نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن، رودهن، ایران
2 استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران (نویسندۀ مسؤول)
3 استادیار، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن، رودهن، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Yadegar zariran is one of the ancient epic texts of Iran, the old version of which dates back to the Parthian period. The purpose of this article is to show the image of a child in the literary structure of Yadegar Zariran. In this research, an attempt was made to investigate the role of "Bastour" as a seven-year-old child in this epic text, using a descriptive-analytical method and a structuralist approach. The results obtained in this study show that the very bold and dual presence of the bed in the monument of Zariran, on the one hand as a seven-year-old child and on the other hand, as a warrior, in addition to increasing the story's appeal to the text, has Demonstrate epic etiquette for the presence of the child. Also, according to the theory of structuralism, some dual confrontations such as the confrontation of children and adults, the confrontation of writing and speech, the confrontation of Iranians and Khyunans, In this text, it is analyzed that from this perspective, Zariran monument can attract children as the audience of epic texts.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
ادبیات هر سرزمینی، نشان دهندۀ هویّت فرهنگی و تاریخی مردم آن سرزمین است.گمان عمومی براین است که ادبیات گذشتۀ ایران و متون کهن فارسی ویژۀ بزرگسالان است. شاعران و نویسندگان در این سرزمین، از دیرباز هرگاه که به آفرینش آثار ادبی پرداختند، بیشتردغدغه و نگاهشان به قلم کشیدن نیازهای بزرگسالان بوده است، اما با بررسی دقیقترِ متون ادبی گذشتگان، این نظر و این گونۀ نگاه رنگ میبازد؛ برهمین اساس میتوان گفت: «این درست است که ایرانیان پیش از آشنایی با فرهنگ باختری، به پرداختن آثار ادبی برای کودکان بیش از پیش روی آوردند و ادبیات رسمی خردسالان بهصورت مستقل درآمد، اما این درست نیست که تصور کنیم کودکان ایرانی در ادوار پیشین، از ادبیات خاصِ خویش به کلی بینصیب بودهاند» (سرامی، 1380 :63). بنابراین اگرچه در نگاهی گذرا، شاعران و نویسندگان پارسیگوی در گذشته به خلق آثاری ویژۀ کودکان نپرداخته و یا در ظاهر،کودکان نقشی و سهمی در ادبیات رسمی کشور نداشتند، اما با بررسی دقیقتر و ژرفتر متون ادب فارسی، میتوان سیمای کودک و کودکی را در آثار ماندگار و فاخر زبان پارسی به ویژه در آفرینش و شکلگیری ادب حماسی یافت.
به هر روی، باتوجه به مواردی که گفته شد، کودک در ادبیات این سرزمین، حضوری پیوسته داشته و از آغاز خلق ادبیات، حتی در ادبیات پیش از اسلام، با توجه به منابع به دست آمده، نقشی پررنگ در پهنۀ ادبیات به ویژه در ادب حماسی به نمایش گذاشته است، هرچند پژوهشگران عرصۀ ادب پارسی به این نکته توجّه بسیار نداشتند، درحالی که با بررسی دقیقتر میتوان به این نکته دست یافت که کودک گاهی در خلق و شکلگیری آثار ادبی و حماسی نقشی تعیین کننده داشته است.
بیان مسأله : اگرچه ادبیات ما درگذشته ادبیات بزرگسال بوده وکودک در آن نمودی مشخص در ظاهر نداشته است، اما براساس پژوهشهایی که انجام پذیرفت، در ادبیات پیش از اسلام، با پیدایش« اندرزنامهها» میتوان رد پای کودک و کودکی را در اینگونه متون بهخوبی مشاهده کرد. با کمی دقت در محتوا و ساختار اندرزنامههایی همانند: «اندرز آذرپاد مهر اسپندان، اندرز زردشت پسر آذرپاد مهر اسپندان، اندرز آذرپاد زرتشتان نوه آذرپاد مهر اسپندان، این سه به ترتیب موبدان موبد ایران بودند در روزگاران شاپور دوم، اردشیر دوم و یزگرد اول و یا اندرز اوشنرداناک، اندرز بخت آورید، اندرز بزرگمهر، اندرز آذرفرنبغ» (محمدی ،1352: 17) میتوان دریافت که توصیف آشکار سیمای کودک و کودکی از یک طرف و تقابلهای دوگانه که مهمترین اساس نظریۀ ساختارگرایی است، از طرف دیگر در این متنها نهفته است. لذا در این جستار برآنیم با بررسی اجمالی بنیاد کودک در حماسۀ یادگار زریران سیمای «بستور» این کودک هفت ساله را در ساختار این اثر حماسی بسیار کهن، به روشنی تحلیل نماییم. همچنین در این پژوهش تلاش داریم با رویکردی ساختارگرایانه، برخی از «تقابلهای دوگانه» موجود در یادگار زریران را بخصوص در بخشهایی که «بستور» حضوری پررنگتر دارد، بررسی کنیم.
پیشینۀ تحقیق: دربارۀ سیمای کودک در ادبیات کهن ایران همچنین دربارۀ حماسۀ یادگار زریران، پژوهشهایی انجام شده است، اما برخی از این جستارها، نگاهی دقیقتر دارند که بدانها اشاره میکنیم. ژاله آموزگار (1392) در ترجمۀ کتاب یادگار زریران به شرح ویژگیهای این کتاب پرداخته است که میتواند مرجعی برای بسیاری از پژوهشگران باشد. همچنین یحیی ماهیار نوابی (1374) یادگار زریران را ترجمه کرده و در مقدمۀ آن به مقایسۀ تطبیقی این کتاب با ابیات شاهنامه پرداخته است. در بخش مقالات، عباس آذرانداز (1392) در مقالۀ «یادگار زریران، نمونهای از هنر شاعران ایرانیان دورۀ میانه» به بررسی وجوه شاعرانۀ این اثر پرداخته است. بهجت قاسمزاده و همکاران (1391 ) در مقالۀ «مقایسۀ جلوههای پایداری درحماسۀ دینی یادگار زریران و گشتاسبنامۀ دقیقی» مفاهیم ادب پایداری را در این متن تحلیل کردهاند.
