نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه فردوسی مشهد
2 دانشگاه فردوسی مشهد، گروه زبان و ادبیّات فارسی
3 دانشیار گروه زبان و ادبیات فرانسه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی
4 دانشیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
Intertextual relationship is the most important principle in shaping new texts, nevertheless texts coming from different disciplines have always influenced one another and there exists an intertextual connection between them. Based on this notion the purpose of this research is to explore and determine the extent to which the local historical writings were influenced by Shahnameh as a pretext and an ideal literary model. Gerard Genette’s transtextuality theory which is the most complete theory in the study and recognition of the relation between texts is used in this article to find an answer to the question. This research makes use of descriptive analytic and library method. The study and the analysis of the textual data reveals that the local historians with significant frequency have employed four kinds of intertextual elements such as indirect speech, allusion, reference, and plagiarism in historical texts, hence Shahnameh as a pretext served as an ideal model to meet their expectations, motivations and purposes.
کلیدواژهها [English]
تحلیل رابطة بینامتنی تاریخنوشتههای محلّی و شاهنامه
فرشته محمّدزاده*
دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، ایران
محمّدجعفر یاحقّی**
استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، ایران
بهمن نامور مطلق***
دانشیار گروه زبان و ادبیّات فرانسه دانشگاه شهید بهشتی تهران، ایران
جواد عبّاسی****
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد، ایران
تاریخ دریافت: 23/1/1396
تاریخ پذیرش: 25/9/1396
چکیده
ارتباط وپیوند بینامتنی مهمترین اصل در شکلگیری متنهای جدید است. از این رو متنها، هرچند از رشتههای مختلف، همواره از هم تأثیر پذیرفته و میان آنها رابطة بینامتنی بوده است. بر این مبنا مسألة پژوهش حاضر، این است که تاریخنوشتههای محلّی چه رابطهای با شاهنامه به منزلة پیشمتن خود داشته و چگونه و به چه میزانی با این متن مسلّط ادبی پیوند یافته است. به منظور دستیابی به پاسخ این مسأله، از نظریّة «ترامتنیّت» ژرار ژنت که کاملترین نظریّه در مطالعه و شناخت روابط میان متون است، استفاده میکنیم. روش پژوهش توصیفی- تحلیلی و از نظر فضای انجام کار کتابخانهای است. بررسی و تحلیل دادههای متنی، این نتیجه را بر ما روشن کرد که تاریخنگاران محلّی با بسامد جالبِ توجّهی از چهار گونة بینامتنی نقلقول، ارجاع، تلمیح و سرقت متنی در متون تاریخی بهره برده و بدین صورت پیشمتن شاهنامه پاسخگوی مناسبی برای انتظارات، انگیزهها و اهداف تاریخنگاران محلّی بوده است.
کلیدواژهها: شاهنامه، تاریخنوشتههای محلّی، ژرار ژنت، بینامتنیّت، تاریخنگاران.
مقدّمه
روابط بینامتنی همواره دستمایة شکلگیری متون جدید بوده است. آگاهی به این اصل، اندیشهمندان و نظریّهپردازان را به سوی طرح نظریّهای به نام «بینامتنیّت» جلب کرد. برمبنای اصول چنین نظریهای، متن در چهارچوب یک ساختار واکاوی میشود، هیچ متنی مستقل شکل نمیگیرد و پیوند و تعامل بینامتنی پایة خلق هر متنی است.
در متون تاریخی محلّی که در طول سدههای تاریخی ایران به زبان فارسی به نگارش درآمده است، حضور بینامتنها جالب توجّه است. یکی از این بینامتنها شاهنامه است که با همحضوری در این متون و تأثیرگذاری لفظی، معنایی و ساختاری، جایگاه و ادبیّت خود را به منزلة یک اسطورهمتن، نه تنها در متون ادبی، بلکه همانطور که نشان خواهیم داد، در متون تاریخی نیز حفظ کرده و نقشی مهمّ در دلالتپردازیهای متون تاریخی محلّی داشته است.
در این پژوهش بر آنیم بدانیم، پیشمتن شاهنامه چه جایگاهی در تاریخنوشتههای محلّی از سدة ششم تا میانة سدة هشتم هجری داشته و تاریخنگاران محلّی با چه اهداف و انـگیزههایی پارهمتنهای شاهنامه را به مثابة نظریهای کاربردی بـرای دستیـابی به گونههای مختلف روابط بینامتنی، گزینش و در متون تاریخ محلّی گنجاندهاند. بنابراین برای بازپرداخت این مفاهیم نظریة ترامتنیّت ژرار ژنت را الگو قرار دادهایم.
روش پژوهش توصیفی- تحلیلی است و در پژوهش حاضر به این پرسشها پاسخ خواهیم داد: 1) کدام گونههای بینامتنیّت ژنتی در پیوند تاریخنوشتههای محلّی پژوهش با شاهنامه نمود یافته است؟ 2) اهداف و انگیزههای تاریخنگاران از برقراری رابطة بینامتنی با شاهنامه چیست؟ 3) آیا متون تاریخ محلّی در جهت تداوم اندیشة منطبق بر شاهنامه بوده یا در جهت رد و انکار آن؟
مطالعة تاریخنوشتههای محلّی به منظور بررسی و بازنمایی پیوند بینامتنی آنها با متون دیگر بسیار اندک است و کمتر به آن پرداخته شده است. در آن میان، نسیم خلیلی در مقالهای با عنوان «چرایی و چگونگی کاربست نظریّة بینامتنیّت در پژوهشهای تاریخی»، به این مهم پرداخته و چگونگی ارتباطی که میتواند میان پژوهشهای تاریخی و بینامتنیّت به طور کلّی و ترامتنیّت ژرار ژنت به طور جزئی باشد، مطرح کرده است.
در پژوهشی دیگر با عنوان «رابطة ترامتنی عنوانهای متون نثر تاریخی از آغاز دورة اسلامی تا پایان دورة افشاریّه» سارا برامکی بر آن بوده که متون تاریخی همواره در رابطة ترامتنی با همدیگر بودهاند؛ به طوری که حتّا عنوانهای این آثار از این تأثیر و تأثّر بیبهره نمانده است. وی در این پژوهش سعی کرده وجود رابطة ترامتنی را در عناوین آثار نثر تاریخی اثبات کند و به این نتیجه رسیده که عنوانهای متون نثر تاریخی در محدودة مورد پژوهش، رابطة ترامتنی خود را در گونههای بینامتنی، سرمتنی و بیشمتنی برقرار کرده است.
امّا تا کنون رابطة بینامتنی میان متون تاریخی محلّی و متن شاهنامه در طول تاریخ ایران، بررسی و تحلیل نشده است. از این رو در این پژوهش با بهرهگیری از نظریّة ترامتنیّت ژرار ژنت به این مهم میپردازیم.
مبانی نظری: پیوند و ارتباط بینامتنی موضوعی بدیهی و دیرینه است. متنها در طول تاریخ در یک ارتباط شبکهای با هم قرار دارند؛ به این شکل که متنهای پسین از متنهای پیشین یا همعصر خود تأثیر میگیرند و اینگونه متنهای جدید بر پایة متنهای دیگر خلق میشود. مبنای نظریّة بینامتنیّت همین اصل است. بر اساس این نظریّه، هر متنی برخاسته از متون پیش از خود است.
نخستین نظریّهپردازی که با رویکردی تخصّصی به آن توجّه کرد، ژولیا کریستوا بود که در اواخر دهة شصت میلادی با تأثیرپذیری از نظرات باختین، اصطلاح «بینامتنیّت» را برای رابطة بین متون برگزید. در نظرگاه او هر متن از همان آغاز در قلمرو قدرت متون پیشین است. او باور دارد که هیچ مؤلّفی به یاری ذهن اصیل خود به آفرینش هنری دست نمیزند و هر اثر نوعی بازگویی از متون دیگر است (آلن، 1385: 58). پس از کریستوا کسانی همچون بارت، ژنی، ریفاتر و ژنت نیز به مطالعة روابط میان متون پرداختند، امّا از آن میان ژرار ژنت بود که نظریّة بینامتنیّت را کاربردی کرد و آن را با کمک رویکردی ساختارگرا در بررسی متنها به کار گرفت.
