نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 گروه آموزشی زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبان های خارجی، دانشگاه پیام نور
2 پژوهشگر آزاد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
The book of poetry Dalil Al – Jinan wa Rukn Al – Iman Fi Waqayi Al - Jamal wa Al - saffayn wa Al – Nahrawan is composed by Abbas Nasekh Turk in the eleventh century Hijri. This collection as its name suggests concerns Imam Ali and his battles Jamal, Saffayn, and Nahrawan. Amid this religious epic there are nine stories regarding uprisings occurred in various cities and regions in Iran. These areas are as follows: Ghore, Mazandaran, Sistan, Ghaen, Marv, Fars, Isfahan, Amol, and Ahwaz. In historical sources also there are certain references to Iranians’ revolts in the reign of Imam Ali the most of important of which occurred in Ahwaz, Fars, Khorasan, Rey, Daylam, and Sajestan areas. Using descriptive analytic method this research discusses the narratives in this religious epic and compares them with the historical ones. The results reveal that some of these narratives such as the revolt of Khorriat in Ahwaz or people’s revolt in Fars are to a certain extent correspond with historical sources, however other revolts such as that of Kavus Ibn Gobd in Isfahan or Faramarz Ibn Hoshang in Mazandaran are not referred to in historical texts. It is assumed that these accounts come from sources no longer available today or that they are stories shifted form one historical period to another. There is also this possibility that these popular tales are narratives finding their ways in this book of poetry. In other words they are myths and popular tales which have transformed into history.
کلیدواژهها [English]
نقدِ نُه روایت از شورشهایایرانیان در زمان خلافت امام علی (ع) در حماسۀ دینی دلیلالجنان
فاطمه صادقی نقدعلی علیا*
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، ایران (نویسندۀ مسؤول)
علیاصغر بشیری **
دکتری زبان و ادبیات فارسی، پژوهشگر آزاد
تاریخ دریافت: 26/11/1398
تاریخ پذیرش: 24/6/1399
چکیده
منظومۀ دلیلالجنان و رکنالایمان فی وقایع الجمل و الصفین و النهروان سرودۀ عباس ناسخ ترک در سدۀ یازدهم هجری است. این منظومه چنان که از نامش پیداست دربارۀ امام علی (ع) و نبردهای جمل و صفین و نهروان است. در میان این منظومه، نُه داستان درباره شورشهایی است که در شهرها و یا مناطقی از ایران اتفاق افتاده است. این مناطق عبارتند از: غور، مازندران، سیستان، قاین، مرو، فارس، اصفهان، آمل و اهواز. در منابع تاریخی نیز به برخی شورشهایی که ایرانیان در دوران خلافت امام علی (ع) داشتهاند، اشاراتی شده است که مهمترین این موارد شورش نواحی اهواز، فارس، خراسان، ری، دیلم و سجستان است. در جستار حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی این روایات منظومۀ دلیلالجنان تشریح شده و با روایات تاریخی تطبیق داده شده است و نتایج حاکی از آن است که برخی از این روایات مانند شورش خرّیت در اهواز و یا قیام مردم فارس تا حدودی با منابع تاریخی انطباق دارد، اما شورشهای دیگر مانند شورش کاووس بن قباد در اصفهان و یا شورش فرامرز بن هوشنگ در مازندران در متون تاریخی نیامده است. گمان میرود که این داستانها یا از منابعی ذکر شده است که امروزه در دسترس نیست و یا اینکه داستانهایی است که از دورههای تاریخی دیگر به این بخش از تاریخ منتقل شده است. حتا ممکن است روایات عامیانه و داستانیی باشند که به این منظومه وارد شدهاند. به بیان دیگر اسطوره و داستانهای عامیانهای هستند که به تاریخ تبدیل شدهاند.
کلیدواژهها: حماسههای دینی، دلیلالجنان، امام علی (ع)، تاریخ، ایران.
مقدمه
در منظومههای دینی و مذهبی، گاه مطالبی میآید که با مسائل ایرانی (تاریخ و یا اساطیر) در پیوند است. ممکن است این مسائل در منابعی بوده باشد که این داستانها از روی آنها نوشته شدهاند و یا ساخته و پرداختۀ ذهن شاعران این آثار باشند. اسطورهای و داستانی بودن این منظومهها، گاه، با خواندن بخشی از اثر هم آشکار است؛ مانند داستانهای منظومۀ خاوراننامه. گاه نیز برای یافتن اصالت داستانی این منظومهها نیاز به کاوشی بیشتر است. یکی از این منظومههای دینی که در آن به بخشی از داستانهای ایرانیان نیز اشاره شده است، منظومۀ دلیلالجنان و رکنالایمان فی وقایعالجمل و الصفین و النهروان است که عباس ناسخ ترک آن را در حدود بیستوپنج هزار بیت سروده است (ناسخ ترک، 1391). این منظومه چنانکه از نامش پیداست در وصف دوران خلافت امام علی (ع) و بهویژه شرح نبردهای جمل، صفین و نهروان است. در خلال گزارش این منظومه، در نُه مورد، شاعر به داستانهایی اشاره میکند که موضوع این داستانها ایرانیان هستند و شورشهایی که در نواحی مختلف ایران اتفاق افتاده موضوع این بخشهاست.
در مقالۀ حاضر این نُه داستان براساس روش کتابخانهای تحلیل و بررسی شدهاند و تا جایی که امکان داشته در منابع تاریخی ریشهیابی شده و یا با دیگر منظومههای دینی تطبیق داده شده و تحلیل شدهاند. اهمیت این جستار در این است که نقش داستانهای ایرانی در منظومههای دینی (و در این مورد در منظومۀ دلیلالجنان) بررسی شده و به ریشههای تاریخی و یا داستانی این آثار اشاره شده است. این موضوع میتواند در دیگر منظومههای دینی هم بررسی شود.
