نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 مدرس دانشگاه ارومیه
2 دانشگاه ارومیه
3 ادبیات فارسی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
In examining epic in particular religious epics whose heroes are prophets and prominent religious figures who are connected to the source of inspiration and revelation, if not all, most are aware of the events and destiny of the characters, predict future and speak about the far and near past, narrative time gains most attention. Based on the perspectives of the following theorists such as Rimmon Kenan, Gerald Prince, Heidegger, and in particular Gerard Genette this article aims to examine the notion of time in the two epic poems Rabi’s Alinameh the first religious epic after Islam and Sahba’s Eftekharnameh, accounted as the last religious epic, and also explore and analyze them in terms of order, duration, and frequency. Employing descriptive analytic method together with applying comparative literature approach to these works denote that due to employing multiple time intervals and high frequency of anticipation in relation to looking into past they lend themselves to further examinations. The study of duration shows that speed in most parts of the stories in two works in particular in Eftekharnameh is a positive one and the study of frequency shows that Alinameh seems to proceed with lower speed in relation with Eftekharnameh since its composer uses the aspect of frequency repetitively while in Eftekharnameh the composer benefited from using the aspect of narrator more.
e.
کلیدواژهها [English]
سهراب عبداللهزاده عیشآباد*
دانشجوی دکتری ادبیات حماسی دانشگاه ارومیه، ایران
بهمن نزهت**
دانشیار ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه، ایران (نویسندۀ مسؤول)
فاطمه مدرسی***
استاد ادبیات فارسی دانشگاه ارومیه، ایران
تاریخ دریافت: 24/4/1397
تاریخ پذیرش: 18/5/1399
چکیده
در بررسی حماسهها، بهویژه حماسههای دینی که قهرمانان آنها، انبیاء و اولیاء و رجال برجستۀ دینی هستند و به منبع وحی و الهام متصلند و از اکثر، اگر نگوییم همه، رخدادها و فرجام شخصیتها آگاهند و از گذشتههای دور و نزدیک خبر میدهند و آینده را پیشگویی میکنند، زمان روایی اهمیتی بهسزا دارد. این مقاله براساس دیدگاههای نظریهپردازانی چون ریمون کنان، جرالد پرین، هایدگرو بهویژه ژرار ژنت به بررسی تطبیقی عنصر زمان در دو منظومۀ علینامۀ ربیع، اولین حماسۀ دینی پس از اسلام (شیعه) و افتخارنامۀ صهبا، از آخرین حماسههای دینی میپردازد و در آن سه مبحث نظم و ترتیب، تداوم و بسامد را مورد تحلیل قرار میدهد. بررسیهایی که در این جستار به روش توصیفی ـ تحلیلی و رویکرد ادبیات تطبیقی انجام دادهایم، بهخوبی نشان میدهد که این دو اثر به دلیل بهکارگیری پرشهای زمانی فراوان و بسامد بالای آیندهنگری نسبت به گذشتهنگری قابل تحقیق و بررسی هستند. بررسی عنصر تداوم نشان میدهد که شتاب در اکثر بخشهای داستان این دو اثر بهویژه در افتخارنامه مثبت است و عنصر بسامد نشان میدهد که سرایندۀ علینامه به دلیل بهکارگیری بسامد مکرر شتاب کندتری نسبت به افتخارنامه دارد که از بسامد بازگو بیشتر بهره گرفته است.
کلیدواژهها: زمان، سرعت، بسامد، تداوم، علینامه، افتخارنامه.
مقدمه
هرچند که عظمت و شهرت بسیار و بینظیر شاهنامۀ فردوسی از طرفی باعث ایجاد حرکتی شده که میتوان از آن به «نهضت شاهنامهسرایی یا حماسهسرایی» یاد کرد؛ نهضتی که مسیرهای سرودن انواع حماسههای ملی، تاریخی و دینی را هموار کرد، اما از طرف دیگر باعث شد که توجه نویسندگان و محققان را به خود شاهنامه جلب کند و آثار دیگر حماسی آنچنان که باید و شاید مورد تحقیق و مطالعه قرار نگیرد و از جهات مختلف برای خوانندگان و علاقهمندان ناشناخته بماند. با وجود اینکه در سالهای اخیر تحقیقاتی در این زمینه انجام شده، اما در این باره، باز هم تحقیقاتی بیشتر لازم است.
یکی از علوم و ابزارهایی که به ما کمک میکند تا درک و شناختی بسیار نسبت به این آثار داشته باشیم، روایتشناسی است. درست است که روایتشناسی مبحثی تازه نیست و سابقۀ آن در سنت غربی به افلاطون و ارسطو برمیگردد، اما مطالعات جدی در این زمینه نسبتاً تازه است و سابقۀ آن به پنج دهۀ اخیر یعنی سال 1966 میرسد. روایتشناسی از دوران ساختارگرایان مورد توجه و پژوهش قرار گرفت و گروهی از ساختارگرایان موسوم به روایتشناسان با بسط الگوی زبانشناسانۀ لوی استراوس برای اسطورههای شفاهی بهمنظور تعمیم آن به داستانهای مکتوب گوناگون، نوعی دیگر از ساختارگرایی را بنیان گذاشتند: روایتشناسی یا روایتشناسی ساختارگرا[1] یا علم روایت (مدرسی،222:1390).
روایتشناسی علمی است که در آن دستور زبان حاکم بر روایتها، ویژگیهای مشترک و غیرمشترک آنها، عواملی که آنها را از هم متمایز میکند، بررسی میشود. از دیدگاه پرینس، روایتشناسی چندان در پی تاریخ رمانها و حکایتها، معنای آنها، یا ارزش زیبایی شناختیشان نیست، بلکه در پی دو چیز است: یکی ویژگیهایی که روایت را از دیگر نظامهای دلالت متمایز میسازد و دیگری حالتها و خصوصیات این ویژگیها (پرینس،10:1395).
تاریخ، این علم را به سه دوره تقسیم میکنند: دورۀ اول مطالعات روایت شناختی فرمالیسم[2] روسی که با تمایز گذاشتن بین مفاهیم داستان با طرح اولیه و پیرنگ با طرح روایی آغاز شد. دورۀ دوم، روایتشناختی ساختارگرا که بیشتر با ساختارگرایی فرانسوی شناخته میشود. دورۀ سوم روایتشناسی دورۀ پساساختارگرا[3] که پژوهشگران این دوره بیش از همه از ژنت و عقاید او متأثر هستند (دزفولیان و مولودی،87:139).
ژنت، نظریهپردازی بود که به ارائه و بسط زمانبندی روایت براساس دو اثر ایلیاد و ادیسه و هومر پرداخت و متوجه شد گاهی روایت از میانۀ آن آغاز میشود. بنابراین نخستین نکتـهای که نظـر ژنت را بـه خود جلب کرد، نحوۀ ارائه تـرتیـب زمانها در رویدادهای یک متن روایی بود (برتنس،87:1384). ژنت میان زمان متن و زمان روایت تفاوت قائل میشود و مسیر گردش زمان داستان را از زمان تقویمی به زمان روایی ـ متن، تحت سه بحث عمدۀ نظم، تداوم و بسامد مطرح میسازد (مدرسی،230:1390).
