نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیات علمی دانشگاه رازی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Abstract
Among Shahnameh followers, Garshasbnameh composed by Asadi Tusi has an important standpoint. By going to Azarbayjan and staying in its favorable grounds Tusi aspired to complete the Shahnameh and like Nezami he embarked on composing parts of the national narratives in Shahnameh not previously composed. Completing the work of predecessors are often accompanied by the anxiety of influence and imitation, and the poets attempt to relieve themselves from the shadow of their precursors. The purpose of this article is to determine the attempts made by Asadi Tusi to exit from the arena of influence posed by form, language and thoughts in Shahnameh as the model according to Harold Bloom’s argument. The results show that due to the anxiety of influence experienced by Tusi he wanted to overcome this anxiety by being different from Shahnameh, and escape from its circle of influence. By introducing Brahman in place of Mobad or priest and including ideological questions posed by Garshasb regarding the creation of life and man, and also by turning to verbosity, and beautiful solid descriptions, governing new perspective and philosophy different from the ancient Persian thought regarding the main issue of justice in government and justice of kings, also selecting theatrical functions such as egotism, prowess in battle, and placing scenes and numerous sea battle episodes, repetitive dragon killing spectacles, and most important of all, attributing abilities such as trial of the preeminent hero to Zahhak and setting the story in Zahhak’s era under the surveillance of a dragon who feeds on humans, and a father killer render this work different from Shahnameh. However various signs of dependence, manifested in the repetition of the hemistiches and verses attest to the influence of Shahnameh over Garshasbnameh. Asadi in dialectic of “dependence on swerving from the poetic language of his precursor had been dependent on Shahnameh and at the same time departed from it.
کلیدواژهها [English]
بررسی اضطراب تأثیر اسدی طوسی از شاهنامۀ فردوسی بر اساس دیدگاه هارولد بلوم
وحید مبارک*
عضو هیـأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکدة ادبیات و علـوم انسانی، دانشگـاه رازی.کرمانشاه. ایران
تاریخ دریافت: 5/8/1398
تاریخ پذیرش: 10/5/1399
چکیده
در میان پیروان شاهنامه و فردوسی، گرشاسبنامۀ اسدی طوسی جایگاهی ویژه دارد. اسدی با رفتن به آذربایجان و قرار گرفتن در جوّ مساعد آنجا، به تکمیل کار شاهنامه و فردوسی دست یازید و مثلِ نظامی، به سرودن بخشهای سروده نشده روایات ملّی در شاهنامه، روی آورد. تکمیل کار پیشینیان، اغلب با دلهرۀ تاثیر و تقلید از آنها همراه است و شاعران میکوشند خود را از زیر سایۀ شاعر پیشین به در آورند. این پژوهش در صدد است کوشش و بیشمتنیتی را که اسدی برای خارج شدن از حوزۀ تاثیر شکل، زبان و اندیشههای پیشمتن (شاهنامه) انجام داده است، بر اساس دیدگاه هارولد بلوم، مشخص کند. یافتهها نشان میدهد که اسدی به دلیل اضطراب تاثیر، خواسته است متفاوت از شاهنامه باشد و از سیطرۀ آن بگریزد. وی با واردکردن برهمن به جای موبد و پرسشهای جهانبینانهای که گرشاسب، در مورد آفرینش هستی و خلقت انسان از او میکند، و با روی آوردن به اطناب و وصفهای زیبا و استوار و حاکمکردن دیدگاه و فلسفهای متفاوت با اندیشههای کهن ایرانی در مساله مهم دادگری در حکومت و دادپیشگی شاهان، و گزیدن کارکردهایی نمایشی چون خودنمایی و اظهار قدرت در رزمها و قراردادن صحنهها و میدانهای متعدد رزم دریایی و اژدهاکشیهای مکرر ... و مهمتر از همه، نسبت دادن توانمندیهایی چون آزمودن جهان پهلوان به وسیلة ضحاک (اژیدهاک) و قراردادن داستان در روزگار و زیر نظر اژدهایی مردمخوار و پدرکش چون ضحاک، این اثر را متفاوت از شاهنامه کرده است؛ اما، نشانههای وابستگی متعددی، حتا در تکرار مصراعها و ابیات، از تاثیر شاهنامه بر گرشاسبنامه هویدا است و اسدی در دیالکتیک «وابستگی به/ گریز از» زبان شاعرانۀ پیشین، هم وابسته به شاهنامه و هم در گریز از آن بوده است.
کلیدواژهها: هارولد بلوم، دلواپسی تاثیر، شاهنامۀ فردوسی، گرشاسبنامۀ اسدی طوسی، وابستگیبه/ گریز از.
مقدمه
اسدی به دلیل آشفتگیهای خراسان و خریدار نداشتن روایتهای حماسی و گفتارهای دانشی و دهقانی، ناچار به ترک آنجا میشود و به آذربایجان پناه میبَرد. «دربارهایی چون امرای آذربایجان، شاعران را به سرودن حماسهها ترغیب میکردند و نسب خود را به بهرام گور میرسانیدند» (زرینکوب، 1388: 328 )، شاهان این خطه همچون سامانیان و آل افراسیاب و... میکوشیدند با پیوند دادن خود به نسل شاهان ایران قبل از اسلام، مقبولیتی عمومی را بهدست آورند. این فضای کلّی و مساعد، سبب شد که اسدی از این علاقهمندی شروانشاهان، بهرهمند شود (ترابی، 1382: 207) و بخشهای ناگفتۀ داستان گرشاسب و نریمان را بسراید و به تکمیل کار فردوسی بپردازد و در واقع همان کاری را که فردوسی در حق دقیقی روا داشته بود، تکرار کنـد و به دلیل توانمندیهایش در این کار تالی بهحق شاهنامه شمرده شود (صفا، 1377: 230؛ خالقی مطلق، 1381: 329؛ خاتمی، 1387: 15). بیگمان، توفیق و آوازۀ فردوسی و دقیقی در ترغیب اسدی به حماسه و اسطوره، سخت مؤثر بودهاند. اسدی طوسی، نخستین پیرو فردوسی است که ارجمندی شاهنامه را دیده و دریافته و با توجّه به بخش آغازین و اسطورهای شاهنامه و منابع آن (شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی، شاهنامۀ ابومنصوری و برخی روایات شفاهی دیگر...)، و برجستهکردن بخش ناگفتهماندۀ شاهنامه و برای پاسخ دادن به نیاز و تمایلی که در آذربایجان به حفظ پارسی- آذری وجود داشت و آثار نظامی و خاقانی، بیانگر این کشش عصر بود، به تهیۀ لغت فُرس و سرودن قصاید مناظره و مهمتر از همه گرشاسبنامه اقدام کرد (ماسه، 1375: 317؛ خالقیمطلق،1381: 98). منبع وی در سرودن گرشاسبنامه، جدای از عجایبی که در جزایر اقیانوس هند برای گرشاسب روی میدهد، کتاب گرشاسبنامۀ ابوالموید بلخی یا همان اخبار گرشاسب است که صاحب تاریخ سیستان و نویسندۀ مجملالتواریخ هم آن را میشناختهاند (صفا، 1369: 283؛ تاریخ سیستان، 1391: 3) و گویا پس از سروده شدن، گرشاسبنامۀ اسدی، جایگزین آن متن منثور شده است. باید افزود که در زامیاد یشت اوستا، آمده است که گرشاسب، فرّ سومِ گریخته از جمشید را بهدست آورد و با آن نیرومند و استوار گردید. وی پس از آن، اژدهای شاخدار و دیو زرینپاشنه «گَندَرِو» و «آرزوشن» را کشت و «سناویذک شاخدار سنگین دست» را که قصد داشت سپندمینو و اهریمن را اسبان گردونۀ خود کند، نیز از پا درآورد (اوستا، 1353: 297؛ صفا، 1369: 540). بیگمان، اسدی، این پیشینۀ دینی را نیز در پیش چشم داشته است.
