بررسی نمادهای تصویری «فَرّ» (با تأکید بر نگاره‌های شاهنامه)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش‌جوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد

2 استاد زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد

3 استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد

چکیده

نقش­مایه­های نگاشته شده در نگاره­های شاهنامه، از سویی در پیوند با نظام نشانه‌های متنی است و از سوی دیگر از تبار نظام نشانه­های تصویری. نمونه­ای از این نظام دوگانة تصویری- متنی، در مفهوم مینوی فَرّ و نقش­مایه­های تصویری آن بچشم می­خورد. در نظام متنی، فرّة کیانی نشان دهندة مشروعیّت شاه است. در پژوهش­های انجام شده دربارة فرّ، پژوهش‌گران عموماً به توصیف مفهوم فَرّ و چگونگی کاربرد آن در شاهنامه و متون کهن پرداخته­اند. تأکید این آثار، بیش‌تر بر جنبة معنایی فَرّ است. نویسندگان در پژوهش حاضر سعی دارند تا از روی‌کردی دیگر، بر بررسی مفهوم فرّه بپردازند. آنان مفهوم فَرّ را در میان نقش­ها و نگاره­ها جست‌وجو می­کنند تا دریابند تصویرگران چگونه این مفهوم را به نقش کشیده­اند؟ نویسندگان این جستار در جست‌وجوی نمادهای تصویری فَرّ از لابه­لای نگاره‌های شاهنامه، سنگ­نگاره­ها و نقش درفش­ها هستند. به این منظور، علاوه بر منابع متنی، از نگاره­ها نیز به مثابۀ منابع تصویری بهره می­گیرند. بررسی نگاره­ها نشان می­دهد که فرّ، در قالب سه نقش­مایة نور، پرنده و سریر نمود یافته ­است. این سه نقش­مایه هریک نمودهایی مختلف دارند که در این پژوهش به بررسی آن­ها خواهیم پرداخت. هدف در این جستار، یافتن نمادهای فرّه از طریق کندوکاو در منابع تصویری است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The study of symbolic imagery of Farr (In connection with the images in Shahnameh)

نویسندگان [English]

  • Fatemeh Mahvan 1
  • Mohammad Jafar Yahaghi 2
  • Farzad Ghaemi 3
چکیده [English]

Motifs used in Shahnameh’s imagery are on one hand in connection with the textual sign systems and on the other hand are of a nature belonging to the visual sign system. An example from this dual system of textual-visual kind is seen in the visual motifs of heavenly concept of farr. In textual system, Kiani Farr refers to Shah’s legitimacy. Researches made in this regard generally describe the concept of Farr, and deal with its application in Shahnameh and ancient texts. The emphasis of these works is mostly on the semantic aspect of Farr. This essay however attempts to study the concept of Farr from another approach. Looking for its meaning among the images to find out how the visual artists depicted the concept of Farr. Thus the attempt is made in this article to seek and find symbolic imagery in between the images in Shahnameh, rock reliefs, and images depicted in banners. For this reason apart from the textual sources, one made use of visual sources as well. Studying the images illustrate that Farr is manifested in form of three motifs of light, bird and crown. These three motifs each has different manifestations dealt with in detail in this study. The purpose of this research is to find the symbols of Farr by inspection of visual sources.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Farr
  • Shahnameh
  • Iranian style of painting
  • visual sources
  • Shamseh
  • halo of light
  • crown
  • head gear
  • Homa
  • hawk
  • eagle
  • throne
  • lion

1-                بررسی نمادهای تصویری «فَرّ» (با تأکید بر نگاره‌های شاهنامه)

a.                  فاطمه ماه‌وان*

دانش‌جوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد. ایران.

b.                  محمد جعفر یاحقی**

استاد  زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد. ایران.

c.                   فرزاد قائمی***

استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانش‌گاه فردوسی مشهد. ایران.

 

تاریخ دریافت: 7/5/1394

تاریخ پذیرش: 7/6/1394

d.                  چکیده

نقش­مایه­های نگاشته شده در نگاره­های شاهنامه، از سویی در پیوند با نظام نشانه‌های متنی است و از سوی دیگر از تبار نظام نشانه­های تصویری. نمونه­ای از این نظام دوگانة تصویری- متنی، در مفهوم مینوی فَرّ و نقش­مایه­های تصویری آن بچشم می­خورد. در نظام متنی، فرّة کیانی نشان دهندة مشروعیّت شاه است. در پژوهش­های انجام شده دربارة فرّ، پژوهش‌گران عموماً به توصیف مفهوم فَرّ و چگونگی کاربرد آن در شاهنامه و متون کهن پرداخته­اند. تأکید این آثار، بیش‌تر بر جنبة معنایی فَرّ است. نویسندگان در پژوهش حاضر سعی دارند تا از روی‌کردی دیگر، بر بررسی مفهوم فرّه بپردازند. آنان مفهوم فَرّ را در میان نقش­ها و نگاره­ها جست‌وجو می­کنند تا دریابند تصویرگران چگونه این مفهوم را به نقش کشیده­اند؟ نویسندگان این جستار در جست‌وجوی نمادهای تصویری فَرّ از لابه­لای نگاره‌های شاهنامه، سنگ­نگاره­ها و نقش درفش­ها هستند. به این منظور، علاوه بر منابع متنی، از نگاره­ها نیز به مثابۀ منابع تصویری بهره می­گیرند. بررسی نگاره­ها نشان می­دهد که فرّ، در قالب سه نقش­مایة نور، پرنده و سریر نمود یافته ­است. این سه نقش­مایه هریک نمودهایی مختلف دارند که در این پژوهش به بررسی آن­ها خواهیم پرداخت. هدف در این جستار، یافتن نمادهای فرّه از طریق کندوکاو در منابع تصویری است.

e.                   کلیدواژه­ها

فرّ، شاهنامه، نگارگری، منابع تصویری، شمسه، هالۀ نور، تاج، دستارچه، هما، شاهین، عقاب، تخت، شیر.


f.                   مقدّمه

فَرّ از مفاهیمی است که هم در متن‌های ادبی (نظام نشانه­ای متنی) جای‌گاه یک کلیدواژه را یافته و هم در میان نگاره­ها (نظام نشانه­ای تصویری) کلیدِ درک نمادهای تصویری است. از آن سو که این مفهوم، با نظام نشانه­ای متنی در ارتباط است، تحقیقاتی ارزنده پیرامون آن انجام گرفته­ است، امّا سویة تصویری فرّ، تا حدّی مغفول و مکتوم مانده­ است. از تحقیقاتی که با روی‌کرد متنی، پیرامون فَرّ صورت گرفته، می‌توان به کتاب­های فَرّ در شاهنامه از علیقلی اعتماد مقدّم، فرّه ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان از ابوالعلاء سودآور، بررسی فَرّ در شاهنامه از بهروز ثروتیان، و مقالات
«دگرگونی مفهوم فَرّ در نوشته­های سغدی» از زهره زرشناس، «فر و فرّه در شاهنامه» از محمّدرضا راشدمحصّل، «تحلیل انسان‌شناختی اسطورة فَرّ و کارکرد‌های آن در شاهنامة فردوسی و اساطیر ایران» از فرزاد قائمی اشاره کرد. در آثار مذکور به وصف مفهوم فَرّ و چگونگی کاربرد آن در شاهنامه و متون کهن پرداخته‌اند. تأکید این آثار، بیش‌تر بر جنبة معنایی فَرّ است. پ‍ژوهندگان در پژوهش حاضر سعی دارد تا از روی‌کردی دیگر، به بررسی مفهوم فرّه بپردازد. این پژوهش، مفهوم فَرّ را در میان نقش­ها و نگاره­ها جست‌وجو می­کند تا دریابد تصویرگران چگونه این مفهوم را به نقش کشیده­اند؟ این جستار در جستجوی نمادهای تصویری فَرّ از لابه­لای نگاره­های شاهنامه، سنگ­نگاره­ها، سرستون­ها، سکّه­ها و نقش درفش­ها است. به این منظور، علاوه بر استفاده از منابع متنی، از نگاره­ها نیز به مثابة منابع تصویری بهره می­گیرد. بررسی نگاره­ها نشان می­دهد که فرّ، در قالب سه نقش­مایة نور، پرنده و سریر نمود یافته­است. این سه نقش­مایه هریک دارای نمودهای مختلفی هستند که در این پژوهش به بررسی آن­ها خواهیم پرداخت. نقش­مایة نور، نمادهای هالة نور، شمسه، تاج و دستارچه را شامل می­شود. نقش­مایة پرنده دربر گیرندة نگارة هما، شاهین و عقاب است. نقش­مایة سریر نیز سریر شیر نشان را به عنوان نماد فرهمندی معرّفی می­کند.

