نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار.ایران
2 عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار، ایران
3 عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سبزوار،ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The study of mythological similes in describing nature manifestation in Khorasani and Eraqi style
*Mohammad Khoshkab
PhD student, Persian Literature, Islamic Azad University, Sabzevar Branch, Iran
**Ali Eshghi Sardehi
Associate Professor, Persian Literature, Islamic Azad University, Sabzevar Branch, Iran
***Abolghasem Amir Ahmadi
Associate Professor, Persian Literature, Islamic Azad University, Sabzevar Branch, Iran
Date of reception: 97/2/28
Date of acceptance: 97/7/2
Abstract
There are few literary works which had not benefited from the treasury of Shahnameh. Among the many reasons why Shahnameh is being consulted for subjects such as praise, defining philosophical and educational issues, mysticism, lyrical themes, making allegories and rhetorical compounds and the like, its function in describing the manifestations of nature stands out the most. Meanwhile in literary domain poets had benefited from the epic and mythological similes for making nature orientated imageries. One of the methods of describing nature is to equate each of the epic and mythological references to the vehicle when confronting nature components. Elements of color, troops, aristocrats, geometrical shape are considered the best common factor between nature manifestations and epic heroes. Following the example of champions’ heroic actions and deeds, direct reference to the main tale, use of binary oppositions, and creating a setting are among the features of these descriptions. The images of mother in mythological similes in Khorasani style are simple, creative, and authentic and is the outcome of direct natural feelings of the poet incited by nature, however in Iraqi style these kind of similes appear with more sentimental feelings, and blend with ambiguity, complexity, verbosity, imitation, and repetition. The purpose of this article is to study the mythological similes in describing each of the nature components in the poetry of certain poets of Khorasani and Iraqi style.
* . Mohammad.Khoshkab@iaus.ac.ir
** . eshghi@iaus.ac.ir
*** . amirahmadi@iaus.ac.ir
کلیدواژهها [English]
مقدمه
یکی از شگردهای توصیف طبیعت در سبک خراسانی، استفاده از تشبیهات اساطیری است. تشبیهات اساطیری را میتوان زیر مجموعۀ تشبیهات تلمیحی قرار داد. «تشبیه تلمیحی، تشبیهی است که درک وجه شبه آن در گرو آشنایی با اسطوره و داستانی است» (شمیسا، 1374 :219). دو رکن اصلی تشبیهات اساطیری مبتنی بر تشبیه و تلمیح است. مسلماً تلمیحی که در آن تشبیه بهکار میرود دامنۀ خیال بیشتری دارد و مطلب دوم این که ادبا شرط سخن بلیغ و هنر کلامی را ایجاز آن میدانند. از امتیازات تلمیح هم، ایجاز و ظرفیت معنایی گستردهای است که بر دوش میکشد. پس میتوان نتیجه گرفت که تشبیه اساطیری، تشبیهی خیالانگیز و کلامی موجز است که با بهرهگیری از عناصر اساطیری قدرت تأثیر و القای اندیشۀ فراوانی در خود گنجانده است. امّا «مهمترین بحث در تشبیه، وجه شبه است. وجه شبه مبیّن سرشاری تجربۀ شاعر از محیط و وسعت تخیّل اوست» (ماحوزی،1390 : 88). هر یک از شخصیتهای اساطیری و حماسی و یا موجودات و حیوانات افسانهای و دیگر اشارات شاهنامهای همچون درفش کاویان به عنوان مشبهٌبۀ مظاهر طبیعت قرار میگیرند. در اینگونه از تشبیهات، شاعر در پی پیوند هنرمندانهای میان مظاهر طبیعت با چهرههای ظاهری اشخاص و اعمال بارز قهرمانان حماسی است. مظاهر طبیعت در کالبد قهرمان حماسی به تصویر درمیآید، گویی این قهرمانان هستند که در فضای طبیعت به جولان درآمدهاند و دو بعد جسمانی و روحانی قهرمانان اساطیری، در وجود همۀ عناصر طبیعت نهفته میشود. الگوپذیری هر یک از مظاهر طبیعت از رفتار و کردار شخصیتهای اساطیری و حماسی همراه اغراقهای شاعرانه، به شعر حرکت، پویایی، طراوات و عمقی خاصّ میدهد. «گاه یک تصویر اسطورهای چنان احساس عمیقی به شعر میبخشد که یک دفتر وصف و توصیف، قادر به ایجاد آن احساس نیست. نام اشخاص و مکانها و زمانهای اساطیری سرشار از خاطرات ازلی و باورها و اعتقادات قومی و ملی است» (فتوحی، 1386 :279). ریشههای اینگونه از تشبیهات را اولینبار میتوان در اشعار وصفی منوچهری دامغانی جستوجو کرد؛ آنگاه که شب را به چاه بیژن و هلال ماه را به چنگال سیمرغ و ابروی زال و بـرف را به سپیدی موهای زال تشبیه میکنـد. در اینگونه از تشبیهات شاعر با اشاره به داستانهای اساطیری و حماسی مخاطب خویش را تحت تاثیر قرار میدهد و عواطف و احساسات او را با ایجاد نوعی حسّ همدلی با طبیعت برمیانگیزد. صحنههایی نبردگونه چون شب و روز را با اغراقهای لطیف شاعرانه عینی و ملموس میسازد و اسطوره، صور خیال، عاطفه و توصیفات طبیعتگرایانه را در یک بیت جمع میکند. هرگاه فرودسی در شاهنامه در برخی موارد میخواهد یکی از شخصیتهای حماسی خود را اغراقگونه توصیف کند، او را به یکی از مظاهر طبیعت همچون کوه، دریا، ابر، رعد، رود و ... تشبیه میسازد. مثلاً در توصیف «طوس» گوید:
نشست از بر زین چو کوهی بزرگ |
|
که بنهند بــر پشت پیلی ستـرگ |
امّا در شعر شاعران سبک خراسانی و عراقی این شخصیتهای اساطیری هستند که مشبهٌبه مظاهر طبیعت قرار میگیرند. «انسان بدوی رابطۀ خویش با جهان را بهوسیلۀ اسطوره و نمادپردازی تبیین و تعریف میکرد» (فتوحی،1386: 276). امام محمد غزالی در کیمیای سعادت میگوید: «بلکه تن آدمی مثالی است از همه عالم که از هر چه در عالم آفریده است، اندر وی نمودگاری است؛ استخوان چون کوه، عرق چون آب است و موی چون درختان و دماغ چون آسمان و حواس چون ستارگان است و ...» (غزالی، 1364: 1/42). انسان برای برطرف کردن نیاز معنوی خود لازم بود تا رازهای طبیعت را بـه یاری اسطورهها کشف و به گونهای نمادین و تمثیلی توجیـه کند (اسماعیل پور،1393 :19). «نسلهای دیرین ما کوشیدهاند تا ناشناختهها را برای خود عینی و ملموس کنند و به همین سبب یکی از ویژگیهای اسطورهها، دادن هویت انسانی به مظاهر طبیعت بوده است» (امامی، 1385: 191). اینگونه اندیشهها و تصورات و اعتقادات اساطیریِ انسانهای باستانی از طبیعت و انسانانگاری هر یک از مظاهر آن در شعر سبک خراسانی و عراقی بازتابی خاص یافته است. نگاه و برداشت شاعر از طبیعت و جاندارپنداری آن، همان نگاهی است که انسان باستانی به طبیعت داشته است. بنابراین در این پژوهش ما قصد داریم تا به سؤالات پیشِ رو پاسخ دهیم: کارکرد تشبیهات اساطیری و سیر تحوّل آن در شعر شاعرانی که در پی پیوند اسطوره و طبیعت برآمدهاند چگونه است؟ خیالانگیزترین و در عین حال دلنشینترین تصاویر مربوط به کدام یک از مظاهر طبیعت است؟ اینگونه تشبیهات اولینبار در شعر کدام شاعران نمود پیدا کرده و مقلّدان آنها چه کسانی هستند و تصاویر تلفیقی و تقلیدی در چه دورهای وجود دارد؟
درمورد تشبیهات اساطیری در سبک خراسانی و عراقی تا به حال تحقیقی صورت نگرفته و تنها (آیدنلو،1387: 137). اشارهای مختصر به تشبیهات اساطیری در دیوان قاآنی و همچنین (عرفانی و ماحوزی،1391: 30 -42) به بررسی تشبیهات اساطیری در ساختار غنایی شعر حمیدی شیرازی پرداختهاند. از آنجایی که این نوع تشبیه در توصیف طبیعت بسیار نادر است، لازم مینمود بسیاری از متون منظوم بررسی شود تا شواهد به دست آید. آشکارسازی تشبیهات اساطیری میتواند معیاری بـرای تعیین ارزشهای هنری و نـوآوریهای شاعران در عرصۀ خیال و میزان آشنایی شاعران با شاهنامه باشد.