رقیه همتی (1389) نیز در مقالۀ «حماسه دقیقی و یادگار زریران» به بررسی و مقایسه یادگار زریران و اشعار دقیقی توسی پرداخته است. مریم خادم (1386) در مقالۀ «یادگار زریران، برگی دیگر از افتخارات ایرانیان» این اثر حماسی را از دیدگاه ملی واکاوی کرده است. علی شیخمهدی و محمود طاووسی (1382) در مقالۀ «جستاری بر متن نمایشی یادگار زریران» از منظر هنر نمایشی و آیینی به بررسی این اثر حماسی پرداختهاند. همچنین علی شیخ مهدی (1385) در پایاننامۀ خود با عنوان «پژوهشی در جنبههای نمایشی حماسۀ یادگار زریران» برخی از ویژگیهای نمایشی یادگار زریران بخصوص تأثیر جهانبینی ایرانی را بررسی کرده است.
در بخش ادبیات کودک نیز قدمعلی سرامی (1380) در کتاب «پنج مقاله دربارۀ ادبیات کودک» سهم کودکان را در ادبیات رسمی کشور تحلیل کرده است. همینطور، روحالله مهدی پورعمرانی (1382)، در مقالۀ «سیمای کودک در شاهنامه» جلوههای کودک را در شاهنامه به فراخی واکاوی کرده است. ولی تاکنون در زمینۀ کودک و سیمای آن در پهنۀ ادب حماسی، به خصوص درباره نقشآفرینی «بستور» در یادگار زریران، با نگاهی ساختارگرایانه و با بررسی تقابلهای دوگانه، به طور گسترده و دقیق، پژوهشی انجام نگرفته است که این جُستار، از این حیث تازگی دارد.
روش تحقیق: پژوهش حاضر به روش تحلیلی و توصیفی انجام پذیرفته است. برای این منظور، ابتدا مبانی نظری پژوهش با تأکید بر منابع کتابخانهای طبقهبندی شد، سپس با رویکرد تحلیلی و براساس نظریۀ ساختارگرایی با محوریت «تقابلهای دوگانه» سیمای بستور در یادگار زریران بررسی و مورد کندوکاو قرار گرفت.
بحث و بررسی
1- ساختارگرایی و تقابل دوگانه
یکی از اصطلاحاتی که در نقد ساختارگرایی بدان اشاره میشود، «تقابل دوگانه» است. این اصطلاح نخستینبار توسط نیکولای تروبتسکوی در دهۀ 1920 استفاده شد. اصطلاح «تقابل دوگانه» که ریشه در فرهنگ بشری دارد، بعدها توسط زبانشناسانی دیگر مثل فردینال دو سوسور، رولان بارت، دریدا، یاکوبسن، اشتراوس وگریما به کار گرفته شد، اگرچه برخی براین باور هستند که نقش یاکوبسن در این زمینه بسیار پررنگتر است. اما «اینکه یاکوبسن درچه تاریخی از فرمالیسم روسی به ساختارگرایی پیوسته است، مرز تاریخی روشنی ظاهراً ندارد. قدرمسلم این است که وی را در سال 1922 به عنوان پدر تعمیدی ساختارگرایی میشناختهاند» (شفیعی کدکنی، 1391: 346).
یاکوبسن که بسیار تحت تأثیر اندیشههای نیکولای تروبتسکوی و سوسور قرار دارد، در اینباره میگوید: «تقابلهای دوگانه در [ذات] زبان نهفتهاند، دانستن این تقـابلها نخستین کنش زبانی است که کــودک میآموزد؛ طبیعیترین و خلاصهگوترین رمزگان است» (احمدی، 1393 : 398). یاکوبسن در نظریه زبان شعری خود از این نگاه ساختارگرایانه استفاده میکند و براین باور است که تقابل مجاز و استعاره نقش کلیدی در حوزه زبان شعر دارد و در تعریف شعر میگوید: شعر انتقال زبان از محور استعاری به محور مجاز است( اسکولز، 1383 : 51). بنابراین نگاه اصلی این نظریهپرداز برباورهای تقابل دوگانه قرار دارد.
همچنین فردینال دو سوسور در نظریات خود از این اصطلاح تقابل دوگانه بهره برده است. وی زبان را نظام تفاوتها میداند که تقابل نشانهها باعث شکلگیری آن میشود. رولان بارت که از او به عنوان « بتِ عیارِ ساختگرایان» ( هارلند، ریچارد، 1397 : 322) یاد میشود، براین عقیده است که اساس نشانهشناسی برپایۀ تقابل دوگانه استوار است. بنابراین میتوان گفت: «یکی از عملکردهای بنیادین ذهن آدمی خلق تقابلهاست» (برتنس، 1384 : 77) و این تقابلها و دوگانگیها حتی در یادگیری کودکان بسیار سودمند است، به طوری که برخی بر این باورند: «دوگانه انگاری ریشههای عمیقی در پیشرفت بشر داشته است. یاکوبسن و هله مشاهده کردهاند که درک تقابل دوتایی اولین فعالیت منطقی در کودکان است» (چندلر، 1386: 158).
تقابل دوگانه سابقۀ بسیار کهنی دارد و به نظر میرسد ریشه در خلقت بشر داشته باشد. تقابل ابتدا در میان اقوام آریاییهای باستان مشاهده شده است. آریاییها دو نیروی متقابل راست و دروغ را در نظم امورشان تأثیرگذار میدانستند و پس از آنها، این ثنویت را در آیین زرتشتی میبینیم. در فرهنگ ایرانی خلقت دوگانه انسان (مرد، زن)، (آدم، حوا) همچنین دوگانههایی دیگر نظیر: (اهورا، اهریمن)، (خدا، شیطان)، (خیر، شر)، (بهشت، جهنم)، (دیو، پری)، ( خوب، بد)، (زشت، زیبا)، ( عقل، عشق)، (شب، روز)، (جنگ، صلح)، (کودک، بزرگسال) و... همگی به آفرینش و هستی کمال و معنا می بخشد و این دوپارگی عالم هستی و این تقابلها که گاهی نیز ستیزی بین این ناسازها شکل میگیرد، درفرهنگ کهن ایرانی دارای ارزش و اعتبار است و در ادبیات نیز کاربست فراوانی دارد. البته «ادبیات از ذهن جمعی کل نژاد بشر سرچشمه میگیرد و نشان میدهدکه چگونه این ذهن جمعی «صور مثالی» یا چهرههای واجد اهمیت جهانی را تجسم میبخشد» (ایگلتون، 1398: 127).
به هرحال، « ساختگرایی چونان دغدغهای بالنده نزد دانشمندان مدرن از زمان ویکو، حاصل تغییر جهت تاریخی خطیری در سرشت ادراک است که به فرجام در آغازههای سدۀ بیستم به ویژه در حوزه علوم فیزیکی سر و چهره یافت، اما نیرویش چنان بوده که به بیشتر حوزه های دیگر نیز رخنه کرده است» (هاوکس ،1394: 26).