گرشاسبنامه شامل روایاتی دربارۀ نریمان نیز هست. این کتاب را میتوان در گفتارهای مربوط به نریمان بیشتر حماسی دانست. اما در گفتارهای مربوط به گرشاسب دارای عناصر فراواقعی فراوان است (سرّامی، 1373: 541) و شاید بتوان به این دلیل، آن را در محدودۀ اسطورهها قرار داد. هرچند که از نظر زمانی، یعنی روزگار ضحّاک و فریدون، روزگار پیشدادیان است و تکیه و تأکید اسدی بر فراواقعیّتهای بیشماری که در این داستان دیده میشود، ناشی از تلقی او یا منابع او از اسطوره بوده است (کزازی، 1388: 2). اما این تلقی در مورد نریمان که از نظر زمانی همچنان به عصر پیشدادیان تعلّق دارد، دیده نمیشود. میتوان دلیلش را کسر و شکستگی اسطوره دانست که دلیری و نرمنشی گرشاسب از خاندان سام را به سه قهرمان جدا و مستقل (گرشاسب، سام و نریمان) بدل کرده است (صفا، 1369: 534؛ سرکاراتی، 1393: 256).
جدای از تصنع و اطنابهایی که در این اثر مشاهده میشود و جدای از دیدگاه مخالف با اندیشههای حکومتی ایرانیان در مورد دادگری پادشاه بر این اثر، اسدی در وصف و تشبیه، هنرنماییهایی جالب را از خود به نمایش گذاشته است. تشبیهاتی زیبا و بدیع. وی در میان پیروان فردوسی، زبانی حماسیتر و شعری استوارتر دارد (مول، مقدمۀ شاهنامه، 1/ 39 ـ 34 به نقل از صفا، 1369: 20). البته مهارت اسدی در لغت سبب شده است که بسیاری از لغات کهن را در شعرش زنده نگه دارد و همین کار، نشانۀ گریز از سلطۀ شاعر پیشین و کهنگرایی زبانی گرشاسبنامه تلقی میگردد.
پیشینۀ تحقیق: با اینکه مطالعات مربوط به اسطوره، حماسه و شاهنامه فراوان است، پژوهندهای به بررسی اضطراب تأثیر اسدی از فردوسی، بر اساس دیدگاه هارولد بلوم نپرداخته است. تنها پژوهشهای اندکی در مورد دلهرۀ تاثیر و دلواپسی نفوذ شاعر پیشین در متأخران انجام شده است که بدانها اشاره میشود: مکاریک (1384) به شکل خلاصه، اندیشههای بلوم را در جمع نظریههای ادبی معاصر آورده است. ایگلتون (1386) در ضمن بیان تأثر بلوم از اندیشههای فروید در مورد عقدۀ ادیپی، به اختصار، از آرا بلوم سخن گفته است. احمدی (1390) بلوم را در بخش شالودهشکنان قرار داده و نخستین اثر بلوم را «دلهرۀ تاثیر» دانسته است. طاهری و فرخی (1392) نیز با چهارچوب نظری آرای بلوم به بررسی رابطۀ نیما با سعدی، پرداختهاند. نعنافروش و دیگران (1394) تأثیرپذیری از نویسندگان پیشین را در شاهکارهای نثر فارسی بر اساس دیدگاه بلوم بررسی کردهاند. باید گفت که اندیشههای بلوم به حوزۀ شعر مربوط میشود و پژوهش گفته شده، در نثر است.
این جستار پاسخی است به اینکه گرشاسبنامه چگونه و تا چه میزان در گریز از شاهنامه و یا وابسته بدان بوده است.
چارچوب نظری یا نظریۀ «اضطراب تأثیر» هارولد بلوم: در این پژوهش، بر اساس دیدگاه «اضطراب تاثیر یا دلواپسی نفوذ هارولد بلوم»، به بررسی جنبههایی از گرشاسبنامه که آن را مشابه و متفاوت از شاهنامه کرده، پـرداختـه شده است. بـلوم میگوید که «خیالپردازی بدون تاثیرپذیری ناممکن است... و وابستگی زبان شاعر به شاعران، معنای شعر به معانی شعرها و خواندن شعر به خواندن شعرها نشان میدهد که کنشهای زبانی پیشین، شاعر امروز را میسازد و موقعیت شاعر در دیالکتیک «وابستگی به/ گریز از» زبان شاعرانۀ پیشین تعیین میشود... [خلاصه اینکه]، نمیتوان بدون تقلید نوشت، آموزش داد، اندیشید و حتا خواند» (احمدی، 1390: 460) از نگاهی دیگر، کار بلوم بازنویسی تاریخ ادبی بر اساس عقدۀ ادیپ است. از دید او، «شعرا مانند پسرانی هستند که توسط پدر سرکوب میشوند، با دلواپسی، در سایۀ شاعری «نیرومند» زندگی میکنند که مقدّم بر آنها بوده است و هر شعر ایشان، کوششی به منظور رهایی از این دلواپسی نفوذ از طریق قالبریزی مجدد و منظم یکی از اشعار پیشین شمرده میشود. شاعرْ اسیر در شبکۀ رقابت ادیپی با پیشرو اختهکنندۀ خویش، در پی آن است که با ورود به آن از درون و جابهجا کردن، قالبریزی دوباره و تجدید نظر در شعر شاعر پیشین، این نیروی سنگین را خلـع سلـاح کند. از این جهـت کلـیه اشعار متـأخر را میتـوان بـازنـویسی، «کجخوانی» یا « بدفهمی» اشعار دیگر تعبیر کرد. کوشش به منظور دفاع در مقابل نیروی عظیم آنها به گونهای که شاعر بتواند فضایی برای اصالت تخیل خویش بازکند» (ایگلتون،1386: 252). شاید او امیدوار است که مقام، قصد و نیت و معنای اصلی و نهایی مؤلف را از قلّاب نقد ساختشکنی که مؤلف و قصد او و معنای نهایی را نادیده میگیرد، برهاند (همان: 253). در واقع، مطالعۀ بر اساس آرا بلوم مطالعهای مؤلفمحور است. هرچند که با ساختگرایی و تحلیل نیز ارتباط مییابد.
