، بی‌گناه بود و اگر کشته می‌شد، به کیفر گناهش می‌رسید. طبق دستور پادشاه، پسر را در صندوقی بر روی رودخانه رها کردند؛ اما به خواست خداوند، صندوق به تنۀ درخت سروی برخورد کرد، صندوق شکست و پسرک به بیرون از آب پرتاب شد. پسر از زمین برخاست و راهی شد؛ اما یکی از دستانش زخمی شده بود و از آن خون می‌چکید. به حکم خداوند از خون پاک او در کنارۀ رودخانه گیاه مورد رویید. پسرک به قصر بازگشت تا همگان بدانند که او بی‌گناه بوده است. درباریان با دیدن پسر رقص و پای‌کوبی کردند و به پادشاه به خاطر اثبات بی‌گناهی فرزندش تبریک گفتند؛ اما نامادری که رسوا شده بود و از طرفی نمی‌توانست دوری پسرک را تحمل کند، تلاش می‌کرد به هر قیمتی پسر پادشاه را به چنگ بیاورد.

 نامادری هم‌واره در کمین پسر بود تا بتواند نقطه ضعفی از پسر پیدا کند که به واسطۀ آن، مالک پسرک شود. نامادری متوجه شده بود که پسرک شب‌ها بیرون از قصر می‌رود و گاهی صبح‌دم بازمی‌گردد. شبی از شب‌ها، نامادری پسرک را تعقیب کرد تا به نزدیکی درخت بلوط شهیدو رسیدند. نامادری از دور گروهی از اجنه را دید که در زیر درخت به جشن و پای‌کوبی مشغول بودند. پسرک ابتدا زره ویژه‌اش را که هیچ سلاحی بر آن کارگر نبود از تن به در آورد و هم‌راه با اجنه به شادی پرداخت. ساعتی گذشت و جمعیت اجنه پراکنده شدند. پسر پادشاه به سمت درخت بلوط رفت و درون شکاف تنۀ درخت رفت. شکاف تنۀ درخت به فرمان خداوند بسته شد؛ بلافاصله اژدهایی بزرگ زیر درخت چنبره زد و خوابید. زن که به شدت ترسیده بود، به هم‌راه ندیمه‌هایش پا به فرار گذاشت و به قصر برگشت. برای زن ثابت شده بود که پسر پادشاه انسانی عادی نیست؛ همین امر سبب شده بود که شیفتگی او و تمایلش برای تصاحب پسرک بیش‌تر شود.

او دوباره دسیسه‌ای اندیشید. این‌بار، جام طلایی پادشاه را دزدید و در اتاق پسرک گذاشت. فردای آن روز ماجرای گم شدن جام پادشاه، در قصر ولوله‌ای به راه انداخت. نگه‌بانان همۀ قصر را زیر و رو کردند و سرانجام جام را در اتاق پسرک یافتند. پسرک را به نزد پادشاه بردند. پسر هر چه کوشید بی‌گناهی خودش را ثابت کند، نتوانست. همسر پادشاه نیز که موقعیت را مناسب یافته بود، نزد پسر رفت و گفت: اگر از آن من شوی، تو را نجات خواهم داد. پسرک که نمی‌خواست دامنش به گناه آلوده شود، خواستۀ نامادری را نپذیرفت. پادشاه به‌ناچار برای مجازات پسر ناگزیز شد برخلاف میل باطنی‌اش، پسر را به زندان بیندازد. پسر هفت سال در زندان ماند و در طول این سال‌ها، نامادری هم‌واره نزد او می‌رفت و تلاش می‌کرد او را متقاعد کند که از او کام بگیرد؛ اما هر بار با پاسخ منفی پسرک رو‌به‌رو شد.

در پایان سال هفتم، پادشاه خوابی هول‌ناک دید که هیچ‌کدام از معبّران نتوانستند خوابش را تعبیر کنند. خبر به گوش پسرک رسید. پسرک زندانبان را صدا زد و به او گفت: من تعبیر خواب پادشاه را می‌دانم. زندان‌بان که در طول این هفت سال بارها رفتارهای ماورای انسانی پسرک را دیده بود و می‌دانست پسرک انسانی عادی نیست، ادعای پسرک را از طریق وزیر اعظم به گوش پادشاه رساند. پادشاه پسرک را به حضور فراخواند و تعبیر خواب را خواستار شد. پسرک به خوبی از عهدۀ تعبیر خواب پادشاه برآمد. پادشاه نیز برای قدردانی از پسر، او را آزاد کرد.

چندسالی گذشت و نامادری هم‌چنان در پی آزار پسر بود تا این‌که بالاخره یک روز تصمیم به قتل پسرک گرفت. زن برای کشتن پسرک چند تن از سربازان را مأمور این کار کرد. سربازان در صحرا راه را بر پسر پادشاه بستند. پسرک که دید توان رویارویی با آن‌ها را ندارد، به سوی درخت بلوط شهیدو دوید و در مقابل چشمان متعجب سربازان به درون درخت رفت و ناپدید شد. سربازان که وحشت‌زده شده بودند و فهمیده بودند آن پسر نژادی غیرانسانی دارد، شمشیرهایشان را به زمین انداختند و در مقابل درخت به سجده افتادند. آن‌ها پس از ساعت‌ها گریه و زاری، زار و پشیمان به دربار بازگشتند و ماجرا را برای همگان بازگو کردند. درباریان و مردم به سوی درخت روانه شدند. هیچ نشانی از پسرک و اسبش نبود. پسر پادشاه برای همیشه غیب شده بود. پادشاه که به بی‌گناهی فرزندش و گناه‌کار بودن هم‌سرش پی برده بود، هم‌سرش را به جلاد سپرد تا خونش را بریزد و خود به گریه و زاری زیر آن درخت نشست. از آن زمان به بعد مردم هر ساله زیر این درخت جمع می‌شدند و نذر می‌کردند و قربانی‌هایشان را میان فقرا تقسیم می‌کردند.