2 - ساختار حماسۀ یادگار زریران
یکی از متونی که به عنوان یک متن حماسی پیش از اسلام از آن یاد میشود، حماسۀ «یادگار زریران» است. این کتاب یکی از آثار با ارزش فرهنگ ایرانی است که در اوستا (آبان یشت، بند109) و در(گوش یشت، بند 31-21) بدان اشاره شده است. تفضّلی براین باور است:«این متن که رسالۀ کوچکی است، در اصل به زبان پارتی و ظاهراً نثر توأم با شعر بوده است، اما به صورت کنونی آن، به زبان و خط پهلوی است، ولی در خلال آن، لغات و ترکیبات و ساختارهای زبان پارتی را میتوان یافت و تنها بازسازی شعری بعضی از بخشهای آن امکان پذیر است»( تفضلی، 1383: 287).
حماسۀ «یادگار زریران» که اساس و بنیان آن به دورۀ اشکانی برمیگردد، با ساختار نمایشنامهای و با نثری آمیخته با شعر بوده است. متن پهلوی کتاب یادگار زریران درمتون پهلوی «جاماسب آسانا» به چاپ رسید و بارها این اثر فاخر و ارزشمند ایرانِکهن، به زبانهای فارسی و اروپایی برگردانده و منتشر شده است. (ماهیارنوابی،1374: 19-11؛آموزگار، 1392 : 11-5). همچنین گفتهاند: حماسه یادگار زریران« قطعهای است احتمالاً از یک رشته حماسههای ایرانی که به همت گوسانهای پارتی تا دوره ساسانی به طور شفاهی زنده بودهاند و شاید این اثر در آن زمان تدوین یافته است و چون به دست موبدان ایرانی از حالت شفاهی به نوشتاری در آمده است، رنگ و بویی نیز از دین مزدیسنایی گرفته، ولی روح پهلوانی آن همچنان محفوظ مانده است» (آموزگار، 1392: 6).
نام «زریر» این سپهبدِ پهلوانِ نژاده را در یشتهای پنجم و سیزدهم میبینیم، از او به نام پرهیزگاری ایرانی و به نام دلاوری که بر پشت اسب نشست و جنگکنان بر کنار رود داییتی برای ناهید، صد اسب، هزار گاو و ده گوسفند قربانی کشته، یاد شده است (بهار، 1376:۲۷۳). همچنین خالقی مطلق بر این باور است:« در ایران از حماسههای کهن به زبان ایرانی باستان و ایرانی میانه، جز یادگار زریران به زبان پارتیکپارسیک و برخی گزارشها و اشارات چیزی به ما نرسیده است» (خالقی مطلق، 1386: 33).
به هرحال، حماسۀ کهن یادگار زریران، به عنوان یک اثر حماسی فاخر، زیر متن بسیاری ازمتنهای حماسی و تاریخی پس از خود، ازجمله شاهنامه بوده است. متن یادگار زریران از 114 بند تشکیل شد. یادگار زریران حدود ۳۰۰۰ واژه دارد و آن را شاهنامۀ گشتاسب هم میخوانند. نخستین بار در سال۱۸۹۰گیگر آن را ترجمه و بندهایی از آن را با شاهنامه مطابقت نمود. در سال ۱۹۳۲ امیل بنونیست استاد فرانسوی زبانهای ایرانی کهن، ثابت کرد که این کتابِ کهن در اصل به صورت نظم حماسی و متعلق به دوران اشکانیان بوده و در زمان ساسانیان پس از افزوده شدن توضیح و تفسیرهایی به صورت نثر درآمده است؛ سپس خود به بازیابی و بازسازی صورت اصلی آن پرداخت و موفق شد پس از چند سال کوشش، شکل اصلی آن را به صورت شعرهای هجایی بازسازی کند» (معین،1363: 79).
صفا نیز بر این باور است: «تا سال 1932دراین باب اطلاعی در دست نبود، اما درهمین سال بنونیست نخستین بار ثابت کردکه کتاب حماسی«ایاتکارزریران» (یادگارزریر) منظوم است نه منثور» (صفا:1333: 121).
همچنین «این را که یادگار زریران خوانند، بدانگاه نوشته شدکه گشتاسب شاه با پسران و برادران، شاهزادگان و همراهان خویش، این دین پاک مزدیسنان را از هرمزد پذیرفت» (جاماسب آسانا، 1371: 49).
چکیدۀ این داستان در دینکرد، کتاب پنجم و کتاب هفتم آمده است. در بندهشن و زند بهمن یسن نیز به این نبردها اشاره شده است. تاریخ نگاران پس از اسلام نیز از جمله طبری، بلعمی و مسکویه به این داستان اشاره کرده اند (اکبری مفاخر، 1393: 153).
روایتهای دیگری نیز از این کتاب موجود است، چنان که دقیقی توسی این داستان را به نظم درآورد و حکیم فردوسی، سرودۀ دقیقی را به طور کامل در شاهنامه گنجانده است؛ همچنین غررالسیر ثعالبی نیز به زبان عربی وجود دارد که البته روایتهای دقیقی و ثعالبی با یادگار زریران دربخشهایی باهم دیگر تفاوت دارند که ماهیار نوابی در بخشی از پژوهش خود، این ناسازها و همسانیها را با آوردن اشعار شاهنامه و ترجمه متن پهلوی با دقت نشان داده است (ماهیارنوابی، 1375:).
لازم به یادآوری است، بعد از این که جاماسب آسانا متن پهلوی یادگار زریران را تدوین کرد و خاورشناسان و مستشرقانی همانند: گیگر، نولدکه، هوبشمن، مدی، نیبرگ، امیل بنونیست و بانو ماری بویس، دربارۀ این اثر کهن پژوهشهایی انجام دادند. همچنین اولین ترجمۀ این اثر به زبان فارسی، توسط ملک الشعرای بهار صورت گرفت و پس از او پژوهشگرانی نظیر: ذبیح الله صفا، سعید عریان، مهرداد بهار، بیژن غیبی، ماهیار نوابی، راشد محصل و آموزگار به ترجمه روان آن پرداختند.
به هرحال، باتوجه به بنمایه و محتوای بخش زیادی از متن یادگار زریران، به ویژه پس از کشته شدن زریر به دست بیدرفش جادوگر و رسیدن بستور بر سر جسم بیجان زریر و سخن گفتن فرزند با پدر شهیدش، این اثر حماسی، ازجملۀ کهنترین تعزیهنامهها و نمایشنامههای ایرانی به شمار میآید که از این منظر، برای پژوهشگران همروزگار ما، بسیار ارزشمند است، تاجایی که نویسندۀ کتاب «قهرمانان بادپا» این اثر را از جنبه اصول نمایش آیینی مورد بررسی دقیق قرار داده است (کیا،1375: 24-40)، چنان که گفتهاند: «یادگار زریران را باید متن نمایشی دانست اما نکتۀ حائز اهمیت آن است که برخی جنبههای ساختار نمایشی، مطابق نمایشهای یونانی را دارد و از ملاحظاتی دیگر، نمایشی شرقی است» (شیخ مهدی،1382 : 57).