اما روایت چیست؟ روایت در سادهترین شکل آن، متنی است که داستانی را بیان میکند. امروزه چهار رویکرد اساسی دربارۀ روایت وجود دارد: رویکرد زمانی، رویکرد علیت، رویکرد کمینه و رویکرد تبادلی. در میان این رویکردها، رویکرد زمانی و عّلی از بقیۀ رویکردها رایجتر است (بامشکی،12:1393). اگر به برخی از تعاریف و تفاسیر در زمینۀ روایت و داستان دقت شود شاید کمتر بتوان تعریفی پیدا کرد که درآن بهطور مستقیم یا غیر مستقیم به عنصر زمان اشاره نشده باشد. ژنت میگوید که میتواند روایتی بگوید که در مکان اتفاق نیافتاده باشد، اما نمیتواند روایتی بگوید که در زمان اتفاق نیفتاده باشد. ریمون کنان[4] هم داشتن ارتباط زمانی را برای روایت کافی میداند. روایت را بدون زمان مانند بشر که بیزمان مفهوم ندارد، نمیتوان درک کرد. برای اینکه به اهمیت زمان پی ببریم، آن را جداگانه مورد بحث و بررسی قرار میدهیم: زمان: زمان حقیقتی است که با وجود انسان پیوند یافته است وانسان همیشه خود را در چنبرۀ آن مییابد. گویا انسان اسیر زمان است و راهی برای رهایی از این اسارت ندارد. به قول شکسپیر:[5] «هیچ جنبندهای از داس دروگر زمان در امان نیست». بشر زمان گذرا را رام نشدنیترین و آزاردهندهترین وجه این جهانی میداند. زیرا او در طول قرون و اعصار متمادی تا حدودی توانسته بر دشواریها و ناملایمات زندگی چیره آید، اما در جلوگیری از حرکت شتابان زمان سرتسلیم فرود آورده است و هیچ راه گریزی نداشته جز روایت: تنها مسکنی که انسان به وسیلۀ آن ظاهراً بر زمان غلبه کرده و به گذشته و آینده سرک میکشد.
تاریخ تفکر نشان میدهد که شناخت زمان و تعریف آن سابقهای دیرینه دارد. شاید تاریخ آن به تاریخ بشر باز میگردد. از میان پیروان ادیان، پیروان آیین زروان در شناخت زمان، بر دیگران مقدم بودهاند. آنان به دو قسم زمان اعتقاد داشتهاند: 1- زمان گذران (زمانی که ما اسیر آن هستیم)؛ 2- زمان وجودی (که یکی از اقنومهای ذات الاهی است).
برپایۀ آیین زروانی، بدون زمان، هیچ کاری شدنی نیست. اساساً با محدود شدن زمان است که در این آیین، وجود ظاهر میشود و ظهور مییابد (دینانی،317:1376). تاجاییکه زروانیان، زروان را خدا و آن را موجود نخستین و امری ابدی-ازلی و آفریدگار جهان میدانستهاند. از دیدگاه افلاطون، زمان همچون خدا، ابدی و ازلی است و نقطۀ آغاز و پایان زمان با آغاز و پایان جهان یکی است. ارسطو زمان را نتیجۀ حرکت دایرهوار و مستمر اولین فلک میدانست، حرکتی که از بیرون وارد میشود و وجود آفریدگار را ثابت میکند. ملاصدرا زمان را حقیقتی میداند که از نحوۀ وجود مادیات انتزاع میشود. وی معتقد است که زمان، حرکت و موجود جسمانی، از وجود واحدی برخوردارند. او دوگانگی میان حرکت و زمان را نفی میکند. زمان از نظر او عبارت است از مقدار طبیعتی که ذات آن از جهت تقدم و تأخر ذاتی، نو میشود. ملاصدرا تأکید میکند که وجود زمان، امری عینی و مستقلی مانند سیاهی و سفیدی نیست، بلکه وجود زمان از وجود حرکت و در نتیجه از وجود جوهر انتزاع میشود و در تحلیل ذهن است که زمان، جوهر و حرکت از یکدیگر تفکیک میشوند (فتحی،1388). هایدگر[6] زمان را تنها افق ممکن برای ظهور وجود میپندارد و معتقد است که زمان و وجود وابسته به یکدیگر و جداییناپذیرند. زمان از نظر وی، نه زمان فیزیکی و کیهانی، بلکه زمانی است که نسبتی اصیل و بنیادین با وجود دارد (هایدگر،519-526). از نظر هایدگر مفهوم زمان را میتوان در ابدیت یافت و پیششرط آن اشراف و درک کامل ابدیت است. برای این منظور باید به ابدیت ایمان آورد. وی در کتاب هستی و زمان میگوید که این زمان نیست که براساس هستی درک میشود، بلکه این هستی است که بر اساس زمان درک میشود و این دقیقاً عکس رویکرد غالب در فلسفه و مابعدالطبیعه است. آگوستین[7] جان انسان را زمان میداند و میگوید که ای جان در تو زمان را جستوجو میکنم و اندازه میگیرم ... . از میان نظریهپردازان علوم انسانی، هیچکس بهاندازۀ پل ریکور[8] به رابطۀ زمان و روایت نپرداخته است. او کتاب سهگانهای دارد با عنوان زمان و روایت. بهنظر ریکور، «زمان بخشی از راههای روایت نیست، بلکه روایت، رابطۀ انسان با زمان است».
در باب ارتباط روایت با زمان، دیدگاه ریکور بر این بنا نهاده شده که روایت، ابزار بنیادینی است که انسان از رهگذر آن، زمانبندی را درمییابد. این دو در رابطهای مقارن باهم هستند. با تجربۀ روایتها (تاریخی یا داستانی) میتوان به ساماندهی انگارهی زمان پیبرد و همچنین با انگارۀ زمان میتوان توانش روایی را پیش برد. بهنظر او «از آنجایی که انسان نمیتواند بیرون از تجربۀ زمان وجود داشته باشد، میتوان گفت انسان، حیوانی روایی است» (قاسمی پور،125:1387).
ضرورت، اهمیت و هدفِ پژوهش: موضوع مقالۀ حاضر بررسی تطبیقی عنصر زمان در منظومههای علینامه و افتخارنامه است. آنچه ضرورت و اهمیت این جستار را مسلم میدارد، اثبات این نکته است که هرچند هر دو منظومه، حماسۀ دینی هستند و داستان روایی و دارای ویژگیهای مشترک، ولی در برخی از جزئیات روایی از جمله زمان با هم اختلافاتی دارند، دیگر اینکه برخلاف سایر روایات، آیندهنگری در این آثار بهویژه افتخارنامه بیش از گذشتهنگری است.
پرسشهای پژوهش: مصطفا افتخارالعلما و ربیع چگونه از عنصر زمان در منظومههای افتخارنامه و علینامه بهره بردهاند و این دو اثر از لحاظ زمان روایی چه وجوه مشترک و غیر مشترکی دارند؟
پیشینۀ پـژوهش: همچنان که قبلاً ذکر شد بهعلت توجه زیاد نویسندگان و پژوهشگران به شاهنامه، دیگر آثار حماسی بهویژه حماسههای دینی چندان مورد پژوهش واقع نشدهاند، بهنحوی که سابقۀ انتشار علینامه به همین سالهای اخیر باز میگردد. از پژوهشهایی که در زمینۀ علینامه صورت گرفته میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نخستین مقالۀ تحقیقی در این زمینه به دست شفیعی کدکنی در سال1379 با عنوان«حماسهای شیعی از قرن پنجم» نوشته شده است. مقالات دیگر عبارت است از «مطالعۀ تطبیقی علینامه و شاهنامه» از حسن حیدری و الهام فرمیهنی فراهانی (1391)، مقالۀ «شاهنامه و منظومۀ دینی حماسی علینامه» از علی موسوی گرمارودی (1388)، مقالۀ «گفتمان شیعی در منظومۀ علینامه» از رسول جعفریان و علی گلریز (1393) دربارۀ مفاهیم شیعی و تأثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی در شکلگیری این منظومه و مقالۀ «هنر سازۀ تکرار و نقش آن در علینامه» از زهرا فرجنژاد فرهنگ (1394). در مورد افتخارنامه هم میتوان به آثار زیر اشار کرد: معرفی افتخارنامه از بدیعالزمان دبیرینژاد (1380)، داستانهای عامیانۀ فارسی از محمدجعفر محجوب، زبان و ارتباطات فرهنگی (1394) از مهدی خدادادی و مهدی ملکثابت و «نگاهی به زندگی صهبای آشتیانی» ارائه شده در همایش بینالمللی جستارهای ادبی. ولی تاکنون تحقیقی که به بررسی عنصر زمان در دو منظومۀ علینامه و افتخارنامه پرداخته باشد، انجام نشده است.