بحث و بررسی
ما در این مقاله هر یک از مظاهر طبیعت را در پنج دسته تقسیمبندی نمودهایم. 1- زمینی شامل (رُستنیها، دشت و صحرا، آبگیر)؛ 2- فصول سال؛ 3- پدیدههای جوی؛ 4- صور فلکی و اجرام آسمانی؛ 5- پدیدههای سماوی.
1- مظاهر طبیعی زمینی
1-1- رُستنیها
یکی از بنمایههای اساطیری، باورِ گیاه تباری است. به این صورت که تقدّس گیاه و درخت در نزد انسان باستان، موجب این باور شده که روح انسانی پس از مرگ در کالبد گیاه یا درخت به حیات خود ادامه میدهد. نمونۀ آن سیاوش در شاهنامه است که نمادی بازمانده از اسطورهها و آیینهای خدایان گیاهی شمرده میشود. فـردوسی در این باره میگوید:
به ابر اندر آمد یکی سبز نرد |
|
ز خاکی که خون سیاوش بخورد |
از خون ریخته شده سیاوش بر زمین، گیاهی شگفت رویید که آن را خون سیاوشان نامیدند. انسان نخستین که در پی یافتن چگونگی پیدایش کائنات، به الگوبرداری از زندگی خویش میپردازد نتیجه گرفته است که موجودات و عناصر طبیعی از جمله گیاهان همانند انسانها متولّد و زاییده شدهاند (مهرکی و غفرانی،1393: 97). شاعران در توصیف انواع گل و ریحان از تشبیهات اساطیری استفاده کردهاند. آنچه در توصیف انواع گل مدّ نظر شاعران است، استفاده از عنصر رنگ و بهخصوص عنصر اشرافی است که نمودی بیشتـر دارد. دشت گـل به تخت کاوس، افسر کیقبـاد و گنج فریدون تشبیه میشود.
1-1-1- گل سرخ
چو نسرین بخندد شود چشم گل |
|
به خون سرخ چون چشم اسفندیار |
چون روی منیژه شد گل سوری |
|
سوسن به مثل چو خنجر بیژن |
دریافت رابطه و همگونی دو گل از لحاظ رنگ با دو عاشقانۀ حماسی در شعر آن هم ناصرخسرو بیسابقه است. در شعر سبک عراقی شاهد ابیاتی هستیم که با در نظر داشتن عمر کوتاه گل و با اشاره به زوالپذیری حکومت پادشاهان اساطیری و حماسی، شاعر آن دو را با یکدیگر مقایسه کرده و از تصویر طبیعت به عنوان وسیلهای برای انتقال اندیشههای تعلیمی استفاده کرده است:
ز تاج نرگس و تخت گلم به یاد آمد |
|
زوال افسر پرویز و مسند جمشید |
1-1-2- نرگس
نرگس در شعر سبک خراسانی با توجه به شکل ظاهریش، تاج پادشاهانی چون اسکندر، کسری، جمشید، فریدون و دیگر پادشاهان کیانی را بر سر میگذارد. در بیشتر ابیات عنصر اشرافی حاکم است:
نرگس به سر چو کسری و جم تاج برنهد |
|
چون لاله کاس کسری و گل جام جم شود |
همین شاعر در بیت بعدی، این بار گل را به کاس کسری و لاله را به جام جم با تشبیهی تفضیلی همانند ساخته است:
گل چو کاس کسری و لاله چو جام جم به شبه |
|
لیک نه کسری چنین نه جم چنان آراسته (همان: 68) |
خاقانی نیز برای گل نرگس تاج و تختی اساطیری فرض کرده است. در اساطیر آمده که جمشید دارای تخت زرّین بوده است. شاعر با حسن تعلیل زیبایی چنین بیان داشته است که نرگس چون بر تخت جم نشسته و افسر افراسیاب بر سر نهاده، پس پادشاه هر دو سرزمین است.
هدهد گفت از سمن نرگس بهترکه هست |
|
کرسی جم ملک او و افسـر افراسیــاب |
شاعر در ابیات زیر به همراه توصیف ریاحین، اشارهای مستقیم به داستان کشته شدن نوذر توسط افراسیاب دارد:
گه مثالی بود از چتــــر فــریدون لاله |
|
گه نشــانی دهد از تاج سکنــدر نرگس |
فردوسی در این باره میفرماید:
بــزد گــردن نــوذر تاجدار |
|
تنش را به خاک اندر افگند خوار |
1-1-3- لاله
لاله با توجه به شکل ظاهری، بیشتر به جام جمشید و کیخسرو تشبیه میشود:
لالۀ نعمان نشان جام کیخسرو دهد |
|
نرگس رعنا خیال تاج افـریدون کند |
و شاعری لاله را گویی از ریشۀ خاندان بهمن و دارا میداند؛ آنجا که ساقه گل را به نیزۀ بهمن و گلبرگها را به تاج دارا تشبیه میکند:
راست گویی به سر نیزۀ بهمن ماند |
|
که ربوده است سری از سر دارا لاله |
در بیت زیر شکوفه با توجه به عنصر رنگ، در سپیدی به زال زر همانند شده است:
نماید به خصم تو دندان کوشش |
|
مگـر زال زرست صفدر شکــوفه |
خواجوی کرمانی در توصیف ریاحین، پیچیدگی و ابهام را لازمۀ تصویرسازیهای خود کرده و ضحاک را به اعتبار خندۀ گل در برابر پادشاهان اساطیری قرار داده است:
غنچه کو را اهل دل ضحّاک ثانی مینهند |
|
چون فریدون افسر جمشید بر سریافته |
1-1-4- شقایق
چــو یاد آمـدت روزگاران خویش |
|
به صحـرا خـرام و بپیمای دشـت |
عنصر رنگ سرخِ شقایق، شاعر را به یاد خون سیاوش انداخته و از او نیز به عنوان نماد یاد خدای نباتی در اساطیر یاد میکند.