پیشینۀ پژوهش: با توجه به انتشار منظومۀ دلیلالجنان، در سال 1391، گویا هنوز برای محققان فرصت پژوهش
درباره این اثر فراهم نشده است، زیرا با جستوجو در منابع مختلف پژوهشهایی مهم دربارۀ این منظومه مشاهده نشد و بهویژه دربارۀ موضوع مقالۀ حاضر که تحلیل داستانهای ایرانیان در منظومۀ حاضر است، نیز هیچ پژوهشی یافت نشد. مهمترین اشاره در نقد این اثر، مقدمهای است که مصحح بر این اثر نگاشته است (ناسخ ترک، 1391: پنجاه و یک- هشتادوهشت) و همین مقدمه را نیز بعدها که گزیدهای از این اثر را با نام تیغ و پرنیان (ناسخ ترک، 1394) منتشر کرده، در مقدمه آورده است. در این مقدمه، دربارۀ موضوع داستانهای ایرانی در منظومۀ دلیلالجنان مطلبی بیان نشده است. البته مصحح دربارۀ تأثیرپذیری این منظومه از شاهنامه در چند صفحه بحث کرده که از موضوع بحث حاضر خارج است (ناسخ ترک، 1391: پنجاهوهشت-شصتوپنج). ذبیحالله صفا و حسین رزمجو (صفا، 1379 و رزمجو، 1388) و پژوهشگران دیگر نیز اشارۀ چندانی به این اثر و یا موضوع داستانهای ایرانی در این منظومه نداشتهاند. دربارۀ موضوع شخصیتهای ایرانی در منظومههای دینی و تاریخی نیز اشاراتی وجود دارد که خیلی برجسته نیستند و در ادامۀ جستار حاضر بدانها پرداخته خواهد شد. یکی از منظومههایی که اختلاط داستانهای ایرانی با زندگی امام علی (ع) در آن برجسته است، رستمنامه است که مصحح این منظومه مقدمهای مفصل دربارۀ آمیختگی داستانهای ایرانی با زندگی امام علی (ع) بیان کرده است که البته به منظومۀ دلیلالجنان اشارهای نشده است (رستمنامه، 1387، مقدمه: هجده-چهل).
دربارۀ شورشها، قیامها، نهضتها یا خروج ایرانیان در زمان خلافت امام علی (ع) در برخی منابع کهن (مانند فتوحالبلدان و یا تاریخ طبری) اشاراتی وجود دارد، اما کتاب یا مقالهای مستقل که این موضوع را جداگانه بررسی کرده باشد، دیده نشد. در لابهبلای برخی کتابهای تاریخی معاصر نیز اشاراتی به این موضوع وجود دارد. از کتابهایی که دربارۀ خلافت امام (ع) یا قیامهای ایرانیان نوشته شده است، توقع میرفت موضوعاتی مربوط با این مطلب یافته شود، اما مطلبی مهم به دست نیامد. کتاب امام علی (ع) و ایرانیان بیشتر به سیرۀ رفتاری و اجتماعی امام علی با ایرانیان، پیش و پس از خلافت اشاره دارد و اطلاعات تاریخی مهمی را فراپیش خواننده و پژوهشگر قرار نمیدهد (ذاکری خمی، 1393).
کتاب علی مرتضا (ع) صلابی، ولایتهای ایرانی در زمان امام علی و والیان این سرزمینها را به تفصیل با ذکر منابع بیان کرده است (صلابی، 1389: 595-611). در کتابهایی که به طور ویژه دربارۀ قیامهای ایرانیان نوشته شده و بررسی شد، نیز اطلاعاتی خاص بهدست نیامد. آثاری مانند قیامگران در ایران (رونقی،1382 ) و ایران از زردشت تا قیامهای ایرانی (اصفهانی، 1369). زرینکوب، اشپولر، فرای و معینینیا نیز هر کدام خیلی مختصر و یا با تحلیل کمی به مسایل ایرانیان در دوران خلافت امام علی (ع) اشاره کردهاند (زرینکوب، 1379: 349؛ اشپولر، 1364: 1/ 29؛ فرای، 1385: 26؛ معینینیا، 1385: 222) و بسیاری از اشارات این پژوهشگران نیز از بلاذری و طبری و ابن خلدون نقل شده که البته گاه تحلیلهای متفاوتی را نیز از آنان میبینیم.
پیش از پرداختن به روایات منظومۀ دلیلالجنان دربارۀ ایرانیان، اشارهای جداگانه به موضوع ایرانیان در منظومههای دینی و تاریخی و متون نقالی با رویکرد تاریخی خواهد شد.
1- امام علی (ع) و ایرانیان در منظومههای حماسی
پیش از پرداختن به داستانهای ایرانیان در منظومۀ دلیلالجنان، به نقش و ردپای ایرانیان در منظومههای حماسی دینی اشارهای میشود. در علینامه اشاره شده که سپاهیان معاویه از روم و مغرب و ایران هم بودهاند:
سوی مغرب و روم و ایرانزمین |
|
فرستاد کس را بر این سان لعین
|
در این منظومه چند باری به نامهای طوس، قباد، رستم / روستم و اسفندیار اشاره شده است، اما در همۀ این موارد، موضوع تلمیح به داستانهای شاهنامه مطرح بوده است و این نامها در منظومۀ علینامه نقشی ویژه بر عهده ندارند. بخشی مهم از داستانهای خاوراننامه در سرزمین خاوران میگذرد. بخشی از شخصیتها در این منظومه نامهایی ایرانی دارند (ابن حسام، 1382)، اما منظومۀ خاوراننامه داستانی خیالی است و حتا اگر به شخصیتهای ایرانی هم اشارهای شده باشد، این افراد در بستر تاریخی وجود خارجی ندارند. در منظومۀ رستمنامه هم رستم که به نمایندگی از کیخسرو به دربار سلیمان رفته، در نبردی با امام علی (ع)، شکست خورده و سرانجام به او ایمان میآورد (رستمنامه، 1387). این اثر نیز همچون منظومۀ خاوراننامه در بستر اسطوره و تخیل جریان دارد و جنبۀ تاریخی ندارد. در حملۀ حیدری از راجی کرمانی، اشارهای به موضوع ایرانیان نیست. به این دلیل که موضوع این منظومه تا پایان دوران خلیفۀ سوم را شامل میشود (راجی، 1380). حملۀ حیدری از باذل مشهدی هم تا پایان دورۀ عثمان را در بر دارد (باذل مشهدی، 1336). بنابراین در این دو منظومه نمیتوان ردی از داستانهای ایرانیان در دورۀ خلافت امام علی (ع) یافت. در منظومۀ افتخارنامه نیز که گفته شده ادامۀ حملۀ حیدری باذل است و دوران خلافت امام علی (ع) و نبردهای جمل و صفین و نهروان تا شهادت امام را در بر دارد، اشارهای به ایرانیان و مسایل مربوط به آنها وجود ندارد (افتخارالعلما، بیتا). از میان منظومههای تاریخی عمومی (که اختصاص به یک شاه یا یک دوره ندارد)، دو اثر ظفرنامه و همایوننامه را میتوان نام برد. در همایوننامه بخش مربوط به خلافت امام علی (ع) در منظومه وجود ندارد و گویا مفقود شده است (زجاجی، 1383 و زجاجی، 1390)، امّا در طفرنامۀ حمدالله مستوفی، از آنجایی که نویسنده سعی کرده تاریخ اسلام را کامل و براساس منابع متقن روایت کند، در وقایع سال سی و نهم هجرت، به قیام مردم فارس اشاره کرده است:
چو تاریخ را سی و نه گشت سال |
|
برافراخت بدخواه در جنگ یال |
در برخی از متون نقالی نیز به نام امام علی (ع) اشاره شده است. برای مثال، در طومار نقالی شاهنامه آمده که رستم در بازگشت از مغرب با اژدهایی مبارزه میکند و نمیتواند او را شکست دهد. پیری به او میگوید که این اژدها را شخصی با نام علی در آخرالزمان خواهد کشت «...او محمد المصطفا علیهالسلام باشد و او را پسر عم باشد که داماد او باشد... و خدای تعالی او را مرکب و تیغ ارزانی داشته که نام تیغ او ذوالفقار باشد ...این دد به ضرب آن ذوالفقار آن شهریار باوقار از پا درآید و نام اسب او دلدل باشد» (طومار نقالی شاهنامه،1391: 795). در هر صورت این متون هم چون جنبۀ تاریخی ندارند از شمول بررسی خارجند. در ادامه اشارهای به منظومۀ دلیلالجنان خواهد شد و پس از آن نیز داستانهای ایرانیان در این منظومه بررسی و تحلیل میشود.