بحث و بررسی

سجاد آیدنلو، پس از بررسی زندگی ایزدان گیاهی و تجسد انسانی آن‌ها در اساطیر ملل، به هجده ویژگی و بن‌مایۀ مشترک دست یافته است که آن‌ها را الگوی سرگذشت ایزدان نباتی نام نهاده است. این هجده ویژگی عبارتند از: 1- نقش و حضور زن؛ 2- رابطۀ مادر- هم‌سری/خواهر-هم‌سری بانوان با خدایان نباتی؛ 3- شهریاری و نژادگی؛ 4- پرورش نزد دیگران؛ 5- تهمت و فتنه‌انگیزی علیه ایزدان گیاهی؛ 6- ارتباط با درخت/گیاه؛ 7- اهمیت و تقدس درخت مرتبط با آن‌ها؛ 8- ارتباط با آب؛ 9- ارتباط با باده؛ 10- نقش مار؛ 11- داشتن رزم افزار یا وسیلۀ ویژه؛12- پیش‌آگاهی از مرگ؛ 13- نقش نزدیکان در خیانت و آسیب‌رسانی به آن‌ها؛ 14- مجازات عاملان کشته شدن ایزد گیاهی؛ 15- کین‌خواهی خونِ خدایان نباتی؛ 16- آیین‌های سوگ‌واری؛ 17- سوگ‌واری طبیعت؛ 18- زندگی دوباره و رستاخیز (در این‌باره ر.ک. آیدنلو، 1393: 9). از میان ویژگی‌های ذکر شده، 13 ویژگی دربارۀ ایزد گیاهی منطقۀ کوه‌مره سرخی دیده می‌شود که در زیر به آن‌ها پرداخته می‌شود.

1- حضور زوج در کنار ایزد گیاهی

«معمولاً هر خدای نباتی، زوجی را در کنار خود داردکه این زوج، گاه مادر، خواهر یا معشوقۀ اوست. این زوج که خود نیز الهۀ باروری است زمینۀ مرگ خدای نباتی را فراهم می‌کند تا سپس با مویه‌های فراوان، باعث رستاخیز خدای نباتی شود؛ چراکه مرگ و رستاخیز خدای نباتی، نماد مرگ و حیات طبیعت بود» (رضایی دشت ارژنه، 1389: 52). آفرودیت در کنار آدونیس، سیبل در کنار آتیس، ایزیس در کنار اُزیریس، سیتا در کنار رامایانا، ایشتر در کنار دموزی نشان‌گر وجود یک معشوق در کنار ایزد گیاهی است. مهرداد بهار معتقد است می‌توان سیاوش و سودابه را مانند دموزی و اینانا به عنوان یک زوج در کنار هم تصور کرد (بهار، 1376: 444). با این تفسیر شاید بتوان نامادری را هم در کنار پسر پادشاه و به عنوان زوج او قرار داد.

2- شهریاری و نژادگی

بررسی اساطیر ملل نشان می‌دهد که «ایزدان نباتی و تجلیات انسانی آن‌ها غالباً فرمان‌روا، شاه‌زاده یا نژاده‌اند» (آیدنلو، 1393: 14). در اساطیر مصر، اُزیریس، پادشاه مصر علیا و سفلی است (روزنبرگ، 1389: 25). بَعَل نیز جای‌گاه شاهی دارد (گری، 1378: 134). در اساطیر بین‌النهرین نیز دوموزی از بزرگان سومر است (لیک، 1385: 114). آدونیس هم شاه‌زاده است (فریزر، 1386: 361). آتیس هم از خانوادۀ شاهی است (همان: 403). در روایت شفاهی نیز ایزد گیاهی فرزند پادشاه است.

3- پرورش نزد دیگران

آفرودیت، آدونیس را به پرسفون می‌سپارد تا پرورش دهد (گریمال، 1367: 23). سیاوش نیز به وسیلۀ رستم پرورش می‌یابد. (فردوسی، 1394: 306). در روایت شفاهی، پسر پادشاه به وسیلۀ چوپانان و در کنار آن‌ها پرورش می‌یابد.