g.                  واژه­شناسی فرّ

«فرّ در اصطلاح اوستایی، حقیقتی الاهی و کیفیّتی معنوی است که چون برای کسی حاصل شود او را به شکوه و جلال و مرحلة تقدّس و عظمت معنوی می­رساند و صاحب قدرت و نبوغ و خرّمی و سعادت می­کند» (یاحقّی، 1386: مدخل فرّ).
«واژه فَرّ را برخی اوستاشناسان با ریشة اوستایی hvar- به معنای "خورشید" و واژة سنسکریت svar به معنای «آسمان، خورشید یا نور خورشید» در پیوند دانسته‏اند (بارتولومه،[1] 1979: 430؛ جکسون،[2] 1893: 111؛ نیبرگ،[3] 1974 : 221)، امّا بیلی با ردّ این آرا، این واژه را از ریشه hvar- (xvar- اوستایی) به معنای «دریافتن» و
«به دست آوردن» دانسته است (بیلی، 1971: 75). اسطورة فرّه، در پهلوی xvarreh و در اوستایی xvarənah، علاوه بر این‌که سعادت و اقبالی است که هرکس در صورت رعایت کامل خویش‌کاری خویش از آن فرّهمند می‌شود، نیروی کیهانی و ایزدی و هاله‌ای سوزان و درخشان است که پای‌گاه الاهی قدرت را در باورهای کهن قوم ایرانی شکل می‌دهد» (قائمی، 1390: 115).

فرّة ایزدی که در آسمان­ها وجود دارد در زمین به دو صورت فرّة ایرانی و فرّة کیانی ظهور می­کند.«فرّ کیانی، که وجه شاهی فرّه است و به بخش متأخّر گاه­شمار افسانه­ای زرتشتی تعلّق دارد، هربار نصیب ناموران و پادشاهان و پارسیان گردیده و آنان از پرتو آن رستگار و کام‌روا شده­اند» (زرشناس، 1380: 397). چنان­که کی‌خسرو در سایة برخورداری از آن پیوسته پیروز و کام‌یاب بود «فرّ کیانی نیرومند را می­ستایم که به کی‌خسرو تعلّق داشت، چون از نیرویی درست، از پیروزی­های بسیار، از داد و قانون به­جا و فائق آمدن بر دشمنانش برخوردار بود. بر اثر برخورداری از فَرّ بود که نیرویی پرتوان داشت و از تن‌درستی بسیار برخوردار بود» (پورداود، 1377: 357).
فرّه، درخشش جوهرة برتر وجود اورمزدی است که تابش آن بر گیتی، مرز خیر و شر و شایست و نشایست و شگون و نگون را ممتاز می‌کند؛ هر کس فرّة خویش را دریابد و در پیش گیرد، رستگار می‌شود و هرکس راه را گم کند، فرجامی جز تباهی نخواهد داشت (قائمی، 1390: 115).

در زامیاد یشت آمده ­است: «فرّ نیرومند مزداآفریده را می­ستایم، آن فَرّ بسیار ستودة زیردست پرهیزگار کارگر چست را که برتر از آفریدگان است» (زامیاد یشت، فقرة 9). زرتشت تأکید می­کند که حقّ حاکمّیت از آن اهورامزدا است و اوست که فرمان‌روا تعیین می­کند. بر این اساس زرتشت از اهورامزدا می­خواهد که برای نجات مردم و رهبری خردمندانة جامعه فردی را برگزیند. در پی آن فرشتة الاهی، «وهومنه» (بهمن) فرود می­آید و زرتشت را که پیش­تر به عنوان رهبری دینی و صاحب دعوت برگزیده شده­بود، به عنوان رهبر سیاسی جامعه تعیین می­کند (دشتی، 1382: 76).

h.                  نقش­مایه­های فَرّ

i.                    1ـ نقش­مایة پرنده (هما، شاهین و عقاب)

از نمودهای فَرّ شاهانه، پرندگان آسمانی نظیر هما، شاهین و عقاب هستند. از منظر یونگ «نماد پرنده، مناسب­ترین نماد تعالی است. این نماد نمایندة ماهیّت عجیب شهود است که از طریق یک واسطه عمل می­کند» (یونگ، 1352: 232). در ایران باستان، پادشاهان پر هما را بر تاج خود نصب می­کردند یا چترهای شاهی را با آن می‌آراستند. این امر نشان­دهندة ارتباط فَرّ شاهی و همای است:

  1. بپوشید رخشنده رومی قبای
  2.  
    1. به تاج اندر آویخت پرّ همای
      (فردوسی/2/ 213)
   

 

  1. بپوشید زربفت رومی قبای
  2.  
    1. ز تاج اندر آویخت پرّ همای
      (فردوسی/3/ 145)
   

 

  1. یکی چتر هندی ز سر تا به پای
  2.  
    1. گرفته همه چتر پرّ همای
      (فردوسی/2/ 208)
   

در اوستا، فَرّ به صورت مرغ وارغن ظاهر می­شود. هم‌چنین برای رسیدن به پادشاهی کافی بود سایة هما بر کسی بیفتد:

  1. تو فَرّ هــــمایی و زیبــای گاه
  2.  
    1. تو تاج کیـــــانی و پشت سپاه
      (فردوسی/ 85/3)
   

تصویر هما بر تاج و تخت، سرستون‌ کاخ‌ها، نشاندن آن بر بازوی شاه و حتّا تزیین خلعت و جامة شاهی با پرّ همای، نشانه‌ای از فرّه بخشی این پرندة نمادین بوده است؛ چنان که در شاهنامه نیز گشتاسپ به تاجش، پر همای می‌آویزد:

  1.  بپوشیـد زربفت رومی قبای
  2.  
    1. ز تاج اندر آویخت فَرّ [پرّ] همای
      (فردوسی/ 5/125/131)
   

سرستون­های تخت جمشید، مزیّن به نقش هما است.

 

 

 

                                                                                                                                      ii.               نقش هما در سر ستون­های تخت جمشید

­­

                                                                                                                 iii.               لوگوی هما، با الهام از نقش سرستون هما در تخت جمشید

 

در تصاویر بالا شباهتی میان لوگوی هواپیمایی هما و سرستون هما در تخت جمشید دیده می­شود. شباهت لوگوی هواپیمایی هما و سرستون تخت جمشید، در نوع منقار، چشم­ها، گوش­ها، پرهای روی سر هما، خمیدگی سر هما کاملاً مشهود است.