شاعرِ«دلواپس نفوذ» در مواجهه با پدر ادبی یا ادیپی خویش، ابتدا با عقبنشینی و پذیرفتن جایگاه و برتری شاعر پیشین میکوشد به «بدخوانی خلّاق» خود شکل دهد. وی سپس با «تغییر سبک نگارش، تغییر موضوع و..» (نعنافروش، 1395: 118-101) به تجدید نظر در شعر پدر ادیپی خود میپردازد و پس از آن با روند دگرگونکردن و اهریمنیسازی، پدرِ ادیپیِ پدرِ ادبی خویش میگردد و میخواهد که او را از صحنه خارج کند یا اینکه با روند همگونسازی، پسرِ پدر ادیپی یا شاعر خلاق پیش از خود میشود و جایگاه خود را به عنوان پسر در پیش او، تثبیت کند. در اینجاست که وجوهی مختلف از وابستگی و تأثر شاعر پسین، از پدر ادیپی را میتوان مشاهده کرد. حال اگر این بخش، آنقدر بسیار و ملموس باشد که خواننده هیچ خلاقیتی را در آن مشاهده نکند، شاعرِ گرفتار دلهرۀ نفوذ، مقلّد صرف باقی میماند. ولی اگر با شیوههای مذکور، توانست در کنار تأثرش، به خلق اثری متفاوت و دارای جنبههای ویژه بپردازد، به خلق اثری ادبی دست یازیده و به کمک همان دلهره و اضطراب، توانسته است خود را از سایۀ پدر ادبیَش خارج کند و جایگزین او شود و شایسته است که او را خلاق بدانیم و شیوۀ پیروانهاش را بدخوانی خلاق معرفی کنیم. مطالعۀ تغییراتی که شاعر خلاق در اثر خود نسبت به اثر پیشین روا میدارد هم ساختارگرایانه است و هم تحلیلی و تأویلی و در حوزههای شکل و زبان، فکر و محتوا و جنبههای بلاغی و ادبی قرار میگیرد.
از دیدگاه بینامتنیت، «شاهنامه پیشمتن یا متنمادر و متنهای حماسیی چون گرشاسبنامه، بیشمتنها و متنهای فرزند هستند و بیشمتنی، روش تکثیر، توزیع و تکرار یک متنمادر است. رابطۀ پیشمتن و بیشمتن یا تقلیدی (همانگونگی) است یا تغییری (دگرگونگی). تقلید و تغییر در حوزۀ سبک و مضمون یا هردو میتواند باشد. گرشاسبنامه یک بیشمتن موضوعی از شاهنامه است» (نامور مطلق، 1387: 78-53) و با اشتراک در موضوع حماسه، به گسترش موضوع داستان حماسی ضحاک از شاهنامه پرداخته است که فردوسی آن قسمتش را خلاصه گفته یا نقل نکرده است. اضطراب تأثیر اسدی را میتوان در ابیات آغازین گرشاسبنامه دید. پذیرفتن جایگاه شاعر پیشین و پدر ادیپی، یا عقبنشینی در برابر شاعر متقدم، به وسیلۀ گرشاسب، در سه مصراع نخست ابیات زیر اعلام شده است. پس از آن اسدی، نقص کار فردوسی را که برابر با الوهیتزدایی در اندیشه بلوم است، بیان میکند. سپس توانمندی خود را فراتر از توانمندی شاعر پیشین یا پدر ادیپی مینمایاند و خود را برتر از او معرفی میکند تا چون پدرِ پدرِ ادبی، به نظر آید. البته گاهی تعریف و تمجید بیش از اندازه از کار شاعر پیشین را برابر با پسرِ پدرِ ادیپی شدن دانستهاند که این همه در مورد کار اسدی طوسی قابل مشاهده است:
ز رستم سخن چند خواهی شنود |
|
گمانی که چون او به مردی نبود |
اینک در دو بخش سبکی و موضوعی به بررسی بیشمتنیت و چگونگی اضطراب تأثیر اسدی طوسی از شاهنامة فردوسی در سرودن گرشاسبنامه میپردازیم.
بحث و بررسی
1- دگرگون سازی در جنبههایسبکی (زبانی، ادبی، فکری)
1-1- جنبههای زبانی
بررسی جنبههای زبانی گرشاسبنامه برای نشان دادن تغییر سبک نگارش حماسه و کوششی دگرگونساز برای دفاع از خویشتن در برابر نیروی عظیم مقبولیت و نظم اثرگذار شاهنامه است. واژههای کهن متفاوت، ترکیبهای خاص، کاربست حروف در شکل متفاوت از شاهنامه و بیان شگفتیهای متعدد که در گرشاسبنامه، گرایشی عامیانه را رقم میزنند، در حوزة دگرگونگی گرشاسبنامه از شاهنامه قرار میگیرند.
1-1-1- واژهها
نامها و کلمات آبخوست، آمرغ، آهون (نقب)، اثرط، ارمان و اروند، ارغنده (ترسآور)، ایلیا، اندول، بافدم، بالار، بالغ (پیمانه)، بشکول (قوی و آماده)، بشول (پریشان شو)، بوهمن (زمین لرزه)، بلاژ(بیسبب)، بیواره (غریب)، پاشنگ، پخج، پرگر، پیخال، پیلسته، تشی(خارپشت بزرگ)، تکوک(جام)، تنج، تیزدَن، تیرست (سیصد)، تیو، جندال، چپیره، چغاله (گروه مرغان)، چخیدن (کوشیدن)، خاشهروب، خُتُو، خشین، خلالوش، خنج (سود)، خنجر (بوی سوختگی)، هزاک و فغاک (هر دو ابله)، هوازی (ناگاه)، یالغ (سُرُو) و... در گرشاسبنامه به کار رفتهاند. فرهنگنویسی و آگاهی اسدی از زبان دری و وابستگی او به منطقۀ خراسان، سبب شده است که گرشاسبنامه با وجود اینکه برای امرای محلی آذربایجان سروده شده است، دارای بسیاری از کلمات کهن از دورۀ پهلوی یا شکل نزدیک به آن باشد که برای اثبات توانمندی زبانی خویش و گریز از تسلط شاعر مقدم و پدر ادبی، یعنی فردوسی انجام داده است.
2-1-1- ترکیبات و اصطلاحات
در این ترکیبها و اصطلاحاتِ گرشاسبنامه، جفت بودن دل با خرد، به بار آوردن، کینآختن، عنانتافتن، به آورد کسی رفتن، (به سر) رسیدن زمانه و زمان، روی برگاشتن، عنان گردکردن، آفرین گرفتن، گرد از کسی یا چیزی برآوردن، فریدون فرّخ، دار و گیر، خنجرکابلی، شباهت با شاهنامه، دیده میشود. در این بررسی، شباهتها نشاندهندۀ ورود شاعر به آن متن و فهم درست از آن است و تفاوتهای واژگانی و ترکیبهای متفاوت، نمایندة کاربرد قالب زبانی متفاوت و جابه جاکردن و قالب ریزی مجدد از خوشههای واژگانی و ترکیبی متفاوت است. اما تفاوتهایی نیز در همپرسش (همعنان)، آگهی شدن به نزد کسی، به کسی یا چیزی نازیدن، سر اندر هوا و منشور مرگ میتوان یافت که گرشاسبنامه را از شاهنامه جدا میکند. البته اسدی در بهکاربردن هستۀ گروه حرف اضافهدار «از» به جای «به»، با بسامد بالا که اختصاص به این منظومه دارد (برآرد ز (به) گرز از سرپیل گرد/90)، متفاوت عمل کرده است.