روش پژوهش و چهارچوب نظری: عرصۀ ادبیات داستانی معاصر و کلاسیک ایران با داستانهایی روبهرو است که براساس عنصر زمان و جایگاه ویژۀ آن در روایت، طراحی شدهاند، بهویژه ادبیات حماسی که تنها نوع ادبی است که در تعریف آن واژۀ «روایی» بهوضوح ذکر میشود و از آنجایی که شخصیتهای داستانی حماسههای دینی، دارای ویژگیهایی خاص، از جمله غیبگویی و پیشگویی و تعبیر خواب و... هستند، خط سیر داستان را از مسیر مستقیم خارج میکنند و به رخدادهایی میپردازند که زمان وقوع آنها با زمان متن مورد نظر برابری ندارد. بنابرین مقالۀ حاضر، عنصر زمان را در دو منظومۀ علینامۀ ربیع و افتخارنامۀ صهبا با رویکردی توصیفی - تحلیلی و تکیه بر ادبیات تطبیقی بررسی میکند.
معرفی اجمالی دو اثر: علینامه نخستین منظومۀ حماسی دینی پس از اسلام (نخستین حماسۀ دینی شیعه) و بازمانده از قرن پنجم است. نام یا تخلص سرایندۀ آن ربیع بوده است. احتمالاً سرایش این منظومه را در شصت سالگی شروع و در شصتودو سالگی (482 هجری) بهپایان رسانده است. آنچه مسلم است این است که قسمتهایی از اول و میانۀ کتاب از بین رفته است. منظومه با دفتر اول جنگ جمل آغاز میشود و در آن رویدادهای احوال خلافت پس از پیامبر (81 بیت) و سبب نظم کتاب (23 بیت) بهصورت خلاصه آورده شده است و سپس از بیعت مردم با علی (ع) تا آخر جنگ صفین در 11116 بیت روایت شده است.
حملۀ حیدری از مصطفا افتخار علما (صهبا) بنا به گفتۀ خود شاعر، افتخارنامه، از حماسههای دینی قرن چهاردهم هجری است. این اثر هجده هزار بیت دارد و در شش ماه سروده شده است. شاعر خود، در بیتی به این شش ماه اشاره میکند. دارای دو مجلد است که جلد اول آن با تولد علی (ع) در کعبه شروع میشود و با شجاعتهای آن حضرت در غزوات معروف پیامبر (ص) بهپایان میرسد.
بخش دوم این منظومه دربارۀ اوضاع علی (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) است و با گفتوگوی اهل مدینه در تعیین امام شروع میشود و با شرح ماجرای کشته شدن سپاه خوارج در جنگ نهروان خاتمه مییابد. صهبا اثرش را با تأثیر از شاهنامۀ فردوسی آفریده است و از وی با احترام تمام یاد میکند و برخلاف ربیع از آن شاعر بزرگ استمداد میجوید.
نگارنده بخش دوم این اثر را گزیده تا از لحاظ بازۀ زمانی داستانی با علینامه یکسان باشد و وجوه تشابه و تفارق در آن دو اثر بهتر شناخته شود.
چارچوب نظری زمان روایی: زمان یک ابزار مهم روایی در ساختار روایتهاست. در هر روایت داستانی دو نوع زمان وجود دارد: زمان داستان (زمان نقل کردن) یعنی نظم واقعی حوادث و رویدادها، دیگری زمان متن یا زمان روایت (زمان نقل شده) یعنی نظم دروغین و ساختگی آن که به نحوۀ روایت راوی یا نویسنده مربوط میشود. مورد دوم را اغلب «متن روایی» مینامند.
دربارۀ زمانمندی متن روایی، ژنت جامعترین بحث را ذیل ناهمخوانی میان زمان داستان و زمان متن مطرح کرده است. وی ابتدا به ارائه و بسط زمانمندی روایت پرداخت و روایتشناسی را به سه مقولۀ زمان دستوری، وجه و صدا تقسیمبندی کرد. سپس زمان دستوری را شامل نظم و ترتیب: پاسخ به پرسش کی؟ و تداوم: پاسخ به پرسش چه مدت؟ و بسامد: پاسخ به پرسش چند وقت یکبار؟ دانست. او ساختارگرایی را بهصورتی معتدلتر بهکار میگیرد و نیز برای بررسی زمان ضمن افزایش مفاهیم بایسته، به آوردۀ فرمالیستهای روس، یعنی تمایز میپردازد و شیوۀ ساختارگرایی را تکامل میبخشد. اگرچه این تمایز، مورد پذیرش همۀ ساختارگرایان است، اما بیشتر بهدست ژنت بود که با ظرافت تمام، قابلیت انطباقپذیری یافت (بیگزاده به نقل از موران،231:1388).
از آنجایی که حماسههای دینی بهدلیل پیشگوییهای بزرگان دین و انبیا و اولیا و گاه اخبار از گذشتههای دور مانند روز ازل، زندگی و معجزات انبیاء و بهعلت برهمزدن روایت خطی، بستری مناسب برای شکلگیری و تداوم نظریههای ژنت است، نگارنده در این پژوهش با مطالعۀ نظریات ایشان و بزرگانی چون ریمون کنان و هایدگر و.... به بررسی تطبیقی عنصر زمان در این دو منظومه پرداخته است. همانطوری که قبلا اشاره شد، ژنت سه دسته از روابط را مشخص میکند، روابط دارای ترتیب، استمرار و تکرار.
نظم و ترتیب: به چگونگی چیدمان زمان رویدادها در داستان نظم و ترتیب گفته میشود. بهعبارتی«نظم عبارت است از توالی رخدادها در داستان و نظم و آرایش آنها به شیوهای خاص و بر مبنای پیرنگ ویژه در سخن یا متن روایی» (بیگزاده،1395). حال اگر راوی رویدادها را براساس نظم موجود در داستان، یعنی مطابق تقویم زمانی آنها انتخاب و روایـت کنـد، روایت از نـوع «خطّی یـا جاری» خواهد بود، ولی اگـر راوی در روایـت رویدادهای داستان این نظم وترتیب را برهم زند و رویدادی را در نقطهای زودتر یا دیرتر از جایگاه طبیعی خود بیاورد، روایت از نوع «زمانپریشی»[9] یا «ناهمزمانی» خواهدبود.