1-1-5- میوه و درختان
درخت نیز با ریشههای اساطیری دلالت بر حیات، زایندگی و زایایی دارد. شاعران در توصیف میوهها و درختان با توجه به عناصر رنگ و سپاهی به تصویرسازی پرداختهاند:
چون بساط خسروان است از طرائف بوستان |
|
چون درفش کاویان است از جواهر میوهدار |
شاعر میوههای رنگارنگ و متنوع درختان را به جواهرات آویخته شده بر درفش کاویان تشبیه نموده است. «گویند فریدون بر آن، جواهر و یاقوت الوان چندان فرو آویخت که چرم ناپدید گشت» (یاحقی، 1394: 354). این تشبیه اولین بـار در شـعر قطران دیده میشود و در بیتی دیگر شاخ گل را با این پرچم اسطورهای توصیف میکند. شاعر به گونهای از طرفین تشبیه استفاده میکند که حال و هوای حماسی به خواننده دست دهد:
بوستان مانند لشکرگاه افریدون شـود |
|
شاخ گل همچون درفشکاویان گردد همی |
چون کمانی خمیده شاخ از گل |
|
بید را شــاخ تیــر آرش گشـت |
همین شاعر در بیتی دیگر به انبوهی درختان اشاره دارد که همچون درفش کاویان قد علم کردهاند (همان:7/426). از میان شاعران، ناصرخسرو به توصیف میوهها با استفاده از تشبیهات اساطیری پرداخته است. عنصر رنگ و اشرافی در ابیات او دیده میشود. رنگ زرد «سیب» و« به» و چتر زرنگار فریدون و در بیت دوم رنگ سرخ، وجه شبه این تشبیهات اساطیری شده است:
سیب و بهی را درخت و بارش بنگر |
|
چفده و پر زر همچــو چتر فـریدون |
|
آن نار نگـــر چو حلق سهــراب |
|
و آن آب نگــر چو تیغ رســـتم |
|
در بیت اخیر، از طریق کشف ارتباطات تازه میان مشبه و مشبهٌبه لذتی به فراخنای اساطیر به خواننده دست میدهد.
1-2- باغ و صحرا
شاعران طبیعتگرای سبک خراسانی که اغلب درباری نیز بودهاند، در توصیف باغ و بستان از عنصر اشرافی بیشتر استفاده میکنند. در شعر آنان صحرا و بستان به بزمگاه فریدون، بخششگاه جمشید، خزاین دارا و امثالهم تشبیه میشود.
چه صحرا و چه بزمگاه فریدون |
|
چه بستان و چه رزمگاه سکندر |
1-3- آبگیر
تشبیه موجهای کوتاه به حلقههای زره که با وزش نسیم ایجاد شده، تقلیدی است از شعر عرب که در سبک خراسانی رواج بسیاری داشته است (شفیعی کدکنی، 1386: 339-338). امّا در شعر فارسی حلقههای زره بر تن قهرمانان حماسی پوشانده میشود. این نوع تشبیه را میتوان اولین بار در شعر امیر معزّی جستوجو کرد:
تا بــر آمد جـوشن رستم به روی آبگیر ناوک اسفندیــار انداخــته باد شمال |
|
زال زر باز آمد و سر بر کشید از کوهسار درقــۀ رستم برو اندر کشیــده آبگیر |
همین تشبیهات را عیناً لطفالله نیشابوری شاعر اواخر قرن نهم تکرار کرده است (لطف الله نیشابوری،1390: 529).
اثیر اومانی با غور کردن در عمق طبیعت سعی در پیوند آن با عناصر اساطیری دارد و با اشاره به اصل داستان در توصیف آبگیر یخزده میگوید: خورشید (زال زر) در بند سرمای بهمن ماه (بهمن پسر اسفندیار) گرفتار است. شاعر تشبیه مرکبی با عناصر طبیعی و حماسی خلق کرده است:
چنین که جوشن سیمین آب میبینم |
|
چگونه کار کند تیغ خور بر آن جوشن |
در ابیـاتی دیگر از همین شاعر، باز هم اشاره به داستان اسارت زال تـوسط بهمن میشود. آنجا که بهمن پای او را به بند میکشد، فردوسی میگوید :
هم اندر زمان پای کردش به بند |
|
ز دستـور و گنجـور نشنـید پنــد |
بالاخره بهمن با پایمردی پشوتن، بند از پای زال برمیدارد و او را آزاد میکند. نتیجه اینکه سطح آب از ریزش باران بهاری،گویی پر از زخم سوهان شده و همین تصویر شاعر را به یاد پای پر زخم زال انداخته که بر اثر غل و زنجیر، زخم برداشته است:
باز اشک ابر آذاری جهان بر سر گرفت |
|
عارض گل ژاله یک سر در در و گوهرگرفت |
و این بیت که در توصیف آبگیری یخزده است و شاعر واژگان «رویینتن» و «بهمن» را کانون ایهام خویش قرار داده است:
همیشه تا که شود جوی آب رویینتن
|
|
سپه کشیده چو بهمن به کارزار آید |
2- فصول سال
2-1- بهار
شاعر در ابیات زیر با قراردادن تقابل دوگانۀ ضحاک و فریدون به توصیف بهار میپردازد و مهر ماه را ضحاک و بهار را فریدون میخواند که با لشکریان انبوه (گیاهان) در حالی که درفش کاویان به دست دارند در مقابل او صف کشیدهاند:
مهرمه، ضحّاک بستان بود و افریدون بهار |
|
دارد اندر هــر دو گامی ده درفش کاویـان |
نظامی در شرفنامه آنجا که میخواهد برچیده شدن پادشاهی دارا و کشته شدن سرهنگان او را نشان دهد، دورۀ شکوفایی و طراوت دولت او را به بهار فریدون و گلزار جم تشبیه میکند که با باد خزان اسکندری از بین میروند:
بهــار فــریدون و گلـزار جـم |
|
به باد خزان گشته تــاراج غـم |
و در ابیات زیر شاعر با استفاده از تمثیلی حماسی، سخن خویش را استحکام بخشیده و فرا رسیدن بهار را نوید دادهاست:
گفت که اینک رسیــد کوکبۀ نوبهــار |
|
لشکر سرما گریخت وز سرِ ما شد محن |
2-2- زمستان
در تصاویری که مربوط به توصیف فصل سرد زمستان است، واژۀ «بهمن» بسامدی بیشتر دارد و بار ایهامآفرینی بیشتری را بر دوش میکشد. از یک سو اشاره به ماه سرد بهمن ماه دارد و از سوی دیگر اشاره به بهمن فرزند اسفندیار. در مقابل بهمن شخصیتهای حماسی چون رویینتن، زال، رستم و افراسیاب قرار میگیرند. از جمله کسانی که دلبستگی فراوانی به توصیف زمستان و ابهامآفرینی با واژۀ بهمن در مقابل دیگر شخصیتهای حماسی دارد، سیف اسفرنگی است:
بادهای سرد خصمش در زمستان آب را |
|
از درونش تیر بهمن، درع رویین میکند |
ایهام تناسب بین «بهمن و رویین» و «تیر و بهمن» و همچنین تناسب «تیر و درع» بر تصاویر حماسی بیت افزوده است. و این بیت که با فرا رسیدن نوروز، بهمن ماه پا به گریز مینهد. شاعر احتمالاً اشاره به اولین دیدار بهمن از رستم در ذهن دارد:
بهمن شــد از طلیعۀ نوروز در گـریز |
|
گویی که در طلیعۀ نوروز رستم است |
در ابیات زیر ماه بهمن، در حالی که کمان رستم (رنگین کمان) در دست دارد، شخصیتی تصور شده که از ترس دی ماه، کمان به دست میگیرد. واژگان «بهمن» و «تیر» کانون ایهام قرار میگیرند و همچنین واژۀ «سهم» به معنای «تیر» با واژۀ «تیر» در همان مصراع، ایهام ترجمه برقرار میکند. شاعر با بهکار بردن واژههای حماسی، رنگ سپاهی به تصاویر خود بخشیده و با بازی با کلمات و ایهام آفرینی سعی در تعمّق بیشتر مخاطب خویش دارد:
سلطان دی که برق میان است و ابر دل |
|
در موکب شمــال جهان گیـــر میرود |
بهمن در مقابل زال:
مه دی بود و چرخ سنجابی |
|
در پس ابــرهــای سیمـابی |
در خیال شاعر، خورشید از ترس بهمن به زیر جوشن ابر پنهان شده است. در ابیات زیر هر یک از شخصیتهای حماسی (سرخاب، افراسیاب، سفندار و بهمن) چهار ضلع خیال شاعر را تشکیل میدهند. خورشید (افراسیاب مهر) در ماههای سرد بهمن و اسفند که گویی فسرده شده، سراغ «سرخاب می» را میگیرد تا گرمی آن، سرمای زمستان را از بین ببرد:
سرخـاب می کجاست که افراسیاب مهـر |
|
افسردهدل به دست سفندار و بهمن است |
گاهی تشبیهات اساطیری به صورت اضافۀ تلمیحی بیان میشوند، مانند «سرخاب می» و «افراسیاب مهر» در بیت بالا که فضایی حماسی به تصاویر بخشیدهاند.