وی دامنة مطالعات کریستوا را گسترش داد و با ابداع اصطلاح «ترامتنیّت» به طوری گستردهتر رابطة میان یک متن و متنهای دیگر را مطالعه و بررسی کرد. او بینامتنیّت را یکی از اقسام پنجگانة ترامتنیّت بهشمار آورد. فرامتنیّت، پیرامتنیّت، سرمتنیّت و بیشمتنیّت از دیگر گونههای ترامتنیّت ژنتی است. در نمودار زیر ترامتنیّت از دیدگاه ژنت نشان داده شده است:
نمودار1- معرّفی گونههای ترامتنیّت از دیدگاه ژرار ژنت
درواقع ترامتنیّت ژنتی نوعی بوطیقای کامل روابط میان متنها تلقّی میشود. زیرا ژرار ژنت با طرح ترامتنیّت بر آن بود تا هرگونه رابطهای را که یک متن با متنی غیر از خودش برقرار میکند، دستهبندی و مطالعه کند (نامور مطلق، 1395: 24-25) تا اینگونه بتواند تا حدّ امکان تمام روابط موجود بین متون را شناسایی و بررسی کند. قبل از ورود به توصیف، تحلیل و بازنمایی روابط بینامتنی ژنتی، تاریخنوشتههای محلّی بازة زمانی سدة ششم تا میانة سدة هشتم هجری معرّفی میشود.
در این پژوهش، متون تاریخ محلّی1 را که به زبان فارسی در بازة زمانی سدة ششم تا میانة سدة هشتم هجری نوشته شده است، بررسی میکنیم تا میزان و چگونگی پیوند بیامتنی آنها را با شاهنامه نشان دهیم. در این گسترة زمانی، 14 عنوان متن تاریخی محلّی به زبان فارسی، شناسایی و پس از بررسی اوّلیّه آشکار شد که از آن میان 5 متن، شامل ترجمة محاسن اصفهان، ترجمة فضایل اصفهان، ترجمة تاریخ بخارا، المضاف الی بدایع الازمان که درواقع یک جزوة مختصر و ذیل بدایع الازمان است و فارسنامة ابن بلخی، رابطة بینامتنی با شاهنامه نداشته است. از آنجا که سه متن ترجمة محاسن اصفهان، ترجمة فضایل اصفهان و ترجمة تاریخ بخارا، ترجمه از اصل عربی به فارسی است؛ در اغلب موارد مترجم به ترجمه اکتفا کرده و از این رو برای ارتباط بینامتنی با شاهنامه کوشش نکرده است. بنـابراین در پـژوهش حـاضر به 9 تـاریخنـوشتـة محلّی میپردازیم و چگونگی تعامل و رابطة آنها را با شاهنامه بررسی میکنیم. در جدول زیر پیکرة مطالعاتی تحقیق را معرّفی میکنیم.
عنوان متن تایخی |
نام مؤلّف |
سال تألیف |
نام محل |
تاریخ بیهق |
ابوالحسن بیهقی |
562 ه.ق. |
خراسان- بیهق |
عقدالعلی للموقف الاعلی |
افضلالدین کرمانی |
584 ه.ق. |
کرمان |
بدایع الأزمان |
افضلالدین کرمانی |
605 ه.ق. |
کرمان |
تاریخ طبرستان |
ابناسفندیار |
613 ه.ق. |
مازندران |
تاریخ شاهی |
ناشناخته |
690 ه.ق. |
کرمان |
سمطالعلی للحضرةالعلیا |
ناصرالدین منشی کرمانی |
715-720 ه.ق. |
کرمان |
تاریخ سیستان |
ناشناخته |
445-725 ه.ق. |
سیستان |
تاریخنامة هرات |
سیفی هروی |
723-724 ه.ق. |
خراسان- هرات |
شیرازنامه |
ابنزرکوب |
745-754 ه.ق. |
شیراز |
جدول 1- معرّفی تاریخنوشتههای محلّی مورد پژوهش
ذکر این نکته لازم است که محتوای تاریخهای محلّی، طبقة اجتماعی تاریخنگاران، مخاطبان متون تاریخ محلّی، نگرش و رویکرد تاریخنگاران به تاریخنویسی و انگیزهها و علایق آنها در تاریخنگاری، در انتخاب شیوة صریح یا غیرصریح در ایجاد رابطة بینامتنی با شاهنامه تأثیر مستقیم داشته است.
گونههای ترامتنیّت ژنتی در تاریخنوشتههای محلّی
بینامتنیّت: بینامتنیّت مبتنی بر رابطة همحضوری و حضور واقعی پارهمتن پیشین در متن دیگر است. ژرار ژنت در کتاب الواح بازنوشتی در تعریف بینامتنیّت چنین نوشته است:«من به نوبة خودم آن را بدون تردید، شیوهای محدود، به صورت یک رابطة همحضوری میان دو یا چندین متن تعریف میکنم » (Genette, 1997: 1). به بیانی دیگر، هرگاه پارهای از متن (الف) در متن (ب) حضور داشته باشد، رابطة آن دو بینامتنی است.
انواع گونههای بینامتنی ژنتی: بینامتنیّت ژنتی براساس شاخص آشکارشدگی یا پنهانسازی به دو دستة کلان بینامتنیّت صریح و آشکار و بینامتنیّت ضمنی و پنهان تقسیم میشود. «نقلِ قول» و «ارجاع» مهمترین زیرشاخههای این نوع بینامتنیّت و «سرقت ادبی» و «تلمیح» از مهمترین گونههای بینامتنیّت ضمنی است. بنابراین به طور کلّی بینامتنیّت ژنت از چهار گونة نقل قول، ارجاع، سرقت ادبی و تلمیح تشکیل شده است (نامورمطلق، 1395: 40-66). در متون تاریخ محلّی هر چهار نوع این بینامتنیّتها بررسیپذیر است. هدف نگارندگان در این پژوهش، شناخت چگونگی حضور انواع روابط بینامتنی ژنتی در متون تاریخ محلّی مورد پژوهش است. در مرحلة بعد، موارد همحضوری تحلیل میشود تا بدینگونه تأثیری را که شاهنامه بر متون تاریخ محلّی داشتهاست، از نظر بلاغی و معنایی آشکار و از سوی دیگر تأثیرگذاریهای این همنشینی و همحضوری بینامتنی را بر دلالتپردازی متنهای دریافتکننده (متون تاریخی محلّی) شناسایی و نشان دهیم.
نقلقول: نقلقول آشکارترین جلوة بینامتنیّت در متون است. بر طبق آن، مؤلّف بدون قصد پنهانسازی رابطة بینامتنی، پارههایی را از متن دیگر میگیرد و به همان شکل در متن خود میگنجاند. گاه این کار با ذکر منبع مورد استفاده صورت میگیرد و گاه بدون آن. بینامتنیّت «در صریح ترین و لفظیترین شکلش عمل سنّتیِ نقلقول (با گیومه و یا بدون آن) است» (Genette, 1997: 2). به بیان دیگر یک پاره از متن پیشین در متن دیگر همحضوری مییابد و آشکارا عاریه بودن خود را نشان میدهد. از این رهگذر، متنها به متنهایی پیوندی و پرمایه تبدیل میشود و در تغییر معنایی یا تقویت معنای متن دوم تأثیر میگذارد (نامورمطلق، 1395: 100). این موضوع را تاریخنگاران میدانستند. از این رو کوشیدهاند در جهت دستیابی به انگیزهها و اهداف خود از آن بهره ببرند.