روایت خطّی یا جاری: روایت خطّی روایتی است که ترتیب زمان رویدادهای داستان با ترتیب زمان روایت متوازن باشد. زمان اصلی در علینامه و افتخارنامه برپایۀ زمان جاری است. راوی با نقل حوادث داستان در زمان رخداد آنها، اتفاقات را بهصورت همزمانی پیش میبرد، بهغیر از مواردی که رویدادها از ترتیب گاهشمارانۀ خود دورشده، بهصورت پراکنده به گذشته و آینده پرداخته میشوند. این گذشته و آینده میتواند دور باشد یا نزدیک. در تحلیل هایدگر، آینده به «سپس» و «پیشاپیش» و«بیدرنگ» تقسیم میشود که در مجموع افق «بعداً» را میسازند. گذشته هم به «آن موقع»، «بعد» و «همین حالا» تقسیم میشود که در مجموع افق«قبلاً» را میسازند. این افقها همگی در نسبت با اکنون طرح میشوند. کل افق «بعدا» همگی به نحو نخستینی بهعنوان «اکنون نه هنوز» تفسیر میشوند و «آن موقع» و بقیه هم بهعنوان «اکنون نه دیگر» فهم میشوند (هایدگر،1386:832).
گذشتهنگری: گذشتهنگری نوعی زمانپریشی است که ضمن آن رویدادهایی از داستان در نقطهای از روایت بازگو میشود که بخشی از حوادث بعدی نقل شده است (کادن،1380:25) و یا بهعبارتی راوی رویدادی را که پیش از لحظهی «حال» اتفاق افتاده است، روایت کند. بهنظر هایدگر، گذشته را نمیتوان باز آورد. زمانمند کردن اکنون نمیتواند به گذشته نزدیک شود، پس گذشته در چنبرۀ اکنون می ماند .... فقط کیفیت و چونی آن تکرارپذیر است. با تأمل در گذشته درمییابیم که گذشته به کلی نابود نشده و نشانی از خود بر جای گذاشته است، در واقع هر موجودی داغ گذشتۀ خویش را بر پیشانی دارد. هریک از موجوداتی که در مقطع کنونی حاضر هستند، محصولی از گذشتۀ خویش هستند و درانتظار آیندهای نشستهاند (برگسون،1354:100).
اغلب روایتشناسان گذشتهنگری را رایجترین نوع زمانپریشی میدانند. ولی بهنظر میرسد در حماسههای دینی که قهرمانان آن اغلب انبیاء و اولیا هستند و به منبع وحی و الهام متصلند و فرجام رویدادها و شخصیتها را پیشگویی میکنند، آیندهنگری بیش از گذشتهنگری کاربرد داشته باشد. در بررسیهای بهعمل آمده در علینامه هشتادوپنج مورد و در افتخارنامه یازده مورد گذشتهنگری مشاهده شد.
ژنت گذشتهنگری را به پنج قسمت تقسیم میکند: «گذشتهنگری همداستانی»، «گذشتهنگری متفاوت داستانی»، «گذشتهنگری بیرونی»، «گذشتهنگری درونی» و «گذشتهنگری مرکب».
گذشتهنگری همداستان: ژنت زمانپـریشی را که اطلاعاتی دربـارۀ شخصیتها و رخدادها و حوادث یک خط داستانی همسان فراهم بیاورد، گذشتهنگری همداستانی یا همگوی مینامد (لوته،76:1386). بهعنوان مثال در مجلس اول حرب صفین در علینامه آمده که در مجلس معاویه، پیری پشمینهپوش پس از سخنرانی مروان میگوید:
به نزد علــــی رفتم آنگاه من |
|
نشسته بـــد او شــــاد با انجــــــمن |
در علینامه بهغیراز گذشتهنگریهای همداستانی، چند مورد گذشتهنگری متفاوت داستانی (یازدهم مورد تلویحی و یک مورد گذشتهنگری برون داستانی) دیده شد، ولی در افتخارنامه همۀ گذشتهنگریها همداستانی هستند.
گذشتۀ متفاوت داستانی: اگر بازگشت زمانی به رخدادها، شخصیتها یا خط داستانی دیگری اشاره کند، ژنت آن را بازگشت زمانی روایت متفاوت داستانی یا دیگرگوی میخواند (لوته،76:1386).
در افتخارنامه برای این مورد نمونهای یافت نشد، اما در علینامه علاوه بر یازده مورد گذشتهنگری متفاوت داستانی تلویحی که در مورد آفرینش آدم، سامری، فرعون، موسی، رستم، ابابیل، قابیل و قارون آمده، فقط یک روایت دیگرگوی یا متفاوت داستانی کامل بهکار رفته است.
بن شبهت آباد ابلیس کرد |
|
چو با آدم او مکر و تلبیس کرد... |
گذشتهنگری درونداستانی: اگر بازگشت زمانی دربارۀ شخصیت، رویداد یا خط سیر داستان در حال نقل باشد، به آن گذشتهنگری درون داستانی میگویند. هر روایتی از یک نقطهای آغاز میشود. چتمن آن نقطه را«اکنون» مینامد (چتمن،65:1978). نظر هایدگر در مورد «اکنون» با چتمن فرق میکند. مراد ما از«اکنون که...» به هر حال «نقطۀ زمانی» است. «اکنون» زمان است. مسلما ما «اکنون که»، «سپس- وقتیکه» و «آن موقع-که» را میفهمیم و آنها را به طریقی میفهمیم که با «زمان» نیز همپیوستگی دارند (هایدگر،1386:833). اکنون پدیداری است زمانی که به زمان از آن حیث که درون زمانیت است تعلق دارد. اکنونی«که در آن» چیزی پدید میآید، درمیگذرد یا پیش دست حاضر است. «لحظۀ دیدار» هیچ پیشامدی نمیتواند رخ دهد، بل این لحظه همچون حال حاضری اصیل میگذارد تا برای نخستین بار آنچه «در زمانی» میتواند همچون تودستی یا پیشدستی باشد در معرض دیدار آید (هایدگر،1363:713). منظور ما از «اکنون» در این مقاله نظر چتمن[10] است.
در این نوع گذشتهنگری بازگشت زمان به گذشتۀ پس از«اکنون» اشاره میکند. در علینامه «اکنون» لحظۀ پس از دفن پیامبر اکرم (ص) است ولی در «اکنون» تولد علی (ع) است. چون نگارنده قصد داشت علینامه را با افتخارنامه مقایسه کرده و از نظر زمانی تطبیق دهد، بنا را بر آغاز داستان از اول مجلد دوم آن، بیعت مردم با علی (ع)، گذاشت، تا این دو اثر از لحاظ آغاز و پایان داستانی یکسان باشند و تفاوتها و شباهتها در این زمینه بهتر بهچشم آید. با این تفاسیر رویدادهایی که به تولد علی (ع) تا بیعت مردم با وی مربوط میشود، در اصل کتاب گذشتهنگری درون داستانی محسوب میشود. اما در این مقاله گذشتهنگری برون داستانی مانند قتل عثمان:
به روز نخستین که عثمان پیر |
|
زمین شد ز خونش همه آبگیر.... |
در علینامه هفت مورد و در افتخارنامه دو مورد گذشتهنگری درون داستانی بهدست آمد.
گذشتهنگری برونداستانی: اگر بازگشت زمانی دربارۀ شخصیت، رویداد یا خط سیر داستان به زمانی پیش از «اکنون» بازگردد، به آن گذشتهنگری برون داستانی میگویند (بیگ زاده،1395). برای این نوع گذشتهنگری در علینامه سیویک مورد یافتیم که از این تعداد یازده مورد بهصورت گذشتهنگری برون داستانی تلویحی است، یعنی راوی آن رویدادها را بهشکل اشارهای و تلویحی یا تلمیحی روایت کرده است، ولی در افتخارنامه سه رویداد از این دست دیده شد.