2- دورنمایی از کتاب و شاعر
بنا نیست در این بخش به تفصیل دربارۀ شاعر و منظومهاش سخن گفته شود، اما برای آنکه بتوان دورنمایی از داستانهای ایرانیان در این منظومه ارائه کرد، لازم است کلیتی ازکتاب در حد ایجاز بیان شود. عباس ناسخ ترک، شاعر دورۀ صفویه است که این منظومه را براساس منابعی که در دست داشته در حدود بیست و پنج هزار بیت سروده است. سپس شخصی به نام عیسا شربتدار متن سرودۀ شاعر را ویرایش و با اصلاحاتی کتابت کرده است (ناسخ ترک، 1391: 21). از نظر موضوعی، چنانکه از نام منظومه پیداست-دلیلالجنان و رکنالایمان فی وقایع الجمل و الصفین و النهروان -، شاعر بیشتر مسایل مربوط به دورۀ جنگهای جمل، صفین و نهروان را در این اثر به نظم کشیده است. داستان از زمان مرگ خلیفۀ سوم آغاز میشود و تا شهادت امام علی (ع) ادامه دارد. گاه نیز شاعر به اقتضای موضوع اتفاقاتی را که در سرزمینهای دیگر خلافت اسلامی اتفاق افتاده، نقل میکند؛ اتفاقاتی که شاید خیلی هم با شخص امام علی (ع) ارتباط نداشته باشد. برخی داستانهایی که از ایرانیان در این منظومه آمده، تا حدودی چنین است. شاعر در بیان خود بسیار معتقد و متعصب است و دشمنان امام علی را بی هیچ ابایی لعن میکند؛ تا جایی که منظومۀ حاضر از الفاظ رکیک در خطاب به برخی چهرههای منفی، انباشته است. همین امر باعث شده که مصحح اثر، در برخی موارد این واژگان را حذف کند و حتا بعدها گزیدهای از این منظومه را با نام تیغ و پرنیان منتشر کند و مطالب رکیک منظومۀ اصلی را در این گزیده حذف کند (ناسخ ترک، 1394). نُه داستانی که دربارۀ ایرانیان در این اثر آمده است، ابتدا به صورت مختصر بیان و سپس مسایل تاریخی آن مطرح و نقد خواهد شد.
3- نُه داستان دربارۀ ایرانیان در منظومۀ دلیلالجنان
داستانهایی که دربارۀ شورش، در شهرهای ایران، در دورۀ امام علی (ع)، در منظومۀ دلیلالجنان آمده است، به ترتیب بدین قرارند:
3 -1- شورش حاکم طوس در منطقۀ غوریان: در دوران عثمان، حکومت طوس و سناباد به حربه بن سماک رسید. امام علی (ع) کامل بن حسان را به جای او برای حکومت فرستاد و حرب از طوس به منطقۀ غوریان رفت که ولید زهیر به حکم امام علی والی آنجا بود. حرب با هفتصد نفر از یارانش به ولید شبیخون زد و ولید توانست فرار کند. حرب منطقۀ غوریان را فتح کرد. ولید با کمک سپاه ابن حسان به جنگ حرب رفت. «چو عفریت بهرام و افراسیاب» از لشکر غوریان با زهیر همراه بودند که شکست خوردند. حرب به قلعهای پناه برد. «فریدونِ سهراب از غوریان» به کمک شیعیان آمد و راه آب را بر قلعه بست. حرب و یارانش از قلعه بیرون آمدند و در نبردی حرب توانست فرار کند. فریدون پسر سهراب به تعقیب او رفت و در کوهسار، فضیل بن عبدالله که خواهرزادۀ زهیر بود، حرب را یافت و کشت (ناسخ، 1391: 507-511).
3 -2- خروج سهیل از مازندران: سهیل بن سماک که از آل ازد بود و در آمل وطن داشت. وقتی خبر قتل برادرش یعنی حرب را در منطقۀ غوریان شنید، تصمیم به انتقام گرفت و با یارانش به نیشابور رفت. جمیل بن شداد که به حکم امام علی در آمل امارت داشت، نامهای به امیر ری یعنی ربیع بن خثیم که از جانب امام مأمور حفظ ثغور بود، نوشت. او عبید ابن شداد را به عنوان فرمانده سپاهش تعیین کرد و به خراسان رفت. سهیل نامهای به کامل بن حسان نوشت و کشندۀ برادرش را خواست. کامل نامهای به غور نوشت و کمک خواست. حرب، سپاهی را به فرماندهی فضل به طوس فرستاد و دو سپاه با هم جنگیدند و چندین نفر در نبرد تن به تن کشته شدند. کامل بن حسان در زمان نبرد با ابن سماک به چندین شورش دیگر در ایران اشاره کرده است:
یزید بن سفیان ز آل مراد |
|
نموده است در شهر زابل فساد |
امام علی به آنان نامه مینویسد که فساد را از بین ببرید. پس از نبردهایی، ابن سماک کشته میشود و خراسان آرام میشود. ربیع بن خثیم هم در سناباد از دنیا میرود (ناسخ، 1391: 512-518).