هما نشان درفش ایران بوده است (پورداود، 1356: 306). در شاهنامه چندین بار به این امر اشاره شده است:

  1. - به هامــون کشیدند پرده­سرای
  2.  
    1. درفشی کجا پیکرش بد همــای
      (فردوسی/  2/195)
   

 

  1. - درفشی پس پشت پیکرهمای
  2.  
    1. همی راند چون کوه رفته ز جای
      (فردوسی/ 3/22/324)
   

از دیگر پرندگان آسمانی فرّهمند، شاهین است. نگارة شاهین بر روی درفش شاهان، نمودی از فرّهمندی پادشاه است. گزنفون در کورش­نامه (کتاب 7، فصل 1) در داستان لشکرکشی کورش به بابل می­نویسد: «درفش کورش شاهینی بود زریّن با بال‌های گشاده که بر نیزة بلندی افراشته بودند [...] درفش پادشاهان ایران هنوز هم بدین‌گونه است» (ذکاء، 1341: 14). همو در جنگ کورش و اردشیر دوم هخامنشی
(361-404 م) که خود گزنفون نیز در آن حضور داشته می­نویسد «روی تپّه به اندازه­ای سوار بود که یونانی­ها نتوانستند بدانند در آن‌جا چه می­شود، ولی همین اندازه ملتفت شدند که درفش شاهنشاه شاهینی بود زرّین با بال­های گشوده که بر نوک نیزه­ای قرار گرفته­بود» (همان). کورتیوس رفوس در اسکندرنامه­اش، که در نخستین سدة میلادی تألیف شده، پیرامون جنگ داریوش سوم و اسکندر می­نویسد «نخست در پیشاپیش سپاه ایران آتش‌دان نمودار شد و از پی آن مغان سرودگویان وارد شدند [...] تندیسی که نمایندة نیاکان بود می‌درخشید و در میان آن شاهین شهپر گشودة زرّین برافراشته بودند» (همان).

 

                                                                                                  iv.               درفش باستانی ایران با مجسّمة شاهین شهپر گشاده، طرّاح لیلی تقی‌پور

 

در کاوش­های باستان­شناسی سال 1350 درفشی با نقش عقاب بدست آمد. این درفش از یک صفحة مربّع شکل فلزّی به ابعاد 23×23 سانتی‌متر و طول 19/1 متر تشکیل شده ­است. در بالای میلة درفش، تندیس عقابی بال گشوده نصب شده ­است (معصومی، 1355: 27).

در کاوش­های باستان­شناسی سال 1327نیز یک کاشی مربّعی شکل لاجوردی با طرح شاهین یافت شد. این کاشی متعلّق به کاخ آپادانای تخت جمشید است. اندازة کاشی مذکور 5/12 × 5/12 سانتی‌متر است و دور آن با مثلّث­های کوچک فرورفته زینت یافته است. داخل مثلّث­ها با رنگ­های سبز و سفید و قرمز آرایش شده ­است. به نظر برخی محقّقان این کاشی نمونه‌ای کوچک از یک درفش هخامنشی است، زیرا وجود سوراخ­هایی در بالا و پایین کاشی، گویای آن است که کاشی برای نصب بر سرنیزه­ها استفاده می­شده است (ذکاء، 1341: 21).

 

 

                                                    v.               کاشی مربّعی شکل لاجوردی با طرح شاهین، یافت شده درکاخ آپادانای تخت جمشید، محفوظ در موزة ایران باستان

 

طرح بازسازی شدة درفش کاویان نیز، مزیّن به شاهینی شهپر گشوده است. تندیس شاهین، در رأس درفش نصب شده­ است.

 

 

                                                                                                                                vi.               شاهین شهپر گشوده در رأس درفش کاویانی


j.                    2ـ نقش­مایة نور

منظور از نقش­مایة نور، نقش‌هایی است که ویژگی نورانیّت سبب اعطای فرّهمندی به آن نقش­مایه­ شده است. بررسی نگاره­ها، چهار نقش­مایة نورانی را به عنوان نمادهای فَرّ معرّفی می­کند. این چهار نقش­مایه هالة نور، تاج، دستار (سربند، دستارچه) و شمسه را شامل می­شود. چهار نقش­مایة مذکور، وجوه اشتراکی دارد: 1ـ نورانیّت، وجه شاخص آن­هاست؛ 2- شکلی هندسی آن­ها، برمبنای کهن الگوی دایره است؛
3- گرداگرد سر پادشاه (رأس بدن و فرمان‌روای جسم) را فرامی­گیرد.

k.                  2ـ1 هالة نور

یکی از اشکال معروف فرّه، «هالة نور» است. هالة نور در هنر سایر سرزمین­ها نیز نشان از فَرّ و قداست دارد. چنان‌چه هالة نور را دور سر مریم مقدّس، عیسی و سایر قدّیسان نیز مشاهده می­کنیم.

 

 

                                                                                         i.               مریم مقدّس و حضرت مسیح با هالة نور، اثر سولامیت ولفینگ، نقّاش مذهبی مسیح

 

در متن‏های آشوری، این نیرو را معمولاً مِلمّو[4] می‏خواندند که معنایی تقریباً برابر با «درخششِ پر هیبت» دارد و ظاهراً باید اصطلاحی رایج در جنوب بین‏النّهرین، حتّا مقدم بر عصر سومریان بوده باشد. ملمّو را با پرتوهای تابان یا هاله‏ای درخشان و پرهیبت بر گرد سر شاهان، به نشانۀ حرمت و تقدّس ایشان، نشان می‏دادند. ملمّو حامی شاه و دور دارندة دشمنان وی بود، امّا اگر شاهی حمایت الاهی را از دست می‏داد، ملمّو از او گریزان می‏شد و وی در برابر دشمنان بی‏دفاع می‏ماند (بهار، 1375: 437-8).

 

                                                            ii.               هالة نور دور سر اسکندر، برگی از شاهنامه محفوظ در موزة اسمیت سونیان، مرمّت تصویر توسّط فرهاد وداد

 

l.                    2ـ 2 تاج

از دیگر نمادهای فرّة ایزدی، تاج و کلاه است. در شاهنامه نیز به فَرّهمندی تاج و کلاه اشاره شده است. وقتی سیاوش به بلخ می‌رود، نامه­ای به نزدیک کی‌کاووس می‌فرستد و می­نویسد جهان زیر فَرّ کلاه من است:

  1. کنون تا به جیحون سپاه من است
  2.  
    1. جهــان زیر فَرّ کــلاه مــن است
      (فردوسی، 561/ 9-705)
   

 

فردوسی در مدح محمود، به فَرّ کلاه اشاره می­کند:

  1. ز دریا به دریا ســپاه وی اســت
  2.  
    1. جهــــــان زیر فَرّ کـلاه وی است
      (فردوسی، 1274/1-4)
   

از دیگر ابیاتی که بیان‌گر فَرّ تاج و کلاه است، می­توان به ابیات زیر اشاره کرد:

  1. جهان ویژه زنهارخواه تو ایم
  2.  
    1. پرستار فَرّ کـــلاه تو ایم
      (فردوسی، 2344- 93/589)
   

 

  1. میان تنگ چون ببر و بازو ستبر
  2.  
    1. همی فَرّ تاجت برآید به ابر
      (فردوسی، 2163- 43- 837/324)
   

بهترین نمونه برای فرّهمندی تاج در شاهنامه، داستان بهرام گور است. آن‌جا که بهرام برای به دست آوردن پادشاهی، باید تاج را از میان شیران برباید (فردوسی:6/411/670-73).

 

ربودن تاج از میان شیرها، شاهنامة بایسنغری

 

شکل مدوّر تاج، به دایرة نورانی دور سر قدّیسان (هالة نور) شباهت دارد. گویا نمود عینی هالة نور، به صورت تاج نمود یافته ­است. این فرض می­تواند ارتباط تاج و فَرّ را تقویّت کند.