3- پدیدههای جوی
3-1- برف
در توصیف برف نیز آنچه برای تصویرسازی شاعر مهم است، توجه به عنصر رنگ سفید آن است. در میان قهرمانان شاهنامه بیشتر زال سپید موی است که مشبهٌبه برف قرار میگیرد و در بیتی از قمر اصفهانی به دیو سپید مانند میشود (قمر اصفهانی، 1363: 212). منوچهری دامغانی بین ابر و مادر زال که هر دو پسرانی سفید موی زاییدهاند وجه شبه پیدا کرده که یکی برف میزاید و یکی زال سپید موی را:
بــرآمد زکوه البرز مــازندران |
|
چو مار شکنجی و ماز اندر آن |
در ابیات منوچهری تصاویر همراه با یک تشبیه ساده همراه است، امّا در دورههای بعد میبینیم که ابیات رفته رفته دچار کمی پیچیدگی همراه با ایهام، به تصویر کشیده میشوند. کمالالدّین اصفهانی در ابیات زیر با یادآوری داستان کینخواهی بهمن از زال زر، به برف اشاره میکند و بهمن را کانون ایهام خویش قرار میدهد:
در بند کرد روی زمین را چـو زال زر |
|
بهمن به دست لشکر گیتی ستان برف |
«رنگ سپید در بیشتر اسطورهها و از آن جمله اساطیر ایرانی رمز برتری، معنویت و فضیلت است و هرگاه با زرین همراه میشود تقدسی بیشتر مییابد» (حسنلی و احمدیان،1386: 155).
از سرما گشت هامون چون سر زال |
|
ز بهمن شــد زمین را پشت رویین |
شاعر با قراردادن واژههای «بهمن» و «رویین» درکانون ایهام، از سویی زمین را چون فلز روی تصور کرده و از طرفی دیگر بهمن قهرمان حماسی به پشتیبانی پدرش، اسفندیار رویینتن، درآمده است و این بیت در توصیف تگرگ :
در دیـدۀ ابــر بهمنی اشــک |
|
رویینتن شد چو شاخ مرجان |
شاعر به تگرگ خاصیت رویینتنی داده است. در این بیت بر خلاف انتظار ما، «بهمن» و «رویینتن» هیچ کدام به معنای قهرمانان حماسی نیستند، اما شاعر با استفاده از صنعت بدیعی «توجیه» آنها را به معنای قهرمانان به ذهن ما متبادر کرده است.
3-2-ابر
ابر در تصویرسازیهای شاعران سبک خراسانی همچون امیر معزی، انوری، قطران تبریزی، سیف اسفرنگی و ادیب صابر جلوهای خاص دارد.گاهی با توجه به شکل ظاهری ابر، شاعر آن را به پرهای سیمرغ تشبیه میکند (امیر معزی، 1385: 22/511) و شاعر مداح با توجه به خاصیت نعمتبخشی ابر، برای تحریک قوۀ سخاوت ممدوح آن را به دستگاه و گنج پادشاهانی چون دارا تشبیه میکند. در بیت زیر شاعر ابر را با تمام بخشندگی و سخاوتش انسانی حسود میانگارد که در برابر سخاوت ممدوح از عصبانیت خویش زه کمان رستم (رنگین کمان) را از هم میگسلاند:
آنجا که در زه آرد دستت کمان بخشش |
|
ابــر از حسد ببــرد زه از کمــان رستم |
و در بیت زیر شاعر با قرار دادن تقابلی دوگانه مابین بیوراسب و فریدون و با اشاره به طینت و سرشت اهریمنی و اهورایی هر یک به توصیف ابر میپردازد و یک امر حسی را به یک امر عقلی تشبیه میکند:
ابر تاریک اندر آمد چون روان بیوراسب |
|
باغ و بستان را چو روی و رای افریدون کند |
3-3- رنگین کمان
از دیگر مظاهر زیبای طبیعت، قوسقزح (رنگین کمان) است.«به قوسقزح، کمان رستم و کمان شیطان نیز گویند» (رامپوری،1375 :685). در باور عامیانه نیز به رنگین کمان، کمان رستم میگویند. احتمالاً خمیدگی و شکل ظاهری آن و شکوه و عظمت این پدیدۀ آسمانی باعث شده تا بدین نام خوانده شود:
ژاله سپـر برف ببــرد از کتف کـوه |
|
چون رستم نیسان به خم آورد کمان را |
مسعود سعد در مدح ممدوح گوید:
شد زمستان و نو بهـار آمــد |
|
تــازه شـد باز چهــرۀ عالـم
|
بـود قوس و قـزح رنگین کمـانی |
|
که چرخ از بازوی رستم گرفته است |
3-4- رعد و برق
با توجه به ویژگی آتشبار بودن رعد و برق، شاعران آن را به شمشیر آتشگونۀ رستم تشبیه کردهاند. ریشۀ اینگونه تشبیهات (تشبیه رعد و برق به شمشیر) را میتوان در شعر عرب جستوجو کرد (شفیعی کدکنی، 1386: 345).
در آهن است رستم آتش کشیده تیغ |
|
یعنی که روز رزم سفندار و بهمن است |
3-5- باد
برخی باد را به تیر آرش (انوری، 1337 :1/549) و برخی (امیر معزّی، 1385 : 27/324) به ناوک اسفندیار تشبیه کردهاند. در بیت زیر شاعر در وصف بادهای خزانی آن را به مار ضحاک تشبیه کرده که بر فرق چمن پیچیده و آنها را خزان کرده است:
بـر فــرق چمن کلالۀ خاک |
|
پیچیده شود چو مار ضحاک |
3-6- نسیم
تشبیه نادر «نسیم سحری» به «آه دل رستم» در بیت زیر، یادآور آه جانکاه و حسرتباری است که رستم پس از مرگ فرزند خویش از سینه برمیآورد:
دم عیسا است که بـوی گل تر میآرد |
|
وز بهشت است نسیمی که سحر میآرد |
4- صور فلکی و اجرام آسمانی
4-1- ستارگان
شاعران در توصیف صور فلکی بیشتر به شکل ظاهری و هندسی آن توجه دارند. لازمۀ درک و کشف ارتباط بین عناصر حماسی و صور فلکی در بیت زیر اطلاعات نجومی و آشنایی با جزئیات و زیر و بم اساطیر است. امیر معزّی به خوبی با جزئیات درفش کاویان آشنا بوده است:
وان بناتالنعش چون تخت فریدون روز رزم |
|
وان شباهنگ درفشان چون درفش کاویان |
شاعر ستارگان بناتالنعش را به اعتبار شکل هندسی آن به تخت فریدون و شباهنگ (ستارهای که پیش از صبح طلوع میکند) را در درخشندگی به درفش کاویان به اعتبار جواهرات آویخته بر این درفش باستانی تشبیه کرده است. شاعر سعی دارد تا در ورای صور کیهانی، رازی اساطیری بیابد. بدین دلیل نگاه او به این گونه عناصر، نمادین است.