3 -3- شورش یزید بن سفیان در سیستان: یزید بن سفیان در دوران عثمان در سیستان امارت داشت. امام علی(ع)، ایمن بن حسان را امیر آنجا کرد و پس از مدتی یزید بن سفیان شورش کرد. عبید بن شدّاد به کمک شیعیان رفت و شورش یزید بن سفیان را فروخواباند (ناسخ، 1391: 518-520).
3 -4- خروج یونس در قاین: خوارجی که در قاین به رهبری یونس بن کریت و به خونخواهی عثمان قیام کرده بودند در نبردی سخت به رهبری بکیر بن هاشم شکست خوردند و یونس کشته شد (ناسخ، 1391: 521).
3 -5- خروج عوف در مرو: در مرو، عوف بن مسهل قیام کرد که فریدون پسر سهراب (که در نبرد غوریان هم بود) بر آنان شبیخون زد. فریدون، عوف را کشت و لشکر عوف شکست خورد (ناسخ، 1391: 521-522).
3 -6- خروج شدّاد بن سفیان در فارس: شدّاد بن سفیان پس از جنگ جمل به قلعۀ هرمزان در فارس گریخت و سر به شورش برداشت. منوچهر هامون از او حمایت مالی کرد. انیس بن کامل از طرف ایمن کامل (دستنشاندۀ امام علی) برای جاسوسی به میان دشمنان رفت و زمان حملۀ آنان را متوجه شد و به ایمن خبر داد. ایمن در هنگام حمله بر آنان کمین کرد و در نبردی سخت آنان را شکست داد و یاران شداد از قلعۀ هرمزان گریختند و در پناهگاهی در کوهی که از قبل آماده کرده بودند، پنهان شدند. جاسوسان محل شداد و منوچهر را اطلاع دادند و سرانجام هر دو به دست ایمن و یارانش کشته شدند (ناسخ، 1391: 594-598).
3 -7- خروج کاووس در اصفهان: پس از آنکه خسروپرویز بهرام چوبین را شکست داد، کنیز مخصوص بهرام، یعنی گلندام همیشه با خسروپرویز بود. یکی از غلامان خسروپرویز بهنام قباد، با گلندام رابطه یافت و فرزندی از آنان به وجود آمد که نامش را کاووس نهادند. در زمان شیرویه، گلندام به ثروت فراوانی رسید و پس از یزدگرد، گلندام و قباد به اصفهان رفتند و آنجا حصاری ساختند. قباد در جنگی کشته شد و امیری به کاووس رسید. کاووس و گلندام سپاهیان فراوان گرد کردند و قصد تصرف کل ایران را داشتند و پنهانی سپاه گردآوری میکردند. در دوران امام علی، محنف قیس که از طرف امام، حاکم اصفهان بود از کار کاووس خبر یافت، از همدان هم سپاه به کمک آنان آمد و با کاووس به نبرد پرداختند. کاووس شبیخون میزند، اما شکست میخورد و قلعۀ فیروزان با کمک لشکر جرفادقان و کمک غیاث بن الوند از نهاوند فتح میشود و کاووس اسیر میشود. گلندام کاووس را نجات میدهد و او به کرمان میرود و البته گلندام کشته میشود. هوشنگ فرزند رستم که تازه مسلمان شده همراه غیاث از ابرقو به بم میروند و با کاووس مبارزه میکنند و او را میکشند (ناسخ، 1391: 620-630).
3 -8- خروج فرامرز بن هوشنگ در مازندران: دلاوری با نام فرامرز فرزند هوشنگ از اصفهان به مازندران رفت. او خود را از نسل اسکندر معرفی کرد و در آمل و نور و کجور، یارانی گرد خود جمع کرد و با حاکم دستنشاندۀ امیر یعنی ابوطاهر حارثی مبارزه کرد. در این نبرد از کسان دیگر هم نام برده میشود؛ مثلاً ابوطالب، گودرز فرزند هوشنگ را میکشد و سرانجام قاسم، فرامرز را میکشد (ناسخ، 1391: 838-842).
3 -9- شورش خرّیت در اهواز: خرّیت پس از ماجرای حکمیت نزد امام میآید و به ایشان میگوید با تو بیعت نمیکنیم. امام به او میگوید: فردا بیا تا نصّ کتاب را با تو بگویم. خرّیت روز بعد با سپاهش میگریزند. خرّیت برخی از مسیحیان اهل کتاب را هم با خود همراه میکند. امام، زیاد بن حفصه را به نبرد با خرّیت میفرستد و در نبردی خرّیت به جانب اهواز فرار میکند. امام نامهای به ابن عباس مینویسد و از او میخواهد که معقل را به مقابلۀ خرّیت بفرستد. معقل در اهواز با خرّیت مبارزه میکند و او را شکست میدهد. خرّیت به دریاکنار میگریزد. معقل با سپاهش به نبرد خرّیت میروند و یزید بن معقل در نبردی تن به تن افراسیاب بن بهرام را میکشد. نعمان بن صهبان به کمک معقل میرود و در نبرد با خرّیت، او را میکشد (ناسخ، 1391: 956-971).
4- شورشهای ایرانیان در دورۀ خلافت امام علی براساس منابع تاریخی
برای تحلیل و یا ریشهیابی منابع داستانهای مرتبط با ایرانیان در منظومۀ دلیلالجنان، برخی متون مهم تاریخی پیش از این منظومه بررسی شد؛ بدین شکل که وقایع دوران خلافت امام علی (ع) در کانون بررسی قرار گرفت و وقایعی که با شورشهای ایرانیان مربوط بود، گردآوری شد. پیش از این موضوع باید اشاره شود که امام علی (ع)، والیان مناطق و شهرهای مختلف ایران را در دوران خلافت خود، یا به کار گماشت یا تغییر داد. شهرها و مناطقی مانند اهواز، فارس، کرمان، سیستان، بحرین و عمان تحت کنترل استانداری بصره بود (معینینیا، 1385: 83). نام برخی کارگزاران امام علی در مناطق عراق و جبل که در منابع تاریخی ذکر شده است، عبارتند از قدمه بن مظعون ازدی، مالک بن کعب ارجبی، قرظه بن کعب، ابوحسان بکری، سعد بن مسعود ثقفی و سلیمان بن صرد خزاعی (همان: 219). حاکمانی که بر ایران و دیگر نواحی منصوب شدند بدین قرار بودند: عبدالله بن اهتم، بر رکمان، سعد بن مسعود ثقفی، بر مدائن، مصقله بن هیبره شیبانی، بر اردشیرخره، ربعی بن کاس، بر سیستان، خلید بر خراسان، عدی بن حارث، به بهرسیر (نزدیک مدائن)، جریر بن عبدالله بجلی، بر همدان و جعده بن هیبره مخزومی، بر خراسان، اشعث بن قیس، بر آذربایجان که البته پس از او قیس بن سعد بن عباده را والی آنجا کرد (همان: 221 - 222). در فتوحالبلدان آمده که امام، نخست، سعید بن ساریه خزاعی را به ولایت آذربایجان فرستاد و سپس اشعث بن قیس کندی را والی آنجا کرد (بلاذری، 1397: 459). اشاره به کارگزاران امام علی (ع) در مناطق ایران به این دلیل است که برخی از این شورشها نیز به خاطر جابهجایی افرادی بود که پیشتر سمتی در دست داشتند و والی جدید را نمیپذیرفتند.