4- تهمت و فتنه‌انگیزی

بالدر اسیر فتنه‌انگیزی ایزدی به نام لوکی می‌شود و کشته می‌شود. (ر.ک. روزنبرگ، 1379: ج1: 175-195). در این روایت، پسر پادشاه در برابر نامادری هوس‌باز قرار می‌گیرد که می‌خواهد به هر طریقی از پسر کام بگیرد؛ اما پسر پادشاه نیز به هیچ قیمتی حاضر نمی‌شود دست به گناه بزند. در نخستین صحنه، نامادری پسر را در آغوش می‌گیرد و سعی می‌کند او را رام خود کند؛ اما پسر پادشاه از چنگ او می‌گریزد. این بخش از داستان شبیه به تلاش زلیخا برای کام گرفتن از یوسف است. از سوی دیگر به تلاش سودابه برای رام کردن سیاوش و کام گرفتن از او هم بی‌شباهت نیست؛ اما در ادامۀ ماجرا، شیوۀ مشخص شدن بی‌گناهی پسر پادشاه کاملا ایرانی و منطبق بر اساطیر ایرانی است. در ایران باستان فرد متهم برای اثبات بی‌گناهی خود می‌بایست از آزمون ایزدی سربلند بیرون بیایند. این آزمون به شکل گذر از آتش، گذر از آب، خوردن آب آمیخته به گوگرد و ... دیده می‌شود (دربارۀ آیین‌های داوری در ایران باستان بنگرید: ویسپرد، 1343: 121؛ زادسپرم، 1366: 33؛ زند وهومن یسن، 1370-3-4؛ دارمستتر، 1382: 113-115؛ زاویه و مافی‌تبار، 1392). در صورتی که فرد می‌توانست از آزمون زنده بیرون بیاید، نشانی بر بی‌گناهی او بود. در روایت شاهنامه، از داستان سیاوش، سیاوش برای اثبات بی‌گناهی خود از آتش عبور می‌کند؛ اما در این روایت، پسر پادشاه درون صندوقی حبس و به رودخانه انداخته می‌شود. گفتنی مهم این است که در آزمون‌های داوری در ایران باستان به ندرت از آب روان و خالص برای داوری استفاده می‌شد؛ زیرا از نگاه ایرانیان باستان، آب به تنهایی کُشنده نیست؛ بل‌که در صورتی کشنده می‌شود که دیو مرگ در آن قرار گیرد. برای مرگ‌آور کردن آب نیز از موادی مانند گوگرد و زرنیخ (گوگرد+آرسنیک) استفاده می‌شده است. در روایت عامیانه گذر از آب به این دلیل دشوار می‌شود که پسر پاداشاه درون صندوقی حبس شده و در عین حال در امواج خروشان رودخانه رها شده است. البته این نکته نیز شایستۀ ذکر است که رودخانۀ قره آغاج که در نزدیکی روستای محل روایت قرار دارد، عمق بسیار زیاد دارد و تا چند سال پیش میزان آب به حدی بود که در فصل بهار امکان گذر از رودخانه امکان نداشت. در روایت شاهنامه، شخصیت فتنه‌انگیز و مانع قهرمان، سودابه، نامادری سیاوش است.3 در روایت عامیانه نیز این نقش به عهدۀ نامادری است. تهمت دوم نامادری به پسر پادشاه- متهم کردن او به دزدی جام پادشاه- نیز شبیه به بخشی از داستان یوسف پیامبر در قرآن است که یوسف برای نگه داشتن برادرش، بنیامین، پیمانه‌ای را در بار او قرار می‌دهد تا به جرم دزدی بتواند او را در کنار خود نگه دارد (ر.ک. قرآن، سوره یوسف: آیه 101).

5- ارتباط با گیاه/درخت

در این قصه، قهرمان اصلی پیوندی شگرف و ناگسستنی با درخت و گیاه دارد. در نخستین گام، قصه به ما می‌گوید که او از تنۀ درختی متولد می‌شود؛ هرچند سخنی از نوع درخت به میان نمی‌آید. در گام دوم، صندوق حاوی پسر پادشاه به تنۀ درخت سروی برخورد می‌کند که به فرمان خداوند صندوق می‌شکند و پسر به بیرون از آب پرتاب می‌شود؛ در واقع درخت سبب نجات او می‌شود. درخت سرو از دیرباز اهمیت ویژه‌ای برای ایرانیان داشته است تا آ‌ن‌جا که زرتشت «با بیست و یک نسک اوستا و سرو همیشه سبز و آتش همیشه روشن (برزین‌مهر) دین خود را به گشتاسب عرضه می‌کند» (آموزگار، 1391: 82) و سرو کاشمر نیز اولین پرستش‌گاه زرتشتیان می‌شود (پورخالقی، 1387: 37). در سومین صحنه از این پیوند، می‌بینیم که از خون دست پسرک، در حاشیۀ رودخانه مورد، می‌روید. در گام چهارم، می‌بینیم پسر پادشاه، شب‌ها به زیر درخت بلوط شهیدو می‌رود و سپس در تنۀ درخت ناپدید می‌شود. در آخرین صحنه از پیوند قهرمان قصه با درخت نیز پسرک برای فرار از دست مأموران پادشاه به تنۀ درخت پناه می‌برد و برای همیشه غیب می‌شود. یکی از باورهایی که تحت تأثیر باورهای بومیان منطقه به اصل قصه افزوده شده است، حضور جنیان در قصه است. اجنه و دیوان در زندگی گذشتۀ این مردم حضوری پررنگ داشته‌اند و مردم به وجود و حضور آن‌ها باور داشته‌اند. در بیشتر قصه‌های مردم این منطقه، اجنه و دیوان حضور پررنگ دارند. در اغلب قصه‌ها به حضور قهرمان داستان در مراسم شادی یا عزای اجنه اشاره می‌شود. بررسی روایت‌های مربوط به زندگی دیگر ایزدان گیاهی نیز نشان دهندۀ ارتباط آن‌ها با درخت/گیاه است. آدونیس از درختی زاده می‌شود که در اصل مادر اوست (گریمال، 1367: 1/ 23). سیبل، آتیس را به شکل درخت کاج درمی‌آورد (فریزر، 1386: 97؛ اسمیت، 1383: 348 ). بر اساس روایتی دیگر، روح آتیس در قالب درخت صنوبر می‌رود (دیکسون کندی، 1385: 20). یکی از القاب دیونیزوس، به معنای صاحب درختان است (گرانت و هیزل، 1384: 305). درخت کاج و تاک نیز ویژۀ دیونیزوس است. (وارنر، 1387: 572). در برخی روایات از پیکر اوزیریس، گندم و گونه‌های دیگر گیاهان می‌روید (الیاده، 1376: 288). درخت انجیری تابوت ایزیریس، ایزد غلات، تاکستان‌ها، درختان و باروری را در خود نگه می‌دارد و حفظ می‌کند (ایونس، 1375: 83).