نفرمودت آن مهتر نیکرای |
|
که بیرون منه از پس پرده پای |
گذشتهنگری مرکب: اگر دورهای که گذشتهنگری را در بر میگیرد پیش از نقطۀ آغاز اول روایت، اکنون، آغاز شود و در مرحلۀ بعدتر داستان، این دوره به اولین روایت متصل شود یا ازآن جلوتر برود، گذشتهنگری مرکب خواهد بود (بیگزاده به نقل از ریمون کنان،678:1387).
در آثار مورد مطالعه پربسامدترین نوع گذشتهنگری مرکب، بدینگونه آمده است که یکی از شخصیتهای داستان به یاد گفتههای پیامبر اکرم (ص) میافتد که ایشان امروز و حوادث آن را پیشگویی و پیشبینی میکردهاند. این رویدادها اغلب دوباره از زبان شخصیت و گاهی در ذهنیت وی تکرار میشود. برای این نوع گذشتهنگری در افتخارنامه سه مورد و در علینامه چهلوهشت مورد یافت شد که برخی از آنها بهصورت خلاصه و برخی بهصورت کامل روایت میشود. بهعنوان مثال امسلمه حوادث زیر را که در زمان جاری عملی شده و اتفاق افتاده است به حمیرا گوشزد میکند:
مگر کت فرامش ببد آن سخن |
|
که با تو نبی گفت در بوالحسن؟ |
همی یاد داری در ایام پیش |
|
به نزد محمد شه پاک کیش |
گذشتهنگریها از این دیدگاه که برای پر کردن شکافهای پیشینمتن روایی آمدهاند یا روایت مجدد آنها، جهت تأکید یا هشدار دادن به مخاطب و یا تهدید و... باشد و به دو دسته تقسیم میشوند:
الف. گذشتهنگری مکمل: نقش این نوع گذشتهنگریها پرکردن شکافهای پیشین متن روایی است که درنتیجۀ حذفها حاصل میشود. به این معنا که روایت از نظر زمانی از ابتدا با حذفهایی شکل داده شده است و این حذفها بعداً از طریق گذشتهنگری جبران و بازسازی میشود (بامشکی،334:1393). اکثر گذشتهنگریهای علینامه از نوع مکمل است و برای یادآوری و هشدار، تحریک و گمراه کردن، اطلاع به مخاطب، مفاخره، شخصیتپردازی، تحقیر و تمسخر و آمادگی برای انجام کاری و تدارک حملهای آورده شده است. در افتخارنامه از تعدادی معدود گذشتهنگری که بهدست آمد، چهار رویداد بهصورت گذشتهنگری مکمل است و نقش آنها تذکار و تنبّه است.
علی (ع) در تحقیر عمروعاص میفرمایند:
تو آنی که مر مصطفا را هجی |
|
بکردی ز هفتاد افزون همی... |
مثال گذشتهنگری برای اغوا و تحریک:
تویی آن که بودت پدر آن کسی |
|
که با حمزه بودش عداوت بسی... |
ب.گذشتهنگری مکرر: نوع دیگر گذشتهنگری، بینظمی زمانی مکرر نام دارد که بهمعنی فراخواندن رویدادهای روایت شدۀ قبلی است. مهمترین نقش این نوع گذشتهنگری تأکید بر معنای رویداد از پیش نقل شده است (بامشکی به نقل از تولان،59:1383). برای این بینظمی زمانی در افتخارنامه جز ماجرای قتل عثمان که سه بار تکرار شده، نمونهای دیگر بهدست نیامد، ولی در علینامه علاوه بر این ماجرا که نزدیک به پنجاه بار تکرار شده، شش مورد دیگر نیز بهدست آمد. بهعنوان مثال، ماجرای کشته شدن هرمز و بهمن که در صفحۀ 375 آمده، دوباره در صفحۀ 395 تکرار شده است:
بکشت آن چنان مهتران را به زار |
|
ابی جرم و بیحرمت کردگار |
آیندهنگری: در این نوع پرش زمانی رویدادها و حوادثی که هنوز در داستان اتفاق نیفتاده است، در متن، روایت میشود و اغلب بهصورت رؤیا و بیان آرزو و یا پیشگویی است. بهنظر ژنت و ریمون کنان، چنین زمانپریشیی مخصوص روایتهای کتب مقدس، حماسههای ایلیاد و اودیسه و روایتهای پیشگویانه است. به اعتقاد هایدگر، آیندۀ اصیل همان به سوی خود آمدن و نیز پیشی جستن در اختصاصیترین امکان یعنی مرگ است. وی در هر سه پدیدار (مصمم بودن پیشیجویانه، اضطراب، طرفهالعین) زمانمندی اصیل و نخستینی را آینده میداند که زمان میبرد. یعنی در زمانمندی اصیل و نیز نخستینی برونخویشی آینده است که تقدم دارد، اما زمانمندی غیراصیل برپایۀ برونخویشی حال حاضر زمان میبرد (دهقانی،1392).
اکثر روایتشناسان آیندهنگری را کمیابتر از گذشتهنگری میدانند. ولی در حماسههای دینی بهویژه افتخارنامه برعکس این نظر بهاثبات رسید، بهطوریکه در قبال یازده مورد گذشتهنگری در این اثر بیستوسه مورد آیندهنگری آمده است. در علینامه ظاهراً و در نگاه اول تعداد گذشتهنگری بیش از آیندهنگری آمده است. اما بهنظر نگارنده تعداد گذشتهنگریهای مرکب را که در واقع نـوعی آینـدهنگری درگـذشته بوده است، همچنانکه درشمارش گذشتهنگری آورده شده، باید در شمارش آیندهنگری نیزآورد که بااین حساب تعدادگذشتهنگری نسبت به آیندهنگری هشتادوپنج به صدوچهار خواهد بود.
نقش آیندهنگری دراین دو اثر اغلب، تهدید و ترساندن، امید (به قول هایدگر، ترس، انتظار بلای عاجل و امید چشمداشت خیر عاجل) طرح و نقشه برای شکست دشمن، ضدطرح و نقشه دشمن، تذکار، آمادگی ذهنی برای روز حشر، ترک معاصی، تحقیر و تمسخر و ... است. بهعنوان مثال، معاویۀ ملعون قبل از شهادت محمد بن ابوبکر که تشنه بود به حالت تمسخر میگوید:
بدو گفت فرزند سفیان تو آب |
|
نیابی مــگر از کف بوتراب |
آیندهنگری نیز همانند گذشتهنگری به«درونداستانی»، «برونداستانی»، «همداستانی»، «متفاوتداستانی»، «مرکب»، «مکمل» و «مکرر» تقسیم میشود. تعاریف انواع آیندهنگریها مانند گذشتهنگریهاست، جز اینکه به جای نقطهی آغاز، اکنون، باید «پایان» داستان را آورد. نگارنده برای پرهیز از اطناب، فقط به ذکر چند نمونه بسنده میکند:
آیندهنگر درون داستانی وهمگوی:
چو آن دو برفتند از آن جایگه |
|
به گردان چنین گفت پیروز شاه... |
آیندهنگر برونداستانی و متفاوتگرا
نشان قیامت هویدا شود |
|
علمهای بدعت مسما شود (بیات و غلامی،97:1389) |
در علینامه برای آیندهنگری طرح و نقشه پانزده مورد، ترس دو مورد، امید و آرزو شش مورد، خواب دو مورد، مکرر همداستانی چهار مورد، مکرر طرح دو مورد، پیشگویی شخصیت دو مورد، محققالوقوع سیزده مورد، متفاوتگرا چهار مورد و... نمونه بهدست آمد.