اشاره به شورش مردم در شهرهای ایران در دورۀ خلیفۀ دوم و سوم هم وجود داشته است و منابع کهن بدانها اشاره کردهاند؛ از جمله به شورش مردم کازرون و شاپورخواست پس از قتل خلیفۀ دوم، اشاراتی شده است (زرینکوب، 1379: 348) اشاراتی به شورشهای دوران عثمان، در دارابجرد، ایذج و استخر نیز در منابع هست (همان: 349)؛ بهویژه به شورش اهل استخر در زمان امام علی اشاره شده و گفته شده که عبدالله بن عباس، به فرمان امام علی (ع) این عصیان را فروخواباند (همان: 349). اشاره به سرکوب قیام فارس به واسطۀ ابن عباس و بیشتر به دست زیاد. همچنین اشاره شده که زیاد تا پایان خلافت امام علی در فارس میماند (صلابی، 1389: 595). در سیستان نیز نماینده امام، عبدالرحمان بن ابی جزء الطابی بود که در شورشی کشته شد و سپس ابن عباس به خواست امام علی، ربعی بن کایل عنبری را به آنجا فرستاد (همان: 597). در فتوحالبلدان گفته شده که امام نخست سعید بن ساریه خزاعی را به ولایت آذربایجان فرستاد و سپس اشعث بن قیس کندی را والی آنجا کرد (بلاذری، 1397: 459).
بیشتر وقایعی که منابع تاریخی دربارۀ زندگی امام علی (ع) بررسی کردهاند، مربوط به جنگهای جمل، صفین و نهروان است. بیشتر اطلاعات دربارۀ نواحی حکومت قلمرو خلافت امام علی (ع) نیز ناظر بر عراق و اطرف آن است. دربارۀ دیگر نواحی غیر از عراق و شام، غالباً دربارۀ مصر اطلاعاتی در این زمینه موجود است که عمرو عاص را خلع کردند و محمد بن ابوبکر و سپس مالک اشتر را به آن نواحی فرستادند. دربارۀ ایران و نواحی شرقی خلافت، اطلاعاتی کمتر در متون تاریخی دوران ایشان ذکر شده است. شهیدی بیان کرده که از سرزمینهای شرقی در این دوران اطلاعاتی چندان در دست نیست و دقیقاً نمیتوان دانست عکسالعمل این سرزمینها در برابر حادثههای بزرگ چه بوده است، ولی گمان نمیرود که این تحولات تأثیری چندان در آن سرزمینها داشته باشد (شهیدی، 1365: 140). این سخن شهیدی محل نقد است. زیرا برخی شورشها در فارس یا خراسان و ری، غالباً ناشی از اتفاقاتی بوده که در جنگ صفین رخ داده است. اشپولر نیز با اشاره به شورشهای دوران خلفای نخستین، در دورۀ امام علی (ع)، تنها به متارکۀ جنگ از جانب مردم مرو در سال 36 هجری اشارهای گذرا داشته است (اشپولر، 1364: 1/ 29). پس از درگذشتن یا کشته شدن هر کدام از خلفا، در نواحی مختلف ایران شورشهایی رخ داده و با کشته شدن عثمان نیز شورشها و قیامهایی گوناگون در نواحی مختلف ایران به وقوع میپیوندد (فرای، 1385: 26). برخی کتب تاریخی هم به شورش خرّیت اشاره کردهاند و گفته شده که امام، خریت بن راشد را عامل اهواز کرد، امّا او پس از شنیدن رأی حکمیت سر به شورش برداشت (معینینیا، 1385: 222).
چند مورد از مهمترین قیامها و شورشهای ایران، در دوران خلافت امام علی (ع) مربوط به اهواز، فارس، خراسان، ری، دیلم و سجستان است. بیشتر این گزارشها در فتوحالبلدان بلاذری آمده است. طبری، ابنالجوزی، ابن خلدون و مورخان دیگر نیز هر کدام وجوهی از این مطالب را بیان کردهاند. با استناد به متون تاریخی به این موارد اشاراتی میشود:
4 -1- قیام خرّیت در اهواز
خرّیت پس از ماجرای حکمیت، از سپاه امام علی (ع) جدا شد و در مقابل ایشان ایستاد و از آنجایی که پس از نبردهایی، به اهواز و ساحل خلیج فارس (در برخی منابع رامهرمز) پناه برد. به همین دلیل بحث از او در این بخش موضوعیت دارد. موضوع خروج خرّیت تقریباً در بسیاری از منابع کهنی که دربارۀ دوران خلافت امام علی (ع) بحث کردهاند به تفصیل یا تلخیص آمده است و از این لحاظ در نظر مورخان امری مهم و تحقیقی بوده است که در سال 38 هجری اتفاق افتاده است. به گفتۀ طبری، خرّیت پس از نبرد صفین و ماجرای حکمیت، از امام روی گرداند. امام، زیاد بن ابیه را به نبرد او فرستاد و خرّیت پس از شکست از زیاد به اهواز فرار کرد. او در اهواز با ناراضیان همراه شد و مجدد سپاهی تشکیل داد. زیاد به نبرد با او به اهواز رفت. خرّیت به سواحل دریا رفت. معقل بن قیس او را تعقیب کرد و با او مبارزه کرد و سرانجام در نبردی، نعمان، خرّیت را کشت (طبری، 1375: 6/ 2655-2664). در تاریخنامۀ طبری اشاره شده که زمانی که خرّیت عاصی شد، علی (ع)، زیاد بن ابیه را به سرکوب او فرستاد. خرّیت در نبرد با زیاد شکست خورد و به رامهرمز گریخت. امام، زیاد را والی فارس کرد و زیاد بهواسطۀ معقل، خرّیت را کشت (طبری، 1380: 2/ 664). ابن اثیر نیز همین روایات را بیان کرده با این تفاوت که موضوع رفتن خرّیت به رامهرمز را مطرح نکرده و به رفتن خرّیت به دریا کنار اشاره کرده است (ابن اثیر، 1377: 5/ 1973) و مینویسد: نعمان بن صهبان، خرّیت را کشت (ابن اثیر، 1377: 5/ 1975). مطالب جامعالتواریخ دربارۀ خرّیت نیز تقریباً همین مطالب است (همدانی، 1392: 2/ 1192)، اما ابن اعثم الکوفی در تاریخ الفتوح به پایان کار خرّیت در دریارکنار اشارهای نکرده و معتقد است که معقل کار خریت را در اهواز تمام کرده است (ابناعثم الکوفی، 1393: 629).