6- اهمیت و تقدس درخت مرتبط با آن‌ها

«درختان مرتبط با بعضی ایزدان نباتی در معتقدات مردمان پس از آن‌ها مقدس، مهم یا مفید پنداشته شده است» (آیدنلو، 1393: 20). برای نمونه، اهالی بیبلیوس، درخت گزی را که صندوق ازیریس را در میان گرفته بود، می‌پرستیدند (فریزر، 1386: 417). در اروپا نیز برای گیاهی که بالدر با آن کشته شده بود، قداست قایل بودند (وارینگ، 1384: 180). در این روایت نیز از درخت «بلوط شهیدو» یاد شده است. نکتۀ جالب دربارۀ این درخت این است که امروزه مردم این منطقه دلیل نام‌گذاری این درخت را پناه بردن دو امام‌زاده به تنۀ این درخت و شهید شدن آن‌ها می‌دانند. در روزگار کنونی نیز این درخت برای مردم منطقه مقدس است و تا سال‌ها پیش مردم زیر قربانی‌های خود را زیر این درخت تقسیم می‌کرده‌اند.

7- ارتباط با آب

بررسی داستان‌های مربوط به ایزدان گیاهی نشان می‌دهد که در اغلب داستان‌های مربوط به آن‌ها، ارتباط با آب دیده می‌شود. در این روایت نیز، قهرمان قصه، برای اثبات بی‌گناهی خود از آب عبور می‌کند. عبور از آب و یا شناور شدن بر روی آب، دربارۀ دیگر ایزدان گیاهی نیز دیده می‌شود. برای نمونه در یکی از داستان‌های زادن دیونیزوس، او و مادرش را در صندوقی به دریا می‌اندازند که دیونیزوس نجات می‌یابد؛ اما مادرش می‌میرد (گرانت و هیزل، 1384: 307). دیونیزوس برای رفتن به جهان زیرین هم از دریاچه می‌گذرد (گریمال، 1367: 1/ 260). ازیریس را هم در صندوق به رودخانۀ نیل می‌اندازند (روزنبرگ، 1389: 27-28). بالدر را هم پس از کشتن در کشتی می‌گذارند و در آب رها می‌کنند (روزنبرگ، 1379: 1/ 425). مادر پرسفون نیز در روایتی، استیکس است که بغ‌بانوی رودخانۀ زیرزمینی است (گریمال، 1367: 2/ 715).

8- نقش مار

در ماجراهای مربوط به ایزدان گیاهی، مار نقش دارد. در اساطیر یونان، زئوس در پیکر مار، با پرسفون هم‌بستر می‌شود و از این نزدیکی، دیونیزوس به‌وجود می‌آید. البته در مراسم او نیز مارها جای‌گاهی ویژه داشتند (گرانت و هیزل، 1384: 306؛ هال، 1383: 99). بَعَل بر ماری هفت‌سر پیروز می‌شود (گری، 1378: 146-147). در یکی از روایات اسطورۀ بالدر نیز، بالدر با خوردن خوراکی از گوشت مار، رویین‌تن می‌شود (وارنر، 1387: 395). در این روایت نیز مار/ اژدها دیده می‌شود. در این روایت هیچ اشاره‌ای به نقش و کارکرد مار نمی‌شود؛ اما شاید بتوان او را نگه‌بان درخت دانست. در دیگر قصه‌های این منطقه نیز مار نقشی کلیدی دارد. در اغلب قصه‌های این منطقه، مانند قصۀ درخت زندگی، مار در نقش نگه‌بان درخت زندگی ظاهر می‌شود. در این قصه نیز هر چند نامی از درخت زندگی به میان نمی‌آید، اما به‌نظر می‌رسد مار در نقش نگه‌بان این درخت ظاهر شده باشد.

9- داشتن رزم‌افزار ویژه

«برخی از خدایان گیاهی و تجسد انسانی ایشان، سلاحی مخصوص یا وسیله‌ای ویژه و مشهور دارند» (آیدنلو، 1393: 25). بالدر رویین‌تن است و سلاح بر او کارگر نیست (پیج، 1382: 68). رام، تیر مخصوص برهما را در اختیار دارد که پرهای آن از باد ساخته شده و بر پیکانش خورشید و آتش نشانده شده است (رامایانا، 1379: 401). بَعَل نیز دو رزم ابزار مخصوص دارد که از آهن‌گر آسمانی دریافت کرده است (گری، 1378: 135). در این قصه نیز، پسر پادشاه، زرهی ویژه بر تن دارد که هیچ سلاحی بر آن کارگر نیست.