درفش کاویان در چنین ابیاتی بیشتر نمود دارد:
مه چفتۀ زرینکشد خنگ فلک را زینکشد |
|
بر طاق علیین کشد شکل درفش کاویان |
||||||
در بره مریخ گرزگاو افریدون به دست |
|
وز مجـرّه شب درفش کاویان انگیخته |
|
|||||
چشم ترازو واکند صد چشمه زو صحرا کند |
|
خـرچنگ را پیدا کند زآب روان سبحـانه |
|
|||||
4-2- ماه
منوچهری دامغانی جزو اولین شاعرانی است که ماه را با تشبیهات اساطیری توصیف میکند و شاعران ادوار بعد همین تصاویر را تقلید و تکرار میکنند.
هلال عید بـدان گونه رخ نمود به ما |
|
چو عاشقی که شد از غم نزار و زار و دو تا |
شاعر هلال ماه را به چنگال سیمرغ به اعتبار خمیدگی و به ابروی زال در سفیدی تشبیه کرده است و در بیت زیر همان تصاویر تکرار می شوند:
نعل سمند شه است یا خم مــاه رجب |
|
ابروی زال است یا چنگال سیمرغ شب |
شاعر در ابیات زیر چندین مشبهٌبه برای ماه ذکر میکند و به اصطلاح تشبیه جمع میآفریند. کاس کیکاووس، ابروی زال، کمان رستم، پرعنقا و طاس رایت طوس از نظر شکل هندسی به ماه مانند میشوند:
شفق چو خون سیاووش بود و باده لعل |
|
قمـر پیاله زرین و کـاس کیکــاووس |
|
|
|
4-3- خورشید
خورشید پادشاه آسمانهاست. به همین اعتبار برخی او را در عظمت و شکوه، جمشید فلک و جمشید چین نامیده و با توجه به عنصر رنگ زرد آن، به زال زر تشبیه کردهاند. در بیت زیر خورشید به چندین قهرمان حماسی و اساطیری به صورت تشبیه تفصیلی به تصویر کشیده شده است. سراینده برای خلق تصویری پویا در ذهن مخاطب، تصاویری متعدد از خورشید ارائه میدهد و از منظرهای گوناگون بدان مینگرد و برای نمایش شکوه خورشید عناصری را به خدمت میگیرد که هر کدام در حماسه نام و نشانی والا دارند. سیمرغ، زال، کیخسرو و رستم به کمک ذهن خلاق شاعر آمدهاند تا تصاویر او را عمقی بیشتر ببخشند.
سیمرغ گردون آشیان در تاخت از زاولستان |
|
گفتیکه زال است آنزمان پرش به اخگر سوخته کز تف تیغ سرفشان هست از مه افسر سوخته |
شاعر با اشاره به داستان آتش زدن پر سیمرغ توسط زال و نیز واژگانی چون زاولستان به لحاظ طلوع خورشید از مشرق زمین و ترکیب «کیخسرو رستمنشان» و کاربرد عناصر سپاهی چون تاختن، سوختن، سرجمله ، تف تیغ سرفشان و افسر به حماسی بودن تصاویر خود افزوده است و گاهی خورشید را به اعتبار نور و درخشندگی به جام جم تشبیه میکنند:
جام جهان نمای که خوانندش آفتاب |
|
دارد ز نور رای تــو یک لمعه یــادگار |
اشعۀ خورشید نیز به ابزار آلات جنگی قهرمانان از جمله نیزه و شمشیر و تیغ و امثال این تشبیه میشود. در بیت زیر اشعههای خورشید بـه «دشنـۀ دستان» و «خنجرِ سهرابکشِ» رستم تشبیه شده و عناصر سپاهی در توصیف پرتوافشانی خورشید بهکار رفته و روحی حماسی در تصاویر دمیده شده است. در واقع شاعر برای ایجاد فضایی حماسی از الفاظی استفاده میکند که محور معانی آنها بر دلاوری و سلحشوری استوار است:
عربـدهساز جهان تیغ کشید از نیـام |
|
شعبـدهباز فلک مهــره نمود از دهن |
و خاقانی جهت نمایش باشکوه طلوع صبح، اشعههای خورشید را تعبیر به درفش کاویان میکند:
جام را گنج فریدون خونبهاست |
|
چون درفش کاویان بـرکرد صبح |
5- پدیدههای سماوی
5-1- شفق و فلق
آنچه در این پدیده برای شاعران تصویرپرداز مهم است، عنصر رنگ سرخ آن است. شاعر در پی پیوند سرخی آسمان با خون سرخ یکی از قهرمانان حماسی است. سرخی آسمان به عنوان مشبه قرار میگیرد و خون یکی از قهرمانان به عنوان مشبهٌبه:
|
همیشه تا ز شفق روی چرخ سیمابی است |
|
به سان خنجر رستم ز خون سرخاب است |
|
|
خون شب یعنی شفق چون خون دارا ریخته است |
|
تا درین صورت طلسمی چون سکندر بستهاند |
|||
شاعر شفق را خون شب نامیده و بعد از ایضاح بعد از ابهام، آن را به خون دارا تشبیهی اساطیری کرده است. در ابیات زیر شاعر با کمک فنّ تجاهلالعارف ارتباطی عمیقتر با عناصر طبیعت برقرار کرده و با استفاده از یک عهد ذهنی، اثری هنری آفریده است. شاعر اظهار بیاطلاعی میکند که این سرخی آسمان، آیا خون سیاوش یا سر بریدۀ خونین ایرج است که به درگاه فریدون فرستاده شده است. شاعر فضای اندوهبار غروب آفتاب را با سه خون سهراب، سیاوش و ایرج نشان میدهد تا عوالم درونی خویش را بروز دهد و به تأثیر کلام خویش بیفزاید و در ادامه به کمک اشارات سامی، آن را به دست بریدۀ زلیخا تشبیه میکند. البته زلیخا خود شاهد ماجرا بوده و بیت میتواند جزو تسامح در تلمیح باشد:
مهرۀ بازوی سـهراب است با مهراب مـهر |
|
یا مگر زال از کمر با موی زریون میرسد |
همین شاعر در بیتی دیگر سرخی آسمان را در چشم خونین اسفندیار (همان: 11/324) و سرشک طوس (همان 12/342) دیده است.