4 -2- قیام مردم فارس
یکی دیگر از مهمترین گزارشهایی که در بسیاری از متون تاریخی در دورۀ زندگی امام علی (ع) آمده است، اشاره به قیام مردم فارس در سال 39 هجری است. هر چند برخی گفتهاند با کشته شدن خلیفۀ سوم، مردم فارس سر به شورش برداشتند (فرای، 1385: 29). فتوحالبلدان احتمالی را مطرح کرده مبنی بر این که استخر تا زمان عبدالله بن عباس در دوران امام علی حتا فتح نشده بود و عبدالله بن عامر چون از فتح جور خلاص یافت، آنجا را فتح کرد (بلاذری، 1397: 543). ابن بلخی در فارسنامه بیان کرده که مردم فارس شورش کردند. عبدالله بن عباس به فارس لشکر کشید و شورش آنجا را فروخواباند (ابن بلخی، 1363: 117). طبری اشاره کرده که با کشته شدن ابن الحضرمی، اوضاع فارس ناآرام شد و امام، زیاد را به آنجا فرستاد (طبری، 1375: 6/ 2674). ابن الجوزی نیز به تفصیل، رفتن زیاد بن ابیه به فارس را بیان کرده و گفته که مردم رفتار او را مانند انوشیروان دیدند و او توانست بدون خونریزی کرمان و استخر را هم به اطاعت درآورد و آنجا قلعهای بسازد که بعدها به قلعۀ زیاد معروف شد. در این بخش مطالب او با طبری چندان تفاوتی ندارد (ابنالجوزی، 1412: 5/ 2674-2675). ابن اثیر نیز تقریباً مشابه همین گزارش را آورده است (ابناثیر، 1377: 5/ 1989). ابن خلدون هم معتقد است با کشته شدن ابنالخضرمی در بصره، مردم فارس سر به شورش برداشتند (فارس و کرمان زیر نظر بصره اداره میشد) که با اشارۀ جاریه بن قدامه، امام به زیاد دستور داد که به فارس برود و او توانست شورش فارس را سرکوب کند و حتا به کرمان نیز لشکر کشید و آنجا را هم تصرف کرد (ابنخلدون، 1383: 1/ 618). مستوفی سروده است که رباحیۀ حارث باعث قیام مردم فارس بود که به رامهرمز رفت و زیاد از طرف امام علی به فارس رفت و اداره امور را به دست گرفت (مستوفی، 1380: 2/ 263). احتمال دارد که گزارش خرّیت و قیام فارس در برخی منابع مختلط شده باشند. زیرا در هر دو واقعه، زیاد، اوضاع را آرام کرده است.
4 -3- خراسان
بلاذری در بیان سرزمین خراسان این روایت را آورده که خراسان در زمان امام علی (ع) سر از فرمان پیچید و علی(ع)، جعده بن هبیرۀ مخزومی را که مادرش ام هانی، دختر ابوطالب بود به آنجا گسیل کرد و او نتوانست اوضاع را آرام کند تا زمانی که علی علیهالسلام کشته شد (بلاذری، 1397: 569)، اما طبری پایان این روایت بلاذری را به گونهای دیگر بیان کرده است. بنا به گفتۀ طبری، علی (ع)، جعده بن جبیره (کذا) را پس از نبرد صفین به خراسان فرستاده و او در آنجا با شورش مردم مواجه شده است. سپس امام، خلیده بن یربوعی را به آنجا فرستاده و او توانسته اوضاع را آرام کند (طبری، 1375: 6/ 2582). ابن اثیر هم به انتساب جعده بن هبیره بر خراسان اشاره کرده است و نقل کرده که علی(ع)، خلید بن قرۀ یربوعی را روانه آنجا کرد و او توانست با مردم آن سامان آشتی کند (ابناثیر، 1377: 5/ 1917).
4 -4- قیام مردم ری
امام علی (ع)، یزید بن حجبه بن عامر بن یتمالله بن ثعلبه بن عکابه را بر ری گمارد، اما چون او اختلاس کرد، امام او را برکنار کرد و به زندان افکند و او از زندان گریخت و به معاویه پیوست. پس از آن اهل ری شورش کردند و ابوموسی به غزای ری رفت و توانست آن را برقرار نخستین بگشاید (بلاذری، 1397: 449). ابن اثیر میگوید که علی(ع)، یزید بن حجیۀ تیمی را بر ری گماشت، ولی او پس از اختلاسی که کرد، به معاویه پیوست (ابناثیر، 1377: 4/ 1865)؛ ابن اثیر بیش از این مطلبی بیان نکرده است.
4 -5- قیام مردم دیلم
بلاذری اشاره کرده که امام علی (ع)، ربیع بن خثیم ثوری را با چهار هزار سپاهی به جنگ دیلم فرستاد (بلاذری، 1397: 453). از این واقعه اطلاعاتی دیگر در متون به دست نیامد.
4 -6- قیام مردم سجستان
بلاذری در شرح «سجستان و کابل»، از شورش اهالی سجستان در زمان امام علی (ع) سخن میگوید. او روایتی مفصل از این ماجرا و ضبط آنجا به دست ربعی به دست میدهد و حتا به شعر شاعر فاتحان (ارجوزهسرای آنان) برای این فتح نیز اشاره میکند (همان: 551). ابن خلدون گویا با توجه به روایت بلاذری موضوع شورش سجستان را با اصلاح برخی از قسمتها بیان کرده است؛ «چون علی از کار جمل بپرداخت، جمعی از صعالیک عرب به سرداری حسکه بن عتاب الحبطی و عمران الفضیل البرجمی اجتماع کردند و آهنگ سجستان نمودند. مردم آن دیار پیمان شکسته، سر به شورش برداشته بودند. علی (ع)، عبدالرحمان بن جروالطایی را بر سر آنان فرستاد. حسکه او را بکشت پس به عبدالله بن عباس نوشت که کسی را به فرمانروایی سجستان بفرستد. او نیز ربعی بن کاس العنبری را با چهار هزار سوار همراه با حصین بن ابی الحر را روانه فرمود. در این نبرد، حسکه کشته شد و سپاهش بـه هزیمت رفت و ربعی آن بلاد را در ضبط آورد» (ابنخلدون، 1383: 1/ 592).