3-1-1- شگفتیها
شگفتیهای شاهنامه در محدودۀ اسطوره و در پیوند با ناخودآگاه جمعی است، اما در گرشاسبنامه که پُر است از شگفتیهایی که سحر و جادو نیستند، ولی در گسترۀ عالم واقع، نیز امکان وقوع نداشتهاند و چون بیشتر به عامیانهها نزدیکترند، مرتبط با ناخودآگاه قومی و قبیلهای است. گویا اسطورهها در نزدیک شدن به عالم واقع و گسترة منطقپذیری، شکل حماسه را مییابند و حماسهها وقتی مطابق پسند مردم دگردیسی مییابند آگنده از عناصر عامیانه میشوند (جوکار و همکاران، 1398: 107-75) و اسدی در این کار، ضمن واقعگرایی خواسته است با تغییری در موضوع و تجدید نظر در مفاهیم، به قالبریزی دوباره از اسطوره و ارائة دیدگاهی متمایل به عامیانگی در حماسه و پهلوانی بپردازد و از این راه، اثر خود را از سلطۀ اندیشهها و بنمایههای اسطورهای شاهنامه برهاند. گیاه زر رُبا، سنگ نقرهرُبا، گلی که بوییدن آن سبب خنده و گریه میگردید، مرغی با تخمهایی که مار را فراری میدادند، سرزمینی بدون پیری و بیماری، آبِ آتش افروزی که تنها گلها را میسوزانید، مرغی اسپ پیکر با منقار سوراخدار که هزاران نوا از آن به گوش میرسید، جانوری با تن انسان و شاخ رنگ، ماهیانی که چون به خشکی میرسیدند سنگ خالص میشدند، مردمانی سیه چهره و گراز دندان، گیاهی استرنگنام که چون آدمی بود و هر که آنها را میکَند، میمُرد، پشههای بزرگتر از باز، مورچههای بزرگتر از گوسفند. بیشۀ واقواق با درختانی که میوههایش چون سر انسان بود و هنگام وزش باد، صدای واقواق از آن شنیده میشد و...
در شاهنامه چنیـن مجموعهای وسیع از شگفتیها وجود نـدارد. چنـد مورد از شگفتیهای شاهنامه را نقل میکنیم: رشد شگفتانگیز کرم هفتواد، پرورش یافتن زال به وسیلۀ سیمرغ، شرکت پریان و جانوران با انسانها در جنگ با دیوان، کشته شدن یزدگرد بزهگر به جفتۀ اسب از چشمه برآمده، رویینتنی پهلوان، نفوذ و اثر نکردن تیر و شمشیر در ببر بیان، روییدن درخت از خون سیاوش، عبور از آتش و پرواز اسب (شبرنگ بهزاد).
2-2- جنبههای ادبی
چیرگی بهرهمندی شاعران از آرایههای ادبی، نشان دادن تاثیر و تاثر را دشوار میکند ولی می توان از دید نکتهسنجی باریک بینانة شاعر و غلبة کاربرد یک آرایه، سرایندگان آنها را از هم جدا کرد. به زعم نگارنده، کثرت کاربرد آرایهها و بخصوص غلبة تشبیههای نکته سنجانه و دور شدن از جنبههای حسی به عقلی در وجهشبهها و اغراقها، اطنابهای متعدد با توصیفهای فراوان، تشبیهات طبیعتگرایانه از شب و درخت و زمان، ولی دور از بنمایههای اسطورهای و بطورکلی فاصله گرفتن از عناصر سبک خراسانی، گرشاسبنامه را متفاوت از شاهنامه کرده است که نمونة عالی سبک شعر خراسانی است.
اسدی در گرشاسبنامه، صنایع ادبی را به کار گرفته است و همین نکته شعر او را از شعر سادۀ خراسانی و شاهنامه که صنایع ادبی به فراخور حال و مقام در آن وارد شدهاند، دور میکند. به نمونههایی از تشبیه، اشتقاق و تشخیص در صنعتگرایی اسدی توجّه کنید:
دو خمّ کمان نون و زه دال کرد |
|
خدنگش عقاب سبکبال کرد |
نوازان، نوازنده در چنگ، چنگ |
|
زدل برده بگماز چون زنگ، زنگ |
به کنایه سخن گفتن نیز در گرشاسبنامه، به عنوان صنعتی هنری به کار گرفته شده است. در بخش آغازین این اثر، جمشید و دختر گورنگ شاه، به هنگام دوختن کبوتران به همدیگرکه یادآور داستان بهرام گور است، سخنانی کنایی در دلدادگی به یکدیگر بیان میکنند:
(جمشید) بگفت ار دو بال و پر ماده راست |
|
بدوزم پس آن کم خوش آید مراست |
از شاهنامه، شاید بتوان پاسخهای کیخسرو به افراسیاب را نیز گفتاری کنایی- آیرونیک شمرد، اما گفتوگوی رستم با کریاس در و شکایت او از حاکمان ناسزوار، کنایتی درشت و خشمآلود به اسفندیار و خاندان گشتاسب است:
چو رستم به در شد ز پرده سرای |
|
زمانی همیبود بر در بپای |
اطنابهای اسدی در مورد قلم، نامه نوشتن دبیر، باغ میوهها و زیبایی آن و مجلس و شیوۀ بزم دختر گورنگ شاه، تمایل او را به توصیف نشان میدهند. تشبیهات او در این گونه اطنابها، سبب زیبایی مؤثر کلام شده است هر چند که تشبیهات او همه حسّی و ملموس نیستند، ولی در آنجاهایی که حسّی به کار برده شدهاند، زیبا و شگفتانگیزند.
همه کوه چون تخت گوهر فروش |
|
ز سیسنبر و لاله و پیلغوش... |
جدای از بخش پرسش و پاسخ اسکندر و حکما، اطنابهای شاهنامه سرزندهتر و با آب و تابترند؛ کنشگرایی فردوسی و تأثیر سخن او بر شنونده در توصیف مازندران از زبان ابلیس برای کاووس هویدا است:
یکی دشت بینی همه سبز و زرد |
|
کزو شاد گردد دل راد مرد |
اسدی، در دستهای دیگر از تصاویر، استعارههایی از طبیعت را به کار گرفته و یا یکی از دو سوی تشبیه را به عناصری از طبیعت یا رزم اختصاص داده است. اسدی بـرای متفاوتکردن سخنش، در وصف میدان رزم به کمک آلات بزم، کوشیده و تصویری متناقض بهکار بسته است:
یکی بزمگه بود گفتی نه رزم |
|
دلیران در و بادهخواران بزم |
ولی فردوسی دختران برزیندهقان را طبیعتگرایانه و با اطناب به تصویر میکشد و این تفاوت، میتواند نشاندهندۀ درباری و غیردرباری بودن آنها باشد:
سه دختر بر او نشسته چو عاج |
|
نهاده بر سر بر ز پیروزه تاج |
در بحث اغراق که پرکاربردترین هنر حماسه در میدانهای رزم است، اسدی بیشتر گرایش به اغراقهای غیرحسی و غیرملموس دارد. درختی با سایهای برای هزار کس؛ تبدیل شدن هفت دریا به خون؛ بیهوش شدن دیو و پری از غوغای جنگ، ستوه شدن گاو زمین و ماهی از گرز جنگاوران، شانزده هزار پیل جنگی حاضر در میدان و برخاستن شور از جنگ در جهان دیگر، از جملۀ آن مواردند:
ز هامون شب تیره بر چرخ تیر |
|
کند رشته در چشم سوزن به تیر |
اغراقهای شاهنامه، حسیتر، دریافتنیتر، زمینیتر و ملموسترند:
برفتند چندانکه اندر زمی |
|
ندیدند جای پی آدمی |
1-2-2- طبیعتگرایی با واژۀ درخت در تشبیه
اسدی سخاوت، انسان (نریمان و گرشاسب)، جنگاوران؛ دهر، عرّاده، مردی، دانا و نادان، سخن، عروس و امید را به درخت تشبیه کرده و در مقام تشبیه و تمثیل، میگوید که جهان درخت است و ما میوه و بار آن درختیم:
درختی شناس این جهان فراخ |
|
سپهرش چو بیخ آخشیجانش شاخ |
این اندیشه اگر شباهتی به روییدن درخت از خون سیاوش (فردوسی،1386: 3/ 168) داشته باشد، صوری است و تفاوت بنمایۀ اسطورهای پیوند طبیعت با انسان و تکامل او و تقلیل خدایان به پهلوانان زمینی، چیزی نیست که در گرشاسب نامه گفته شده باشد.