بنابراین باتوجه به ماهیت شکلگیری حماسه یادگار زریران و نقش پررنگ زریر و بستور، این پدر و پسرِ سلحشور ایرانی که برای دفاع از دین و آیین و میهن خود، جان فشانیها کردند، میتوان گفت:«یادگار زریران، مرگنامۀ زریر و اندوهنامۀ بستور است» (راشد محصل، 1367 : 471).
3- تقابلهای دوگانه در یادگار زریران
همانگونه که پیشتر گفته شد، از زمان خلقت بشر و برای رشد وتکامل، تقابلهای دوگانه همواره نقش داشتند. از حضور ناسازهایی نظیر:خیر و شر و اهورا و اهریمن، در فرهنگ ایران باستان گرفته تا نظریۀ مثل افلاطونی که در آن، تقابل دو عالم عینی و مثالی را میبینیم. بعدها کانت هم با مطرح کردن دو اصطلاح «ابژه» و «سوبژه» در فلسفۀ مدرن، به نقش این تقابلهای دوگانه تأکید کرده است.
قدمعلی سرامی دربارۀ دوگانگی و تقابل براین باوراست: « جهان تاختگاه پیکار دوگانگیهاست. بیهیچ یاوه و گزافه، پیشینۀ ستیهندگی و ناسازی دو بن نرینه و مادینۀ گیتی، در درازنای زمان پرسشی بیپاسخ است. هیچ چیزی را در این چرخه نمیتوان یافت که دوگانگی و برابری در روساخت یا ژرفساخت آن به مبارزه ننشسته باشند» (سرامی، 1393 :292). لذا با توجه به مواردی که گفته شد، در کتاب «یادگار زریران» که یک متن کهن ایرانی است و سابقۀ آن به دورۀ اشکانیان میرسد، این تقابلهای دوگانه را میتوانیم به وضوح بینیم که به برخی از این دوگانگیها و تقابلها در این جستار اشاره میکنیم:
الف) تقابل کودک و بزرگسال
مهمترین تقابلی که در کتاب «یادگار زریران» میتوانیم ببینیم، تقابل« کودک و بزرگسال» است. دراین اثر تقابل کودک و بزرگسال بسیار زیبا جلوه مینماید. بستور، کودکی است هفت ساله که پس از کشته شدن زریر به دست بیدرفش جادوگر در جنگ با خیونان، برای کینخواهی پدر به میدان رزم میرود. درمیدان مبارزه، چنان شجاعانه مبارزه میکند که ارجاسب با دیدن شهامتهای این کودک میترسد و میگوید: « آن کیست آن پسر دهساله که گُردوار اسب دارد و گردوار زین دارد و کارزار چنان نیکو کند، چنان که زریر ایران سپهبد کرد. ولی چنان پندارم که آن از تخمۀ گشتاسب است و کین زریران خواهد!» ( آموزگار، 1392: 36).
در این متن، بستور در چشم ارجاسبِ دشمن «پسر ده ساله» مینماید. البته این اولین باری است که سن این کودک ده ساله گفته میشود، اما ایرانیان او را کودکی هفت ساله خطاب میکنند. در ادامۀ این متن، تنها کسی که به پرسش ارجاسب پاسخ می دهد، همان بیدرفش جادوگر قاتل زریر است که آماده میشود با بستورِکودک مبارزه کند. البته بعد از جایزهای که ارجاسب برای نبرد با بستور مشخص میکند،چنانکه گوید: «اما از شما خیونان کیست که شود و با آن پسر نبردکند و او را کشد، تا بهستون دخترم را به زنی به او دهم که اندر همۀ کشور خیونان، زن از او خوبچهرهتر نیست» (همان:38).
دراین بخش از یادگار زریران، تقابل دوگانه را میتوانیم به خوبی ببینیم. نبرد بین کودک و بزرگسال؛ نبرد بین یک کودک هفت ساله ایرانی از تبارِ گشتاسب با یکی از فرماندهان ارجاسبیان، پیرِکارآزموده جنگ، که در فرجام این ستیز و مبارزه، پیروزی شکوهمند این کودک شکل میگیرد و درحقیقت، این کودک هفتساله که از سلالۀ گشتاسبشاه است، کین پدر را از دشمن میستاند و به پیروزی میرسد و این تقابل زیبا را ایجاد میکند.
ب) تقابل ایرانیان و خیونان
یکی دیگر از تقابلهاییکه در«یادگار زریران» مشاهده میکنیم، تقابل بین «ایرانیان و خیونان» هست. خیونان مردمانی هستند که در آنسوی ماوراءالنهر زندگی میکردند و در دورههای بعدتر با تورانیان همسانی مییابند (بهار،1376: 273).
پس از تهدیدهایی که ارجاسب، پادشاه خیونان به گشتاسب پادشاه ایران میکند و سفیرهایی نظیر بیدرفش جادو و ....را به دربار ایران گسیل میدارد تا بتواند ایرانیان را تسلیم دیدگاههای خود کند، اما با عدم پذیرش نظرهای ارجاسب توسط گشتاسبشاه و خارج نشدن پادشاه ایران و مردمش از دین زرتشت، تقابل «ایرانیان و خیونان» شکل میگیرد که در فرجام، به شکست دشمن با قتل بیدرفش جادو به دست بستور پور زریر، این کودک هفتساله و با رادمردی اسفندیارِ یل با شکست ارجاسب شاهِ خیونان به پایان میرسد.
در این پاره از ساختار حماسۀ یادگار زریران، دوگانۀ «ایرانیان و خیونان» بسیار برجسته نمود پیدا میکند و بیشترین بخش محتوا و بنمایۀ این اثر کهن حماسی را این تقابل تشکیل میدهد. ایرانیانی که همواره از سرزمین خود و آیین خود مقتدرانه دفاع میکنند و خیونانی که درآنسوی ماوراءالنهر زندگی میکردند، قصد داشتند با فرماندهی ارجاسب به ایران حمله کنند که در پایان با شکست سنگینی مواجه میشوند.