5- نقد منابع شاعر در داستانهای مرتبط با ایرانیان
از ویژگیهای دلیلالجنان، اشاراتی است که شاعر به منابع خود دارد. شاعر در جایجای اثر، اشاره کرده که از منابع مختلف و متقنی استفاده کرده است که مصحح منظومه به برخی از آنها را بدین ترتیب نام برده است: تاریخ طبری، تاریخ اعثم، صحیح بخاری، مناب به نقل از سلیمان، تاریخ ابن هشام، تاریخ کامل ابن اثیر، تاریخ عبدالله به سمان، تاریخ ابن سمان، تاریخ اهل یمن، تاریخ خراسان، جلاءالعیون، اخبار عبدالکریم، کنوزالیقین، تاریخ ابن هشام و بحارالانوار و نهجالبلاغه (ناسخ ترک، 1391: هفتاد و هفت-هشتاد و یک). شاعر گاه نیز فقط به نامهایی اشاره دارد که البته مجهول هستند، اما به هر حال تأکید شاعر است که این مطالب را از آثاری نقل کرده و یا از افرادی متقن شنیده است:
در اخبار و تاریخ اهل خلاف |
|
بسی بود در نقلها اختلاف |
شاعر در بحث از این نُه داستانی که دربارۀ ایرانیان آورده به منابعی نیز اشاره کرده است که بدین قرار است:
5 -1- در داستان عزل حرب از طوس، از کتاب تاریخ اهل خراسان که شخصی با نام عبیدالله بن حکم نگاشته سخن گفته است:
چنین زد عبیدالله بن حکم |
|
ز تاریخ اهل خراسان رقم
|
5 -2- در داستان خروج سهیل از مازندران نیز منبع شاعرگویا همان کتاب تاریخ اهل خراسان بوده است. زیرا با نام تاریخ عبدالله بن حکم از آن یاد میکند:
روایت نمایند اهل قلم |
|
ز تاریخ عبدالله بن حکم
|
5 -3- شاعر در داستان خروج شدّاد بن سفیان در فارس، به کتاب تاریخ فرس از اسعد بن حسن استناد کرده است:
روایت نموده است گاه سخن |
|
ز تاریخ فرس اسعد بن حسن
|
5 -4- در خروج کاووس از اصفهان به کتاب تاریخ ملوک عجم از فضل بن عثمان استناد کرده است:
چنین کرد فضل بن عثمان رقم |
|
به تاریخ آل ملوک عجم |
و در ادامه نیز از قول حنیف بن احمد، داستان را به نقل از فضل بن عثمان ادامه میدهد که گویا همان تاریخ آل ملوک عجم باشد:
حنیف بن احمد روایت کند |
|
ز فضل بن عثمان روایت کند
|
در این چند استناد، در نهایت به سه کتاب از سه نویسنده میرسیم که عبارتند از: 1- تاریخ اهل خراسان از عبدالله بن حکم. 2- تاریخ فرس از اسعد بن حسن و 3- تاریخ آل ملوک عجم از فضل بن عثمان.
با تأمّل در منابع ادبی و تاریخی و کتابهای مرجع (مانند صفا: 1389 و درایتی: 1391) مشخص شد افرادی با نام اسعد بن حسن و یا عبدالله بن حکم و یا فضل بن عثمان در متون تاریخی وجود دارند، اما دربارۀ اینکه چنین کتابهایی به آنان منسوب باشد، مطلبی دیده نشد. کتابهایی هم با موضوعات تاریخ فرس و یا تاریخ ملوک عجم در زبان فارسی و عربی وجود دارد، اما نویسندۀ آنها این افرادی که در دلیلالجنان آمده نیستند. چند احتمال در این زمینه میتوان مطرح کرد. یکی اینکه ممکن است این آثار تا زمان شاعر وجود داشتهاند و یا امروز هم در گوشه و کناری وجود داشته باشند و چه بسا در جایی منتشر شدهاند و یا هنوز نشر نشدهاند. احتمال دیگر این است که برخی از این آثار تصحیف شده و یا با نامهایی دیگر و بهنام کسانی دیگر منتشر شده باشند.
6- تجزیه و تحلیل دادههای منظومۀ دلیلالجنان با منابع تاریخی
از میان این نه داستان، شورش خرّیت که در منابع تاریخی آمده با گزارش دلیلالجنان مطابقت دارد. این انطباق حتا در جزئیترین مسایل نیز به چشم میخورد. مطالبی که در تاریخ طبری، از نحوۀ خروج خرّیت از کوفه و مکالمات او با امام علی آمده، عیناً در دلیلالجنان نیز آمده است، اما این تطبیق در دیگر داستانها به هیچ وجه رعایت نشده است. گاهی نوع مطالب فقط در همین حد است که اشاره به شورش یک ناحیه در متون تاریخی و دلیلالجنان یکی است؛ مانند شورش در فارس، سیستان، خراسان و یا ری، اما جزئیات داستان و حتا شخصیتها به هیچ روی هماهنگ نیستند. در برخی موارد نیز مانند شورش غوریان و یا قاین، مطالب دلیلالجنان اصلاً در متون تاریخی دیده نشد. علاوه بر این موارد، دو تفاوت عمده نیز در روایات دلیلالجنان و منابع تاریخی وجود دارد: یکی اسامی شخصیتها و دیگر شهرهایی که در روایات دلیلالجنان آمده است. اسامی شهرها و اشخاص در این نُه داستان با متون تاریخی سازگار نیست. برای تبیین موضوع، هر نُه داستان، به ترتیب اسامی اشخاص و شهرها آورده میشود. در ترتیب نام اشخاص، موضوع مثبت و منفی بودن شخصیتها نیز در کمانک اشاره شده است و اگر کمانکی نبوده، یعنی جنبۀ مثبت و منفی در منظومه مطرح نبوده است. زیرا شاعر دشمنان خود را با الفاظ بد و گاه رکیک خطاب قرار میدهد که این نشان از حس تنفر او نیز هست.