2-2-2- تصویر زمان و معمای آن
هر چند که زمان تاریخی، نمودی روشن در شاهنامه و گرشاسبنامه ندارد، هر دو منظومه آکنده است از تصاویر روز و شب، طلوع و غروب ماه و خورشید که تنها بیانگر گذر زمان هستند و تابلویی سیمین یا زرّین از روز و شب را بـه دنبال یکدیگر ترسیم میکنند. البته از آن زمان ازلی- ابدی و جهان مینوی شاهنامه هم خبری در کار اسدی دیده نمیشود (اسماعیلپور، 1387: 23) تفاوت نوع بیان اسدی با فردوسی را میسنجیم:
شبی همچو بر روی دیو سیاه |
|
فشانده دَم و دود دوزخ، گناه |
شبی چون شبه روی شسته به قیر |
|
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر |
تشبیه فردوسی در توصیف شب نیز مثل اغلب تصویرهای شاهنامه حسّی است (رستگار فسایی، 1369: 28) و فردوسی دیده نشدن ستارگان آسمان را به دلیل سیاهی شدید شب میداند. ولی تشبیه توصیفی شب در تصویر اسدی، غیر حسّی است و وی شب را دیوی که گناهانش او را، در زیر سیاهی دود و دم آتش دوزخ قرار داده است، میبیند. وی با این کار، گفتار خود را متمایز ساخته است.
در پرسشهای معماگونۀ موبدان منوچهر، از زال، نیز، فردوسی، سال را به درختی سی شاخه تشبیه کرده است که خورشیدش چون مرغی از این سرو بدان سرو میخرامد. چنانکه پیداست عناصر این تفکّر یعنی درخت، زمان، مرگ، خورشید و طبیعت همه از عناصر اصلی سازندۀ تفکر ایرانی شمرده میشود. امّا اسدی سال را به گاو و فصول را به چهار پای آن تشبیه میکند که دوازده اندام او دوازده ماه سال و شب و روز شست استخوان هر عضو او هستند. البته گاو در داستان فریدون، دارای نقشی مهم و کلیدی است و اسدی با استفاده از نمـادی هندی کـه به بزرگداشت جانوران و از جمـله گاو میپردازد، تصویری متفاوت آفریده است و ساختار معماگونۀ زمان در گرشاسبنامه، با تصویری متفاوت از شاهنامه (فردوسی، 1379: 1/ 218) ساخته و پرداخته شده است:
دگر گفت کان گاو پیسه کدام |
|
که هستش جهان سر به سر چارگام |
اسدی نیز همچون خاقانی و نظامی، از زیبایی طبیعت و طلوع و غروب و آسمان و شب و روز آذربایجان سخت متأثر گشته و آن را در مناظرات و گرشاسبنامه گنجانده است. تشبیه شب به هندوی خودسوز، زاغ سیاه، اسب سیاه، درفش بنفش و پردهای از شعر سیاه، در شعر اسدی تازه مینمایند. خورشید در نظر اسدی، زرّین کلاه، شکوفه، درفشدار، بافندۀ شعر زرد، عقدگسل، گردن زن شب، دینار، سیم روان، چتر دیبای زرد، آتش، چراغ سپهر، شاه فروزندگان، پهلوانی با تیغ رخشان و شاه روم جلوه میکند. از نظر ویژگیهای بیان، نشانههایی کمتر از سبک خراسانی در شعر اسدی طوسی نسبت به شاهنامه مشاهده میشود. لغات عربی فراوان، تلمیحات متعدد به بنمایههای دینی (آدم) و سامی (هود)، گرشاسبنامه را متفاوت کردهاند.
3-2-2- وصف، اطناب برای القای کلام
وصفهای متعددی در گرشاسبنامه دیده میشود. وصف انسان، دیو و حیوان، میدان رزم، می و تخت، نسناس و کِشتی، وصف زندگی زنگیان و وصف مرگ که در کنار تشبیهات ساده و مرکبی که اسدی به کار برده است، سبب اطناب شده است. شاهنامه وصف مرگ و کشتی و نسناس و دیو چهره را ندارد و با اینکه گرشاسبنامه یک پنجم حجم شاهنامه را داراست، ولی به اطناب گراییده و از ایجاز سبک خراسانی در این منظومه نشانهای دیده نمیشود. هم اطناب در روایت و هم وصفهایی خاص، متن اسدی را متفاوت از شاهنامه کرده است. کوشش اسدی برای همراه کردن خواننده با خود و طبیعی جلوه دادن آنچه که غیر طبیعی است و... سبب تفاوت کنش و هدف او با فردوسی شده است. اسدی روایتگری میکند ولی فردوسی، هویت میبخشد و آن را حفظ میکند (کزّازی، 1387: 14-1). نکتۀ اخیر، از بخشهای مهم تفاوت گرشاسب نامه با شاهنامه است.
3-2- جنبههای فکری
اسدی در اندیشهها و افکارش، گاهی چون فردوسی و زمانی متفاوت از اوست. برخی از این شباهتها به موضوع سخن آنان بازمیگردد. البته طرح کردنش نشان پیروی است.
1-3-2- فراواقعیتها (دینی، باستانی، عامیانه) و شگردهای فراواقعی
اسدی از میان سه عنوان آب حیات، پیشگویی و فرّ، با فرهمند و پیشگو خواندن ضحاک و آدم، نگرش بنیادین متن خویش را با شاهنامه، مخالف و دیگرگون کرده است.
1-1-3-2-آب حیات (دینی)
اسدی از مجموع روایتهای دینی ـ اسطورهای آب حیات، تنها، آن را جاودانکننده دانسته است.
به دست آور از آب حیوان نشان |
|
بخور زو و پس شاد زی جاودان |
فردوسی در داستان اسکندر، از قرار گرفتن آب حیوان جاودانکننده در تاریکی و کوشش اسکندر و خضر، برای یافتن چشمۀ حیات و زندگی را خبر داده است.