ج) تقابل بین دین زرتشتی و دین دیگر
همانگونه که میدانیم، علت اصلی جنگ بین ایرانیان و خیونان، گرویدن گشتاسبشاه و مردمش به دین زرتشتی بود که این عمل، موجب نگرانی ارجاسب شد. چنان که گفت:« شنیدم که شما خدایگان این دین ویژۀ مزدیسنایی را از اورمزد پذیرفتید، اگر از آن بازنایستید، آنگاه ازآن، بر ما زیان و دشواری ِگران میتواند باشد» (آموزگار،1392: 13). لذا پس از رایزنیها وتهدیدهایی که توسط ارجاسب صورت گرفت، در نهایت پس از نپذیرفتن دیدگاههای ارجاسب توسط گشتاسبپادشاه ایران، بین این دو ملت جنگی درگرفت و دراین نبرد بیست و سه تن از برادران و پسران گشتاسبشاه ازجمله: زریرِ سپهبد، بادخسرو، فرشاورد و...کشته میشوند و سرانجام سپاه ایران به کمک اسفندیار و بستور و دیگر پهلوانان بر خیونان پیروز میشوند و ارجاسب را شکستخورده و با شیوهای خاص برای عبرت دیگران، به سرزمینش باز میگردانند.
در اینجا، تقابل اصلی بین دو دین و بین خیر و شر را میتوانیم بینیم. این دوگانگی و تقابل، یک تقابل دینی و عقیدتی است که در زیرساخت متن یادگار زریران قابل مشاهده است. درحقیقت بنمایه اصلی حماسۀ «یادگار زریران» تقابلِ دو دین میباشد که در فرجامِ این نبرد، دین زرتشتی به پیروزی میرسد.
4- سیمای بستور، کودک هفت ساله، در یادگار زریران
سیمای کودک در ساختار حماسه یادگار زریران با نام «بستور» تجلّی مییابد.کلمۀ «بستور» در برخی از کتابهای فارسی، مانند شاهنامه به «نستور» تصحیف شده است (دهخدا، ذیل همان واژه). این نام، نخستین بار در فروردین یشت، کرده بیست و چهارم چنین به کار برده شده است:
«میستایم فروهر اسفندیار دلیر را، از پیروان راستین اشه.
می ستایم بستور را از پیروان راستین اشه» (انصاری، 1397: 27).
در حال حاضر، غیر از شخصیت «بستور» در فرهنگ ایرانی، کودکی را سراغ نداریم که در یک متنی اینگونه زیبا نقشآفرینی کرده باشد، اما بستور این کودکِ پهلوان، در حماسۀ یادگار زریران هنگامی که پدرش زریر ، پس از جنگ با خیونان به دست بیدرفش جادوگر ناجوانمردانه کشته میشود، برای کینخواهی، چون گُردی جنگاور سر بر میآورد و بسیار زیبا نقشآفرینی میکند. این شیوۀ رادمردی بستور، موجب شد تا سیمای کودک در متون حماسی بررسی دقیقتری صورت گیرد و اگر متن یادگار زریران بازنویسی سادهتری شود، به دلیل حضور مشخص این کودک، به عنوان یکی از شخصیتها و پهلوانان یادگار زریران، مخاطبان زیادی از کودکان را به همراه خواهد داشت، چنانکه متن بازنویسی مهرداد بهار از قصۀ بستور که سالها پیش منتشر شد، مورد استقبال بسیاری از کودکان قرار گرفت. به هر روی، چهرۀ بستور این پهلوانِ کوچک، اینگونه در آیینۀ ادب حماسی (متن یادگار زریران) نمایان میشود:
1) پاسخ دادن به درخواست گشتاسب شاه برای کینخواهی زریر
هنگامی که گشتاسب شاه از بالای کوه میدان کارزار را مینگرد و میپندارد: «که کشته شد زریر، ایران سپاهبد ما، چه اکنون نیاید پرّش کمانان و بانگ نیومردان» (آموزگار،۱۳۹۲: ۳۲).
در این هنگام پادشاه رو به سلحشوران و مردان مبارز خود میکند و میگوید:« از شما ایرانیان کیست که شود کین زریران خواهد تا دخترم همای را به زنی او دهم که اندر همه کشور ایران، زن از او خوب چهرهتر نیست» (همان).
در اینجا سخن از کینخواهی است و باید بدانیم این کینخواهی در فرهنگ ایرانی، ریشه در مهر دارد و امری اهورایی تلقی میشود و در دیگر متون حماسی و حتی در شاهنامۀ رزمیسرای بزرگ توس میتوانیم این موضوع را ببینیم. چنانکه قدمعلی سرامی بر این باور است: «کین خواستن ناشی از مهر است که پذیرش ضرورت آن از سوی مخاطبان برای داستان پرداز امکان تداوم حوادث را فراهم می آورد. در آغاز شاهنامه، در داستان کیومرث، نخستین ماجرای مربوط به کینستانی پیش میآید و پس از کشته شدن سیامک به دست اهریمنان و سپری شدن سالی در سوگواری، خداوند به واسطگی سروش به شاه فرمان میدهد که کین پسر را بازستاند و بدین ترتیب کینخواهی در مدخل حماسه ایرانی امری خدایی تلقی شده و زمینه برای وقوع بسیاری از حوادث شاهنامه از جمله حوادث داستانهای پهلوانی پیش میآید» (سرامی، 1373 : 76).
به هرحال، در جواب گشتاسب شاه، هیچ آزادهای و مرد مبارزی از لشگریان گشتاسب پاسخ نمیدهد، مگر بستور پورِ زریر، این کودک هفتساله وی که بر پا میایستد و میگوید: «مرا اسب زین سازید تا من شوم و رزم آزادگان بینم. شاهزاده گشتاسبی را بینم ،آن تَهَم سپاهبد نیو،زریر پدرم را، اگر زنده یا مرده. چنان که دست پیش شما خدایگان بگویم» (آموزگار، 1392:۳۳).
در این بخش از حماسۀ یادگار زریران، که تقابل کودک و بزرگسال کاملاً مشهود است، نقش «کودک» بسیار برجسته میشود. زین پس، اوج حماسۀ یادگار زریران با حضور این کودک هفت ساله شکل میگیرد و ادامه مییابد. این کودک هفت ساله در میدان مبارزه، همچون گُردی کهنهکار و با تجربه ظاهر میشود. بستور در این متن حماسی، اگرچه به هفت سالگیاش و همچنین به کودکیاش اشاره میشود، اما شیوۀ گفتار و سخنان این کودک، کودکانه نشان نمیدهد. گفتار و کردار این کودکِ هفت ساله، همانند پهلوانان بزرگ ادب حماسی است که برای دفاع از سرزمین و کیان خود، همچنین برای کینخواهی قدم به عرصۀ رزم میگذارد. حتی از منظر کاربست واژگانی نیز، سخنان بستورِ کودک، کودکانه به نظر نمیرسد که البته این شیوۀ بیان، از ویژگیهای آشکار ادب حماسی است، چنانکه «در حماسه، همه کوشش پهلوان در پی نامآوری و دفاع از حیثیّت است که در شاهنامه از آن به «نام و ننگ» تعبیر میگردد. این هدف خود ایجاب میکند که پهلوان تکرو و یکهتاز باشد» (خالقی مطلق،۱۳۸۶: ۳۹).