1- اسامی ایرانیان در منظومۀ دلیلالجنان: داستان اول: بهرام، افراسیاب (منفی)؛ فریدون پسر سهراب (مثبت). داستان دوم: - . داستان سوم: - . داستان چهارم: - . داستان پنجم: فریدون پسر سهراب (مثبت). داستان ششم: منوچهر پسر هامون (منفی). داستان هفتم: خسروپرویز، بهرام چوبین، شیرویه، کاووس (منفی)، قباد پدر کاووس (منفی)، گلندام مادر کاووس (منفی)، غیاث بن الوند، هوشنگ فرزند رستم (مثبت). داستان هشتم: فرامرز بن هوشنگ (منفی) اسکندر، گودرز فرزند هوشنگ (منفی). داستان نهم: افراسیاب بن بهرام (منفی).
2- اسامی شهرهای ایران در منظومۀ دلیلالجنان: داستان اول:طوس، سناباد، منطقۀ غور. داستان دوم: مازندران، آمل، نیشابور، ری، خراسان، طوس، زابل، قاین، مرو، سناباد. داستان سوم: سیستان. داستان چهارم: قاین. داستان پنجم: مرو. داستان ششم: فارس، قلعۀ هرمزان. داستان هفتم: مداین، اصفهان، حصار فیروزان، همدان، کرمان، جرفادقان، ابرقو، بم. داستان هشتم: مازندران، اصفهان، آمل، نور، کجور. داستان نهم: اهواز، دریاکنار.
نام ایرانیان و یا اشاره به شهرهای ایرانی، با این بسامد، در دیگر منظومههای دینی که با محوریت امام علی (ع) سروده شدهاند مانندِ منظومههایی مانند علینامه، حملۀ حیدری از باذل، حملۀ حیدری از راجی کرمانی و افتخارنامه دیده نشد.بر همین اساس میتوان گفت که به جز داستان شورش خرّیت در اهواز و قیام مردم فارس که زیاد آن را آرام کرد که هر دو هم در منابع تاریخی هم آمدهاند، در مابقی داستانها فقط بحث قیام و شورش در آن شهرها حقیقت دارد، اما نوع روایت با متون تاریخی سازگار نیست و این عدم سازگاری هم از در دست نبودن منابع اصلی شاعر حکایت دارد. نوع روایت و نام شخصیتها و بیان برخی جزئیات داستانی این احتمال را مطرح میکند که همانند خاوراننامه و یا متون نقالی با داستانهایی عامیانه مواجهیم که به متن تاریخ راه یافتهاند. زیرا برای نمونه داستان قیام کاووس در اصفهان با آن جزئیات در متون تاریخی دیده نشد و یا اینکه داستان بهرام و گلندام (ناسخ، 1391: 620) یادآور داستان بهرام گور و کنیزش در هفت پیکر است. ممکن است منابع اصلی شاعر هم داستانپردازی بـوده باشد و یا اینکه آن منابع نیز اصالتی تاریخی دارند که تاکنون مکتوم ماندهاند. به هر روی تا زمانی که منابع اصلی این منظومه در این زمینه، بررسی علمی نشود، هر گونه داوری درباره این داستانها اعتباری چندان ندارد.
نتیجهگیری
منظومۀ دلیلالجنان و رکنالایمان فی وقایع الجمل و الصفین و النهروان، سرودۀ عباس ناسخ ترک (ق 11) دربارۀ تاریخ دوران خلافت امام علی (ع) و بیشتر دربارۀ نبردهای جمل، صفین و نهروان است. این منظومه براساس منابع بسیاری که بیشتـر آنها را شاعر در منظومۀ خود ذکر کرده، سروده شده است. وقایع بسیاری در این منظومۀ حدوداً بیستوپنج هزار بیتی ذکر شده است؛ از جمله نُه داستان در این اثر دربارۀ قیامهای و شورشهای ایرانیان است که عبارتند از : 1- شورش حاکم طوس در منطقۀ غوریان. 2- خروج سهیل از مازندران. 3- شورش یزید بن سفیان در سیستان. 4- خروج یونس در قاین. 5- خروج عوف در مرو. 6- خروج شدّاد بن سفیان در فارس. 7- خروج کاووس در اصفهان. 8- خروج فرامرز بن هوشنگ در مازندران. 9- شورش خرّیت در اهواز. با بررسی متون تاریخی، مشخص شد به قیامهای ایرانیان در دورۀ امام علی (ع) در شهرهای فارس، اهواز، خراسان، ری، دیلم و سیستان اشاره شده است، اما در روایت دلیلالجنان، تنها داستان نهم (یعنی شورش خریت در اهواز) با منابع تاریخی سازگار است و مابقی روایات منظومه با منابع تاریخی به هیچ وجه سازگار نیست. شاعر در بخشهای مربوط به شورش در شهرهای ایران، به سه کتاب که منابع سُرایش اثرش بوده اشاره کرده که از این کتابها نشانی یافت نشد و احتمال دارد که یا از بین رفتهاند و یا هنوز شناخته و معرفی نشدهاند؛ این سه منبع عبارتند از: 1- تاریخ اهل خراسان از عبدالله بن حکم. 2- تاریخ فرس از اسعد بن حسن. 3- تاریخ آل ملوک عجم از فضل بن عثمان. در روایتهای دلیلالجنان دربارۀ ایرانیان،اسامی ایرانی مانند فرامرز، هوشنگ، کاووس، افراسیاب، رستم، بهرام، قباد، گلندام، منوچهر و یا اشارات متعدد به شهرهای ایران مانند استخر، کرمان، اصفهان، فارس، مازندران، آمل، بم، ابرقو، نور و کجور و ... بسامدی بالا دارد. تفاوت در نوع روایت این نه داستان با منابع تاریخی و همچنین بسامد بالای اسامی ایرانیان در این بخشها چند فرضیه را تقویت میکند: 1- این آثار یا واقعاً در دوران امام علی (ع) اتفاق افتاده است و منابع تاریخی به هر دلیلی به آن اشاره نکردهاند که در این صورت منظومۀ دلیلالجنان بهعنوان یک اثر حماسی دینی در بستر تاریخ قابلیت بررسی دارد. 2- این داستانها از دورههای تاریخی دیگر وارد دوران امام علی (ع) شده است و یا اینکه از داستانهای عامیانه به این منظومه راه یافته که در این صورت نیز این منظومه برای ریشهیابی برخی روایتهای عامیانه و داستانهای ایرانی اهمیت دارد.