همیشه خون قهرمانان بیگناه مشبهٌ به سرخی آسمان قرار نمیگیرند. ابن یمین با ایضاح بعد از ابهام در بیت اول و با اشاره به منتقم خون سیاوش در بیت دوم، تصویری تازه ارائه نداده و فقط جای رابطهها را تغییر داده و تشبیه مرکب آفریده است:
دوش این سیمرغ زرینبال یعنی آفتاب |
|
گشت در مغرب نهان حتّا تورات بالحجاب |
5-2- طلوع و غروب خورشید
از جمله کارکردهای زیبای توصیف طلوع و غروب خورشید، بهرهگیری از آن در آفرینش براعت استهلال است. طلوع و غروب خورشید مقدمهای است بر مباحث درون متن. نمونههای خوب براعت استهلال را در مقدمۀ داستان رستم و سهراب و مقدمه داستان رستم و اسفندیار شاهد هستیم. نظامی در لیلی و مجنون در داستان «جنگ کردن نوفل با قبیله لیلی» آنگاه که به توصیف برآمدن روز و اتمام شب میپردازد، تصاویر درگیری شب و روز را برای نمایش لحظههای جنگ و درگیریهای خلال داستان به کار میگیرد. در واقع تصاویر مقدمهای هستند برای محتوای داستان:
چون مار سیاه مهره برچید |
|
ضحـاک سپیــدهدم بخندید |
یا در داستان «دادن پدر لیلی را به ابنسلام» آنگاه که شاعر قصد توصیف مجالس عروسی را دارد، فرا رسیدن روز جشن را با دادن جام شادی جمشید به دست عروس خورشید توصیف میکند. ضمن اینکه به خورشیدگونگی جمشید نیز اشاره دارد. در واقع مجلس صبح مقدمهای است برای توصیف مجلس عروسی در خلال داستان:
بر کـردن آن عمــل رضا داد |
|
مــه را به دهــان اژدهــا داد |
در بیت آخر«مراد از عرب، شب سیاه و سوخته و از غلام روسی آفتاب و از مصلای عروسی، سپیده صبح است» (همان).
یا در قسمت «مجلس آراستن خسرو در شکارگاه» شاعر عناصر اشرافی را در توصیف شب و روز بهکار میگیرد و ستارگان را به زیورهای جمشید تشبیه میکند. زیورهای جمشید آغازی است برای توصیف مجلس شاهانه خسرو:
سحرگه چون روان شد مهد خورشید |
|
جهــان پــوشید زیــورهای جمشید |
در داستان «گریختن شیرین به مداین از نزد مهینبانو» شاعر اندوه و دلواپسیهای شبانۀ مهینبانو را با چاه دراز و تاریک بیژن پیوند میدهد. شاعر خورشید را از چاهی اسطورهای بیرون میآورد که سراسر غم و درد بوده است:
همه شب تا به روز این نوحه میکرد |
|
غمش بر غم فزود و درد بر درد |
خواجو در مثنوی گل و نوروز و در داستان «کشتی گرفتن شاهزاده با شبل زنگی» که با بر زمین خوردن حریف و در نتیجه، پیروزی شاهزاده به اتمام میرسد، تصویر علم زدن خورشید بر زمین را فضایی آغازین برای اصل داستان میآورد:
جم پیروزهبختِ آتشینجام |
|
چو زد زرین علم بر گوشۀ بام |
و در همین مثنوی در داستان «آگاه شدن گل بامداد از آمدن نوروز» در ابیات آغازین، ضمن اشاره به خورشیدگونگی جمشید، تصاویر مربوط به طلوع خورشید را هماهنگ و متناسب با محتوای داستان (پیدا شدن نوروز) نوید میدهد:
چو پیدا شد دست موسی از طور |
|
ز تاریکی برآمد قبۀ نور |
خواجو در مثنوی همای و همایون آنجا که میخواهد این دو قهرمان داستان را در شام بر تخت پادشاهی بنشاند، تصویر صبح را مقدمهای برای اصل داستان یعنی بر تخت نشستن دو قهرمان بیان میدارد:
چو صبح دگر سر بر آورد روز |
|
بـزد زال زر خیمه بر نیمروز |
تصویر خیمه زدن زال زر (خورشید) بر سرزمین نیمروز، مقدمهای برای به تخت نشستن و خیمه زدن بر تخت پادشاهی قهرمانان (همای و همایون) است یا آنجا که میخواهد درباره سیهروزیها و بیوفاییهای دنیا، مقدمهسازی کند باز هم از تصاویر روز و شب با استفاده از تشبیهات اساطیری تصویرسازی میکند:
چو جمشید شرقی بیفکند جام |
|
شــه زنگ سر بر زد از راه شام... |
خواجو غروب آفتاب را با افتادن جام جمشید آغاز میکند و فضای اندوهبار آن را با به زندان افتادن بیژن (خورشید) در زندان افراسیاب (غروب آفتاب) نشان میدهد. شاعر مسلماً به سیاهکاری افراسیاب نظر داشته است و در جایی دیگر هنگامی که میخواهد چهرۀ ممدوح خویش را نشان دهد او را به خورشیدی تشبیه میکند که این بار سر از چاه بیرون کرده است:
خسرو آتش رخ مشرق فروز نیمروز |
|
همچو بیژن سر برآورد از چه افراسیاب |
یا در داستان «کشته شدن فغفور چین به دست همای» اینگونه با تصویر افول شب به مقدمهسازی میپردازد :
چو طاووس خورشید پر بر کشید |
|
از آفاق شد زاغ شب ناپدید |
استفاده از تقابلهای دوگانه به منظور توصیف طلوع و غروب خورشید از دیگر شگردهای شاعران است. «در اسطورۀ آفرینش سپیدی در برابر سیاهی همواره رمز راستی اهورامزدا در برابر ناراستی اهریمن است و هنگامی که سپیدی با روشنی در هم میآمیزد، جنبۀ الوهیت آن افزایش مییابد» (حسنلی و احمدیان،1386: 155). در ابیات زیر با استفاده از تقابلهای دوگانه، دو قهرمان ایرانی و تورانی (رستم و افراسیاب دو نماد روشنایی و تاریکی) در برابر یکدیگر برای توصیف غلبۀ روز بر شب، قرار میگیرند:
قصــد افراسیاب مشرق کـرد |
|
رستم رزم آسمان بهــرام |
«ایران در نمادشناسی باستانی ایرانی، سرزمین سپند روشنی، سرزمین روز است و توران سرزمین دروند تیرگی، سرزمین شب است. از این روی ایرانیان فرزند روزند و تورانیان زادگان شب. آنان همواره با روشنایی و روز در پیوندند و اینان پیوسته با تاریکی و شب» (کزازی، 1393 : 169). در ابیات زیر شاعر، رومیان را که رمز روشنایی و نور هستند، پادشاهی چون اسکندر را بر سر آنان حکمفرما میکند و خورشید را آینۀ اسکندر میخواند و با توجه به رمز سیاهی و شبِ هندوان، این بار خورشید را افراسیاب مینامد که بر سر آنان میتازد:
چو اسکندر آینه روشن کند |
|
شود رومیان را سعادت قرین |
در ابیات زیر، شاعر دو قهرمان دیگر (اسکندر و دارا) را در مقابل یکدیگر میگمارد. اسکندر با نگاهی مثبت، رمز روشنایی و دارا رمز شب و تاریکی است:
روز از کمین خود چو سکندر کشد کمان |
|
بر خیـل شب هزیمت دارا برافکند |
تقابل دوگانۀ ضحاک و فریدون:
به حکم اوست که ضحاک صبح کشورگیر |
|
دهد به مهر درفشان، درفش افریدون |
سیاوش و افراسیاب:
صبح بر شب شتاب میآرد |
|
شب سر اندر نقاب میآرد... |
شاعر طلب شراب صبحگاهی به سرخی خون سیاوش کرده است، زیرا افراسیاب (خورشید) تیغ به دست (اشعههای خورشید) در حال نزدیک شدن است. نکته اینجاست که همیشه افراسیاب رمز تاریکی و سیاهی نیست و میتواند رمز عظمت روشنایی خورشید نیز قرار بگیرد. در بیت زیر شاعر به خوبی از رنگ سیاه پرچمِ افراسیاب و سیاهکاریهای او به عنوان رمزی از تاریکی و ظلمت آگاهی داشته و از این عنصر رنگ و همچنین عنصر اشرافی در خلق تصاویر روز و شب بهره برده و سیاوش و افراسیاب را در تقابل یکدیگر قرار داده است:
ز آتش گیتیفروز تاج سیاوخش |
|
دود ز چتـــر فراسیـــــاب برآمد |
شاعر با تأکید بر عنصر رنگ و همسانی طرفین تشبیه (افراسیاب و شب) که جامع صفات اهریمنی و ظلمت است در برابر روشنایی اهورایی چتر فریدون، تصویر پیروزمندانۀ روز بر شب را نمایشی حماسی میدهد:
صبح درافشان لوا زنگ زدود از هوا |
|
مرغ سحر در نوا شد ظلم آمد ضیا |
در ابیات زیر شاعر به زیبایی تقابل مشرق و مغرب را با استفاده از سپاه تور و سلم نشان میدهد و با تشبیهی مرکب در بیت دوم، علّت پیروزی روز بر شب یا همان پیروزی سپاه تور بر سلم را چرخش زمین دانسته، همان طور که کیخسرو به پشتیبانی و سیاحت گیو به پیروزی رسید:
ز قیروان حشم تور چون برون انداخت |
|
سران لشکر سلم از غریو شه کالیو |
اشاره به اصل داستان حماسی در توصیف طلوع و غروب خورشید:
وقت سحر چون غریو کوس برآمد |
|
رایت بیضـا از کوه طوس برآمد |
شاعر با آوردن واژههای سپاهی چون غریو کوس، رایت، شاه، فیل، رستم و طوس، فضایی حماسی برای آمدن روز به تصویر کشیده است. شاعر میتواند اشاره به جنگ هماون داشته باشد؛ آنجا که سپاه طوس به محاصره سپاه تورانیان درآمده بود و در آخر رستم به کمک آنان میشتابد و بر دشمن پیروز میشود.