2-1-3-2- پیشگویی شگردی فراواقعی
پیشگویی در شاهنامه و اوستا، اغلب به وسیلة موبدان و موبدان اخترشناسی چون جاماسپ خردمند و حکیم روی میدهد (فرهوشی،1390: ذیل jamaspa)، ولی پیشگویی کسانی چون ضحّاک که طبری او را ساحر، جادوگر و فاجر خوانده (ثعالبی،1385: 10)، زن جادو و مرد برهمن، گرشاسبنامه را متفاوت از شاهنامه کـرده اسـت. البتـه چنیـن پیشگوییهایی از دیـدگاه شـاهنامه، غریب و نـاممکن است، ولی در گـرشاسبنامه پیشگویی نه با تکیه بر اعتقاد دینی بلکه به عنوان شگردی برای پروراندن داستان به کار گرفته شده است و همین، سبب شده است که زن جادو، دایۀ دختر گورنگ شاه و ضحّاک هم توان آیندهنگری را داشته باشند. در ضمن، جایگزین کردن برهمن به جای موبد نکتهای است که روایت اسدی را با فردوسی متفاوت کرده است. البته غیر از این موارد، عناصر دیگری از فرهنگ هندی (عجایبی که گرشاسب در جزایر اقیانوس هند دیده بود) در گرشاسب نامه نفوذ کرده و آن را متفاوت از شاهنامه ساختهاند که به قول ژول مول، به هنگام مطالعه انسان را به یاد سندبادنامه میاندازند (صفا، 1377: 233).
از آن ده برهمن، یکی مرد پیر |
|
به آواز گفت ای یل شیرگر |
در شاهنامه پیشگوییهای سیاوش به شبرنگبهزاد (3/143)، پیشگویی اخترشناسان در مورد آیندۀ کیخسرو (3/ 97) را میتوان نام برد که از پیشگوییهای مردان اهورایی هستند.
3-1-3-2- فرّ (باستانی)
فرّ بنیادی آسمانی و ایزدی و فراسویی دارد (کزازی،1388: 15) و اسدی آن را از لوازم پادشاهی شمرده است:
چنین داد پاسخ که شه را نخست |
|
خرد باید و رای و راه درست |
در گرشاسبنامه، سام، نریمان، گرشاسب، فریدون، ضحّاک، پیامبر، آدم، هما، شه و شهزادۀ رومی صاحب فرّ نامیده شدهاند. چنانکه پیداست اسدی با اختصاص فرّ به انیرانیانی چون شهزادۀ رومی و ضحّاک مَردمخوار (مَرداس)، (کزازی، 1388: 15؛ خالقی مطلق، 1381: 251)، در مسیری متفاوت از اندیشۀ شاهنامه، خود را قرار داده است. وی فرّ را در معنای شکوه، رونق و خوبی بهکار برده است. اما فرّ در معنی مصطلح آیین زرتشتی که تأییدی ایزدی برای دادگری پادشاه و داده ویژۀ آسمانی باشد (ثروتیان، 1350: 22) و به پهلوانان و ایرانیان هم برخی از آن رسیده است، در گرشاسبنامه به کار نرفته است.
پرستندهای سوی در بنگرید |
|
ز باغ اندرون چهرۀ جم بدید |
نخست آفرین کرد بر دادگر |
|
کزو دید نیروی و فرّ و هنر |
4-1-3-2 - سحر و جادو (عامیانه)
اگر بتوان جادو را به انواع سیاه و سفید تقسیم کرد، به زعم نگارنده، در گرشاسبنامه، جادوی ضحاک برای آزمودن گرشاسب، از نوع سفید آن میتواند باشد و جادوگریهای چینیان از نوع سیاه. حضور مثبت جادو در شناختن قهرمانی گرشاسب و روند اصلی داستان گرشاسبنامه، آن را از شاهنامه متفاوت و دیگرگون کرده است:
همان جادوان ساخت تا روز جنگ |
|
نمودند هر گونه افسون و رنگ |
در شاهنامه، جادو به اردوگاه بدی تعلّق دارد. اما اژدها شدن فریدون و پزشکی سیمرغ بیشباهت به جادوی سفید نیست. البته در جای دیگر شاهنامه، بازور نامی را می بینیم که به جادوی سیاه، برف و سرما و باد دمان بر سپاه ایرانیان فرود میآورد (فردوسی، 1386: 4/ 137).
5-1-3-2- اندیشههای دینی
اسدی در گنجاندن باورهای دینی زردشتی، آفرینش، و غلبة تقدیر و رسمها با شاهنامه همگون مینماید، اما در تطبیق باورهای دینی با معتقدات اسلامی و سامی، نپذیرفتن بیدادهای پادشاهی ضحاک، نپرداختن به موسیقی و استفاده از تریاک در جنگ و آوردن زنان کارگر در بازار (برای واقعگرا کردن اثر) با شاهنامه ناهمگون است. به زعم نگارنده، اسدی برای رهانیدن خویش از سلطة فردوسی و پدر ادبی و ادیپیَش، به متفاوت کردن اثرش اقدام کرده است.
6-1-3-2- دین زرتشتی
هر چند که عهد ضحّاک و فریدون و گرشاسب خیلی پیشتر از ظهور زرتشت و اندیشههای اسلامی هستند (صفا، 1369 :540)، امّا نشانههایی از آن آیینها چون گرامی داشتن آتش، به آسمان رفتن جانها، اعتقاد به ایزدان و اهریمن و گذر از پل چینود، پاداش بهشت برای نیکوکاران و پادافره اخروی دوزخ برای بدکاران، در گرشاسبنامه، به چشم میخورد. این همه، میتواند تأثر اسدی از شاهنامه انباشته از معتقدات زرتشتی را نشان دهد:
جهان گوید ایزد پدید آورید |
|
همو باز گرداندش ناپدید |
2-3-2- اعتقادات و مسائل فردی و اجتماعی
1-2-3-2- آفرینش
سخن اسدی در مورد چگونگی خلقت، تشابهی فراوان با سخن فردوسی دارد:
نخستین خرد بود و مردم پسین |
|
اگر راه یزدانت باید بس این |
نخست آفرینش خرد را شناس |
|
نگهبان جان است و آن سه پاس |
2-2-3-2- اختران
اسدی ضمن پذیرش تقدیر آسمانی، به توان کامل اختران اعتقادی ندارد و همه را مطیع امر خدا میبیند و میگوید:
مدان از ستاره بی او (خدا) هیچ چیز |
|
نه از چرخ و نز چار گوهر به نیز |
فردوسی نگرشی بینابین را در مورد اندیشه زرتشتی یا ایران قبل از اسلام و اندیشه اسلامی نشان میدهد. وی هر چند که که در طول داستانها، از قضای آسمانی و تأثیر اختران صحبت میکند، هر جا که فرصتی مییابد با خشم بر سر آسمان که این همه مصیبت و سختی و پیری را نصیب آدمیان میکند، میشورد و سپس خود و آسمان را مطیع و زیر فرمان تقدیر الاهی بیان میکند (فردوسی، 1386: 7/ 111- 112).
3-2-3-2- دنیا
اسدی جهان و گیتی را باغ و سرای دو در، پست، دریای متلاطم، سرایی پر آشوب و زال پتیاره مینامد که میپروراند و آنگاه میکشد. گهی با سوگ و ماتم است و گهی با بزم و سور، گاهی به ماه میرساند و زمانی در چاه سرنگون میکند، هرگز بر یک حال نیست و نمیتوان از او ایمن بود.