در افتخارنامه برای تهدید وطرح نه مورد و محققالوقوع با فعل ماضی یک مورد، درون داستانی شش مورد و... نمونه بهدست آمد.
اگر به اعداد و ارقام بالا توجه شود، آیندهنگریهایی که نقش آنها پیریزی طرح و نقشه برای کشتن و شکست دشمن، بهویژه از جانب مشرکان بوده است، بسامدی بالا دارد. اغلب این طرحها به شکست منجر شده، محقق نمیشود.
شیوۀ منحصربهفردی که در زمینۀ آیندهنگری در این دو اثر بهچشم میخورد، یک نوع آیندهنگری آمیخته درونداستانی و برونداستانی است که درآن فرد را هم از مکافات این جهانی میترسانند و هم از مکافات آن جهانی و یا به هر دو امید میدهند:
بدو گفت ایا ظــــــــالم بدنژاد |
|
مکافات کار تو خواهیم داد |
سایهافکنی: روشی دیگر که در علینامه از طریق آن به آیندۀ داستان اشاره میشود، سایهافکنی است. سایهافکنی عبارت است از اشاره کردن به آینده یا آماده کردن فضا برای کنشی که قرار است در آینده اتفاق بیفتد (بامشکی،354:1393). سایهافکنی یا از طریق ارائه نظر و تفسیر صورت میگیرد یا از طریق گزینش واژگان خاص. در افتخارنامه موردی برای سایهافکنی یافت نشد، اما در علینامه دوبار از این شیوه استفاده شده است. در ماجرای زخمی شدن مروان، حمیرا اینگونه به کشته شدن او و شکستشان اشاره میکند:
نمودی تو ما را همی گاه و جاه |
|
همیکندی از بهر ما ژرف چاه |
تداوم یا دیریش زمانی: برگسون،[11] تداوم را مساوی زمان دانسته، میگوید که ما دیرند را بهعنوان جریانی که نمیتواند برگردد درک میکنیم. دیرند بنیاد هستی ماست و ما آن را احساس میکنیم. جوهر جهانی است که در آن زندگی میکنیم (فتحی،1388). تداوم یا سرعت روایت مساوی است با رابطۀ میان مدت زمان رویدادهای روایت شده؛ یعنی مدت زمان (تقریبی) که رویدادهای نقل شده طول میکشد یا گمان میکنیم طول میکشد ... و طول روایت (مثلاً بر اساس شمارگان واژگان، سطور یا صفحات). بنابراین روایت سهصفحهای که رویدادهای سه روز را نقل میکند، سریعتر از روایتی سهصفحهای است کـه رویدادهـای دو روز را (پـرینـس،58:1395). هـمچنین روایـت دوصفـحهای که رویدادهای سه روز را نقل میکند، سریعتر از روایت سهصفحهای است که رویدادهای سه روز را نقل میکند. به همین ترتیب روایت صد و پنجاه صفحهای که رویدادهای سه سال را نقل میکند (افتخارنامه) سریعتر از روایت دویست و پنجاه صفحهای است که رویدادهای سه سال را نقل میکند (علینامه).
در محاسبۀ سرعت روایت در دو منظومۀ افتخارنامه و علینامه دو راه پیش رو داشتیم یا باید از روی تعداد صفحات، سرعت آنها را بهدست میآوردیم یا از روی تعداد ابیات. با توجه به اینکه تعداد ابیات این دو اثر در صفحات آنها یکسان نبود، در هر صفحۀ افتخارنامه، مجلد دوم نسخۀ منبع ما بین چهل تا پنجاه بیت و در هر صفحۀ علینامه تقریباً بیست و سه بیت آمده است که نصف ابیات صفحات افتخارنامه میشود. به همین علت صفحات علینامه را بر دو تقسیم کردیم و به جای پانصد صفحه، آن را دویست و پنجاه صفحه در نظر گرفتیم تا در هر صفحه، تعداد ابیات این دو منظومه یکسان باشد. با این احتساب مجلد دوم افتخارنامه صدوپنجاه و علینامه دویست و پنجاه صفحه شد.
باتوجه به اینکه هر دو منظومه رویدادهای سه ساله (از بیعت مردم با علی (ع) تا پایان جنگ صفین) را روایت میکند، مشخص است که روایت صدوپنجاه صفحهای شتاب مثبت زیادی نسبت به روایت دویستوپنجاه صفحهای دارد.
دیگر اینکه ربیع حوادث سه ساله را حدوداً در یازده هزار بیت و صهبا حوادث همان سالها را تقریباً در هفت هزار بیت روایت کرده است و این نشاندهندۀ شتاب مثبت نزدیک به دو برابری افتخارنامه نسبت به علینامه است. تداوم مشخص میکند که روایت چگونه میتواند قطعهای را حذف کند، بسط دهد، خلاصه کند، درنگ یا کوتاهی ایجاد کند و نظایر آنها (ایگلتون،145:1380).
بر این اساس در ایجاد نوع شتاب چهار شگرد وجود دارد:
حذف: سرعت حداکثر در روایت داستان«حذف» نامیده میشود که پویایی صفر متن در حذف متناظر با برخی تداومهای داستان است، در واقع حذف رخدادهای میانی، سرعت نقل حوادث اصلی را در سطح متن افزایش میدهد و خواننده موجزوار با حوادث داستان روبهرو میشود (درودگریان و همکاران،132:1390).
در ارائۀ حذفی، گاه مشخص است که چه مقدار از داستان حذف شده است. بهعنوان مثال در ابیات زیر راوی - نویسنده با صراحت به حذف اشاره میکند:
نگویم از این بیشتر من کنون |
|
که گفته شده است جای دیگر فزون |
نیارم چنین گفت من در کتاب |
|
که او گفت بر مرتضا بیحساب |
گاهی هیچ اشارهای روشن به چگونگی تغییراتی که در داستان و زمان آن اتفاق افتاده، نمیشود. بـهترین روش تشخیص حذفهای این دو اثر، مقایسۀ آنها بـا هم و همچنین مطالعۀ حماسههای دینی و کتب تاریخی در این زمینه است. بهعنوان مثال در ماجرای عمروعاص بخشهایی که در صفحۀ 430 علینامه آمده، در افتخارنامه نیامده است. همچنین بسیاری از حوادثی که در بیستوپنج سال خانهنشینی علی (ع) - از رحلت پیامبر تا بیعت مردم با وی، در داستان روی داده است و در کتابهای تاریخی مانند تاریخ پیامبر اسلام، تاریخ اسلام از جعفر شهیدی، تاریخ خلفا از رسول جعفریان، مناقب علی (ع) از ابنشهر آشوب و... نقل شده در روایتهای ما نیامده است؛ مانند شهادت حضرت فاطمه (س)، تدفین و اتفاقاتی که بر سر نوادگانِ رسول آمده، گریههای دردآلود آن امام بر سر چاه، رویدادهای چهار ماهۀ بیعت تا آغاز جنگ جمل و....