 

 

                                                                                                                      ii.               شباهت شکل مدوّر تاج به دایره نورانی دور سر قدیسان

 

دوبوکور دلیل فرّهمندی تاج را، شکل مدوّر آن می‌داند. او شکل مدوّر تاج را با کهن الگوی دایره مربوط می­داند واز تاج با عنوان «طوق اقتدار» یاد می‌کند. هم‌چنین تصریح می‌کند که تاج، زینت‌بخش برترین اندام آدمی [سر که فرمان‌روای جسم است] و زیوری آسمانی است، به همین دلیل نشانة سلطنت، شوکت و حشمت خسروی و نشان افتخار تاج‌دار محسوب می‌شود. فلزّات گران‌بها و دُر و گوهری که تاج با آن ساخته شده به تاج‌دار قدرتی فوق زمینی می­بخشد، هم‌چنان که برگ و گیاهی که بر سر پیکره­های خدایان باستان نهاده شده- زؤوس: بلوط، آپولون: خرزهره، بن دیونیزوش: تاک- نماد نیروهای فوق طبیعی بشمار می­رود (دوبوکور، 1373: 97-8).

چتر و سایبان نیز نشان سلطنت و شاهی است که در آسیا به خسروان و شهریاران تعلّق دارد. مثلاً در لاؤوس، شاه در زیر چتر سفید می­ایستد و پرّه­های خمیدة طاق سایبان، هم‌چون هالة خورشید، سر او را دربر‌می­گیرد. دستة چتر نیز نمودار محور عالم است (دوبوکور، 1373: 98).

 

 

                                                                                                                                                        iii.               چتر سپید، نماد لائوس

 

 

 

                                                                                                             iv.               بایسنغر میرزا زیر چتر شاهی، مجلس اول، شاهنامة بایسنغری

 

 

 

                                                                                                   v.               تخت جمشید، داریوش هخامنشی در سایة چتر شاهی، [صفا،1346: 176]

 


m.                2-3 دستار (سربند/ دستارچه)

گاهی در نگاره­ها، پادشاه به جای تاج یا کلاه دستارچه­ای بر سر بسته است. گاهی نیز تاج و دستار را توأمان بر سر بسته است یا دستاری بر تاج خود آویخته است. در ظروف فلزّی اشکانی، پادشاه یا فرشته­ای با سربند و دستاری بر سر دیده می­شود. تصاویر زیر نشان دهندة نمونه­هایی از سربند شاهی است.

 

 

                                                                                      i.               دستار آویخته به تاج شاهی، سکة بهرام اول ساسانی (272- 275 م). [صفا،1346: 180]

 

 

                                                                              ii.               دستار آویخته به تاج شاهی،شاه ساسانی بر تخت شاهی در مجلس ضیافت. [صفا،1346: 21]

 

 

دستار آویخته به تاج شاهی یزدگرد اول، ظرف نقره. [سودآور،1383: 169]

 

بنظر می­رسد سربند، بعدها در قالب نماد تصویری دستارچه ترسیم شده باشد. سربندی که با دستان فرشته یا اهورامزدا، به پادشاه اعطا می­شود بعدها در قالب دستارچه­ای در دست پادشاه نیز به تصویر درمی­آید. معنای لغوی دستارچه با دست و فَرّ ارتباط است «یکی از معانی دست "پیروزی" است. ترکیب "دست-آر" میتواند به معنی آورندة پیروزی باشد که همانا خاصیّت فَرّ است؛‌ خاصّه این‌که نگارش "دست" و "خرّه" (یعنی فر) در پهلوی به هزوارش است و یک‌سان است» (سودآور، 1383: 15).

در نگارهها دستارچهای نماد فرّ است که در دست پادشاه است. «این دست‌مال که صاحب تاریخ وصّاف «دستارچة‌ خاص» مینامد به عنوان نماد قدرت در دست بسیاری از پادشاهان دیده میشود. ابتدا در نسخه‎ای از آثار الباقیه ابوریحان بیرونی (مورّخ 707 ﻫ. ق) آن را میبینیم و بعد در شاهنامة ابوسعیدی (که در تصاویر آن همگی پادشاهانی که برتخت نشستهاند یک دستارچه در دست دارند)، از آن پس در دست بیش‌تر فرمان‌روایان ترک نسب ممالک اسلامی ظاهر میشود» ( همان، 11). «در شاهنامه ابوسعیدی، نگاره­ای از غازان خان هم‌راه با برادرش اولجایتو ترسیم شده ­است. به منظور تبلیغ مشروعیّت سلطنت اولجایتو، دستارچه­ای دریافت می­کند که نشان دهندة تفویض مشروعیت به حکومت اوست.» (همان)

 

 

اعطای دستارچه از اولجایتو به غازان خان، شاهنامه ابوسعیدی [سودآور، 1383: 162]

 

 

با جست‌وجو در متن‌های تاریخی و ادبی نیز درمی­یابیم که پادشاه برای تأیید مشروعیّت وزیر، والی و حاکم منطقه‌ای، دستارچه­ای به او اهدا می­کرده­ است:
«سلطان محمود غزنوی، به قدر خان سنگ ارزنده­ای هم‌راه با یک دستارچه هدیه داد» (گردیزی، 1363: 406). در دستورالوزرا آمده­است «نظام الملک را برادری بود و بر او انکار کرد که وقار وزرا سیّما که دستاردار باشند، پیش ترکان نتوان برد»
(اصفهانی، 1364: 73). در تاریخ بیهقی در مورد خلعت­پوشی خواجه احمد حسن آمده است که «و حاجب بلگاتگین به در جامه خانه بود نشسته، چون خواجه بیرون آمد بر پای خاست و تهنیّت کرد و دیناری و دستارچه­ای با دو پیروزه نگین سخت بزرگ بر انگشتری نشانده به دست خواجه [احمد حسن] داد» (بیهقی، 1388: 145). صفویان دستارچه را که به لفظ ترکی «ساروق» می­خواندند، به عنوان یکی از نشان­های حکومتی برای دست‌نشانده­های خود می­فرستادند (سودآور، 1383: 13). شاید به همین قیاس باشد که در لغت‌نامه «به دستارچه دادن» به معنی «به هدیه و تحفه دادن» ذکر شده است:

  1. جان به دستارچه دهیم آن را
  2.  
    1. کــز غبغب طوق در براندازد
      (دهخدا، ذیل دستارچه)
   

و «دستارچه پیشکش کردن» نیز به معنی «طلب وصال» آمده است:

  1. دستارچه­ای پیش‌کش کردم گفت
  2.  
    1. وصلم طلبی زهی خیالی که تو راست
      (یادداشت دهخدا، دستارچه پیش‌کش کردن)
   

در سنگ نگارة معروف نقش رستم که تأیید الاهی سلطنت اردشیر اوّل ساسانی را به تصویر کشیده است، اهورامزدا و اردشیر هر دو سوار بر اسب و با هیأتی متقارن در برابر یک‌دیگر قرار گرفته­اند. حلقه­ای که دستاری به آن آویخته شده از سوی اهورامزدا به اردشیر اعطا می­شود تا مشروعیّت سلطنت او را تأیید کند. اهریمن در زیر پای اسب اهورامزدا و اردوان اشکانی در زیر پای اسب اردشیر، نشان از اهریمنی بودن
حکومت اشکانی و شکست این حکومت اهریمنی توسط اهورامزدا و اردشیر است
(صفا: 1346: 211)

در یک نقاشی از بهرام گور در خمسة نظامی، دو فرشته را در حال دادن دستارچه‌ای به وی می‌بینیم. در طاق بستان هم فرشتگان دستارچه‌ای دارند که به حلقه‌ای مرصّع آویخته شده است که می‌تواند نشان فَرّ ایزدی باشد.