به هر تقدیر، بستور از پادشاه میخواهد که وی را برای مبارزه آماده کارزار کند و برای کینخواهی پدرش زریر به جنگ با خیونان بپردازد، اما گشتاسب نمیپذیرد و گشتاسبشاه دلیل نپذیرفتنِ اعزام بستور به میدان رزم را چنین بیان میدارد: «چه تو نابرنایی و پرهیز رزمی (دفاع جنگی) ندانی و انگشت تو به تیر استوار نیست، مبادا خیونان رسند و تو را کشند. چنان که زریر ایران سپاهبد را نیزکشتند، پس خیونان دو نام برند که ما کشتیم زریر، ایران سپاهبد را و ما کشتیم بستور پسر او را» (آموزگار، 1392:۳۳).
در این بخش از دیدگاه ساختارگرایی، یک دوگانگی و تقابلی بین «کودک و بزرگسال» دیده میشود. بزرگسالی که گشتاسب پادشاه ایران است و یک رزمجوی آزاده طلب میکند تا به کینخواهی زریرِ سپهبد به میدان رزم برود و کودکی که بستور پور زریر است و شجاعانه پاسخ پادشاه را میدهد و آمادگی خود را برای مبارزه اعلام میکند. او که کودکی بسیار جسور و شجاع است، علاقه دارد به میدان مبارزه برود تا کین پدر را از دشمن بستاند اما پادشاه مصلحت اندیش است و میگوید:«تو مشو، چه تو نابرنایی و پرهیز رزمی (دفاع جنگی)ندانی» (همان). هرچند سرانجام بستورِ کودک به میدان مبارزه میرود و قاتل پدرش، بیدرفش جادوگر را از بین میبرد.
درهمین قسمت یک تقابل دیگری را نیز میتوان دید؛ دوگانۀ «ایستایی و تحرک». پس از کشته شدن زریرِ پهلوان، هنگامی که گشتاسب روبه لشگریان خود میکند و مبارزی میطلبد تا با قاتل زریر مبارزه کند، همه لشگریان و پهلوانان سپاهش، ساکت میایستند و سخنی نمیگویند و حرکتی نمیکنند جز بستورکه پاسخ گشتاسب را میدهد و میخواهد حرکت کند به سمت دشمن برای کینخواهی زریر. در این بخش، تقابل ایستایی و تحرک را به گونهای میتوانیم ببینیم.
2) تحرّک پنهانی و شیطنتهای کودکانه بستور برای رفتن به رزم
همانگونه که اشاره شد،گشتاسب شاه به دلایلی مشخص، مانع از حضور بستور به میدان رزم میشود، اما بستور دنبال کینخواهی و در پیِ ایجاد یک حماسه است. پنهانی نزد آخورسالار میرود و به دروغ که از ویژگیهای کودکانه در این سن و سال است، از زبان پادشاه، دستوری چنین صادر میکند: «پس بستور در نهان به آخورسالار میگوید که: گشتاسب فرمان داد که آن اسب را که چون زریر کودک بود (بر آن) برمی نشست به بستور دهید» (همان).
در این بخش ازحماسۀ یادگار زریران، بستور بی آنکه کسی خبر داشته باشد، پنهانی و یواشکی به پیش آخورسالار و اسبدار میرود، چون میداند که اگر پنهانی نرود، پادشاه حضور وی را در میدان رزم نمیپذیرد. این حرکت و رفتار بستور یک کردارکودکانه هست و سیمای کودک را در این حماسه بهتر نمایان میسازد و از دیگر سوی، اسبی را که طلب میکند، همان اسبی است که زریر، پدر او در دوران کودکی سوار بر آن اسب میشد. این نکته نیز تأکید بر حضور کودک در حماسه یادگار زریران دارد!
به هر روی، آخورسالار با شنیدنِ سخن و درخواست بستور، اسب دوران کودکی زریر را زین میکند و به بستورِ کودک میدهد. بستور سوار بر اسب پدر میشود و به میدان کارزار میرسد تا جسم بیجان پدرش را با چشم خویش میبیند.
3) روایت کشته شدن زریر از زبانِ بستور
بستور، پورِ هفت سالۀ زریر به میدان جنگ میرسد و با جسم بیروح پدر مواجه میشود. در این هنگام بستور شروع میکند به سخن گفتن با کشتۀ پدر! این بخش از متن یادگار زریران به تغزیه مانند است. سوگنامهای است که از زبان کودک روایت می شود. تعزیهای سوزناک در عزای پدر که بسیار شاعرانه است و میتوان گفت:« از زیباترین قسمتهای یادگار زریران، مویه بستور پسر زریر است برکشته پدر.جوهر شعری در این قسمت بسیار پررنگ است و در کنار نظم هجایی که در فقرات پیش- بنا به تقطیع بنونیست- دیده می شود حماسه ای زیبا می سازد» (مؤذّن جامی، 1388: 74).
بستور رو به سوی کشتۀ پدر میکند و این گونه سوزناک سخن سر میدهد:
«هَلا دارون!
جان در رفتهات را که در هم پیچید؟!
هلا گُراز!
پیراهنت را که در هم پیچید؟!
هلا سیمرغک!
بارهات را که درهم پیچید؟!» (آموزگار، 1392:۳5).
در این پاره از حماسۀ یادگار زریران که به سخنان عاطفی و پر از احساس بستور با کشته پدرش اختصاص دارد، علیرغم این که سوگنامه و تغزیهای است بسیار شگفت که از زبان یک کودک جاری میشود، حس حماسی و روح حماسه نیز در این متن به چشم میخورد.