ابیات زیر اشاره به داستان فرو رفتن رستم در چاه برای نجات بیژن دارد. شاعر از این دو شخصیت برای تصویرسازیهای خود استمداد میجوید و از عناصر سپاهی و اشرافی در تکمیل تشبیهات اساطیری خود بهره میبرد. خورشید را همچون رستم، یکهتاز گردون میداند و از زرین قبا بودن آن نظر به رنگ زرد خورشید دارد:
هزیمت کرد از سلطان مغرب خسرو مشرق |
|
ز گردون، رستم زرین قبا شد در چه بیـژن |
خلاص یافت ز زندان شام بیژن صبح |
|
به زور رستم تقدیر و زخم دست قضا |
اشاره به داستان اسارت بیژن در چاه برای تصاویر طلوع و غروب خورشید بسامدی بیشتر نسبت به دیگر قهرمانان دارد.
حضور اسبان معروف نیز با توجه به عنصر رنگ میتوانند دستمایۀ تصویرسازیهای بدیع حماسی شاعران در توصیف روز و شب قرار بگیرند. خاقانی شروانی که خود لقب «شاعر صبح» یافته، برآمدن صبح را به تاختن رخش رستم تعبیر کرده است:
صبح چون رخش رستم اندر تاخت |
|
می چــو گنج فــراسیـــاب دهیـد |
و در بیت زیبایی دیگر، شاعر با استفاده از عنصر رنگ سیاه و سفیدِ اسبان معروفی چون شبرنگ سیاوش و رخش رخشان رستم که معرف شخصیت اسطورهای آنان است و با تابیدن افسار اسبان تصویر شب و روز را قوت بخشیده و به آن هیمنهای خاص داده است:
صبح شبرنگ سیاوش را سر افسار بتاب |
|
برگرفت از سر به جایش بست رخش تهمتن |
طبق بررسیهای به عمل آمده، دیدیم که تشبیهات اساطیری در توصیف مظاهر طبیعت تنها در یکی دو بیت ارائه شده و یکباره قطع میشوند، امّا هستند شاعرانی چون (قمر اصفهانی،1363: 212)، (خواجوی کرمانی1369: 19)، (خوسفی،1366: 58) و سیف اسفرنگی که اینگونه توصیفات را در چندین بیت متوالی و در محور عمودی به تصویر کشیده و بیشتر قهرمانان شاهنامهای را در میدان کارزار فرا میخوانند. این دسته از شعرای مذکور به خوبی میدانند برای اینکه دامنۀ خیال را الهامبخش تصاویر خود کنند، چارهای جز پیاپی آوردن تصاویر ندارند. وحدت و هارمونی عناصر طبیعت با اشارات شاهنامهای در قالب تشبیهات اساطیری شعر را منسجم ساخته و آن را به صورت یک تابلوی نقاشی درآورده است که عناصر آن به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. در ابیات زیر تشبیه خورشید به کورۀ آهنگری کاوه و اظهار شگفتی شاعر از اجتماع افسر ضحاک با تیغ فریدون در یکجا برای توصیف صبح، بر زیبایی ابیات افزوده و آن را نمکین کرده است:
مهر چو طاووس شد جلوهگرش صبحدم |
|
جلوهگر صبح را وقت عروسی است هم |
نتیجهگیری
یکی از شگردهای شاعران استفاده از تشبیهات اساطیری در توصیف مظاهر طبیعت است. شاعر در پی کشف ارتباط بین مظاهر طبیعت با یک یا چند تن از اشخاص و اشارات اساطیری است و سعی دارد تا به هر یک از عناصر طبیعت هویتی ماورایی و نمادین ببخشد. عناصری همچون همرنگی، سپاهی، اشرافی، شکل هندسی، اعمال و کردار مشابه، وجه شبه میان قهرمانان حماسی و مظاهر طبیعت قرار میگیرد. توصیفات به دور از هرگونه دقت در جزئیات است و تأکید بر بیکرانگی و عظمت هر دو دسته دارد. اینگونه تشبیهات در سبک خراسانی بدیع و نو مینماید و حاصل کوشش شخصی شاعران است، امّا در سبک عراقی همان تصاویر همراه با نوعی پیچیدگی و ایهام و تلفیق تصاویر و بازی با کلمات، تکرار و تقلید میشوند. در تشبیهات اساطیری عنصر سپاهی و بعد از آن به ترتیب عنصر اشرافی و رنگ بیشترین بسامد را به خود اختصاص میدهند. هر چند ریشۀ اینگونه از تشبیهات طبیعتگرایانه را میتوان در شعر عرب جستوجو کرد، تشبیهات اساطیری مخصوص شاعران فارسیزبان است که اصولاً شعر عرب خالی از قهرمانان اسطورهای ایرانی است. ریشۀ اینگونه تشبیهات را میتوان اولینبار در شعر منوچهری دامغانی دنبال کرد. زیباترین و باشکوهترین تصاویر مربوط به طلوع و غروب خورشید و برآمدن روز و گذشتن شب است. ایـن تصـاویر بیشتر تنها در یک یا دو بـیت سروده میشود، امّا در دیوان شاعرانی چون قمر اصفهانی، سیف اسفرنگی، خواجوی کرمانی و ابنحسام خوسفی به چندین بیت متوالی میرسد. توصیفات اساطیری شاعران دو سبک خراسانی و عراقی میتواند سرمشق شاعرانی چون فرخی یزدی، در سرودن بهاریه و ملکالشعرای بهار باشد و بیگمان در شعر قاآنی و دیگر شعرای دورۀ مشروطه که در این زمینه طبعآزمایی کردهاند، بیتأثیر نبوده است.