در متون تاریخی محلّی بازة زمانی پژوهش، نقل قولها مستقیم است، امّا مطابق با سنّت تاریخنگاری ایرانی، نشانة گیومه برای تشخیص نقل قول در متن تاریخی به کار نمیرفته است، بلکه تاریخنگار برای نشاندادن این نوع رابطة بینامتنی و جداکردن متن تاریخی از پارهمتن نقلشده از واژههایی مانند شعر، بیت و مصراع استفاده میکرده است. بدون تردید تاریخنگاران محلّی در انتخاب و گزینش ابیات شاهنامه و نقل آنها در میان و لابهلای متن تاریخی اهدافی را دنبال میکردهاند. در ادامة پژوهش، اهداف و انگیزههای تاریخنگاران محلّی را نشان میدهیم.
بحث و بررسی
1- انگیزههای تاریخنگاران محلّی از نقل ابیات شاهنامه
برای درک و فهم واقعة تاریخی باید به اندیشة تاریخنگار که در آن سوی رویدادهای تاریخی وجود دارد، دست یافت. به سخنی دیگر تاریخنگاری، حاصل رویارویی آگاهانة ذهن و فکر مورّخ با واقعة تاریخی است و نه بازتاب عینی آن (آقاجری و دیگران، 1380: 38). از این رو، تاریخنگاران محلّی نیز اندیشه و فکر خود را با گزارش و تبیین وقایع تاریخی همراه کردهاند و برای نمود مستقیم و گاه غیر مستقیم آن در متون تاریخی محلّی، پیشمتن شاهنامه را مناسب یافته و با ایجاد پیوند بینامتنی با آن و حضور پارههایی از شاهنامه به اشکال گوناگون در متن تاریخی، آن را متنی مناسب و مقتدر برای پاسخگویی به انتظارات خود یافتهاند. پس از بررسی نقل قولهای نمودیافته از شاهنامه در تاریخنوشتههای محلّی، به این نتیجه رسیدیم که اهداف و انگیزههای تاریخنگاران محلّی از ایجاد این رابطة بینامتنی، متعدّد و گوناگون است. در ادامه آنها را به تفکیک بیان میکنیم:
1-1- استفاده از شاهنامه برای بزرگداشتِ زادبومِ نویسندگان تواریخ
در مقدّمة تاریخهای محلّی، مؤلّفان به بخشی از اهداف و انگیزههای خود از تدوین این آثار، از جمله حبّ وطن اشاره کرده و باب اول را به ذکر فضیلتها و محاسن شهر و منطقة خود اختصاص دادهاند. البتّه باید این نکته را در نظر داشت که مفهوم وطن نزد تاریخنگاران محلّی بیشتر بر زادبوم دلالت داشته و اشاره به یک شهر و ولایت دارد که تاریخنگار به آن تعلّق داشته است (شفیعی کدکنی، 1352: 12؛ دهقانی، 1390: 129). در راستای همین امر تاریخنگاران محلّی به ذکر پیشینة شهرها و ارتباط آن با فرهنگ و اساطیر پرداختهاند.
این انگیزة تاریخنگاران محلّی، آنها را متوجّه پیشمتن شاهنامه کرد. زیرا آنها بنیان شهرها و ایالتهای خود را به پادشاهان باستانی ایران منسوب میکردند و به ذکر خصایص و عجایب ایالت و ماجراهایی که در آنجا رخ داده، میپرداختند و به همین جهت به شاهنامه نیاز داشتند. برای همین انگیزه بود که گاه برخی از تاریخنگاران محلّی با شاهنامه که متنی مقبول بود، رابطة بینامتنی برقرار میکردند. در میان متون تاریخ محلّی در بازة زمانی مورد پژوهش، فقط تاریخ طبرستان است که در این جهت، به نقل ابیات شاهنامه پرداخته و سخنان خود را در باب قدمت بنای شهر مستند کرده است.
ابناسفندیار صرفا در یک مورد با تقل بیتی از شاهنامه در ماجرای غلبه فریدون بر ضحاک، بنای شهر تمیشه را به فریدون نسبت میدهد: «چون هفت اقلیم به حکم او شد، نشستجای خویش تمیشه شناخت و هنوز اطلال و دمن سرای او به موضعی که بانصران گویند، ظاهر و معیّن است و گنبدهای گرماوه را آثار باقی و خندقی که از کوه تا دریا فرموده بود، پیدا و من جملة آن به نوبتها مطالعه کردهام و آنجا به طواف رفته و عبرت گرفته و فردوسی در شاهنامه یاد کرده، نظم
فریدون فرّخ تمیشه بکرد |
|
نشست اندر آن نامور بیشه کرد»2 |
1- 2- تأثیرگرفتن از سبک داستانپردازی فردوسی
در برخی از قسمتهای این متون تاریخی میبینیم که تاریخنگاران با پیروی از فردوسی، یک رخداد تاریخی را نوشتهاند. به این شکل که پس از گزارش قسمتی از یک رویداد، در عوض سخن خود در آمدن روز یا شب، بیتی از شاهنامه را نقل کردهاند.
اینگونه تأثیرپذیری از شاهنامه در تاریخنامة هرات، 17 بار (صص 92، 162، 236، 242، 637، 643، 656، 661، 683، 695، 697، 701، 714؛ 732، 736، 740 و 751) و در تاریخ شاهی، 7 بار (صص 117، 126، 127، 166، 171، 172 و 194) وجود دارد. بسامد بالای این انگیزه حاکی از آن است که شاهنامه صـرفاً از نـظرِ نقل ابیات برای تاریخنگاران مهم نبوده، بلکه شیوة پردازش داستانهای شاهنامه هم برایشان الهامبخش بوده است.
مؤلّف تاریخنامة هرات که با شیوة داستانپـردازی فردوسی در شاهنامه آشنـاست، میکوشد برخی از رویدادهایی را که در ایالت خراسان اتّفاق میافتاد، همچون او گزارش کند. برای نمونه، وی در فصلی از کتاب با عنوان «در خرابکردن شاهزاده تولیخان، شهر مرو را و قتل خلق مرو» اینچنین با شاهنامه رابطة بینامتنی آشکار برقرار میکند: «چنین آوردهاند در کتب که شهر مرو، بارویبستی داشت که از شرفات قصور او، سنبلة فلک بتوانستی چید و زمزمة ملک بتوانستی شنید و پیرامُن آن خندق بعیدقعری کشیده که اگر کلنگی بر قصر او زدندی، سر از آنسوی کرة زمین بیرون کردی. روز هفتم:
که خورشید تابان ز چرخ بلند |
|
همیخواست افکند رخشانکمند |
شاهزاده تولیخان بر هر طرف شهر، دههزار مرد جنگی نصب گردانید و بفرمود تا رایات چنگیزخانی علامات او را در مقابل دروازة شهرستان برافراشتند» (هروی، 1385: 92).
در نمونة زیر نیز، مؤلّف این گونة بینامتنی را در جهت دستیابی به این خواستة خود برگزیده است: «چون این خبر به ملک اسلام، غیاثالحق و الدّین، رسانـدند که لشکر شاهزاده یسور دست بـه خرابی آوردند و هرکس که غلّه به شهر میآرد، بـه جور ازو بازمیستانند، روز دیگر:
چو خورشید تابان بگسترد فر |
|
سیهزاغِ پرّان فروبرد سر |
طایفهای از فصحای نامدار، پیش شاهزاده یسور فرستاد و گفت بگویید که لشکر پادشاه خرابی میکند» (همان: 661).