 

                                                                                                          iii.               دستارچه در دست بهرام گور و فرشتگان، [سودآور، 1383: 164]

 

 

                                                                              iv.               دستارچه آویخته به حلقه مرصّع در دست فرشته، ایوان طاق بستان [سودآور، 1383: 164]

 

تصویر زیر قوچی (قوچ نیز از نشانه­های فرّه است) را نشان می­دهد که دستاری به دور شاخش بسته شده است. لازم به ذکر است که قوچ نیز از نمادهای فَرّ است. در اوستا قوچ شاخ‌دار با شاخ­هایی به هم پیچیده، یکی از نماد­های فرّه است. در شاهنامه فرّة اردشیر به شکل غُرمی است که از پیِ او می‌دود:

 

  1. به دستور گفت آن زمان اردوان
    چنین داد پاسخ که آن فَرّ اوست
  2.  
    1. که این غُرم باری چرا شـد روان
      به شاهی و نیک اختری پرّ اوست
      (فردوسی، 1386: 6/154/299-300)
   

در هفت خان رستم نیز غرمی اهورایی که نماد فرّه ایزدی است، به رستم نمایان می‌شود و او را به سوی چشمه هدایت می‌کند:

  1. بیفتاد رستــم بر آن گــرم خاک
    همان‌گه یکی غُرم فربی سـرین
    به ره بـر یکی چشمة آب دید
  2.  
    1. زبان گشته از تشنگی چاک چاک
      بپیمود پـیش تـهـمتن زمیـن...
      که غُـرم ‌دل‌آرای آن‌جا رسـید ...
      (فردوسی، 2/24/312 و 317)
   

ترسیم نگارة غُرم بر درفش‌، نشان‌دهندۀ فرهمندی این جانور است:

  1. درفشی کجا غرم دارد نشـان
  2.  
    1. ز بهــــرام گـودرز کشـوادگان
      (فردوسی، 3/36/حواشی)
   

 

                                                                              v.               نقش قوچ با دستاری بر شاخش، ظرف مفرغی هفت­جوش، قرن 7-8 م [سودآور، 1383: 168]

 

 

                                                                                               vi.               نقش قوچ با دستاری بر شاخش، رضا عباسی، 1634، [سودآور، 1383: 168]

 

 

                                                                                                                                        vii.               نقش رستم، اردشیر بابکان و اورمزد

 

n.                  2-4 شمسه

شمسه نیز از نمادهای فَرّ است و معمولاً در پشت سر شاه ترسیم میشود
(جلالْ کمالی،1386 :27). شمسة چارطاق فرمان‌روایی، فرة ایزدی است که بی­میانجیِ کوشش‌های امکانی، دست­نهادِ ایزدی قدرت است» (علامی، 1372 :45).

می­توان شمسه را نمودی دیگر از هالة نور دانست. شکل ظاهری شمسه و شیوة ترسیم آن به هالة نور شباهت دارد. اشتقاق واژة شمسه از شمس (خورشید) نورانیّت آن را می­رساند. شکل مدوّر آن نیز با کهن الگوی دایره در ارتباط است. در شاهنامة بایسنغری شمسه در پشت سر شاه دیده میشود که نشان دهندة کاربرد درست شمسه است.

 

                                                                                            i.               بازی شطرنج بوذرجمهر و سفیر هند، ‌شاهنامه بایسنغری شمسه در پشت سر شاه

 

o.                  3ـ تخت و سریر

از نمودهای فَرّ در شاهنامه، می‌توان به تخت شاهی اشاره کرد. تخت طاقدیس، تخت کیکاووس و تخت جمشید نمودهایی از این ابزار فرّهمند است.

«تخت طاقدیس را مردی به نام جهن برزین که در دماوند کوه سکونت داشت برای فریدون ساخت و گرداگرد آن گوهر نشاند. فریدون آن تخت را هنگام تقسیم کشور میان فرزندان به ایرج سپرد و از او به منوچهر رسید و از آن پس هرکس به پادشاهی می­نشست، چیزی بر آن می­افزود تا آن‌که به کی‌خسرو رسید و او بسیاری بر آن تخت افزود و از او به لهراسب و گشتاسب میراث ماند و جاماسپ به فرمان کی گشتاسب بر آن شمار سپهر بلند از کیوان تا ماه نقش کرد و هم‌چنان هر شاه چند چیز بر آن می­افزود تا به اسکندر رسید و او از بی­دانشی آن را پاره کرد، لیکن بزرگان ایران بازماندة آن را پنهان نمودند و دست به دست گرداندند تا به دور شاه اردشیر رسید. وی از آن تخت نشان یافت و آن را بدست آورد و چون بمرد تخت از او بازماند و هم‌چنان بود تا آن گاه گرامی و سزاوار به خسرو پرویز رسید و او مهتران را بخواند و تخت شاه اردشیر را به آنان نمود و درودگران از روم و چین و بغداد و ایران زمین بیاورد. هزار و صد و بیست استاد بر سر آن تخت به کار پرداختند که هریکی را سی شاگرد رومی و بغدادی و پارسی بود» (صفا، 1346: 177-176). اینان به فرمان پرویز دو سال مداوم کار کردند تا تختی را پدید آوردند که:

  1. به رش بود بالاش صد شاه رش
    صد و بیست رش باز پنهاش بود
    به رویش ز زرّین صد و چل هزار
  2.  
    1. چو هفتاد رش برنهی از برش
      که پهناش کم‌تر ز بالاش بود
      ز پیروزه بر زر کرده نگار
      (فردوسی، 8/ 276-277/ 3587-3589)
   

ثعالبی در مورد طاقدیس می­گوید: «و باز از جملة خصائص و نفائس خسرو پرویز تخت طاقدیس است و آن تختی است از عاج و ساج و صفحه­ها و دارافزین­های آن از سیم و زر» (ثعالبی، 1368: 698-699)

«تخت جمشید»- تختی که به وسیلة دیوان به آسمان می‌رود و جمشید، به فَرّ کیانی آن را ساخته است:

  1. به فَرّ کیانی یکی تخت ساخت
    چو خورشید تابان ، میـان هوا
  2.  
    1. چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت...
      نــشــسته بر او شـاه فـرمان‌روا
      (فردوسی، 1386: 1/44/49-50)
   

 

 

                                                                                                                       ii.               تخت طاقدیس، شاهنامه مصوّر مورخ 425، مکتب هند

 

«تخت کیکاووس» (مانند تخت جمشید) تختی است که توسّط عقابان به آسمان می­رود. کیکاووس – در جای‌گاه شاه ایران- از فَرّ کیانی برخوردار است، امّا او نیز چون جمشید، دچار غرور و خیره سری می‌شود:

  1. ز عود قمـاری یکی تخت کرد
    ز روی زمـین تخـت بـرداشتـند
  2.  
    1. سـر تخته‌ها را به زر سخت کـرد...
      ز هــامـون به ابــر اندر افراشتــند
      (فردوسی، 2/96-7/384 و 389)
   

 

                                                                                                                             iii.               تخت کیکاووس، [shahnama.caret.cam.ac.uk]

 

 

 

                                                                                                                               iv.               تخت جمشید [shahnama.caret.cam.ac.uk]

 

   

                                                                                                                  v.               تخت جمشید بر شانه دیوان، [shahnama.caret.cam.ac.uk]

p.                  سریر شیر­نشان

 فَرّ، ارتباطی مستقیم با مفهوم زعامت دینی و مشروعیّت سیاسی دارد. در نظام سیاسی ـ اجتماعی ایران باستان، از عصر پیش‌دادی تا پایان دورة ساسانی، همواره رهبری سیاسی و زعامت نهاد دینی با یک‌دیگر در ارتباط تنگاتنگ بوده است، چنان‌که رسیدن به مقام پادشاهی تنها با هم‌آهنگی مغان امکان­پذیر بوده است (دشتی، 1382: 77). در فرازهایی از تاریخ ایران باستان پادشاه هم فرمان‌روای سیاسی است و هم رهبر دینی. جمشید، چنین جای‌گاهی داشته است:

 

  1. گران‌مایه جمشید فرزند اوی
    منم گفت با فرّة ایزدی
  2.  
    1. کمر بسته و دل پر از پند اوی
      همم شهریاری و هم موبدی
      (فردوسی/ 1/25)
   

جدّ و پدر اردشیر ساسانی، ریاست معبد آناهیتا را بر عهده داشتند (زرّین‌کوب، 1364: 413، 423؛ کریستین سن، 1368: 139).