فهرست منابع
- آذری اسفراینی، نورالدین حمزه بن علی ملک طوسی. (1390). دیوان، تحقیق و تصحیح محسن کیانی و سید عباس رستاخیز، تهران: کتابخانه، موزه و اسناد مجلس شورای اسلامی.
- آیدنلو، سجاد. (1387). «آشناترین شاعر ادب فارسی با شاهنامه»، ادبپژوهی، شمارۀ ششم، صص133 – 161.
- ابن یمین فریومدی. (1363). دیوان، به تصحیح و اهتمام حسینعلی باستانیراد، تهران: کتابخانۀ سنایی.
- اسفرنگی، سیفالدین الاعرج احمد. (1396). دیوان، تصحیح انتقادی فرزاد جعفری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- اسماعیل پور، ابوالقاسم. (1393). اسطوره، بیان نمادین، تهران: سروش.
- امامی، نصرالله. (1385). مبانی و روشهای نقد ادبی، تهران: جامی.
- انوری، علی بن محمد. (1337). دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی،2 جلد، تهران: بُنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- اومانی، اثیر. (1390). دیوان، تحقیق و تصحیح امید سروری و عباس بگ جانی، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
- بخارایی، ناصر. (1353). دیوان، به کوشش مهدی درخشان، تهران: انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی.
- بدر چاچی. (1387). دیوان، تحقیق و تصحیح علی محمد گیتیفروز، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
- بیلقانی، مجیرالدین. (1358). دیوان، تصحیح و تعلیق محمد آبادی، تبریز: مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران.
- جامی، نورالدین عبدالرحمان. (1341). دیوان کـامل، ویراستۀ هاشم رضی، تـهران: چاپخانه پیروز.
- حسنلی،کاووس و لیلا احمدیان. (1386). «کارکرد رنگ در شاهنامۀ فردوسی با تکیه بر سیاه و سفید»، ادبپژوهی، شمارۀ دو، صص 166-143.
- خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل بن علی نجار. (1338). دیوان، به کوشش ضیاالدین سجادی، تهران: زوار.
- خواجوی کرمانی، ابوالعطا کمالالدّین محمود. (1369). دیوان، به اهتمام و تصحیح احمد سهیلی خوانساری، تهران: پاژنگ.
- خواجوی کرمانی، ابوالعطا کمالالدّین محمود. (1370). خمسۀ خواجوی کرمانی، به تصحیح سعید نیاز کرمانی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر کرمان.
- خوسفی، محمد بن حسام. (1366). دیوان، به اهتمام احمد احمدی بیرجندی و محمد تقی سالک، مشهد: سازمان حج و اوقاف و امور خیریۀ استان خراسان.
- ساوجی، سلمان. (1376). کلیات، به تصحیح عباسعلی وفایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- سعد سلمان، مسعود. (1339). دیوان، به تصحیح رشید یاسمی، تهران: مؤسسۀ چاپ و انتشارات پیروز.
- شمس طبسی، قاضی شمس الدّین محمّد بن عبدالکریم. (1343). دیوان، به اهتمام تقی بینش، مشهد:کتابفروشی زوّار.
- عرفان، مصطفا و مهدی ماحوزی. (1391). «جایگاه تشبیهات تلمیحی در ساختار غنایی شعر استاد حمیدی شیرازی»، پژوهش نامۀ فرهنگ و ادب، سال هشتم، بهار و تابستان، شمارۀ سیزدهم، صص27-62.
- عطار، شیخ فرید الدین محمّد. (1368). دیوان، به اهتمام و تصحیح تقی تفضلی، تهران: علمی و فرهنگی.
- غیاث شیرازی،کمال. (1390).دیوان، تحقیق و تصحیح محسن کیانی و سید احمد بهشتی، تهران:کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
- رامپوری، غیاثالدین محمد بن جلالالدین بن شرفالدین. ( 1375). غیاث اللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیر کبیر.
- غزالی، محمد. (1364). کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، جلداول، تهران: علمی و فرهنگی.
- فاریابی، ظهیرالدین. (1381). دیوان، تصحیح امیر حسن یزدگردی به اهتمام اصغر دادبه، تهران: قطره.
- فتوحی، محمود. (1386). بلاغت تصویر، تهران: سخن.
- فرخی سیستانی. (1388). دیوان، به کوشش محمّد دبیر سیاقی، تهران: زوّار.
- فردوسی، ابوالقاسم. (1366). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، جلد اول، نیویورک:Bibliotheca
- فردوسی، ابوالقاسم. (1369). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، جلد دوم، کالیفرنیا و نیویورک: Bibliotheca
- فردوسی، ابوالقاسم. (1371). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، جلد سوم، کالیفرنیا و نیویورک: بنیاد میراث ایران.
- فردوسی، ابوالقاسم. (1375). شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، جلد پنجم، کالیفرنیا و نیویورک: انتشارات مزدا با همکاری بنیاد میراث ایران.
- فلکی شروانی، نجمالدین محمّد. (1345). دیوان، به اهتمام و تصحیح و تحشیه طاهری شهاب، تهران: کتابخانه ابنسینا.
- قبولی هروی. (1386). دیوان، به کوشش یحیا خانمحمد آذری، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
- قطران تبریزی. (1362). دیوان، از روی نسخه تصحیح شده مرحوم محمد نخجوانی، تهران: ققنوس.
- قمر اصفهانی، نظام الدین محمود. (1363). دیوان، به اهتمام تقی بینش، مشهد: انتشارات باران مشهد.
- کزّازی، میر جلالالدّین. (1393). رؤیا، حماسه، اسطوره، تهران: نشر مرکز.
- کمالالدّین اصفهانی، ابوالفضل. (1348). دیوان، به اهتمام حسین بحرالعلومی، تهران: کتابفروشی دهخدا.
- لطف الله نیشابوری، ابن سلیمان شاه. (1390). دیوان (چاپ عکس از روی دستنویس شمارۀ 2321 کتابخانۀ ملی)، به کوشش رسول جعفریان، تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
- ماحوزی، امیرحسین. (1390). بررسی تشبیه در غزلیات شمس تبریزی بر اساس ساختار و قلمرو، تهران: سازمان چاپ و انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی.
- مختاری غزنوی، عثمان بن عمر. (1341). دیوان، به اهتمام جلالالدین همایی،: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- معزی نیشابوری، امیر. (1385). کلیات دیوان، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمد رضا قنبری، تهران: زوار.
- منوچهری دامغانی. (1375). دیوان، به اهتمام سیّد محمّد دبیر سیاقی، تهران: زوّار.
- مهرکی، ایرج و آرش غفرانی. (1393). «ازدواج مقدس»، پژوهشنامۀ ادب حماسی، سال دهم، شمارۀهجدهم، صص 114- 95.
- ناصرخسرو قبادیانی. (1357). دیوان اشعار، به اهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق، ج 1، تهران: دانشگاه مکگیل منترال کانادا، مؤسسۀ مطالعات شعبۀ تهران با همکاری دانشگاه تهران.
- نظامی گنجهای. (1376 الف). شرفنامه، تصحیح و حواشی وحید دستگردی به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
- نظامی گنجهای. (1376 ب). لیلی و مجنون، با تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
- نظامی گنجهای. (1376 ج). خسرو و شیرین، تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
- یاحقی، محمّد جعفر. (1394). فرهنگ اساطیر و داستان وارهها در ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.