در تاریخ شاهی نیز با نمونههایی متعدّد از این گونة بینامتنی روبهرو میشویم. مؤلّف ناشناختة آن، بارها به نقل بیتی از شاهنامه که در توصیف طلوع و غروب خورشید است، پرداخته است: «چون کار بر اهل حصار سخت گشت و نزدیک بود که فتح ری نماید و نقاب از چهرة استخلاص بگشاید، غلامی سلغری بود، بکلک نام، چون دید که در دست خصوم گرفتار خواهد شد و دمار از روزگار او برخواهند آورد، خلاص در آن دید که خود را از مضیق حصار بیرون اندازد و بدان طریق، چارة کار خود بسازد، بیت:
چو خورشید تابنده شد ناپدید |
|
شب تیره بر دشت لشکر کشید |
خود را از حصار به در انداخت و به جایی که دید که بر کُه تنگتر است، بیرون انداخت» (تاریخ شاهی، 1355: 166).
1- 3- همانندسازی میان شخصیّتهای تاریخ محلّی با شخصیّتهای شاهنامه
در تاریخنوشتههای محلّی میتوانیم ذهنیت و طرز اندیشه و تفکّر تاریخنگاران محلّی را نسبت به حاکمان محلّی و حتّا حاکمان سلسلهای دریابیم. مؤلّفان متون تاریخی محلّی، این ویژگی را با نقل بیتهای منتخب شاهنامه در نوشتههای خود نشان دادهاند.
در میان متون تاریخی محلّی مورد پژوهش، بیش از همه، مؤلّف تاریخنامة هرات کوشیده است میان شخصیتهای کتاب خود و شاهنامه همانندی ایجاد کند. در تاریخ شاهی (صص 169، 260 و 272) و در بدایعالأزمان (ص 8) نیز تنها مواردی از نقلقول از شاهنامه بدینمنظور دیده میشود.
در تاریخنامة هرات، هم برخی سلاطین و شاهزادگان مغول و هم پادشاهان خاندان کرت، هدف این گونة بینامتنی با شاهنامه قرار گرفتهاند. در نمونههایی که از متن این کتاب تاریخی استخراج کردهایم، در واقع چگونگی نگرش تاریخنگار به شخصیّتها و حادثههای تاریخی را متوجّه میشویم و بیشتر درمییابیم که ابیات شاهنامه معنای متن تاریخی را از تکمعنایی خارج و دارای معانی ضمنی مورد نظر تاریخنگار نیز کرده است.
مؤلّف در گزارش نبرد غیاثالحق و الدین با مبارکشاه بوجای از فرماندهان لشکر شاهزاده یسور که با شش هزار سوار خونخوار به هرات حمله کرده بود، چنین حمایت و نگرش مثبت خود را به غیاثالدین با برقراری پیوند بینامتنی با شاهنامه از رهگذر نقل ابیاتی از شاهنامه که مربوط به داستان نبرد رستم با کاموس کشانی است، نشان میدهد. در این ابیات کیخسرو رستم را خطاب قرار میدهد. مؤلّف نیز چنین اقدام به همانندسازی میان رستم و ملک غیاثالحق و الدین کرده است: «در حال، ملک اسلام غباثالحق و الدین، امیر اباجی را با امرای لشکر نکودری و مبارزان هروی به حرب مبارکشاه بوجای فرستاد و فرمان فرمود که اگر لشکر مبارکشاه بوجای پشت دهند و روی به هزیمت آرند، البته باید که لشکر منصور ما متعاقب ایشان حرکت نکنند ... امیر اباجی و امرای نکودری و شجعان هروی زمین خدمت ببوسیدند و گفتند: شاها!
فلک زیر سمّ سمند تو باد |
|
سر تاجداران به بند تو باد |
افضلالدین کرمانی، هنگام گزارش چگونگی هجوم ملک قاوردبن جغربیک، پادشاه دارالملک بردسیر به امیران و رئیسان دو قوم کوفج و قفص که مخالف او بودند، با شاهنامه رابطة بینامتنی برقرار میکند و با همحضوری و نقل بیتی از شاهنامه که دربارة رستم است، میکوشد پادشاه مورد علاقة خود را همانند رستم ببیند و او را اینگونه وصف کند. افضلالدین در متن بدایعالأزمان چنین حمایت خود را از این پادشاه نشان میدهد: «صورت حال به قاورد عرض کرد که در فلان روز میعاد مواصلت و مصاهرتست و میقات زفاف و التفاتست و تا سه روز دیگر جمیع معارف و رؤسا و زعمای حشم کوفج و قفص از سواحل بحر تا اقصای مکرانات در فلان دیه و فلان خانه خواهند بود. چون قاورد برین حال مطّلع شد، در حال با حشم حاضر
بفرمود تا رخش را زین کنند |
|
دم اندر دم نای رویین کنند |
برنشست و بیرون شد ... سحرگاهی بر سر آن مخاذیل افتاد و ایشان را خمارگشایی خوش فرمود و یک کودک را زنده نگذاشت» (کرمانی، 1326: 7-8). این بیت در شاهنامه مربوط به زمانی است که رستم به خواست کیکاوس برای مقابله با سهراب، سپاه خود را آماده میکند.
1 -4 - بازنمایی اندیشة ایرانشهری، در چارچوب ابیات شاهنامه
تاریخهای محلّی نقشی مهمّ در انتقال و تداوم اندیشة ایرانشهری در دوران اسلامی داشتهاند. برخی از تاریخنگاران محلّی بدون ارتباط با شاهنامه و برخی دیگر از رهگذر پیوند با شاهنامه به این مهم اقدام کردهاند. در میان مؤلّفان تواریخ محلّی، سیفی هروی، مؤلّف ناشناختة تاریخ شاهی و منشی کرمانی، به واسطة شناخت خود از شاهنامه ابیاتی را که دارای محتوای اندیشة ایرانشهری بوده، انتخاب و با قصد مستندسازی گفتههای خود، آنها را در متن تاریخی قرار دادهاند.
تاریخ شاهی متنی است که در بخش اول با رویکرد ذکر مبانی حکومتداری و رعیّتپروری برای پادشاهان و وزیران آنها به تاریخ نگریسته و سپس در بخش دوم به تاریخ کرمان و رویدادهای آن و حکومت قراختاییان کرمان پرداخته است. از این رو توجّه تاریخنگار به اندیشة سیاسی ایرانشهری و تأکید سخن خود در این رابطه با نقل ابیات شاهنامه برای توجّه دادن پـادشـاهان و دربـاریان بوده است. یکی از اصـول انـدیشة ایرانشهری نزد ایرانیان، لزوم همراهی دین و دولت است. بر طبق این اصل، دین پایة پادشاهی است و تقویّت بنیانهای شهریاری به همراهی دین بستگی دارد (دهقانی، 1390: 134). نویسندة تاریخ شاهی نیز بر این اصل تأکید میکند و با نقل ابیاتی از شاهنامه که بیانگر آن است به سخن خود مقبولیّت میدهد و بر لزوم آن هرچه بیشتر تأکید میکند.
وی تداوم و گسستناپذیری هویّت ایرانی را با همسازی دین و دولت وابسته میداند. در راستای بیان این اندیشه، ابیاتی را با همین مضمون که فردوسی در داستان پادشاهی اردشیر آورده است، بیان میکند: «و اعتقاد پادشاه میباید که چنان بود که ملک خود را نتیجة قلم و ثمرة فتوای علمای دین شناسد که الدین و الملک توأمان. بیت:
بدان ای خردمند باآفرین |
|
برادر بود پادشاهی و دین |
نه بیتخت شاهی بود دین بهپای |
|
نه بیدین بود شهریاری بهجای |
دو دیباست در یکدگر بافته |
|
بیاورده پیش خرد تافته |
نه از پادشا بینیازست دین |
|
نه بیدین بود شاه را آفرین |
سیفی هروی از رهگذر سرگذشت طهمورث که به گفتة وی بنای شهر هرات در زمان وی انجام گرفته بود، بر اصل دیگری در اندیشة ایرانشهری که مربوط به مؤلّفههای شاه آرمانی؛ یعنی دوری از بیداد و ستم و لزوم عدالت و رعیتپروری است، تأکید میکند. وی با نقل ابیاتی از شاهنامه در نکوهش بیدادگری پادشاه و نتایج ناگوار آن میپردازد. «اول آنکه میگوید بنای شهر هرات در عهد طهمورث بن هوشنگ بن فرست بن کیومرث بود و چون طهمورث در نعمت و ناز عمر دراز یافت و ایام سلطنت و استیلا و هنگام عظمت و استعلای او از حد درگذشت ... در آخر عمر ابلیس خسیس او را در دام تلبیس انداخت و به دعوی بارخدایی دعوت کرد و به سوی دبدبة «أنا ربُّکم الأعلی» راه نمود، طهمورث به وساوس و القای آن خنّاس پروسواس به تعدّی و ستمکاری، رعیّت را به اسم باج و خراج گران مجحف و مستأصل گردانید ...