یکی از نشانههای مشروعیّت شاه، نقش شیر بر تخت اوست. جانشین شاه، برای اثبات تباری شاهانه و سزاوار تخت شاهی، باید در آزمونی به نبرد با شیران میرفت. چنان‌چه بر شیران پیروز میشد، نشان تبار شاهانة او بود، زیرا تنها تبار شاهان، قادر بودند شیران را از پای درآورند. در فرهنگ عامیانة انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، داستان شوالیه­ها و... نیز این آزمون بچشم می­خورد: شیر هرگز به یک شاه واقعی چنگ نخواهد زد (بری، 1385: 126-1).

پیروزی شاه بر شیر، با نقش شیر بر سریر شاه نهادینه می­شد. تصویرگران، نگارة پادشاهِ مشروع را نشسته بر تختی متکی بر دو شیر و پادشاه غاصب را بر تخت بدون شیر مینگاشتند.

در تصاویر زیر سریر شیرنشان نماد مشروع بودن شاه و تخت بدون شیر نماد عدم مشروعیّت شاه است.

 

 

                                                                                                                                                                ii.                             سلطان محمود غزنوی بر تخت متکی بر دو شیر نشسته است، سینی نقره ای، غزنه،‌ آغاز سدة‌ یازدهم  ،[بری،118]

 

 

                                                          iii.               شاه سلیمان در مقام خلیفه بر تخت متکی بر دو شیر نشسته است؛ سدة 13 ـ 14 م/ دورة مغول، [بری، 115]

 

 

 

                                                                                                                                                                                     iv.                

            v.               تصویر الف                                                                                                                                                                                                                                                                 تصویر ب

 

 

                                                                                                                                                                                     vi.                

                                                                                                                                                                      vii.               تصویر ج

 

تصویرالف: پیروزی بهرام گور بر دو شیر،‌ پارچة ‌ابریشمین عهد ساسانی،‌ موزة‌ کاتدرال سانس

تصویر ب: شارل پنجم والوآ (1364-1380) بر تخت متکی بر دو شیر نشسته است، کتاب تذهیب کاری شدة فرانسوی،‌ سدة‌ شانزدهم، ‌کتاب‌خانة ‌ملی فرانسه،‌ پاریس

تصویر ج: خلیفة‌ عبّاسی جام در دست و در جامة ‌بهرام گور بر تخت متکی بر دو شیر نشسته است، سینی نقره‎ای،‌ موزة ‌ارمیتاژ، ‌سنّت پترزبورگ [بری، 1385: 130]

 

تصویر الف

 

تصویر ب

قلم‌کاری بایو، سدة‌ یازدهم:

‌تصویر الف: ‌ادوارد متدیّن،‌ شاه قانونی انگلستان،‌ نشسته برتخت متکی بر دو شیر

تصویر ب: هارلود، ‌شاه غاصب،‌ نشسته بر تخت بدون شیر [بری،122]

«کهنترین نقش ایرانیِ شناخته شده در رابطه با قهرمانی که با دو شیر دست و پنجه نرم میکند، مهر استوانه­ای کنده­کاری­شدة هخامنشی متعلّق به سدة ششم پیش از میلاد است که امروز در کتاب‌خانه پیِرپونت مورگان[5] نیویورک نگه‌داری می­شود» (همان، 118).

 

­­­

 

                                                                                                           viii.               قهرمان در میان دوشیر، ‌مُهر استوانه­ای هخامنشی،500 ق. م

 

 

نبرد شاه با شیر، به عنوان نماد اهریمن را در نگاره­های ایرانی می­توان مشاهده کرد. در یکی از مهرهای داریوش یکم هخامنشی (521-486 ق.م) اهورامزدا و داریوش هم‌راه با دو شیر بزرگ و کوچک به تصویر کشیده شده­اند. شیر کوچک در زیر دست و پای اسب داریوش افتاده و شیر بزرگ همانند انسانی بر روی دو پا مورد حملة داریوش قرار گرفته است. با حضور اهورامزدا در این تصویر، شیر بزرگ نماد اهریمن و شیر کوچک نماد شاهی است که داریوش آن را کشته است.

در نگاره­ای دیگر شاپور دوم ساسانی (309-379م) سوار بر اسب نشان داده شده در حالی که شیری در زیر دست و پای او افتاده و شاپور نیز سوار بر اسب با تیر و کمان بر شیری ایستاده، حمله کرده است.

در این دو نگاره، ‌پادشاه به یاری اسب خود، دو شیر را که میتوانند نماد اهریمن و پادشاه روزگار باشند، نابود کرده است. این نوع شیرکشی در شاهنامه نیز روی میدهد: در داستان هفت خان،‌ رستم و رخش دو شیر را از میان بر میدارند. در خان دوم رخش شیری را در زیر دست و پای خود میکشد:

  1. دو دست اندر آورد و زد بر سرش
    همی زدش بر خــاک تا پاره کرد
  2.  
    1. همان تیز دندان به پشت اندرش
      ددی را بدان چـاره بی‌چاره کرد
      (فردوسی،2/22/292-293)
   

هم‌چنین در خان هفتم،‌ رستم با دیو سپید روبه‌رو می‌شود که همانند شیری بزرگ بر روی دو پا ایستاده و ویژگیها و کردار اهریمنی دارد. بنابراین دیو سپید میتواند نمادی گویا از اهریمن یا خدای بزرگ مازندرانیها باشد» (اکبری مفاخر، 1389: 233-235).1

 

میتوان گفت در هفت خانِ رستم نیز داستان نبرد با دو اهریمن بیان شده است،‌ 1- خان اوّل: ‌نبرد شیر و رخش (شیر: نماد اهریمن) 2- خان هفتم: نبرد رستم و دیو سپید (دیو سپید: نماد اهریمن). براساس آن‌چه گفته شد ‌این دو نبرد را میتوان در یک تصویر تلفیق کرد و آن را تجلّی دیگری از نبرد شاه و قهرمان با دو اهریمن دانست.

 

 

                                                                                                               ix.               نبرد رستم و دیو سپید (نماد نبرد با اهریمن) [نامورنامه،229]

 

 

                                                                                                                           x.               نبرد رخش با شیر (نماد نبرد با اهریمن) [کنبی، 82]

 

 

                                                                                                                                             xi.               نبرد شاه با دو شیر [سوداور،83]

 

 

در شاهنامه، نبرد بهرام گور با دو شیر و ربودن تاج از میان آنها نمونه‌ای ‌دیگر از نبرد پادشاه با دو شیر است (فردوسی، 6/ 409-411/651-680).