استفاده از آرایه جانبخشی که یکی از آرایههای پرکاربرد در ادبیات کودک و به خصوص در شعر کودک است. همچنین تشبیه پدر به «درخت»، «گراز» و «سیمرغ»، همین طور سخن گفتن با این سهگانۀ درخت، گراز و سیمرغ در ادبیات و حتی در ادبیات کودک بسیار زیبا و شاعرانه است و از طرفی، این واژگان نقش بسیار پر رنگی در ادب حماسی دارند. به عنوان مثال حدود ۵۷۰ گونه درخت در حماسۀ شاهنامه نام برده شده است (پورخالقی چترودی، ۱۳۸۷: 25) که نشان از جایگاه واژه «درخت» در ادب حماسی دارد؛ و یا حضور پر رنگِ سیمرغ، در چند حماسه ملی و در اوستا نیز تأیید این نکته است (طباطبایی،۱۳۳۵: 44-51).
«گُراز» نیز از جمله موجوداتی است که درادب حماسی و اساطیری ایران نقش پر رنگی دارد(علم و همکاران،1395 : 40-25) حتی در شاهنامه بر درفش برخی از پهلوانان ایرانی از جمله گرازه، پیکر «گراز» نقش بسته که گویا این نقش، نماد پیروزی بوده است. حکیم توس در شاهنامه بارها از این کلمه استفاده کرده است، چنانکه درداستان رزم یازده رخ میگوید:
گرازه چو بگشاد از باد دست |
به زین برشد آن ترک پولاد بست |
بنابراین همانگونهکه میبینیم، بهرهگیری بستور از این سه واژهایکه بار حماسی دارند، نشان از خلق ادب حماسی دارد، هرچند بن مایۀ این متن، سوگنامه و تعزیه است و بستور در سوگِ پدرِخود، این سوگنامه را بر زبان میراند.
در ادامۀ این سوگنامه نیز، بستور باز با عباراتی شاعرانه و پر از تخیّل و در عین حال حماسی و رزمی سعی در آفرینش یک گفتمانی پهلوانی دارد. او میگوید:
«این گیسو و ریش بهنجارت را بادها آشفته کردهاند و تن پاکیزهات را اسبان پایمال کردهاند و خاک به گریبانت نشستهاست. اما اکنون چون کنم؟!» (آموزگار، 1392: ۳5).
در این بخش، این کودکِ جنگاور با بهرهگیری از عنصر «توصیف» که نقش بسیار پررنگی در خلق آثار حماسی دارد، سعی میکند، شخصیت ظاهری زریرِ سپهبد، پدر خود را به تصویر بکشاند؛ پهلوانی که به خاک افتاده و موهای بلند و ریش پهلوان را باد پریشان کرده است و از طرفی، اسبها بر روی جسم بیجان زریر راه رفتهاند و گریبان زریر پر از خاک شده است. تعبیری کاملاً شاعرانه، پر از عاطفه و احساسی که از ویژگیهای خلق سوگنامه وتعزیه است و از دیگر سوی، نشان از خلق یک اثر حماسی دارد و میدان رزم را با نیکویی هرچه تمامتر به تصویر میکشاند.
البته در حوزه نمایش به نظر میرسد تعزیهنویسان بعدها درخلق تعزیه عاشورا گوشۀ چشمی به سوگگفتههای بستور دریادگار زریران داشتند، چنانکه« نوحۀ دردناک و زیبای بستور در نمایشهای آیینی ایرانی، نمونههای فراوان دارد. اما علاوه بر همانندی چشمگیر میان حماسۀ زریر با یکی از مجالس شبیهخوانی، درجزئیات نیز با یکدیگر شباهت دارند. مثلاً در شبیهخوانی، ارواح قدیسین ظاهرمیشوند و با بستگان خود گفتوگو میکنند. روان زریر در رزمگاه و محاصرۀ دشمن بانگ برمیآورد. در شبیهخوانی جنازۀ قهرمان در میدان جنگاست و روانش با یاران سخن میگوید»(مؤذنجامی، 1388: 361).
همچنین در این بخش، از منظر ساختگرایی، دوگانۀ « مرگ و زندگی» را نیز میتوانیم ببینیم. مرگ زریرکه به دست دژخیم بدسگال، بیدرفش جادوگر، اتفاق میافتد و زندگی بستور که وی با عزمی راسخ برای کینخواهی پدر بسیج میشود و به پیروزی میرسد و زندگیاش ادامه مییابد. نمونهای دیگر از دوگانۀ «زندگی و مرگ» را باز در نبرد بین بستورِ کودک و بیدرفش را میتوانیم مشاهده کنیم؛ «بستور» برای کینخواهی پدر و برای دفاع از سرزمین پدریاش به میدان مبارزه میرود و قاتل پدرش را با شجاعت میکشد و به عنوان «کودکِ پهلوان» نامی نیک درتاریخ و فرهنگ ایران از خود برجای میگذارد و «بیدرفش» که در این نبرد به مرگ میرسد و از صحنۀ گیتی حذف میشود.
4) اشاره به کودکی بستور از زبان خود
اگر چه در یادگار زریران، گشتاسب و دیگر شخصیتها و پهلوانان به کودکی بستور اشاره میکنند و حتی خیونان هم در هنگام رزم بستور از کودک بودنش سخن میگویند، اما بستور نیز بارها کودکیاش را یادآور میشود که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) نخستینبار هنگامی که بستورِ هفت ساله از میرآخور، اسب را طلب میکند تا به میدان رزم برود، به کودک بودنش غیرمستقیم اشاره میکند و میگوید همان اسبی را که وقتی پدرم زریر در هنگام کودکیاش سوار آن میشد، به من بدهید و بیان میدارد: «گشتاسب فرمان داد که آن اسب را که چون زریر کودک بود بر آن می نشست، به بستور دهید» (آموزگار، 1392:۳۴).
ب) بار دوم، وقتی که با روح بیجانِ پدرش رو به رو میشود و آن سوگنامه را درعزای پدر، برزبانش جاری میکند. هنگامِ سخن گفتن با کشتۀ پدرش، چنین میگوید:«اما اکنون چون کنم؟ چه اگر از اسب پایین آیم و سر تو پدر در کنار گیرم و خاک از گریبانت بگیرم، پس به سبکی باز بر اسب نشستن نتوانم» (همان:۳۵).
ج) بارسوم هنگامی که بیدرفش جادوگر برای جنگیدن به سویش میآید، بستور پس از رجزخوانی، رو به او میکند و میگوید: «دُروَنِد جادوگر! فراز به پیش آی، چه من دارم بارهای زیر ران، لیک تاختن ندانم و من دارم تیر اندر تیردان، لیک انداختن ندانم. فراز به پیش آی تا این جان خوشت را بربایم، چنان که تو بر آن تَهم سپاهبد نیو، زریر، پدر من کردی» (همان:۳8).