نگر تا نیاری به بیداد دست |
|
که آباد گردد ز بیداد بست |
کسی کو بجوید همی دستگاه |
|
خرد باید و گنج و رای و سپاه ... |
اگر پشّه از شاه بیند ستم |
|
روانش به دوزخ بماند دژم» |
کوشش تـاریخنگاران محلّی در بازتاب، بـازخوانی و بـازنمایی اصـول مهمّ اندیشة ایرانشهری که چهارچوب آن بهخوبی در شاهنامه نمود یافته، حاکی از آن است که آنها در پی آسیبشناسی وضعیّت موجود، بیـان نکتههای اخلاقی و شیـوههای درست مملکتداری بودهاند. اینگونه نگرش به وضع موجود محل، بازگشت به چارچوبهای مملکتداری ایرانی و بازتولید معانی خاص از بازخوانی این اندیشه از طریق رابطة بینامتنی با شاهنامه در جهت بهبود و تعالی اوضاع حکومتی و اجتماعی شهر و محلّ مورد نظر بوده است.
1- 5- بیان پند و اندرزها و اندیشههای حکیمانة تاریخنگاران در قالب ابیات شاهنامه
انتخاب گونة بینامتنی نقلقول از شاهنامه مبتنی بر رویکرد تاریخنگار از نگارش تاریخ محلّی صورت گرفته است. اندرز به پادشاهان، وزیران و حاکمان و به طور کل درباریان، تأکید بر زودگذر بودن دنیا و لزوم به جای گذاردن نام نیک، دوری از بیداد و ستم و ... در اینگونه متون تاریخی نمودی بسیار دارد. زیرا یکی از اصول و اهداف تاریخنگاری، عبرتگیری، یادآوری ناپایداری و زودگذر بودن دنیا به پادشاهان و مسئولان حکومتی بوده است تا در جهت اجرای عدالت و رعیتپروری بکوشند. در همین راستـا برخی تاریخنگاران محلّی متناسب با این انگیزه و هدف، در این جهت گام برداشتهاند و با شاهنامه در این زمینه نیز رابطة بینامتنی برقرار کردهاند. پیشمتن شاهنامه سرشار از پندهای حکیمانه و تعلیمهای اخلاقی فردوسی است که گاه به صورت یک مفهوم در زیرساخت داستانها، گاه از زبان یکی از شخصیّتهای داستانها و یا از زبان خود فردوسی بیان شده است. برخی تاریخنگاران محلّی نیز درست مانند فردوسی عمل کرده و با نقل بیت یا ابیاتی از شاهنامه در تاریخنوشتههای محلّی، آشکارا تأثیرپذیری خود را از شاهنامه و فردوسی نشان دادهاند.
مؤلّف تاریخنامة هرات، مانند فردوسی از ابیات پندآمیز شاهنامه در بیان پایان دوران پادشاهی و زندگی برخی از شخصیّتهای تاریخنامة هرات و یا در حین آن برای اثرگذاری بیشتر بهره میجوید. در نمونة زیر، مؤلّف از زبان غیاثالحق به امیر یساول پند میدهد: امیر یساول «چون ملک اسلام را بدید، گفت: ای ملک! بکتوت ناحقشناس به جای من چنین کرد. اکنون مرا عزیمت آن است که به نشابور روم و هم درین ده روز با لشکری بازگردم. ملک اسلام غیاثالحق و الدین او را دل داد و گفت که امیر عادل باید که اندیشة بد به خود راه ندهد، چه دأب و عادت سپهر ازرق همین است که گاه فرح بخشد و گاه تعب
چنین است رسم سرای فریب |
|
گهی با فراز و گهـی با نشیب» |
در فصلی از کتاب تاریخ شاهی که مربوط به شهیدشدن ملک مظفرالدین از ملوک شبانکاره است، اینگونه آمده است که وی شجاعانه در مقابل لشکر مغول در ولایت شبانکاره ایستاد و حکم انقیاد آنها را نپذیرفت. سپس با بازگویی اندیشهای حکیمانه مبنی بر ناگزیری مرگ و ترک دنیا از زبان این شخصیّت، ابیاتی را از شاهنامه در جهت تأکید این اندیشه نقل میکند. «ملک مظفرالدین معارف و مشاهیر ولایت از سپاهی و رعیت بخواند، چون همه حاضر گشتند و جمع شدند، روی به جمع آورد و گفت مدّت چهل سال است که این لشکر مغول جهانگیری میکند و جملة ممالک جهان در تحت حکم و تصرّف خود درآوردهاند ...، ما به حول و قوّه سبحانه و تعالی و پناه ملّت اسلام تا این غایت هرگز تن در مذلّت و خواری ندادهایم. اکنون روز عمر به آخر کشیده است ...، به حقّ آن خدایی که نفس پسر بوطالب در تصرّف قدرت اوست که هزار زخم شمشیر بر میان دوستتر از مردنی دارم در میان بستر
اگر سال گردد فزون از هزار |
|
همین است روز و همین است کار |
گر ایوان ما سر به کیوان بر است |
|
ازو بهرة ما یکی چادر است |
همه نیک و بد خاک را زادهایم |
|
بهناچار تن مرگ را دادهایم |
اکنون جهاد به در خانه آمده است» (همان: 169-170).
در نمودار زیر به طور محسوس، میزان نقل قول را از شاهنامه در تاریخنوشتههای محلّی میبینیم. در این نمودار بسامد نقل ابیات شاهنامه در متون تاریخی مورد پژوهش، وابستهترین و غیرِ وابستهترین متن را به شاهنامه به سبب میزان این رابطة بینامتنی نشان میدهد.
نمودار 1- فراوانی پیوند بینامتنی با شاهنامه از گونة نقل قول در تاریخنوشتههای محلی
2- چهار گونۀ بینامتنی
2- 1- نقل قول
آنچه در این گونة بینامتنی در تاریخنوشتههای محلّی پژوهش، مهم و جالب توجّه است، این است که همة این متون به یک اندازه با شاهنامه رابطة بینامتنی از نوع نقل قول نداشتهاند، بلکه همانطور که در نمودار مشخّص و نـمایان است، بـهترتیب دو متن تاریخنامة هرات و تاریخ شاهی بیشترین گشودگی را بر روی متن شاهنامه در این بخش داشته است. از این رو، دو متن مذکور بیشترین وابستگی بینامتنی را هم دارا است. در متنهایی مانند تاریخ طبرستان، تاریخ بیهق و شیرازنامه و سمط العلی این میزان به حداقل میرسد.
2-2- ارجاع
ارجاع به نام مؤلّف یا متن، یکی دیگر از گونههای بینامتنی ژنتی است. در واقع با ارجاع، مؤلّف آشکارا اعلام میکند که با متنی دیگر که در اغلب موارد معتبر و قدرتمند است، پیوند یافته است و اینگونه در پی آن است که از مشروعیّت و مقبولیّت متن دوم به نفع خود استفاده کند. آنطور که مشخّص است، ارجاع سبب میشود دلالتپردازی به متن و پارهمتن محدود نشود، بلکه به متن یا پارهمتنی دیگر احاله شود. در ارجاع، خود متن حضور ندارد، بلکه نشانههایی قراردادی مانند نام مؤلّف و یا کتاب یا هر دو واسطه میشود ( نامورمطلق، 1395: 45). وابستگی متنی از رهگذر ارجاع، بیش از نقل قول است. زیرا در ارجاع نیاز است تا به متن نخست برگردیم. افزون بر آن، نام مؤلّف و کتاب، پیرامتنهایی هستند که در ارجاع نقش اصلی را به عهده دارد.