 

 

                                                                                                                                                                                                            xii.                             نگارههایی از نبرد بهرام گور با دوشیر [نامورنامه،90]، [نامورنامه،160]

 

بعضی از شاهان شاهنامه، برای شاهی مشروعیّت ندارند. از جمله ضحّاک که از فرّه ایزدی و به تبع آن مشروعیّت شاهی بی­بهره است. آیا نگارگران، شاخصه­های تصویری خاصّی برای ترسیم عدم مشروعیّت شاهان بکار می­گیرند؟ برای تحقیق دربارة این پرسش، شیوة تصویرگری ضحّاک (شاه نامشروع) را با فریدون (شاه مشروع) مقایسه می­کنیم.

شاهنامه دورة پادشاهی ضحّاک را این‌گونه وصف می­کند:

  1. چو ضحّاک بر تخت شد شهریار
    سراسر زمانه بدو گشت باز
    نهان گشت کردار فرزانگان
    هنر خوار شد جادویی ارج‌مند
  2.  
    1. بر او سالیان انجمن شد هزار
      برآمد بر این روزگاری دراز
      پراکنده شد کام دیوانگان
      نهان راستی آشکارا گزند
      (شاهنامة داوری، پادشاهی ضحّاک)
   

و فریدون به عنوان شاهی عادل چنین وصف شده است:

  1. نشست از بر تخت زرّین اوی
    بفرمود کردن به در بر خروش
    نباید که باشید با ساز جنگ
    به بند اندر است آن‌که ناپاک بود
    شما دیر مانید و خرّم بوید
    شنیدند یک‌سر سخنهای شاه
    که یزدان پاک از میان گروه
    بدان تا جهان از بد اژدها
    چو بخشایش آورد نیکی دهش
    ورا بد جهان سالیان پنج‌صد
  2.  
    1. بیفکند ناخوب آیین اوی
      که ای نام‌داران بسیار هوش
      نه زین باره جویید کس نام و ننگ
      جهان را ز کردار او باک بود
      به رامش سوی ورزش خود شوید
      از آن مرد پرهیز با دست‌گاه
      برانگیخت ما را ز البرز کوه
      به فَرّ و به گرز من آید رها
      به نیکی بباید سپردن رهش
      نیفکند یک روز بنیاد بد
      (شاهنامة‌ داوری، داستان فریدون)
   

از دیگرسو ضحّاک از تباری غیرایرانی و فاقد فرّه ایزدی است. بنابراین شاهی نامشروع بشمار می‌آید. حال آن‌که فریدون از تبار شاهان ایرانی، دارای فرّه ایزدی و مشروعیّت است.

آیا نگارگر، تخت فریدون را (به عنوان شاهی عادل) شیر نشان و تخت ضحّاک را (به عنوان شاهی خون‌ریز) بدون نقش شیر ترسیم کرده است؟

 

                                                                                        xiii.               بخشی از نگاره بر تخت نشستن ضحّاک نقش شیر برروی پایههای تخت ضحّاک

 

(به منظور وضوح بیش‌تر نقش شیر بر تخت ضحّاک با نشانة‌ دایرههای رنگین متمایز شده است):

 

                                                                          xiv.               بخشی از نگـاره بر تخت نشستـن فریـدون تخت فریدون فاقد نقش شیر ترسیم شده است

 

 

                                                                                                                               xv.               بزرگنماییِ نقش شیر بر پایههای تخت ضحّاک

 

در شاهنامة داوری بر روی پایههای تخت ضحّاک نشان دو شیر مشاهده میشود؛ حال آن‌که تخت فریدون فاقد نقش شیر است. این نوع کاربرد بیان‌گر آن است که نگارگر برخلاف سنّت نقّاشی عمل کرده است. بنظر میرسد که نگارگر ناآگاهانه نقش شیر را برای تخت ضحّاک بکار برده باشد. احتمال دارد که نگارگر با پیروی یا تقلید از نقّاشیهای پیشین و بدون آگاهی از معنای این نقش­مایه، صرفاً آن را به عنوان نقشی تزیینی بر روی تخت شاهی ترسیم کرده باشد.

از دیگر سو از آن‌جا که شاه،‌ صرف نظر ظالم یا عادل بودن، سایة خدا بشمار میآمده و اطاعت از او واجب بوده است، نگارگر تخت ضحّاک را نیز (به مانند شاهان مشروع) به نقش شیر مزیّن کرده است.

q.                  نتیجه­گیری

نقش­مایه­های نگاشته شده در نگاره­های شاهنامه، از سویی در پیوند با نظام نشانه­های متنی است و از سوی دیگر از تبار نظام نشانه­های تصویری. نمونه­ای از این نظام دوگانة تصویری- متنی، در مفهوم مینوی فَرّ و نقش­مایه­های تصویری آن بچشم می­خورد. سویة متنی فرّ، بارها بررسی شده، اما سویة تصویری آن مکتوم و مغفول مانده­ است. عمده­ترین دلیل نادیده­گرفتن منابع تصویری آن است که عموماً نقش­ها و نگاره­ها، عناصری زینتی انگاشته شده است که کارکردشان به لذّت بصری محدود می­شود. شاید ساده‌انگارانه باشد اگر تنها کارکرد نگاره­ها را تزیین و آراستن بدانیم، زیرا در طرح و رنگ نگاره­ها، مفاهیمی بسیار نقش بسته و چه بسا که این مفاهیم در منابع مکتوب ثبت نشده ­باشد. از این رو ضرورت دارد تا با رمزگشایی نمادهای تصویری، از آن­ها به عنوان منبعی در شاهنامه­پژوهی بهره بگیریم.

این پژوهش با کندوکاو در منابع تصویریِ هنر ایران، درصدد برآمد تا به رمزگشایی نمادهای تصویری فَرّ بپردازد. این جستار به جست‌وجوی نمادهای تصویری فَرّ در لابه­لای نگاره­های شاهنامه، سنگ­نگاره­ها، سرستون­ها، ظروف فلزی، سکّه­ها و نقش درفش­ها پرداخت تا به برخی از نمادهای فَرّ دست یابد. این بررسی نشان می‌دهد که فرّ، در قالب سه نقش­مایة نور، پرنده و سریر ترسیم شده­است. این سه نقش­مایه هریک نمودهایی مختلف دارند. نقش­مایة نور، شامل نمادهای هالة نور، شمسه، تاج و دستار (سربند/ دستارچه) است. نقش­مایة پرنده دربرگیرندة نگارة هما، شاهین و عقاب است. نقش­مایة سریر نیز سریر شیر نشان را به عنوان نماد فرّهمندی معرّفی می­کند.

برخی از این نمادهای تصویری، در پژوهش­های متن­محور نیز به عنوان نماد فَرّ معرّفی و شناخته شده­اند؛ نظیر هالة نور، هما، تاج و تخت، امّا از برخی دیگر، در این پژوهش­ها نامی و نشانی بمیان نیامده­ است؛ نظیر شمسه، دستار (سربند/ دستارچه)، سریر شیر نشان و برخی از نقش‌های درفش­. دلیل این امر آن است که در متن‌های ادبی، به این گروه از نمادهای فر، اشارات اندکی شده ­است؛ حال آن‌که این نمادها در نگاره­ها به وفور به نقش درآمده­اند. آن‌چه کمک­رسان پژوهش­های ادبی است آن است که این نمادهای تصویری را شناسایی کرده و ردّ پای آن­ها را در متون ادبی دنبال کند. به عنوان مثال، در متون ادبی «دستار» به عنوان نمادی از فَرّ معرفی نشده ­است، امّا با رجوع به منابع تصویری درمی­یابیم که پادشاه فرّهمند، دستاری به تاج خود می­آویزد یا دستارچه­ای در دست می­گیرد. سنگ­نگاره­ها نیز تصویر اهورامزدا را در حالی‌که دستارچه­ای را به نشانة مشروعیّت به پادشاه اهدا می­کند به نمایش می­گذارند. با استناد به این منابع تصویری، دستار یکی از نمادهای فَرّ است. با علم به این مطلب، وقتی به تفحّص دربارة «دستار و دستارچه» در متن‌های ادبی می­پردازیم، یافته­هایی جدید بدست می‌آوریم و به درکی جدید از متن می‌رسیم: به دلیل ارتباط دستار با فَرّ است که در تاریخ بیهقی، تاریخ گردیزی و دستورالوزاره وقتی پادشاه والی یا وزیری را تعیین می‌کند، برای تأیید مشروعیّت او، دستارچه­ای به عنوان هدیه نزد او می­فرستد. از این­رو بعضی از نانوشته­های متون ادبی، در نگاره­ها نگاشته شده است. پس ضرورت دارد که از نگاره­ها به عنوان منبعی برای حلّ ابهامات متنی بهره بگیریم.


r.                   پی‌نوشت‌ها

1. موجودی در سواحل نیویورک امریکا در منطقه‌ای به نام مونتاک کشف شده است که بی‌شباهت به تندیس سرستون­های تخت جمشید نیست.