یکی از دلایل حذف رویدادها، بیاهمیت بودن آنها نزد راوی است که از این قبیلند: در راه سفر بودن، گریه کردن، حیران ماندن، سخنانی که ضروری نیستند، اقامت و خواب شبانه و... . در این بخش، حذف رویدادهای طول سفر بیشترین بسامد را دارد و پس از بهراه افتادن کس یا کسانی از رویدادهای مقصد سخن بهمیان میآید و اتفاقاتی که در طول راه افتاده است، حذف میشوند، بهعنوان مثال:
بدو داد آن نامه را در زمان |
|
فرستاده در ره روان شد دمان |
بعد از این بیت، رویدادهای کوفه روایت میشود.
علت حذف رویدادها همیشه بیاهمیت بودن آنها نیست. گاهی رویدادها به دلیل عدم تکرار، ترس از دشمن، تابو بودن، سکوت، فاش نکردن اسرار و مکاشفات و... حذف میشود:
که می گوش دارد نشیب و فراز |
|
کمین برگشاید عدوی غماز |
همانطور که از ابیات فوق برمیآید در جایجای اثر، شاعر به حذف و شتاب مثبت اشاره کرده است و این مسأله زمانی بهتر درک میشود که این دو اثر را با اسناد و کتابهای تاریخی مقایسه کنیم.
اگر نگاهی گذرا به عناوین رویدادها در این دو اثر داشته باشیم، خواهیم دید که حوادث روایت شده در افتخارنامه حتا شامل نیمی از حوادث علینامه، که آن هم حذفهای زیادی دارد، هم نمیشود و این نشاندهندۀ شتاب مثبت این اثر نسبت به علینامه است.
خلاصه: صحنۀ قسمتهایی از داستان برای سرعت دادن به روایت بهصورت خلاصه آورده میشود. در این حالت زمان روایت از زمان داستان کوتاهتر و روایت دارای شتاب مثبت است. در علینامه که موضوع آن بیشتر در مورد جنگ جمل و صفین است، ربیع برای آنکه هر چه سریعتر به موضوع اصلی بپردازد، داستان را با حذف و خلاصه شروع میکند و فتنههایی را که از رحلت پیامبر تا خلافت ابوبکر، در دنیا پدید آمده در هفت بیت خلاصه میکند و از آغاز خلافت ابوبکر تا پایان خلافت عمر را در ده بیت، نقل میکند:
ازین درت کوتاه کردم سخن |
|
چو فصلی بگفتم ز کین کهن |
یکی از مواردی که «خلاصه» بسامدی بالا دارد واپسین بارهای تکرار آن رویداد است. بهعنوان مثال رویداد ملاقات سعید با سراقه که قبلاً در بیست و پنج بیت آمده بود، در صفحۀ 178 در دو بیت خلاصه شده است.
دیگر از موارد خلاصه در این دو اثر، جنگهای تنبهتنی است که اغلب در یکی دو بیت نقل میشود. در علینامه هرچه به آخر کتاب نزدیکتر میشویم، برتعداد ابیات آنها نیز افزوده میشود، بهعنوان مثال جنگ تنبهتن ده مبارز و کشته شدن نه نفر از آنها در چند بیت توصیف میشود (افتخارنامه: 164).
درنگ: در این حالت، زمان روایت صرف توصیف و تفسیر میشود و زمان داستان از حرکت میایستد و به قول لوته زمان روایت نامحدود و زمان داستان صفر است (77:1390).
از عواملی که در افتخارنامه باعث شتاب منفی و درنگ شده است، میتوان به ساقینامهها و مغنینامهها، فرا روایت (مقدمه، گفتار در نظم کتاب و...)، تکرار افعال انشایی، بسامد زیاد تنسیقالصفات، بهویژه در شخصیتپردازی، وصف شب و روز و بهندرت به وصف صفآرایی و میدان جنگ و لشکرکشی اشاره کرد:
بیا ساقیا گفت من گوش کن |
|
به جامم پس آنگاه خاموش کن... |
اما عواملی که در علینامه باعث شتاب منفی شده است، عبارت است از وصف شخصیتها و مکانها، دخالت راوی ـ نویسنده، بیان احساسات، وصف شب و روز، وصف برخی حیوانات، تکرار برخی از ابیات و مصراع ها و ترکیبات و تشبیهات (گاهی صرفاً برای پُرکردن وزن و قافیه). این عوامل در علینامه به مراتب بیشتر از افتخارنامه بهکار رفته است. بهعنوان مثال تشبیه سرعت کسی یا چیزی به باد، بیش از هزار بار در جایجای این کتاب آمده است:
به مالک علی گفت ایا شیرزاد |
|
تو دریاب این پیر ما را چو باد |
حتا در برخی صفحات چهار و گاهی پنج بار آمده است.
در وصف شتر حمیرا آمده:
بیاورد پس اشتری زان سپس |
|
چنان کش ندیدست مانند کس... |
جایگاه اصلی درنگ را در این دو اثر باید در آغاز و پایان داستانها و از زبان راوی جست. یکی از مضامینی که در این بخشها جلب توجه میکند، گرایش به خرد و خردورزی است. میدانیم که مقولۀ خرد و خردورزی در بسیاری از آثار ادبی که پیام حکمی و اخلاقی داشته یا حاوی عبرت و اعتبار از دنیا است کاربردی بسیار داشته است. بهعنوان نمونه :
چنین است کار سرای کهن |
|
گهی برفرازد گه آرد شکن... |
کنون ای خردمند دانشپذیر |
|
ز دانش به فرهنگ رامش پذیر... |
وصال جهان جادوی جافی است |
|
فرامش ولیکن به من ساقی است |
برخلاف شاهنامه و خاوراننامه که اغلب وصفهای میدان جنگ و صفآرایی و... جزو درنگهای توصیفی و شتاب منفی است. در این دو اثر، در اغلب موارد بهخصوص در افتخارنامه، توصیفات آنچنان فشرده و خلاصهوار آورده شده است که نهتنها درنگ توصیفی محسوب نمیشود، بلکه، همانطور که قبلا گفته شد، میتوان آنها را خلاصه محسوب کرد. بهعنوان مثال جنگ تنبهتن سعید و سلیمان فقط در دو بیت آورده شده است:
یکی نیزه زد بر دهانش چنان |
|
که بگذشت زود از قفایش سنان |
افتخارنامه نسبت به علینامه از درنگهای توصیفی، کمتر بهره گرفته است. تنها موردی که شتاب منفی در آن اثر بر علینامه میچربد، ساقینامهها و مغنّینامههاست که در اول جنگها و بعد از مقدمۀ کتاب آمده است.
ارائۀ همزمان: در این حالت زمان داستان و زمان متن روایی تقریباً یکسان و بر هم منطبق است و در داستانهایی مصداق دارد که براساس گفتوگو شکل گرفته است. این حالت ویژگی تعریفکنندۀ شیوۀ روایی نمایشی است. یعنی داستان بیشتر شبیه به صحنۀ نمایش میشود تا بخشی از روایت (بامشکی به نقل از ریمون کنان،45:1989-55).