با نقل قول و مخصوصاً نقل قول همراه با ارجاع، میزان وابستگی بیـنامتنی افزایش مییابد و مؤلّف، متن خود را آشکارا تحت تأثیر متن دیگری قرار میدهد. ارجاع میتواند دلایلی گوناگون داشته باشد، امّا مهمترین آنها عبارت از «استنادسازی، زیباییشناسی، صرفهجویی و اقتصاد بیانی، مشروعیّتطلبی و جهتگیری» (همان: 53) است.
همین دلایل تاریخنگاران را به سمت ارجاع به پیرامتنهای شاهنامه یا فردوسی یا هر دو کشانده است. در تاریخ طبرستان 6 ارجاع مستقیم و 2 ارجاع همراه با نقل قول وجودارد. ابناسفندیار از ارجاع به نام شاعر (فردوسی) و متن (شاهنامه) در روایتهای مربوط به بنیاد شهرهای رویان و تمیشه در طبرستان، خصایص و عجایب طبرستان و ذکر حاکمان و حکمای طبرستان بهره برده است. برای نمونه در داستانی که مؤلّف آن را در ذیل عجایب و خصایص طبرستان جای داده، چنین به پیشمتن شاهنامه ارجاع داده است: «پسر او (رستم)، سرخاب به طلب او توران و ایران و و هند و روم جهان میپیمود. عاقبت به زمین رویان، بلیکش موضعی بههم افتادند و میان ایشان به حکم آنکه یکدیگر را نشناختند مصاف رفت. سرخاب ازو زخم یافت. به پدر وعید کرد چنانکه در شاهنامه مکتوب است، پدر را معلوم شد که پسر اوست» (ابناسفندیار، 1320: 82).
در نمونة زیر، با کارکردی جالب از ارجاع به پیرامتن فردوسی مواجه هستیم. در متن تاریخ سیستان، فردوسی یک پیرامتن است که کلّ متن را نمایندگی میکند؛ به این صورت که شیوة اندیشه، نگاه و نگرش مؤلّفان را نشان میدهد و به نوعی مؤلّفمحور است. با ارجاع به پیرامتن فردوسی، در واقع فردوسی به متن تبدیل شده و یک شخصیّت متنی پیدا کرده است که خواننده را با خواست مؤلّف همراه میکند.
مؤلّف ناشناختة تاریخ سیستان، در بخش اول کتاب که در ذکر پهلوانان و نامداران سیستان است، هنگامی که به معرّفی رستم میرسد، پس از ارجاع به ابوالقاسم فردوسی، با چسباندن یک روایت جعلی و الحاقی،4 به دفاع از رستم میپردازد: «و حدیث رستم بر آن جمله است که بوالقاسم فردوسی شاهنامه به شعر کرد و بر نام سلطان محمود کرد و چندین روز همی برخواند. محمود گفت، همة شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست. بوالقاسم گفت، زندگانی خداوند دراز باد، ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد، امّا این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید. این بگفت و زمین بوسه کرد و برفت» (تاریخ سیستان، 1314: 7). بدین ترتیب پیرامتن فردوسی در ساختار متن جای گرفته و تبدیل به متن شده است.
از کارکردهای مهمّ نقل قول و ارجاع توجّه به مؤلّف یا متنی است که به آن ارجاع داده میشود. وقتی که به متنی ارجاع داده میشود، به طور خودکار از آن تجلیل میشود. هر اندازه تعداد ارجاعات بیشتر باشد، به طور یقین دلیلی بر مشروع و مقبول بودن متن نخست است. همینطور تکرار زیاد یک متن در متن دیگر موجب میشود که آن متن تکرارشده به یک اسطوره - متن و یک مؤلّف به یک اسطوره - مؤلّف تبدیل شود (نامورمطلق، 1395: 102). شاهنامه در متون تاریخی محلّی چنین جایگاهی را یافته است. نقل قولها و ارجاعهای مکرّر به آن، سبب شده است که شاهنامه در ادوار مختلف تاریخی تکرار شود و دوام بیابد و افزون بر آن شاهنامه به یک اسطورهمتن و فردوسی به یک اسطورهمؤلّف تبدیل شود. ارجاع به شاهنامه در کنار نقل ابیات آن نیز دلیلی بر وابستگی هرچه بیشتر این متون به شاهنامه است.
2- 3- تلمیح
تلمیح ضمنیترین نوع بینامتنیّت ژنتی است. زیـرا پـارهمتن نـخست در متن جدید بهگونهای عجین شده که بازیابی و تشخیص آن دشوار میشود. ژنت در این باره میگوید: «بینامتنیّت در کمترین نوع از صراحت و لفظ، تلمیح است؛ یعنی سخنی که نیاز به ذکاوت فراوانی دارد تا ارتباط بین آن متن و متن دیگری که به طور الزامی بخشهایی را به آن بازمیگرداند، دریافت شود» (Genette, 1997: 2). در واقع با تلمیح دو متن چنان با هم تلفیق و ترکیب میشود که گویی مرزی بین آن دو وجود ندارد. از این رو خوانندة متن جدید برای درک و دریافت معنای متن باید اطلاعات بینامتنی داشته باشد تا بتواند با کدگشایی به معنایی که در ورای تلمیح نهفته است، دست یابد.
در تاریخنوشتههای محلّی، اشاره به شخصیّتهای شاهنامه در جهت تشابهسازی با حاکمان محلّی، سپاهیان، پهلوانان سپاه و فرزندان آنها بوده است. در متون تاریخی محلّی، بهندرت پادشاهان سلسلهای مغول یا سلجوقی در یک سوی تشبیه وهمانندسازی قرار گرفتهاند.
متن تاریخنامة هرات، جایگاه حضور و نمایش نام و عملکرد قهرمانان شاهنامه به اشکال گوناگون است. مؤلّف هر جا قصد داشته است ممدوحان خود را در نژاد، دلاوری، رزمآزمایی، جانبازی، عظمت، خردمندی، دادگری و ...، ستایش کند، به یاد شخصیّتهای شاهنامه میافتد و سعی بر آن دارد میان شخصیّتهای تاریخی و شخصیّتهای شاهنامه مشابهت و همانندی ایجاد کند. جمشید و فریدون از میان پادشاهان اساطیری و رستم، اسفندیار، بهمن، بیژن، رخش، کیخسرو و کاووس از میان شخصیّتهای حماسی شاهنامه، بیشترین بسامد را در این زمینه داشتهاند.
مؤلّف بارها ملک شمسالحق و الدین و ملک غیاثالحق و الدین را همانند پادشاهان و پهلوانان ایرانی توصیف و اینگونه همانندسازی میکند: «شهریار اسفندیاربخت و جمشید فریدونتخت» (سیفی،1390: 247). «و عقود شهریاری این خسرو جمشید جلال (ملک غیاثالحق و الدین) را در سلک دوام پیوستـه» (همان: 577). وی همچنین در میـان شاهزادگان و پادشاهان مغول و ایلخان، نگرشی مثبت به اولجایتو، غازان خان و ابوسعید داشته است و این نگرش، در نوع همانندسازیهای وی نمایان است. به طوریکه در گزارش ملاقات ملک شمسالدین کرت با شاهزاده منکوخان، در روزی که جلوس شاهزاده منکوخان بر سریر سلطنت بود، چنین به تشابهسازی وی با پادشاهان شاهنامه در جهت مشروعیّتدهی به سلطنت وی میپردازد: «مقرّبان حضرت و ارکان دولت پادشاه منکوخان، ملک شمسالدین را پیش پادشاه بردند و عرضه داشتند که از خراسان از ولایت غور ملک شمسالدین کرت، امروز که پادشاه عالم در چهار بالش تخت بلند بخت سلطانی، فریدونوار نشسته است و چون جمشید بر متکّاء عظمت سلطانی تکیه زده و چون قباد، امداد عدل و داد مبذول داشته و چون کاوس، ناموس شاهنشهی را رعایت واجب شمرده، آمده و میخواهد که به شرف وصول دستبوس پادشاه جهانیان مشرّف شود» (همان: 198-199).