2. برای مطالعۀ بیش‌تر دربارة نقش دو شیر در رویارویی با شاه بنگرید: (اکبری مفاخر، 1387: 24 ـ 31).



- Professor Charles Melville, CambridgeUniversity.

- Dr Gabrielle Vanden Berg, LeidenUniversity.

* fmahvan @yahoo. com

**  mgyahaghi@yahoo.com

***  ghaemi-f@um-ac-ir

[1] . Bartholomae

[2] . Jackson

[3] . Nyberg

[4]. Melammu

[5] . Pierpont Morgan

فهرست منابع

-  اکبری مفاخر، آرش. (1387). «اهریمن پرستی زروانی و نمونههای بازمانده از آن»،‌ نامة ایران باستان، ‌سال هفتم (1و2)، (پیاپی 15و16)، صص21-39.
-  اکبری مفاخر، آرش. (1389). درآمدی بر اهریمنشناسی ایرانی، ‌تهران: ترفند.
-  اصفهانی، محمود بن محمد بن الحسین. (1364). دستور الوزاره، تصحیح و تعلیق از رضا انزابی­نژاد، تهران: امیرکبیر.
-  اعتماد مقدّم، علی‌قلی. (1348). فَرّ در شاهنامه. ت‍ه‍ران: وزارت فرهنگ و هنر.
- اکرامی، میرجلیل. (1389). «بررسی تحلیلی دو اسطورة هم‌سان (فرّ کیانی و همای پادشاهی)»، مجلة دانش‌کدة ادبیات و علوم انسانی دانش‌گاه تبریز، سال 53، پاییز و زمستان 89، شماره مسلسل 220، صص1-21.
-  بری، مایکل. (1385). تفسیر مایکل بری بر هفت پیکر نظامی،‌ ترجمة جلال علوی نیا،‌ ‌تهران: نی.
-  بهار، مهرداد و نصراللّه کسراییان. (1375). پژوهشی در اساطیر ایران (پارة نخست و دوم). تهران: آگاه.
-  بیهقی، محمد بن حسین. (1388). تاریخ بیهقی، به تصحیح محمّد جعفر یاحقّی و مهدی سیّدی، تهران: سخن.
-  پورداود، ابراهیم. (1356). فرهنگ ایران باستان، ج1، تهران: دانش‌گاه تهران.
-  پورداود، ابراهیم. (1377). ترجمه و تفسیر یشت­ها، تهران: اساطیر.
-  ثروتیان، بهروز. (1350). بررسی فَرّ در شاهنامه، دانش‌گاه تبریز.
-  ثعالبی، عبدالملک بن محمّد. (1368). غرر الاخبار الملوک افرس و سیرهم، تهران: نقره.
-  جلالْکمالی، فتانه. (1386). «پژوهشی پیرامون پیشینة جلوههای بصری نور در نگارگری»، باغ نظر، سال چهارم، شماره هشتم، صص23-35.
-  دشتی، محمّد. (1382). «هویّت تاریخی مردم ایران»، مجلة معرفت، شمارة 65، صص74-88.
-  دوبوکور، مونیک. (1373). رمزهای زندة جان. ترجمة جلال ستاری. تهران: مرکز.
-  ذکاء، یحیی. (1341). «یکی دیگر از رازهای تخت جمشید»، هنر و مردم، شمارة 2، صص12-21.
-  راشد محصل، محمدرضا. (1368). «فرّ و فَرّه در شاهنامه»، مجلۀ ادبیّات و علوم انسانی دانش‌گاه فردوسی، شمارۀ 3و4، سال بیست و دوّم.
-  زرشناس، زهره. (1380). «دگرگونی مفهوم فَرّ در نوشته­های سغدی»، فرهنگ، شماره 38، صص388-403.
-  زرّین‌کوب، عبدالحسین. (1364). تاریخ مردم ایران و کشمکش با قدرت­ها، تهران: امیرکبیر.
-  سودآور، ابوالعلاء. (1383). فرّة ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان، تهران: میرک.
-  شریف‌زاده، ‌عبد المجید. (1370). ‌نامورنامه، تهران: ادارة‌ کلّ موزههای تهران.
-  صفا، ذبیح الله. (1346). آیین شاهنشاهی ایران، تهران: دانش‌گاه تهران.
-  علامی، ابوالفضل. (1372). اکبرنامه، به کوشش غلام‌رضا طباطبایی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
- فردوسی، ‌ابوالقاسم. (1386). شاهنامه (ج1-8)، به کوشش جلال خالقی مطلق و هم‌کاران (محمودامید سالار ج 6 و ابوالفضل خطیبی ج7)، ‌تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اوّل
-  فردوسی، ‌ابوالقاسم. (1350). شاهنامه (نسخة‌ بایسنغری)، تهران: شورای مرکز جشنهای شاهنشاهی.
- فردوسی، ‌ابوالقاسم. (1382). شاهنامه (نسخة‌ داوری)، به کوشش کمالی سروستانی، شیراز، بنیاد فارس شناسی با همکاری مرکز بین المللی گفت‌وگوی تمدّنها.
- قائمی، فرزاد. (1390). «تحلیل انسان­شناختی اسطورة فَرّ و کارکردهای آن در شاهنامة فردوسی و اساطیر ایران»، جستارهای ادبی، شمارة 174، صص113-147.
-  کریستین سن، آرتو. (1368). ایران در زمان ساسانیان، تهران: دنیای کتاب.
-  کنبای،‌ شیلا. (1378). نقّاشی ایرانی، ترجمة مهدی حسینی، تهران: دانش‌گاه هنر.
-  گردیزی، عبدالحی بن ضحّاک بن محمود. (1363). تاریخ گردیزی، به کوشش ع حبیبی، تهران.
-  معصومی، غلام‌رضا. (1355). «معرّفی کاشی لاجوردی با نقش عقاب دورة هخامنشی». نامة ایران باستان، دوره 4، ش 164، صص20-27.
-  یاحقّی، محمّد جعفر. (1386). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران: معاصر.
-  یونگ، کارل‌ گوستاو. (1352). انسان و سمبول‌هایش، ترجمۀ ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر.
-  Bartholomae, Christian. (1904). Altiranisches worterbuch, K.J. Trubner.
-  Jackson, Abraham Valentine Williams. (1893). Avesta reader: first series: easier texts, notes and vocabulary. W. kohlhammer.
-  Nyberg, Henrik Samuel. (1974). A Manual of Pahlavi. Volume 2. Edition: 2. Harrassowitz.
-  Bailey, Harold Walter. (1971). "farrah", Zoroastrian Problems in the
ninth – century books, Reprint, oxford. pp. 1-75.