جهان چو یکی هفت سر اژدهاست |
|
کسی نیست کز چنگ و تابش رهاست... |
باید گفت که فردوسی نیز به خوشی و ناخوشی و توأم بودن سختی و آسانی جهان معتقد است. اما در مورد بهرهمندی از جهان برای نیکوکاری و نیز به شادی رسیدن و به شادی رسانیدن، و رادمردی و آبادکردن، نظری متفاوت نسبت به اسدی در مورد گیتی دارد، زیرا اندیشههای عارفانه و نابهسامانیها و آشفتگی بیش از پیش روزگار، نظر اسدی را تحت تأثیر قرار داده است و او هیچ نظر موافق و سازگارانهای نسبت به جهان ندارد. شادی برای فردوسی مهم است:
یکی شاد و دیگر پر از درد و رنج |
|
چنان چون بود رسم و رای سپنج |
تو با او جهان را به شادی گذار |
|
نگه کن بدین گردش روزگار |
4-2-3-2- مرگ
آوای کوس رحیل، بانگ بلند بیاعتباری دنیاست. فردوسی بارها و بارها، سخن از مرگ گفته و اگر چشمِی باز و گوشی شنوا و دلی آگاه، تصاویر گذر شاهان را ببیند، بیگمان، به مرگاندیشی خواهد رسید که: «بباید شدن زین زسپنجی سرای». اما گرشاسبنامه، تأکیدی ویژه بر مرگ ندارد و همین یکی از تفاوتهای اساسی این دو اثر است.
چو پولی است این مرگ که انجام کار |
|
برین پول دارند یکسر گذار |
سرانجام جای تو خاک است و خشت |
|
جز از تخم نیکی نبایدت کشت |
5-2-3-2- جنسیت
اسدی زنان را به دو بخش تقسیم میکند: نیک و بد. البته در گرشاسبنامه با شخصیت جدیدی از زن در آثار حماسی آشنا میشویم. زنـان اسیری که در بازارها خوالیگری میکنند و زنی شویجوی که پس از پنج سال دوری پهلوان (گرشاسب)، از پدر خویش، نام و نشان و جای و مکان او را جستوجو میکند. تفاوت نگرش جنسیتی اسدی و فردوسی در این است که از زنان رزمآور در گرشاسبنامه خبری نیست، بدبینی به زنان بسیار است و جایگاه و گرایش اجتماعی زن از طریق آشپزی در بازار و کوشش او برای بازیابی شوی، تأمین کرده شده که نشان واقعگرایی متفاوتکنندة اسدی نیز هست.
چنین گفت دانا که دختر مباد |
|
چو باشد به جز خاکش افسر مباد |
فردوسی زن پارسا را گنج پراکنده مینامد و زنان خردمند شاهنامه، خود قهرمانانی سترگند. امّا از زبان مهرابکابلی، سیاوش، کاووس، اسفندیار و شاه هاماوران، زنان و دختران را مینکوهد:
اگر پارسا باشد و رایزن |
|
یکی گنج باشد پراکنده زن |
بِهْاختر کس آن دان که دخترش نیست |
|
چو دختر بود روشن اخترش نیست |
6-2-3-2- رسمها
اسدی به برخی از رسمهای گفته شده در شاهنامه، اشاره کرده و از آنها بهره گرفته است (خالقی مطلق، 1388: 102). فرستادن فتحنامه به شاه، جامۀ عزا پوشیدن، شرط گذاشتن برای خواستگاران دختر شاه، سوگواری در کوچه و برزن، سوگواری با بریدن دم اسب و برافروختن آتش مهرگان از رسومی است که در شاهنامه نیز بدانها پرداخته شده است:
که دامادم آن کس بود کاین کمان |
|
کشد، گرچه باشد ز هر کس کم آن |
قیصر، پدر کتایون، پس از آنکه کتایون، گشتاسب غریب را به همسری برمیگزیند، شرطش را چنین اعلام میکند:
هر آن کس که از وی (گرگ) بدرید پوست |
|
مرا باشد او یار و داماد و دوست
|
7-2-3-2- باورهای اسلامی
در گرشاسبنامه با اندیشههایی روبهرو میشویم که نشاندهندۀ جهانبینی اسلامی شاعرند، مثل ظهور حضرت مهدی در آخرالزمان که از باورهای شیعۀ دوازده امامی است و متفاوت از ستودن نبیّ و وصیّی است که فردوسی گفتـه است. علاوه بر این، در گرشاسبنامه و شاهنامه، دو گوهر جان و خرد آسمانیَند و ستوده میشوند:
ازین پس پیمبر نباشد دگر |
|
به آخر زمان مهدی آید به در |
چنین دان که جان برترین گوهرست |
|
که گر بفکند ور بپوشد رواست |
تن او را به کردار جامه است راست |
|
نه زین گیتی از گیتی دیگر است |
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد |
|
ستایش خرد را به از راه داد |
8-2-3-2- بازیها
اسدی تنها به بازی چوگان توجّه کرده است، اما در شاهنامه از نرد، شطرنج و چوگان گزارش شده است.
9-2-3-2- موسیقی
در گرشاسبنامه از موسیقی سخن گفته شده است، اما موسیقی هرگز عنصر غالبی نیست:
خروش رباب و هواهای نای |
|
ره چنگ و دستان بربطسرای |
در شاهنامه، جدای از پیرنگ موسیقایی داستان باربد و سرکش در پادشاهی خسروپرویز، وجود طنبور، رود و سرود در هفتخان رستم و رفتن کاووس به مازندران، نشان از توجّه و عمق این اندیشه در نگرش ایرانی دارد. وسعت دامنۀ موسیقی در عهد پیشدادیان، در گرشاسبنامه گستردهتر از شاهنامه است. در مقابل، توجه شاهنامه، در بخش تاریخی، به موسیقی گستردهتر میشود.
10-2-3-2- حکومت و پادشاهی و لوازم آن
اسدی پادشاهی را چون شمشیر دولبه، سبب بیم و امید میبیند و عدل را سبب پایداری آن معرفی میکند که بنا بر اسطوره با پادشاهی ضحاک در تعارض است. فردوسی نیز برترین کار شاهان را دادگری میداند.
11-2-3-2- ابزارهای رزم
نام ابزارهای جنگی متفاوت با شاهنامه که در گرشاسبنامۀ اسدی طوسی آمده است، عبارت است از: شِل، شت، صندوق پیل (آتشانداز)، پرندآور روهنی، جوش، شولک، (اسب)، بلالک، خدنگ دو پیکان، گرز اژدها سر، گرز گوسفند سر، شاهین، طیاره و فیلک (نوعی تیر) و از درفشهای گوناگون گرشاسبنامه، درفش نهنگپیکر شاه طنجه، و درفش سیاه اژدهاپیکر گرشاسب و نریمان، به ترتیب، درفشهایی متفاوت و همسان با شاهنامه هستند که در گرشاسبنامه از آنها نام برده شده است.