10- نقش نزدیکان در خیانت و آسیب‌رسانی

سِت، برادر اُزیریس به او خیانت می‌کند و او را در صندوقی چوبین گرفتار می‌کند و به رود نیل می‌اندازد (روزنبرگ، 1389: 26-27). سیبل نیز آتیس را دچار جنون می‌کند و در روایتی، او را وادار می‌کند که خود را اخته کند که همین اتفاق باعث مرگ آتیس می‌شود (معصومی، 1388: 164). در اسطورۀ دموزی نیز، ایشتر به دیوان اجازه می‌دهد که تموز را به جهان مردگان در زیر زمین ببرند (هوک، 1372: 27). در داستان سیاوش آزار و خیانت اطرافیان بیش از دیگر داستان‌ها دیده می‌شود. در شاهنامه، سیاوش نخست از سوی نامادری مورد اتهام قرار می‌گیرد و سپس به وسیلۀ پدرش به توران تبعید می‌شود؛ در توران نیز آماج کینه‌توزی و حسادت گرسیوز-عموی هم‌سرش- قرار می‌گیرد. در پایان نیز به وسیلۀ پدر هم‌سرش-افراسیاب- کشته می‌شود (فردوسی، 1394: 308-396). در این روایت افزون بر نامادری که دشمن اصلی قهرمان قصه است، خود پادشاه نیز تسلیم گفته‌های هم‌سرش می‌شود و پسرک را به زندان می‌اندازد. این بخش از داستان، یادآور داستان یوسف پیامبر در قرآن و چگونگی به زندان افتادن اوست. در روایت یوسف پیامبر نیز، یوسف به دلیل تمرد از درخواست نامشروع زلیخا به زندان می‌افتد. گفتنی مهم این است که مدت زمان زندانی شدن او نیز، ه‌مچون ایزد گیاهی در این روایت، هفت سال است. نکتۀ مهم دیگر این است که آن‌چه سبب می‌شود یوسف از زندان آزاد شود، توانایی او در تعبیر خواب پادشاه است که هیچ‌کسی توانایی تعبیر آن را ندارد؛ در این روایت نیز، پسر پادشاه به دلیل توانایی در تعبیر خواب پادشاه از زندان رها می‌شود. تنها تفاوت این دو روایت در این است که در روایت عامیانه، سخنی از ماهیت خواب پادشاه به میان نمی‌آید؛ حال آن‌که در روایت قرآن، ماهیت خواب پادشاه مصر کاملا مشخص است.

11- سرانجام بد و مجازات مسببان کشته شدن ایزد گیاهی

ایزدان، لوکی را که باعث کشته شدن بالدر شده است، شکنجه می‌کنند (روزنبرگ، 1379: 1/ 429). سودابه نیز که باعث کشته شدن سیاوش شده است، به دست رستم کشته می‌شود (فردوسی، 1394: 405). در روایت عامیانه سخنی از کشته شدن پسر پادشاه به میان نمی‌آید و تنها به غیب شدن او در تنۀ درخت اشاره شده است؛ با این حال پادشاه که هم‌سرش را مسبب غیب شدن پسرک می‌داند، هم‌سرش را به جلّاد می‌سپارد تا او را بکشد.

12- کین‌خواهی خون خدای نباتی

ازیریس، پسری به نام حوروس دارد که به جای پدر بر تخت می‌نشیند و برای گرفتن انتقام خون پدر، با سِت نبرد می‌کند؛ هر چند نمی‌تواند او را بکشد و تنها می‌تواند او را محکوم کند (روزنبرگ، 1389: 33-36). در اسطورۀ بَعَل نیز، فرزند بَعَل به نام علیین، با کشتن موت، انتقام خون بَعَل را می‌گیرد (ژیران و دیگران، 1384: 152-153). در روایت دانمارکی بالدر نیز، بوس- برادر بالدر- هوترس را می‌کشد و انتقام خون بالدر را می‌گیرد (پیج، 1382: 68-69). در روایت شاهنامه نیز، کی‌خسرو با کشتن افراسیاب، انتقام خون پدرش را می‌گیرد (فردوسی، 1394: 883). در روایت عامیانه، انتقام‌گیرنده خود پادشاه-پدر ایزد نباتی- است.