یکی از اساسیترین محورهای داستانپردازی در افتخارنامۀ صهبا مکالمۀ میان شخصیتهاست یا بهعبارتی برجستهترین ویژگی روایی افتخارنامه از نظر زمان، همزمانی است. در میان حماسههای دینی هیچ اثری به اندازۀ این کتاب از شیوۀ همزمانی استفاده نکرده است. صهبا نهتنها اغلب رویدادها را بهصورت دیالوگ و مونولوگ و از زبان شخصیتها روایت میکند، دیگر رویدادها را هم که بهصورت گفتوگو نیستند مانند گزارش تاریخی و بدون کوچکترین کم و بیش پیش میبرد. بهطوریکه که بهجرأت میتوان گفت بیش از هشتاد درصد ابیات آغازین مجلد دوم، بخش مورد تحقیق ما، تا صفحۀ 24 یا گفتوگوی رو در رو و مناظره است و یا بهصورت مکاتبه و نامهنگاری. در صفحات بعد هرچند که این درصد تقلیل مییابد، باز هم همزمانی بر دیگر شیوهها میچربد. بهعنوان مثال در صفحۀ 25 پس از آن همه دیالوگ و نامهنگاری فقط دوازده بیت به جنگ همگروه و دوازده بیت هم به جنگ تنبهتن عثمان و زبیر اختصاص داده میشود و دوباره به گفتوگوی طلحه و زبیر میپردازد. اما در علینامه هرچند بخش عمدۀ برخی از داستانها برپایۀ گفتوگو میان شخصیتهاست، کمتر داستانی یافت میشود که برپایۀ دیالوگ محض باشد.
از مهمترین نقشهای گفتوگو در این دو اثر میتوان به پیشبرد عمل داستان و درونمایه، مفاخره و شخصیتپردازی و از اشکال آن میتوان به مناظره و گفتوگوی بین دو یا چند نفر،گفتوگوی انسان با جسد، راز و نیاز با خدا، گفتوگوی انسان با گرگ و شیر و گفتوگو با برخی اشیا، تکگویی درونی و بیرونی و حدیث نفس اشاره کرد :
به دل گفت مانا که کار سپهر |
|
همان گردش اختر و ماه و مهر ... |
شگردهای روایی بخش تداوم، اعم از حذف، خلاصه، درنگ و صحنه گاهی با یکدیگر ادغام میشود و گاهی در یک توصیف، خلاصهای گنجانده میشود و گاهی در درون دیالوگ توصیف آورده میشود.
بسامد: بسامد جزء زمانی مهم از داستان روایی است. از نظر ژنت بسامد، عبارت است از رابطۀ بین اینکه یک رخداد چند بار در داستان تکرار میشود و تعداد روایت شدن آن در متن. بنابراین بسامد، به تکرار ربط دارد که مفهومی مهم در روایت است (لوته،80:1386).
سه شیوۀ عمدۀ بسامد عبارت است از: بسامد مفرد یا منفرد، بسامد مکرر، بسامد بازگو.
بسامد منفرد: به معنای یک بار روایت کردن رویدادی که یک بار اتفاق افتاده است. همچنین روایت چندبارۀ رویدادی که چند بار اتفاق افتاده است. در آثار مورد مطالعۀ ما از بسامد منفرد بهویژه از حالت اول این شیوه بیش از بسامدهای دیگر استفاده شده است.
مثال برای حالت دوم: در علینامه عمار سه بار به میدان جنگ میرود و هر سه را راوی در داستان میآورد یا سه بار نامهنگاری علی (ع) با معاویه سه بار در افتخارنامه آورده شده است.
یکی از نشانههای بسامد مفرد در علینامه آوردن ترکیب«بار دیگر» یا «دگرباره» در دفعات پسین روایت است:
دگر باره عمار بستش چو سنگ |
|
ببردش به پیش علی بیدرنگ... |
بسامد مکرر: بسامد مکرر به معنای چند بار روایت کردن رویدادی که یک بار اتفاق افتاده است. پس از بسامد مفرد، بیشترین بسامد در علینامه بسامد مکرر است. ربیع از این بسامد بیشتر برای یادآوری و تأکید بر مطالب ذکر شده استفاده میکند. ولی گاهی رویدادی که در دفعات بعد بهصورت مکرر آورده میشود، هدفی جز پرکردن وزن و قافیه نداشته و حشو بهنظر میرسد. در افتخارنامه، بسامد مکرر به مراتب کمتر از علینامه است و این یکی از دلایل شتاب بسیار این اثر نسبت بهکار ربیع است. گاهی رویدادی دو بار تکرار میشود و گاهی ده بار... و گاهی پنجاه بار(رویداد کشته شدن عثمان).
از طرق کاربرد بسامد مکرر در این دو اثر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
أ) رویدادها بهخاطر آگاهی خواننده، در دفعات بعد، خلاصه و خلاصهتر میشود.
ب) برخی رویدادهای مکرر از زبان راوی- نویسنده و برخی از زبان راوی- شخصیت بیان میشود.
ج) گاهی بسامد مکرر در آیندهنگری روی میدهد.
د) گاهی بسامد مکرر در گذشتهنگری دیده میشود.
ه) گاهی یک رویداد عیناً تکراری به یک شخصیت و بار دیگر به شخصیت دیگر نسبت داده میشود.
و) گاهی بسامد مکرر عیناً با همان ابیات و همان معنی و مفهوم میآید.
ز) گاهی روایات قرآنی بهصورت تلویح و تلمیح میآید و از آنجایی که برای مخاطب آشنا است، هم اشارهوار آورده میشود و هم تکراری محسوب میشود.
بسامد بازگو: یعنی یک بار روایت کردن آنچه چند بار اتفاق افتاده است. این بسامد ارتباطی مستقیم با ارائۀ حذفی و خلاصه و در نتیجه رابطۀ یکسویهای با شتاب مثبت دارد. در افتخارنامه بیشتر از این نوع بسامد استفاده شده است. از نشانههای این بسامد میتوان به واژههای«بسی»، «شب و روز»، «چندان»، «چند»، «همه روزه»، «هر روز»، «بارها»، «فعلهای استمراری» و ... اشاره کرد:
چنین تا کزان لشکر بدگمان |
|
ابر هفت جنگی سرآمد زمان |
نتیجهگیری
بررسی تطبیقی این دو منظومه از منظر زمان روایی، از آن جهت حائز اهمیت است که آثار دو شاعر در فرم و محتوا دارای ویژگیهایی مشترک هستند. از بررسیهای به عمل آمده نتایج ذیل بهدست آمد: یکی از علل مهم روایی بودن حماسهها، تنها نوع ادبی که در تعریف آن واژۀ «روایی» آمده، تأثیر عنصر زمان بر این اصل است. از لحاظ نظم و ترتیب هر دو منظومه دارای زمانپریشی است. هرچند که بسامد زمانپریشی در علینامه بیش از افتخارنامه است، نسبت آیندهنگری در افتخارنامه بیش از نسبت آن در علینامه است. از نظر سرعت و تداوم، باوجود اینکه در هر دو منظومه، ارائه حذفی و خلاصه وجود دارد، ولی به دلیل بسامد بالای همزمانی و کاربرد کم درنگ در افتخارنامه از سویی و وجود درنگهای وصفی، مداخلۀ راوی - نویسنده و تکرارهای بیمورد در علینامه از سوی دیگر، افتخارنامه نسبت به علینامه شتابی بیشتر دارد. از دیگر عواملی که باعث سرعت زیاد افتخارنامه نسبت به علینامه شده است، بسامد بالای رویدادهای عملمحور نسبت به رویدادهای حالتمحور در این اثر است. در باب بسامدها هم با وجود اینکه از بسامد مفرد بیش از دو نوع دیگر آن بهره بردهاند، کاربرد زیاد بسامد مکرر نسبت به بسامد بازگو در علینامه و بالعکس کاربرد بالای بسامد بازگو نسبت به بسامد مکرر در افتخارنامه نشاندهندۀ سرعت بسیار و شتاب مثبت این اثر نسبت به علینامه است.