12-2-3-2- مفاهیم اجتماعی همگون و ناهمگون گرشاسبنامه با شاهنامه
در گرشاسبنامه، از نژاد جمشید دانستن رستم سبب پیوند مستقیم او با خاندان پادشاهی میگردد. تقسیم متفاوت مردم به طبقات چهارگانه در عصر ضحّاک و جمشید به پیشهور و بازاری، کدیور، سپاهی و شاهزادگان در گرشاسبنامه (25) و در شاهنامه به کاتوزیان یا عابدان، نیساریان یا جنگاوران، ورزگران، اهتوخوشی یا پیشهوران، (40). نکتۀ متفاوت شاهنامه و گرشاسبنامه افزوده شدن طبقۀ کاتوزیان (عابدان) است که گویا موبدان زرتشتی آن را انجام دادهاند. این نظام با تقسیمبندی سهگانه خویشکاری هند و اروپایی دومزیل، قابل تطبیق است. خدایان فرمانروا، خدایان جنگاور، خدایان تولید و برکت بخشی (اسماعیلپور، 1386: 25-1) که به طبقات فرمانروایان و خانوادۀ شاهی، سپهسالاران و جنگاوران، پیشهوران و کشاورزان تقلیل مییابند. در گرشاسبنامه، پذیرفتن ضحاک از سوی گرشاسب، تعدیل چهرۀ منفور ضحاک یا اژدهای دهعیب، اژی ده آک (مسکویه،1389: 1/ 52) است و اما بنابر اصل تازهپذیری، در شاهنامه، هویّت ایرانی او را نیز برای حفظ وحدت خاصّ حماسی به هویّت غیر ایرانی از دشت سواران نیزهگزار بدل میکنند (مزداپور، 1386 :279-259). در اینجا، اسدیِ متاخر، نگرشی متفاوت از شاهنامه را نشان میدهد.
13-2-3-2- همگونی منابع و مآخذ حماسهسرایان
فردوسی و اسدی در سرودن آثارشان، از مآخذ کتبی و شفاهی بهره گرفتهاند؛ اگر سرایندۀ دهقان و نامهایی از این قبیل را نمایندۀ منبع شفاهی بدانیم. باید گفت که شاهنامههای منثوری چون شاهنامۀ ابوعلی بلخی، ابوالموید بلخی و شاهنامة ابومنصوری زمینۀ کار حماسهسرایانی چون دقیقی، فردوسی، اسدی و ایرانشاه ابنابیالخیر را فراهم آوردهاند. خالقی مطلق بر آن است که فردوسی منبع یا منابع کتبی داشته است و دیویدسون به داشتن منابع شفاهی معتقد است و مختاری داشتن منابع شفاهی و کتبی را تأیید میکند. ظاهر این است که شاهنامۀ نقّالی که بیگمان، منبع شفاهی داشته است با روایتهای شاهنامه فردوسی که منابع کتبی داشته، از نظر ادبی و نهادههای اسطورهای یکسان به نظر نمیرسد (مختاری، 1368: 52).
14-2-3-2- یک شگرد آرایشی ناهمگون در گرشاسبنامه
گرشاسبنامه و شاهنامه دارای شگردها و کارهای آرایشی، پهلوانی و سلطنتی مشابه، همچون انتخاب همسران و عاشق شدن از راه شنیدن، دژگشایی، تغییر لباس برای ناشناخته ماندن، استفاده از موسیقی جنگی برای فرمان دادن است. اسدی برخی از اعمال غیر رزمی و غیر پهلوانی چون تریاک خوردن گرشاسب پیش از مبارزه با اژدها و ... را (به شرط الحاقی نبودن)، در گرشاسبنامه آورده تا آن را متفاوت از شاهنامه کند.
15-2-3-2- تطبیقهای سامی گرشاسبنامه
اسدی اخنوخ را با ادریس نبی تطبیق میدهد و زمان جمشید را مطابق با زمان هود پیامبر میشمارد. این کار برای ارج نهادن به اسطورههای عجم از طریق همسان خواندن آنها با عرب صورت میگیرد و کارکردی تدافعی در قبال برتری اعراب شمرده میشود. این کار گرشاسبنامه را متفاوت از شاهنامه کرده است.
3-2- 2- 16- ابیاتی از گرشاسبنامه به نشان همانگونگی و تأثر از شاهنامه
پر از برف شد کوهسار سیاه |
|
همیلشکر از شاه بیند گناه |
همی تافت از تخت ز آن تاج تاب |
|
چو بر برج شیر از سپهر آفتاب |
چو خورشید برزد سر از برج شیر |
|
سپهر اندر آورد شب را به زیر |
هنرها سراسر به گفتار نیست |
|
دوصد گفت چون نیمکردار نیست |
بزرگی سراسر به گفتار نیست |
|
دوصدگفتهچوننیمکردارنیست |
جهان کشتزاری است با رنگ و بوی |
|
درو مرگ، عمر آب و ما کشت اوی |
ز مادر همه مرگ را زادهایم |
|
به ناکام گردن بدو دادهایم |
چهارم چنین گفت کان مرغزار |
|
که بینی پر از سبزه و جویبار |
فریدون درشتم نگوید سخن |
|
که یارد مرا گفت بر دار کن |
که گوید برو دست رستم ببند |
|
نبندد مرا دست چرخ بلند |
تو دانی که از دین و آیین و راه |
|
چه فرمان یزدان چه فرمان شاه |
بدانی که من سر ز فرمان شاه |
|
نتابم نه از بهر تخت و کلاه |
به هر کار بر نیک و بد چاره هست |
|
جز از مرگکش چاره ناید بهدست |
چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست |
|
مرادلپراندیشهزینبارهنیست (فردوسی،1386: 7/ 103) |
بر آمد دم مهرۀ گاودم |
|
خروشان شد از خام رویینهخم |
سپهبد بزد نای و رویینهخم |
|
خروش آمد و نالۀ گاودم |
گه افکند نخچیر بر دشت و راغ |
|
گهی زد به غالوک در میغ ماغ |
به تیر و کمان و به گرز و کمند |
|
بیفگندبر دشت نخچیر چند |
مبندید دل در سرای سپنج |
|
کش انجام مرگ است و آغاز رنج |
چه بندی دل اندر سرای سپنج |
|
چه بازی به رنج و چه بازی به گنج |
ره پیری و مرگ را باره نیست |
|
به نزد کس این هر دو را چاره نیست |
ز مردن مرا و تو را چاره نیست |
|
درنگیتر از مرگ پتیاره نیست |
نتیجهگیری
گرشاسبنامه بنا بر تصریح اسدی، به تکمیل بخش سروده نشدۀ اخبار گرشاسب در شاهنامه پـرداخته است و از این دیـد، گستـرش متن شاهنامه شمرده میشـود. این بیشمتنیت، بـه دو شکـل روی داده است: همگونی (تقلیـد)، دگـرگـونی (تغییـر). در همگونیها، تأثیر شاهنامه بر گرشاسبنامه، هویداست، ولی اسدی کوششهایی را برای دگرگونی و متفاوت ساختن متنش، در دو شاخۀ سبکی و موضوعی انجام داده است. بازنمایی مثبت شخصیت ضحاک، گنجاندن عجایب و فراواقعیتهای فراوان در متن، کاربست شگردهای داستانی و زبانی، گنجاندن اندیشههای دینی سامی و هندی در متن، گـرشاسبنامه را متفاوت و در گریز از شاهنامه کـرده است و ایـن در حالی است کـه همگونیهایی موجود در این دو اثر، چون ستایش خرد و داد، گنجاندن تغزل و عشق در میان داستان حماسی، اژدهاکشی و شگردهای پهلوانی دیگر... آن را وابسته به شاهنامه قرار داده است.