13- آیین‌های سوگ‌واری برای ایزدان گیاهی

تقریباً برای همۀ ایزدان گیاهی و تجسد انسانی آن‌ها مراسم آیینی برگزار می‌شود. برای آتیس در شهر سارد مراسمی برگزار می‌شد که برای او شیون و زاری می‌کردند؛ در آسیا نیز برای او مراسمی برپا می‌شد (فریزر، 1386: 397؛ معصومی، 1388: 164-165). آفرودیت پس از مرگ آدونیس مراسمی ترتیب داد که زنان سوری هر سال برگزار می‌کردند (گریمال، 1367: 1/ 24). کرتی‌های و لیدیایی‌ها نیز برای دیونیزوس مراسمی ویژه برگزار می‌کردند (فریزر، 1386: 447). برای اُزیریس، بَعَل، پرسفون و بالدر نیز مراسمی آیینی برگزار می‌شده است (روزنبرگ، 1389: 28؛ فریزر، 1386: 415-423؛ گری، 1378: 150-151؛ گرانت و هیزل، 1384: 295-296؛ روزنبرگ، 1379: 1/ 427). سوگ سیاوش/ سوگ سیاوشان نیز نام مراسمی است که برای سیاوش و پس از مرگ او برگزار می‌شده است. به‌نظر می‌رسد این مراسم از دیرباز در ایران رواج داشته و تا دوران معاصر نیز برگزار می‌شده است (میرخواند، 1385، 2/ 677؛ حصوری، 1378: 108-109؛ هدایت، 1385: 209). مهرداد بهار دربارۀ این مراسم می‌نویسد: «در گسترۀ اساطیر جهان، هر سال با فرارسیدن سال نو، جشن آیینی باشکوهی در بزرگ‌داشت خدای باروری برگزار می‌شد. اگرچه مناسک این جشن در همه‌جا کاملاً یک‌سان نبود، معمولاً در این جشن‌ها که به جشن مرگ و رستاخیز خدای باروری معروف بود، ابتدا مراسم سوگ‌واری برگزار می‌شد و سپس، گو این‌که خدای باروری زنده شده، به شادی و پای‌کوبی می‌پرداختند. به این ترتیب می‌پنداشتند که خدای باروری، لطف خود را شامل حال آن‌ها خواهد کرد و آن سال محصولات پربارتری خواهند داشت» (بهار، 1376: 428). بررسی‌های نگارنده دربارۀ نشانه‌های آیین بزرگ‌داشت ایزد نباتی در منطقۀ کوه‌مره سرخی، نکات زیر را دربارۀ این مراسم آشکار می‌کند: 1- این مراسم هرساله و در اواخر فصل بهار برگزار می‌شده است؛ 2- شیوۀ برگزاری این مراسم به این شکل بوده است که همۀ مردم از پیر و جوان و دختر و پسر، در یک روز خاص در ده روزۀ آخر بهار- یک روز پیش از کاشت برنج- همگی زیر درخت بلوط شهیدو جمع می‌شدند. در این روز هر خانواده‌ای بنابر توان مالی‌اش نذری داشت. مردم فقیرتر مرغ و یا خروس و مردم غنی‌تر بز و یا گوسفندی را زیر این درخت قربانی می‌کردند. بخش اعظم این قربانی‌ها پخته می‌شد و میان افراد فقیر روستا تقسیم می‌شد. بخشی از قربانی‌ها نیز صرف خورد و خوراک صاحبان قربانی می‌شد؛ 3- نکتۀ جالب این مراسم این است که گاهی این مراسم را در کنار چشمۀ معروف شاه ابوالخیر برگزار می‌کرده‌اند که نام این چشمه نیز از نام امام‌زاده‌ای گرفته شده است که در نزدیکی چشمه قرار دارد. در هر صورت فلسفۀ این مراسم این بوده است که مردم برای افزایش غلّه و محصولات کشاورزی دست به قربانی می‌زده‌اند. از دید مردم این منطقه ریختن خون در آب چشمه سبب می‌شود آب چشمه بیش‌تر شود و به تبع آن محصولات کشاورزی نیز بیش‌تر شود.

14- زندگی دوباره و بازگشت/ رستاخیز

شاید بتوان این گونه ادعا کرد که مشهورترین بن‌مایۀ مربوط به ایزدان گیاهی، زنده شدن دوباره و برگشت آن‌ها به صورت‌های مختلف پس از مرگشان است. تموز از جهان مردگان به عالم زندگان بازمی‌گردد (هوک، 1372: 27). سیبل، آتیس را زنده می‌کند (coleman, 2007: 111). آدونیس، پس از کشته شدن، هر سال دوباره زنده می‌شود و بخشی از سال را در عالم زندگان سپری می‌کند (فریزر، 1386: 387). در روایت‌های مختلف داستان دیونیزوس نیز به زنده شدن دوباره او اشاره می‌شود (همان: 446-447). سوگ‌واران آتیس نیز بر این باور بودند که او هر سال در قالب گُلی به این جهان بازمی‌گردد (دیکسون کندی، 1385: 20). بَعَل نیز پس از مرگ به جهان زندگان بازمی‌گردد (گری، 1378: 154). اُزیریس نیز به کمک ایزیس و حوروس دوباره زنده می‌شود و به جهان خدایان آسمانی می‌رود (روزنبرگ، 1389: 32-33). پرسفون نیز پس از مرگش زنده می‌شود و دو سوم از سال را در عالم زندگان سپری می‌کند (روزنبرگ، 1379: 1/ 55-56). پرسشی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که آیا ایزد گیاهی در روایت عامیانه نیز بازگشت یا رستاخیزی دارد؟ هر چند در روایت عامیانه هیچ اشاره‌ای به بازگشت این ایزد گیاهی نمی‌شود، اما دو قرینه در داستان وجود دارد که به گونه‌ای می‌توان برای او بازگشت قائل شد. نخست این‌که در روایت عامیانه، سخنی از مرگ ایزد گیاهی نیست و تنها به غیب شدن او اشاره می‌شود که همین می‌تواند دلیلی بر ظهور/ زنده شدن مجدد او باشد. از سوی دیگر، ایزد گیاهی در این روایت، پیش از مرگ، در قالبی دیگر نمود یافته است. در بخشی از قصه می‌خوانیم که از خون دست او درخت‌چۀ مورد می‌روید که می‌تواند نشانه‌ای از حضور دوباره او در جهان در قالبی دیگر باشد.