در تـاریخ طبرستان نیز با این نوع رابطة بینامتنی بـا شـاهنامه روبـهرو میشـویم. ابناسفندیار، شاهزاده رستم بن اردشیر را که حاکم طبرستان بود، به پادشاهان شاهنامه همانند میکند و افزون بر آن خصلتها و ویژگیهایی خاص را برای هر یک از پادشاهان شاهنامه در نظر میگیرد و رستم بن اردشیر را در آن ویژگی خاص به پادشاه مورد نظرش در شاهنامه تشبیه میکند. «چون از طرف بغداد مرا به عراق مراجعت افتاد، خبر واقعة غدر و حادثة قتلی که با آن شاه و شاهزادة جمشیدحشمت کسرینعمت کیقبادنهاد خسروداد فریدونفرّ منوچهر چهر، رستم بن اردشیر بن حسن بن رستم اکرمالله مضجعهم، رفت، به تحقیق پیوست» (ابناسفندیار، 1320: 1).
آنطور که دریافته میشود، تاریخنگاران با اینگونه رابطة بینامتنی با شاهنامه دو هدف داشتهاند: از یکسو کوشیدهاند نام پهلوانان و پادشاهان باستانی ایران، بهویژه جمشید، فریدون، کاوس، کیومرث و رستم را باری دیگر زنده کنند و اینگونه به گذشتة ایران افتخار کنند و بدینترتیب به تداوم و استمرار هویّت ایرانی و حیات فرهنگی ایران پرداختهاند و از دیگر سو، به طور ضمنی پادشاهان و حاکمان محلّی و در مواردی اندک، پادشاهان مغول و ایلخان را با پادشاهان و پهلوانان ایرانی و نحوة حکومتداری و محافظت آنها از کشور ایران آشنا سازند و نیز برای دولت و شخص آنها مشروعیّت بهدست آورند.
گاه تاریخنگاران محلّی به داستانهای شاهنامه اشاره کردهاند. آنها با این نوع رابطة بینامتنی پنهان، در واقع طرز فکر و احساس خود را نسبت به یک شخص یا یک رویداد تاریخی که در شهر و محلّ زندگی آنها رخ داده است، نشان میدهند. انتخاب این گونة بینامتنی حاکی از تمایل تاریخنگار برای پوشیده ماندن قصد و نیّت وی در شرایط حاکم بر تاریخنگاری بوده است.
این رابطة بینامتنی فقط در دو متن تاریخ کرمان از افضلالدین کرمانی نمود دارد. وی با آگاهی از حملة غزان به کرمان، احساس اندوه و غم خود را نسبت به این واقعه با استفاده از داستان غلبة ضحاک بر جمشید نشان میدهد. او غزان را به ضحاک تشبیه میکند که با آمدن آنها، عدل و داد از کرمان رخت بربست. «من در اثنای نوایب و سوز مصایب کرمان، پیش از هجوم غز، قصیدة ترصیع گفتهام و مخلص باز مدح مصطفا صلواتالله علیه کرده. یک خانه از آن ترصیع لایق این سیاقت است، محرّر شده. قصیده
لشکر ضحاک شد، در شهر کرمان خیمه زد |
|
چتر افریدون عدل از خاک کرمان برگذشت |
از دوام بیم شد بام قصورش جای بیم |
|
تا همای عافیت پرید و زین در، درگذشت» |
این نویسنده، باری دیگر در متن عقدالعلی للموقف الاعلی از همین داستان برای بیان اندیشه و نیّت خود بهره میبرد، امّا این بار گونة بینامتنی تلمیح به منظور جانبداری و ستایش شخص حمایتکنندة وی، امیر مجاهدالدین، امیر کوبنان بهکار رفته است. او چنین از این گونة بینامتنی سود میجوید: «من بنده عزیمت خراسان داشتم، چه از لطف طبع ملک طغانشاه رحمهالله و تربیت او در حقّ اهل هنر استماع افتاده بود و نخست رحلتی تا کوبنان کردم تا اسباب آن سفر را در آنجا بسازم و از احوال جوانب استطلاع کنم. در کوبنان امیر عالم، مجاهدالدین رحمهالله را دیدم. احوال عزیمت خویش با وی در میان نهادم و درین استعانت خواستم. آن جوانمرد رحمهالله بهغایت علمپرور و عامدوست بود ...
سخطش سمّ افعی ضحاّک |
|
کنفش ظلّ عدل افریدون» |
چنانکه آشکار است، بخشی عظیم از ویژگیهای حاکم بر اجتماع و محیط مورّخ، نخست در دیدگاه و نگرش وی رسوخ یافته و سپس در آثارش جلوهگر شده است.
2- 4- سرقت متنی
در سرقت پارهای از متن الف در متن ب میآید، بدون آنکه به مرجع آن متن اشاره شود. به بیانی دیگر سرقت متنی به پنهانکاری روابط بینامتنی اطلاق میشود و اگر استقلال نقل قول از متن دیگر با علامتهایی مانند گیومه یا ایتالیک مشخّص و به رسمیّت شناخته نشود، ممکن است متن میزبان دچار دستبرد متنی شود (نامورمطلق، 1395: 55-56؛ 92). در برخی تاریخهای محلّی مورد پژوهش، ابیاتی را از شاهنامه میبینیم که در لابهلای بیتهای سرودة مؤلّف متن تاریخی آمده است، بدون اینکه به شکلی به سرایندة اصلی آن اشاره شود. این گونه برخورد تاریخنگاران با ابیات منقول از شاهنامه، ما را بر آن میدارد که مؤلّف به سرقت متنی دست زده است.
مؤلّف تاریخ شاهی که بخشی از کتاب را به آداب و خصال پادشاه و اتباع و حواشی ملوک اختصاص داده، دربارة آداب سیاست وزرا مطالبی میآورد و سپس برای مؤکّد کردن سخنان خود ابیاتی را از شاهنامه با همین مضمون نقل میکند، امّا آنچه توجّه مخاطب آشنا با شاهنامه را جلب میکند این است که وی در لابهلای ابیات شاهنامه، مصراعهایی را که سرودة خود وی است، میگنجاند و یا بخشی از واژگان را در مصراعهای منقول از شاهنامه تغییر میدهد. عدم ارجاع مستقیم به شاهنامه ما را بر این میدارد که قصد وی انتصاب ابیات شاهنامه به خود بوده و به نوعی سرقت متنی انجام داده است.
به منظور روشن شدن مطلب، بخشی از متن مذکور و چگونگی بهکارگیری ابیات شاهنامه را ذکر میکنیم. «دیگر از جستن تدبیر و آداب سیاست وزرا آن است که از ستمکردن و جور فرمودن بر رعیت و مالها بهناحق و ناواجب ازیشان گرفتن و قانونهای بد و رسمهای محدّث و مجدّد نهادن همواره محترز باشد ... بیت
نگر تا نیازی به بیداد دست |
|
که بیدادگر کی بود دینپرست |
چو نپسندد از ما بدی کردگار |
|
ز بد باش همواره پرهیزگار |
ز یزدان نیکیدهش یاد کن |
|
به هر کار با هر کسی داد کن |
این ابیات در شاهنامه به صورت زیر آمده است:
نگر تا نیازی به بیداد دست |
|
نگردانی ایوان آباد پست |
که نپسندد از ما بدی کردگار |
|
سپنجست گیتی و ما بر گذر |
به هر کار با هر کسی داد کن |
|
ز یزدان نیکیدهش یاد کن |
سه بیت اول مربوط به داستان «دوازده رخ» (فردوسی، 1386: 4/ 11) و بیت چهارم مربوط به داستان «پادشاهی کیخسرو» (همان: 3/ 18) است. با دیدن این ابیات متوجّه میشویم کـه مؤلّف برخی مصراعها و ابیات را در متن تاریخی، خود سـروده و بـدون هیچگونه نشان در لابهلای ابیات شاهنامه گنجانده است؛ گویی میخواسته ابیات سرودة فردوسی را هم به خود منسوب کند.