همانگونه که میبینیم، بستورِ کودک هنگام سخن گفتن با بیدرفش، با بهکار بردن عبارتهایی نظیر «تاختن ندانم» و «تیرانداختن ندانم» آشکارا به کودکی خود و به مهارت نداشتن در جنگ اشاره میکند، اما با نگاهی دقیقتر میبینیم، این کودک در رزم و جنگاوری، شخصیتِ یک مرد مبارز بزرگسال را دارد و پهلوانی است کارآزموده که در نهایت بر بیدرفش چیره میشود و با یاریِ روانِ پدرش زریر، او را به قتل میرساند و کین پدر را از اهریمنِ بدسگال میستاند و گویا «غلبه حق و کیفر ستمکار، یکی از موضوعهای اصلی ادبیات باستانی است» (اسلامی ندوشن،1395 :124).
به هر تقدیر، در حماسۀ یادگار زریران، بستور این کودک هفت ساله و فرزند رشید زریرِ سپهبد، چنان دلاوری و شجاعتی از خود نشان میدهد که اسفندیار رویینتن نیز در جنگ با خیونان به او اعتماد میکند و پس از به قتل رسیدن بیدرفش توسط بستور و البته با همراهی و کمکِ روانِ زریر، که نقش فراوانی درآگاه کردن این کودک وگفتن شگرد و ترفند رزم به وی دارد، در ادامۀ نبرد، اسفندیار بخشی از فرماندهی سپاه را به بستورِ کودک واگذار میکند چنانکه « اسفندیار چون بستور را بیند آن سپاه بزرگ ایران را به بستور هلد و خود سر کوه شود، ارجاسب را با دوازده بیور سپاه از سر کوه زند و به دشت افکند و کشتار آنان را به گرامی کرد سپارد. گرامی کرد کشد و به بستور بسپارد» (آموزگار، 1392 :۴۱).
بنابراین، در یادگار زریران، بستور اگر چه یک کودک هفت ساله است و برخی از حرکاتش وکردارش براساس اقتضای سنش کودکانه میباشد، اما در جنگاوری و سلحشوری، همچون یک رادمردِ مبارزِ کارکشته در میدان جنگ عمل میکند تا جاییکه دلاورمردانی نظیر «اسفندیار» و «گرامیکرد» در میدان رزم به او اعتماد میکنند و حفظ و نگهداری بخشی از میدان و سپاه را به وی میسپارند.
لازم به ذکر است، حماسۀ یادگار زریران که از 114 بند تشکیل شد، از بند 79 تا 111(32بند) دربارۀ شخصیتِ بستور و نقش او در جنگ است. بسیاری از بندها به نقش تأثیرگذارِ بستور اشاره میشود و درحقیقت بخش بزرگی از حماسه یادگار زریران به حضور پررنگ بستورِ هفت ساله و سلحشوریهای این کودکِ پهلوان و حماسهساز اشاره دارد.
البته ناگفته نماند، چند پهلوان در حماسۀ مذکور نقشآفرینی میکنند که به ترتیب عبارت اند از:
الف)زریر برادر گشتاسب شاه؛ ب) بستور فرزند هفت ساله زریر و برادر زاده پادشاه؛ ج)گرامیکرد فرزند جاماسب، وزیر اعظم پادشاه؛ د) اسفندیار پهلوان فرزند گشتاسبشاه که بیشترین حضور شخصیتها در این متن حماسی، به ترتیب این گونهاند:
1) زریرِسپهبد، فرمانده و پهلوان بزرگ لشکر ایرانیان برادر گشتاسب شاه.
2) بستور، کودک هفت ساله زریر که پس از کشته شدن این سپهبد، همواره نقشآفرینی میکند، به گونهای که اسم بستور فقط 19 بار در متن یادگار زریران تکرار میشود و این بسامد بالا، نشان از نقشآفرینی تأثیرگذار این شخصیت در خلق و شکلگیری حماسه مذکور دارد.
3) اسفندیارِ پهلوان، فرزند گشتاسب شاه که فرماندهی سپاه ایران بعد از مرگ زریر را برعهده دارد و خیونان را شکست میدهد و ارجاسب، خداوندِ خیونان را اسیر میکند و دست، پا و گوشاش را میبرد، همچنین چشمش را کور میکند و سوار بر خری دم بریده کرده، به شهر خویش باز میفرستد تا عبرتِ خیونان شود.
4) گرامیکرد فرزند جاماسبِ وزیر که در جنگ با خیونان، درفش پیروزی را با دندان میگیرد و با دو دست شمشیر میزند.
اما آنچه که در ساختار حماسۀ «یادگار زریران» با حضور پهلوانان بزرگی نظیر: زریرِ سپهبد، اسفندیارِ روئینتن، گرامیکرد و بستورِکودک بیشتر از همه به چشم میآید، وجود دوگانۀ «پیروزی و شکست» است؛ پیروزی ملت ایران و شکست خیونان که با شلحشوریها و رادمردیهای این پهلوانان ایرانی شکل گرفته است، هرچند در این مبارزه و ستیز، زریر، سپهبد ایرانی به شهادت میرسد اما با حضور پهلوانان دیگر و رشادت بستور پور زریر، ایرانیان در این جنگ به پیروزی میرسند و خیونان با شکست سنگینی مواجه میشوند.
نتیجهگیری
نتایج این پژوهش نشان میدهد، از یک سو تقابل دوگانه از منظر ساختگرایی، مثل تقابل ایرانیان و خیونان، تقابل کودک و بزرگسال، تقابل دین زرتشتی و دینی دیگر، تقابل پیروزی و شکست و... در حماسۀ کهن یادگار زریران وجود دارد و از سوی دیگر، از میان پهلوانانی که شخصیتهای اصلی یادگار زریران و جنگ بین ایرانیان و خیونان را تشکیل میدهند، سهم «بستور» این کودکِ جنگاورِ هفتساله، بسیار بیشتر از دیگران است و درحقیقت این کودک، نقش مهمی در خلق و شکلگیری حماسۀ یادگار زریران دارد.
همچنین بستورِ کودک با نقشآفرینیهایش، نه تنها همانند پهلوانانِ بزرگ درمتون حماسی، سهمی بسیار وسیع در شکلگیری حماسه داشته، بلکه وی شخصیتی حماسهساز و حماسهآفرین دارد و سوگواریهای این کودک برکشتۀ پدرش زریر، زمینهساز آفرینش تعزیه میشود و نشان میدهد، در ادب حماسی فقط بزرگسالان نقشآفرینی نمیکنند، بلکه کودکان هم در خلق حماسه، سهم فراوانی میتوانند داشته باشند.