نتیجه‌گیری

بررسی اسطورۀ ایزد گیاهی در منطقۀ کوه‌مره سرخی استان فارس، نکات زیر را آشکار می‌کند: 1- در این اسطوره برخلاف دیگر اسطوره‌های مربوط به ایزدان گیاهی در اساطیر ملل، نام ایزد گیاهی مشخص نیست و تنها از او با عنوان پسر پادشاه یاد می‌شود. نامی از مادر او نیز برده نمی‌شود؛ 2- روایت ایزد گیاهی در این منطقه، شباهت‌های انکارناپذیری به داستان سیاوش در شاهنامه، داستان یوسف و زلیخا در قرآن و برخی روایت‌های مربوط به ایزدان گیاهی دارد. چگونگی این آمیزش و ایجاد دگرگونی‌های احتمالی در این قصه مشخص نیست؛ 3- بررسی تطبیقی این روایت با دیگر روایت‌های گیاهی نشان می‌دهد که این روایت دست‌کم در 13 بخش با دیگر روایت‌ها اشتراکاتی دارد: الف) در روایت عامیانه نیز مانند دیگر روایت‌های موجود در اساطیر جهان، می‌توان به وجود زوجی هم‌راه با ایزد گیاهی قائل شد. به دیگر سخن، شاید بتوان پذیرفت که نامادری نقش زوج را بازی می‌کند. ب) ایزد گیاهی در این روایت، مانند برخی دیگر از ایزدان گیاهی به وسیلۀ دیگری-چوپانان- پرورده می‌شود. ج) پسر پادشاه مانند دیگر هم‌تایان خود از نژاد شاهان است. د) ایزد گیاهی در این روایت نیز مورد آزار و اذیت نزدیکان خود قرار می‌گیرد. در این روایت نقش تهمت‌زنی به ایزد گیاهی را نامادری برعهده دارد که از هر ابزاری برای تسلیم کردن پسر پادشاه بهره می‌گیرد. ه) ایزد گیاهی در این روایت مانند دیگر روایت‌های مشابه پیوندی بسیار عمیق با طبیعت دارد: او از تنۀ درخت متولد می‌شود، از خون او درخت‌چۀ مورد می‌روید، درخت سرو باعث نجات او از مرگ می‌شود، برخی از شب‌ها درون تنۀ درخت می‌خوابد و در نهایت نیز در تنۀ درخت غیب می‌شود. و) درختی که ایزد گیاهی با آن ارتباط دارد، در میان مردم مقدس است و به عنوان «بلوط شهیدو» شناخته می‌شود. هر چند بعدها و در نتیجۀ تغییر آیین و پیدایش آیین اسلام، دلیلی اسلامی برای چرایی نام‌گذاری درخت به این نام برساخته شده است. ز) پسر پادشاه مانند برخی دیگر از هم‌تایان خود با آب ارتباط دارد. در این روایت، ایزد گیاهی برای اثبات بی‌گناهی خود ناچار می‌شود بر اساس سنت‌های کهن ایرانی از آب بگذرد. ح) مار نیز در این روایت، هرچند کوتاه، حضور دارد و به نظر می‌رسد در نقش مراقب درخت ظاهر می‌شود. ط) پسر پادشاه، مانند برخی دیگر از هم‌تایان خود سلاحی ویژه دارد. سلاح او زرهی است که هیچ سلاحی بر آن کارگر نیست. ی) پسر پادشاه نیز مانند دیگر هم‌تایان خود که از ناحیۀ خویشان و نزدیکان آسیب می‌بینند، او نیز از سوی نامادری و تا حدی پدر خویش آسیب می‌بیند. ک) سرانجام نیز مانند دیگر روایت‌ها که کسی به خون‌خواهی ایزد گیاهی برمی‌خیزد، در این روایت پدر ایزد گیاهی انتقام خون او را می‌گیرد. ل) یکی از وجوه مهم و مشترک ایزدان گیاهی برگزاری مراسم آیینی ویژه برای آن‌هاست. این آیین برای هر ایزدی متفاوت است. برای این ایزد گیاهی نیز در پایان بهار مراسمی در زیر همان درختی که در آن غیب شده بوده، برگزار می‌شده است. در این مراسم مردم همه جمع می‌شدند و قربانیان خود را زیر آن درخت تقسیم می‌کردند. م) هرچند در قصه اشاره‌ای به بازگشت ایزد گیاهی به جهان زندگان نشده است، اما به‌نظر می‌رسد با توجه به کشته نشدن او و غیب شدنش و از سوی دیگر روییدن درخت‌چه‌های مورد از خون دستانش، بتوان نمادی از بازگشت و یا رستاخیز او دانست.

 

پی‌نوشت‌ها

1- کوه‌مره سرخی سلسله جبال صعب‌العبور و مرتفعی است که از شمال به نواحی حومة شیراز و بلوک اردکان و نواحی ممسنی، از جنوب به فراشبند و جره، از شرق به بلوک خواجه‌ای فیروزآباد و از غرب به کلایی و عبدویی، کوه‌مرة نودان و دشمن‌زیاری محدود می‌شود. قدمت این منطقه بر پایة مطالعات انجام شده به دورة ساسانیان می‌رسد (برای اطلاعات بیشتر دربارة قدمت این منطقه ر. ک. شهبازی، 1366: 2؛ ابن بلخی، 1363: 153؛ مستوفی، 1336: 215؛ لسترنج، 1364: 167).

2- نگارنده بند نخست این روایت را برای آشنایی خوانندگان با گویش این روایت، آوانگاری کرده است:

Pāderšā irān ya posari ešbi ke naxše kāx ešnabi, si hamena ham ra: avasesā bištesā a sa:rā poy I čopunala zendeyi ešmiki. Mardomo anāla ke ti darbār beden, ferg šumike I bačeye ati ya kondei dar ande. Hamitara ya čan sāli ša gozašt tā ana ke ya ro ti bahār bača ra avas ke hušu ya sari a bowāš bezi. Zan bowāš hami ke karaku a dir eždi, ya del na, sad del āšeqešā bi, alabata bača ham nume xodā onagri va qāqazo qalam ta naqāši kerdesā. 

 3- برخی از پژوهش‌گران بر این باور هستند که شاید در نسخه‌های کهن‌تر شاهنامه و در اصل اسطوره، سودابه مادر سیاوش بوده است؛ ولی چون در دوره‌های بعد عشق مادر به فرزند جایز نبوده است، سودابه را به عنوان نامادری سیاوش معرفی کرده‌اند (رضایی دشت ارژنه، 1393: 52).