سیفی هروی نیز در تاریخنامة هرات در نقل ابیات شاهنامه چنین عمل کرده است. بدین شکل که ابیات شاهنامه را در میان ابیات سرودة خود آورده، امّا به هیچ صورت مشخّص نکرده که ابیات از شاهنامه است. در وفات ملک شمسالدین در شهر تبریز «پس از آن مرغ روح او، پر و بال شوقزنان به بالای قصر هشت بهت و کنگرة منظرة آسمان برآمد و پروازکنان سوی ارواح عشرة مبشّره که در جنّات عدن و نعیم، مقیم و آسودهاند، شتابان رفت. شعر
برون رفت زین خاکدان همچو باد |
|
تو گویی که هرگز ز مادر نزاد |
دریغ آن دل و دانش و دین او |
|
دریغ آن کیان فرّ و آیین او |
دریغ آن بزرگی و شاهنشهی |
|
دریغ آن فرازنده سرو سهی ... |
به گیتی چو آن شاه با داد و جود |
|
نبیند دگر چشم چرخ کبود |
چنین است آیین چرخ بلند |
|
گهی شاد دارد، گهی مُستمند |
بیشتر ابیات بالا سرودة مؤلّف است، امّا بسیار از شاهنامه تأثیر پذیرفته است. در آن میان بیت پنجم از شاهنامه است و در داستان سیاوش (فردوسی، 1386: 2/ 344) آمده، امّا مؤلّف هیچ اشارهای به آن نکرده و به نوعی سرقت متنی انجام داده ست.
نتیجهگیری
بررسی رابطة بینامتنی تاریخنوشتههای محلّی و شاهنامه بر ما روشن کرد که این متنها در طول تاریخ، ارتباط بسیاری با هم داشته و تاریخنوشتههای محلّی به شکلهای گوناگون از شاهنامه تأثیر پذیرفته است. براساس نظریّة ژرار ژنت، بینامتنیّت به طور جالب توجّهی در متون تاریخی مورد پژوهش وجود دارد. در بررسی بینامتنی این متون مشخّص شد که این متون، رابطة بینامتنی چندگونهای با شاهنامه دارد؛ به طوری که هر چهار گونة نقل قول، ارجاع، تلمیح و سرقت ادبی در این متون وجود دارد.
بدیهی است که تاریخنگاران محلّی در راستای پاسخگویی به انتظارات و دستیابی به اهداف و انگیزههایشان از نگارش تاریخ محلّ خود، پیشمتن شاهنامه را برگزیده و با آن رابطة بینامتنی برقرار کردهاند. بـر طبق بـررسیهای انجـامشده، موارد زیر اهداف و انگیزههای مؤلّفان تاریخنوشتههای محلّی از ایجاد پیوند و تعامل بینامتنی با شاهنامه بوده است: 1) مشروعیّتبخشی به حاکمان محلّی و در مواردی بسیار اندک به حاکمان مغول، بهویژه اولجایتو؛ 2) مستند و مستدلسازی متن و سخنان تاریخنگار؛ 3) بازیابی و بازنمایی هویّت و فرهنگ ایرانی؛ 4) پیروی از سبک داستانپردازی فردوسی از رهگذر نقل ابیاتی با محتوای توصیف طلوع و غروب خورشید و شروع و پایان روز؛ 5) بیان اندیشههای حکیمانه و پنددهی به اصحاب قدرت؛ 6) استمرار اندیشة ایرانشهری و تأکید بر اهمیّت نقش پادشاه در امور مملکت؛ 7) همانندسازی میان شخصیّتهای تاریخی مورد علاقة خود و شخصیّتهای مشهور و به نام شاهنامه.
میزان همحضوری عناصر و پارههای شاهنامه در تاریخنوشتههای محلّی مورد پژوهش بسیار زیاد است. در نتیجه میزان وابستگی میانمتنی نیز افزایش یافته و جالب توجّه است. دو متن تاریخنامة هرات و تاریخ شاهی در صدر جدول میزان پیوند و وابستگی بینامتنی با شاهنامه هستند.
تاریخنگاران محلّی با گزینش شاهنامه برای ارتباط، درواقع بر آن بودهاند که نگرشها و بینشهای خود را در تاریخنگاری، هم به صورت مستقیم و صریح و گاه با حفظ جانب احتیاط به طور غیر صریح بیان کنند و حتّا به نقد اوضاع زمان تألیف بپردازند. از این رو شاهنامه در دلالتپردازیهای متنی تأثیر جالب توجّهی گذاشته و در بیشتر موارد معنای متن تاریخی را از تکمعنایی خارج کرده و معنای دیگری مطابق با خواست مؤلّف بخشیده است.
اطلاعاتی که تاریخنگاران محلّی از گذشتة تاریخ محلّ خود ارائه دادهاند، در واقع برمبنای تفسیر و درک آنها از رویدادهای گذشته بوده است. بدون تردید تفسیرها و برداشتها و نوع بیان مطالب از سوی مؤلّفان متون تاریخ محلّی با تأثیر از نظام ارزشی و ایدئولوژیک حاکم بر محیط تاریخنگاری آنها بوده است. این عامل در انتخاب گونة بینامتنی با شاهنامه نقشی بارز داشته است.
در پایان باید گفتتاریخنگاران محلّی با گزینش و نقل پارهها و عناصر شاهنامه، در واقع شاهنامه را بهروز کـردهاند. زیرا آن را از چندین قرن پیش بـه عصر خود آورده و اینگونه سبب حضور دوبـارة شاهنامه شدهاند. به بیانی دیگر شاهنامه با این تکرارها و همحضوریها در متون تاریخی مذکور باری دیگر متولّد شده و با تولّد خود هویّت ایرانی را نیز در اعصاری که هویّت ایرانی کمرنگ شده بود، بازیابی کرده است.
پینوشتها
1- تاریخ محلّی دارای عناوینی دیگر نیز هست و به تاریخ شهرها، بلاد، مدن، ایالتها و تواریخ خصوصی نیز شهرت دارد. در این باره بنگرید: آیینهوند، صادق، علم تاریخ در گسترة تمدّن اسلامی، ج1، ص350؛ خیراندیش، عبدالرّسول، «تاریخ شهری و موقعیّت تاریخهای محلّی در تاریخنگاری ایرانی»، مجلّة کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شمارۀ 44، خرداد و تیر 1380، ص 3 و قنوات، عبدالرّحیم، تاریخنگاری محلّی ایران در دورة اسلامی، ص 5.
2- در شاهنامه این بیت به این صورت آمده است:
ز آمل گذر سوی تمّیشه کرد |
|
نشست اندر آن نامور بیشه کرد |
این بیت به شکلی که در متن آمده، سست است و قافیة آن معیوب به نظر میرسد.
3- این حکایت از معروفترین و قدیمیترین حکایتهای مربوط به فردوسی است. آن حکایتی در تاریخ سیستان است که دربارة برخورد فردوسی با سلطان محمود غزنوی در دفاع از رستم دستان است. طبق نظر پژوهشگران، این حکایت جعلی است و مؤلّف یا کاتب، این حکایت الحاقی را آورده و دفاع از پهلوان حماسی و ملّی را از زبان فردوسی مطرح کرده است (امیدسالار، 1377: 121-123).