 

- قرآن کریم.##
 - آموزگار، ژاله. (1391). تاریخ اساطیری ایران، تهران: سمت.##
- آیدنلو، سجاد. (1393). «اسفندیار، ایزد گیاهی؟»، مجلۀ پژوهش‌های ادبی، شمارۀ چهل و پنج، صص 9-46.##
- ابن بلخی. (1363 ). فارس‌نامه، به تصحیح لسترنج و نیکلسون، تهران: دنیای کتاب.##
- اسمیت، ژوئل. (1383). فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ شهلا برادران خسروشاهی، تهران: روزبهان و فرهنگ معاصر.##
- الیاده، میرچا. (1376). رساله در تاریخ ادیان، ترجمۀ جلال ستاری، تهران: سروش.##
- ایونس، ورونیکا. (1375). اساطیر مصر، ترجمۀ باجلان فرخی، تهران: اساطیر.##
- پورخالقی چترودی، مه‌دخت. (1387). درخت شاهنامه: ارزش‌های فرهنگی و نمادین درخت در شاهنامه، مشهد: آستان قدس رضوی.##
- پیج، ر، ی. (1382). اسطوره‌های اسکاندیناوی، ترجمۀ عباس مخبر، تهران: مرکز.##
- حصوری، علی. (1378). سیاوشان، تهران: چشمه.##
- خجسته، فرامرز و محمدرضا حسنی جلیلیان. (1389). «تحلیل داستان سیاوش بر بنیاد ژرف‌ساخت الهۀ باروری و ایزد گیاهی»، نشریۀ تاریخ ادبیات، شمارۀ شصت و چهارم، صص 77-96.##
- دارمستتر، جیمز. (1382). مجموعه قوانین زرتشت یا وندیداد اوستا، ترجمۀ موسی جوان، تهران: دنیای کتاب.##
- دیکسون کندی، مایک. (1385). دانش‌نامۀ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران: طهوری.##
- رامایانا. (1379). ترجمۀ امر سنکهو- امر پرکاش، تهران: الست فردا.##
- رضایی دشت ارژنه، محمود. (1389). «بررسی تحلیلی- تطبیقی سیاوش، اوزیریس و آتیس»، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی، سال چهارم، شمارۀ سیزدهم، صص 45-65.##
- رضایی دشت ارژنه، محمود. (1389). «بررسی تحلیلی-تطبیقی سیاوش و دموزی»، نشریۀ مطالعات ایرانی، شمارۀ هجدهم، صص 133-158.##
- روزنبرگ، دونا. (1379). اساطیر جهان (داستان‌ها و حماسه‌ها)، ترجمۀ عبدالحسین شریفیان، تهران: اساطیر.##
- روزنبرگ، دونا. (1389). اسطورۀ ایزیس و اُزیریس، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران: اسطوره.##
- زاویه سعید و آمنه مافی‌تبار. (1392). «بررسی آیین‌های اساطیری داوری ایزدی در ایران باستان». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی. س 9. ش 30. صص 101-131.##
- زند وهومن یسن. (1370). به تصحیح محمد تقی راشد محصل، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.##
- ژیران، ف و گ. لاکوئه و ل. دلاپورت. (1384). اساطیر آشور و بابل، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران: کارون.##
- شهبازی، عبدالله. (1366). ایل ناشناخته، تهران: نی.##
- فردوسی، ابوالقاسم. (1394). شاهنامه، به تصحیح جلال خالقی مطلق، تهران: سخن.##
- فریزر، جیمز جرج. (1386). شاخۀ زرّین، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران: آگاه.##
- گرانت مایکل و جان هیزل. (1384). فرهنگ اساطیر کلاسیک (یونان و روم)، ترجمۀ رضا رضایی، تهران: ماهی.##
- گری، جان. (1378). اساطیر خاور نزدیک، ترجمۀ باجلان فرخی، تهران: اساطیر.##
- گریمال، پیر. (1367). فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمۀ احمد بهمنش، تهران: امیرکبیر.##
- گزیده‌های زادسپرم. (1366). ترجمۀ محمدتقی راشد محصل، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.##
- لسترنج، گی. (1364). جغرافیای تاریخی سرزمین خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران: علمی و فرهنگی.##
- لیک، گوندولین. (1385). فرهنگ اساطیر شرق باستان، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران: طهوری.##
- مستوفی، حمدالله. (1336). نزهه‌القلوب، تهران: طهوری.##
- معصومی، غلامرضا. (1388). دایره‌المعارف اساطیر و آیین‌های باستانی جهان، تهران: سوره مهر.##
-میرخواند. (1385). روضه‌الصفا.  به تصحیح جمشید کیان‌فر، تهران: اساطیر.##
- وارنر، رکس. (1378). دانش‌نامۀ اساطیر جهان، ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیل‌پور، تهران: اسطوره.##
- ویسپرد. (1343). به گزارش ابراهیم پورداوود، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران: ابن سینا.##
- هال، جیمز. (1383). فرهنگ نگاره‌ای نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران: فرهنگ معاصر.##
- هدایت، صادق. (1385). فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، گردآورنده: جهان‌گیر هدایت، تهران: چشمه.##
- هوک، ساموئل هنری. (1372). اساطیر خاورمیانه، ترجمۀ علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران: روشنگران.##
- وارینگ، فیلیپ. (1384). فرهنگ خرافات و تعبیر خواب، ترجمۀ احمد حجّاران، تهران: درسا. ##